خونبازی، خودزنی، تیغاندازی؟ این دستهای جوان که مثل ساقههای درختان اول بهار، شکوفا و رقصان و تازهاند چه قصههایی از سر گذراندهاند که این طور خود را میخراشند و زخمی میکنند؟ هفته گذشته گزارشهایی از خودزنی دانشآموزان دختر در مدارس منتشر شد که توجه زیادی را به خود جلب کرد.
با این حال آنچه این دختران در مدرسه میکنند، اتفاق تازهای نیست. از سالها قبل هم میان دانشآموزان رواج داشته و این دستها سالهاست که با تیغ خط خطی میشوند.
خودزنی و تیغانداختن روی دست، ران پا و حتی سر و پیشانی، این سالها بین دختران دبیرستانی و گاه دختران مدارس راهنمایی رواج پیدا کرده. یکی از گزارشها میگوید تعداد خودزنیها در مدارس آنقدر زیاد است که مدیران مدارس فقط از دانشآموزان میخواهند گفتوگوهایی دربارهی خودزنی با دانشآموزان روی زخمهای خود را بپوشانند تا دیده نشوند.
Your browser doesn’t support HTML5
این هفته در مجله جامعه با تعدادی از دختران دانشآموز در مدارس تهران حرف زدهایم. سرخوش و خوش خنده و بیخیال به نظر میرسند و همه با هم حرف میزنند. میگویند خودزنی در مدرسههاشان امری معمول و تکراری است:
«چیزی که در گفتار نتواند بیان شود روی بدن خود را نشان میدهد… (میخندد)... مثلاً در خانواده و فامیل خودمان دختری هست که گرایش دارد مثل پسرها بگردد. کلاً مثل پسرها لباس بپوشد، مثل پسرها حرف بزند، کارهایش مثل پسرها باشد، نخواهد مثل بقیه دخترها باشد یا خدا و پیغمبر را قبول داشته باشد و وقتی هم که نمیتواند و به این چیزها نمیرسد یک جور دیگر خودش را خالی میکند. همیشه هم روی دستش حتماً از این خطها هست.
یکی از بچههای باشگاهمان هم یک پسر را در همان باشگاه دوست داشت و هر وقت قهر میکردند روی تنش خط میانداخت و عکس میگرفت و برای او میفرستاد. (میخندد)... یکی را هم داریم که ازدواج کرده و شوهرش را نمیخواهد و او هم این طوری خودش را تخلیه میکند.
به نظر منی که از نزدیک دیدهام و با آنها رابطه نزدیک دارم، کمبود است. یک قسمتش هم مُد است که این طوری بگردند. دلشان میخواهد این کار را بکنند.»
مُد، ناراحتی و کمبود، بحران یا هر چه که هست رد پایش روی جان دختران نوجوان باقی میماند. جای زخمهایی روی مچها یا قسمتهای دیگر بدن. دانشآموزان میگویند این نوعی از خود مایه گذاشتن است:
«چون که نمیتواند به آن چیزی که میخواهد برسد روی خودش این عمل را انجام میدهد. چون نمیتواند به خواستهای که میخواهد برسد. فرض کنید مثلا با پسری دوست است به او نمیتواند برسد ولی اسمش را روی دستش مینویسد که مثلا نگاهش میکند بهش لذت میدهد».
دانشآموز دیگر:
«که یعنی مثلاً ما شاخ هستیم و اینها…» (میخندد)
«یک کمبودی در خانوادهاش هست. مثلاً به او کم مهر و محبت میکنند و او به سمت این پسر گرایش پیدا کرده و به خاطر اینکه به آن پسر هم نمیتواند برسد، اسمش را مثلاً حک کرده روی دستش و حتماً آرامش خاصی بهش میدهد.»
دانشآموز دیگر:
«نه ببینید. دلیل نمیشود که بگوییم که هر کسی که با پسری در ارتباط باشد یا کسی را دوست داشته باشد بخواهد این کار را بکند. این بحث دختر و پسر را که جدا کنیم، اینها بیشتر عقدهای بودند.»
مشکلات جنسیتی، تمایلات همجنسگرایانه و گیج خوردن میان آنچه هستی و آنچه میخواهی باشی و آنچه در سنین بحرانی نوجوانی فکر میکنی باید بشوی، اختلالها یا هیجانات یا خواستهها و غرایزی که شاید اگر مرجع مناسبی برای شناسایی و درک آنها در کار باشد لازم نشود دختران نوجوان دست به تیغ ببرند. خودشان از مواردی میگویند که دختران به همجنسان خود گرایش دارند اما مدرسه و جامعه از آنها میخواهند طور دیگری زندگی کنند:
«کسی بود که دختری را دوست داشت. یعنی یک دختر، دختر دیگری را دوست داشت. با تیغ اسم آن دختر را روی دستش نوشته بود و از مدرسه اخراجش کردند. این میتواند به سمت همجنس خودش گرایش داشته باشد.»
دانشآموز دیگر:
«من هم همین را میگویم. مثلاً گفتم که یکی در اقوام ما هست که دلش میخواهد مثل پسرها باشد. او خودش را در جایگاه یک پسر تصور میکند و این اخلاق هم از روی لجبازی است.
بین دوستان خود من هستند کسانی که حالا شاید درست نیست که بگویم اما واقعا میخواهد تغییر جنسیت بدهد چون اصلا رحِم ندارد. یعنی از بدنش یک قسمت فقط زنانه است و مارهای زنانه را انجام نمیدهد. خب او مجبور است و خیلی دارد از این موضوع فرار میکند. به خیلی جاهای بد کشیده شده.
ولی کسی را هم داریم که الکی دارد لجبازی میکند و میگوید تیپ من این است. دلم میخواهد این طوری لباس بپوشم. دلم نمیخواهد کارهای زنانهای را که شما انجام میدهید انجام بدهم. دلم نمیخواهد موهایم را بلند کنم… من خودم هم یک مدت تیپ پسرانه میزدم ولی روی من نماند چون از روی لجبازی و عقده نبود، دلم تنوع میخواست.»
آنها از رد و خراش تیغ و شیشه بر بدن هم سن و سالهای خودشان میگویند و از آستینهای کوتاهترازمعمول و زمانی که آنها سال آخر دبیرستان را میگذراندند و هممدرسهایهاشان این طور به خودشان زخم میزدند:
«حرف اول اسم دوستپسرش را حک کرده بود.»
دانشآموز دیگر:
«من دوستی دارم که روی دستش اسم من را نوشته بود. مثلاً خیلی فابریک بودیم».
«آره، خط انداختن مد بود. یا مثلاً پیشانیهاشان را خط میانداختند. در حدی که قهوهای بشود.دیدید جای زخم و خراشیدگی قهوهای میشود؟ شبیه آن».
دانشآموز دیگر:
«همان قدر که وقتی موهای زائد را آدم دارد میزند، وقتی که میبُرد...یک خراشی که قهوهای بشود...مُد میشود و همه کاری میکنند دیگر یا شاید برای بعضیها که اسم دوستپسرشان را میزنند شاید برای توجه است که چهقدر مثلاً تو اهمیت داری که من از جانم هم میگذرم».
آیا این مدارس راهنمایی و دبیرستانها هستند که عامل شکلگیری چنین شرایطی هستند؟ سعید پیوندی، جامعهشناس حوزه آموزش میگوید سن نوجوانی سن حساسی است و تنها یک یا دو عامل بر نوجوان اثر نخواهد داشت:
«مدرسه هیچ وقت تنها عامل به وجود آمدن چنین رفتارهایی نیست. با توجه به ویژگیهای سنی دانشآموزان یعنی در دوران بحرانی و پرتلاطم بلوغ و ورود به یک مرحله جدید از زندگی، بچههای جوان؛ دختران یا پسرها میتوانند دست به رفتارهایی بزنند که از نظر اجتماعی حتی غیرقابلفهم باشد.
ولی وضعیتی است در مدارس یا خانواده یا جامعه که میتواند چنین رفتارهایی را تشدید کند یا برعکس، مدرسه یا خانواده یا رسانههای جمعی میتوانند به عنوان عامل تغییر یا بهبوددهنده این وضعیت وارد عمل بشوند.»
بعضی روانشناسان خودزنی و آزار رساندن به خود را راهی برای کمک خواستن دانستهاند. راهی برای بیان این که فرد فشار روانی سنگینی را تحمل میکند و اعتماد به نفس یا احساس پیوندهای اجتماعی و خانوادگی خود را از دست داده است.
سعید پیوندی، جامعهشناس حوزه آموزش اگر چه مدارس را تنها بازیگران اصلی در تربیت و پرورش دانشآموزان نمیداند با این حال نقدهایی هم بر محتوای تربیتی در مدارس ایران دارد و میگوید فشارها در مدارس دخترانه بیش از مدارس پسرانه است:
«ویژگی مدارس ایران در مقایسه با کشورهای دیگر این است که این مدارس بر روی کاغذ توجه ویژهای به امر تربیت دانشآموزان مبذول میکنند ولی وقتی وارد محتوای تربیت میشویم میبینیم که بیشترین تاکید بر آموزش مذهبی و ایدئولوژیک بچههاست.
سختگیریهای اخلاقی [وجود دارد] و فضایی که دانشآموز در آن در حقیقت به جای اینکه احساس راحتی و امنیت و آرامش بکند بیشتر دچار اضطراب و سرخوردگی میشود و همه کارهای تحقیقاتی میدانی در ایران نشان میدهد که فشارهایی که بخصوص از ناحیه مسئولان تربیتی و محتوای بسیار ایدئولوژیک و بسته کتابهای درسی به بچهها در مدارس میآید، باعث میشود که مدرسه به آن محیط مطلوبی که دانشآموز بتواند در آن خودش را پیدا کند و احساس راحتی کند و بتواند به این محیط اعتماد و مسائلش را مطرح کند متاسفانه تبدیل نمیشود. مدرسه به جایی برای اضطراب بیشتر، تنشهای درونی و تضادهای جدید تبدیل میشود.
از این جنبه میتوان گفت که آموزش و مدارس نقش بسیار منفی در به وجود آمدن چنین فضایی ایفا میکنند، بخصوص در مدارس دخترانه که این فشارها بسیار بیشتر از مدارس پسرانه است.»
دانشآموزان میگویند اغلب گروههایی خاص در گروهی از رشتههای تحصیلی دست به خودزنی میزنند و نه تنها در دبیرستان که حالا که تعدادی از آنها تازه چند ماهی است وارد دانشگاه شدهاند، میتوانند بگویند حتی در دانشگاه هم:
«من اینهایی که دور و اطراف خودم دیدم بچههای فنی، هنرستان یا کار و دانش بودند. بچههایی که در لِوِل پایینی بودند. توی دانشگاه هم زیادند. در دانشکده ادبیات نمیبینید. بروید دانشکده هنر. کلا دانشجوها سه دسته میشوند: یا دختر یا پسر یا دانشجوی هنر...» (میخندند)
وزیر آموزش و پرورش ایران در حالی ایجاد صمیمیت را مهمترین دغدغه مسئولان در این وزارتخانه میداند که سی سال پس از آغاز به کار نهاد امور تربیتی در مدارس سراسر ایران و تحولات پر فراز و نشیبی که این نهاد پشت سر گذاشته نه تنها گزارشهایی از خودزنی دختران دانش آموز میرسد بلکه برخی گزارشها آمار اعتیاد و خودکشی در مدارس را نیز نگرانکننده توصیف کردهاند.