در ادامه نقل خاطرات روزهای شکلگیری انقلاب ایران، به سراغ مهرداد خوانساری، تحلیلگر سیاسی و دیپلمات پیشین در لندن رفتهایم. آقای خوانساری که در آن زمان در سفارت ایران در لندن مشغول به کار بوده است، از شرایط آن روزها میگوید:
يکی از نکاتی که به نظر من، به خصوص با مباحثی که اخيراً مطرح می شود، جالب است اين که روز ۲۲ بهمن سال ۵۷ ، روز يکشنبه بود.
من در آن زمان، عضو سفارت ايران در لندن بودم و همان يکشنبه شب از تهران، تلکسی به سفارت ارسال شد، مبنی بر اين که کارمندان سفارت مانند سابق به پستهای خود بازگردند و به مأموريت و وظايف خود ادامه دهند. يعنی انتقال قدرت به صورت خيلی آرام و صلحجويانه صورت گرفت.
روز دوشنبه صبح حدود ساعت ۱۰، رابطی که با سفارت آمريکا داشتيم، به من تلفن کرد و گفت: از طريق دستگاههای تلکس خودشان خبر دارد و ساليون، سفير آمريکا در تهران، خبر داده است که نيروهای طرفدار فداييان خلق، مسلح هستند و جاهای کليدی تهران را اشغال کردهاند.
نگرانی دولت آمريکا اين بود که چطور دولت شوروی تا آن زمان، هنوز دولت موقت جمهوری اسلامی به رهبری آقای مهندس بازرگان را به رسميت نشناخته است. اين در حالی بود که دولت آمريکا، اولين کشوری بود که جمهوری اسلامی و روی کار آمدن نظام جديد در ايران را به رسميت شناخته بود و دولت بريتانيا، دومين دولت بود.
امروز اين نکته مهم است، به خصوص زمانی که جمهوری اسلامی و سايرين که صحبت از ايجاد روابط نزديکتر و رابطه دو جانبه بين ايران و آمريکا میکنند، هميشه از اين دم میزنند که آمريکا بايد جمهوری اسلامی و انقلاب ايران را به رسميت بشناسد. ولی در حقيقت، دولت آمريکا، اولين دولتی بود که نظام جديد ايران را به رسميت شناخت.
از اين مسئله که بگذريم، انگيزه آمريکا از تماس با سفارت ايران اين بود که اين پيام به دولت شوروی آن زمان داده شود که چرا هنوز دولت موقت جمهوری اسلامی را به رسميت نشناخته است.
انگيزه اين بود که با به رسميت شناختن دولت جديد، شرايطی پيش آيد که قدرت به دست نيروهای چپ انقلابی در ايران نيفتد. اين مسئله، اين فرضيه را قوی میکند که دنيای غرب میخواست مانع شود که يک انقلاب چپی در ايران صورت گيرد.
نيروهای اسلامی که در ايران برنده شدند، در اصل نيروهای انقلابی نبودند و بعضاً نيروهای ضد انقلاب بودند. چون اينها باعث شدند انقلاب اصلی در ايران صورت نگيرد.
البته اين داستان مفصل است و شرايطی پيش آمد که مستشار سفارت شوروی، يک روز بعد، برای تبريک گفتن برای انقلاب اسلامی، نه تبريک گفتن برای روی کار آمدن دولت موقت جمهوری اسلامی، به سفارت آمد و کاردار وقت از من خواست با او صحبت کنم .
من در صحبت با او به اين مسئله اشاره کردم که چگونه شما هنوز دولت جديد ايران را به رسميت نشناختهايد و او گفت: انگيزه ما اين است که در مسايل داخلی کشور شما دخالت نکنيم. من گفتم: مطمئن باشيد که اگر شما دولت مهندس بازرگان را که امروز در مسند قدرت قرار گرفته است، به رسميت بشناسيد، برای هيچ کس اين تداعی به وجود نمیآيد که شما در امور داخلی ايران دخالت میکنيد. ولی به رسميت نشناختن، پيامی دارد و تمام شک و ترديدی که نسبت به انگيزههای شما در مورد کشور ما وجود دارد، قوت میدهد و اين مسئله درست نيست.
البته اين مسئله را به زبان ديپلماتيک مطرح کردن کار دشواری بود و او گفت بايد بروم و اين مسئله را به دولت خود گزارش بدهم.
روزی که او رفت، روز سهشنبه بود؛ يعنی روز سهشنبه بعد از انقلاب بود. او روز جمعه به من تلفن کرد و گفت: آقای وينيگرادوف، سفير شوروی در تهران، قرار است امروز برود و با آقای بازرگان ملاقات کند و دولت شوروی، از امروز دولت جديد ايران را به رسميت شناخته است.
نتيجهای که از اين ماجرا میتوان گرفت، اين بود که دولت شوروی در حقيقت به مدت پنج روز صبر کرد تا ببيند آيا نيروهايی که پيرو خط فکری آنها هستند، میتوانند در ايران موفق شوند و قدرت را به دست گيرند. بعد که برای آنها مسلم شد اگر هم میتوانستند چنين کاری انجام دهند، نمیتوانند قدرت را نگه دارند، درصدد اين برآمد که دولت انقلابی اسلامی را به رسميت بشناسد.
يکی از نکاتی که به نظر من، به خصوص با مباحثی که اخيراً مطرح می شود، جالب است اين که روز ۲۲ بهمن سال ۵۷ ، روز يکشنبه بود.
من در آن زمان، عضو سفارت ايران در لندن بودم و همان يکشنبه شب از تهران، تلکسی به سفارت ارسال شد، مبنی بر اين که کارمندان سفارت مانند سابق به پستهای خود بازگردند و به مأموريت و وظايف خود ادامه دهند. يعنی انتقال قدرت به صورت خيلی آرام و صلحجويانه صورت گرفت.
روز دوشنبه صبح حدود ساعت ۱۰، رابطی که با سفارت آمريکا داشتيم، به من تلفن کرد و گفت: از طريق دستگاههای تلکس خودشان خبر دارد و ساليون، سفير آمريکا در تهران، خبر داده است که نيروهای طرفدار فداييان خلق، مسلح هستند و جاهای کليدی تهران را اشغال کردهاند.
نگرانی دولت آمريکا اين بود که چطور دولت شوروی تا آن زمان، هنوز دولت موقت جمهوری اسلامی به رهبری آقای مهندس بازرگان را به رسميت نشناخته است. اين در حالی بود که دولت آمريکا، اولين کشوری بود که جمهوری اسلامی و روی کار آمدن نظام جديد در ايران را به رسميت شناخته بود و دولت بريتانيا، دومين دولت بود.
امروز اين نکته مهم است، به خصوص زمانی که جمهوری اسلامی و سايرين که صحبت از ايجاد روابط نزديکتر و رابطه دو جانبه بين ايران و آمريکا میکنند، هميشه از اين دم میزنند که آمريکا بايد جمهوری اسلامی و انقلاب ايران را به رسميت بشناسد. ولی در حقيقت، دولت آمريکا، اولين دولتی بود که نظام جديد ايران را به رسميت شناخت.
«جمهوری اسلامی هميشه از اين دم میزند که آمريکا بايد جمهوری اسلامی و انقلاب ايران را به رسميت بشناسد ولی در حقيقت، دولت آمريکا، اولين دولتی بود که نظام جديد ايران را به رسميت شناخت»
مهرداد خوانساری
از اين مسئله که بگذريم، انگيزه آمريکا از تماس با سفارت ايران اين بود که اين پيام به دولت شوروی آن زمان داده شود که چرا هنوز دولت موقت جمهوری اسلامی را به رسميت نشناخته است.
انگيزه اين بود که با به رسميت شناختن دولت جديد، شرايطی پيش آيد که قدرت به دست نيروهای چپ انقلابی در ايران نيفتد. اين مسئله، اين فرضيه را قوی میکند که دنيای غرب میخواست مانع شود که يک انقلاب چپی در ايران صورت گيرد.
نيروهای اسلامی که در ايران برنده شدند، در اصل نيروهای انقلابی نبودند و بعضاً نيروهای ضد انقلاب بودند. چون اينها باعث شدند انقلاب اصلی در ايران صورت نگيرد.
البته اين داستان مفصل است و شرايطی پيش آمد که مستشار سفارت شوروی، يک روز بعد، برای تبريک گفتن برای انقلاب اسلامی، نه تبريک گفتن برای روی کار آمدن دولت موقت جمهوری اسلامی، به سفارت آمد و کاردار وقت از من خواست با او صحبت کنم .
من در صحبت با او به اين مسئله اشاره کردم که چگونه شما هنوز دولت جديد ايران را به رسميت نشناختهايد و او گفت: انگيزه ما اين است که در مسايل داخلی کشور شما دخالت نکنيم. من گفتم: مطمئن باشيد که اگر شما دولت مهندس بازرگان را که امروز در مسند قدرت قرار گرفته است، به رسميت بشناسيد، برای هيچ کس اين تداعی به وجود نمیآيد که شما در امور داخلی ايران دخالت میکنيد. ولی به رسميت نشناختن، پيامی دارد و تمام شک و ترديدی که نسبت به انگيزههای شما در مورد کشور ما وجود دارد، قوت میدهد و اين مسئله درست نيست.
البته اين مسئله را به زبان ديپلماتيک مطرح کردن کار دشواری بود و او گفت بايد بروم و اين مسئله را به دولت خود گزارش بدهم.
روزی که او رفت، روز سهشنبه بود؛ يعنی روز سهشنبه بعد از انقلاب بود. او روز جمعه به من تلفن کرد و گفت: آقای وينيگرادوف، سفير شوروی در تهران، قرار است امروز برود و با آقای بازرگان ملاقات کند و دولت شوروی، از امروز دولت جديد ايران را به رسميت شناخته است.
نتيجهای که از اين ماجرا میتوان گرفت، اين بود که دولت شوروی در حقيقت به مدت پنج روز صبر کرد تا ببيند آيا نيروهايی که پيرو خط فکری آنها هستند، میتوانند در ايران موفق شوند و قدرت را به دست گيرند. بعد که برای آنها مسلم شد اگر هم میتوانستند چنين کاری انجام دهند، نمیتوانند قدرت را نگه دارند، درصدد اين برآمد که دولت انقلابی اسلامی را به رسميت بشناسد.