«خمینی در فرانسه»؛ روایت هوشنگ نهاوندی از تحولات منتهی به انقلاب ۵۷

اقامت آیت‌الله خمینی در پاریس پر حرف و حدیث ترین فصل از انقلاب ایران پیش از پیروزی نهایی آن در بهمن سال ۱۳۵۷ به شمار می‌رود. با وجود صدها کتاب و هزاران مقاله‌ای که تاکنون در این زمینه منتشر شده، بخش‌هایی از این دوران حساس تاریخ معاصر، همچنان در هاله‌ای از ابهام مانده است. کتاب تازه دکتر هوشنگ نهاوندی؛ «خمینی در فرانسه»، حاوی نگاهی نو و مروری است گیرا و خواندنی بر اسناد معتبری که از دوران یاد شده بر جای مانده است.

تکیه اصلی کتاب بر نقش و تأثیر سیاست‌های خارجی در ساقط ساختن نظام پادشاهی ایران و زمینه‌سازی‌های لازم برای واگذاری نقش رهبری انقلاب به آیت‌الله خمینی و روی کار آوردن جمهوری اسلامی در ایران و تبعات بعدی آن در جهان است.

نقل قول از رونالد ریگان، چهلمین رئیس‌جمهور آمریکا، طی مناظره انتخاباتی وی با رقیب دموکرات خود، والتر ماندل، دایر بر اینکه: «سیاست غلط ما که باعث سقوط شاه ایران شد، لکه سیاهی در تاریخ ایالات متحده است»، چکیده‌ای است از طبیعت نگاهی که کتاب یاد شده به دوران اقامت [آیت‌آلله] خمینی در «نوفل لوشاتو» در حومه پاریس دارد.

نقل قول دیگر مؤلف از جورج بوش پدر (چهل و یکمین رئیس‌جمهور آمریکا)، با این مضمون : «مأموریتی که به ژنرال هویزر به منظور فلج کردن ارتش ایران تفویض شد، یک خطای بزرگ بود»، تأکید دیگری است از نوع نگاه وی به دوران اقامت [آیت‌آلله] خمینی در پاریس.

دکتر هوشنگ نهاوندی که علاوه بر تصدی مشاغل سیاسی در سطح وزارت و ریاست دفتر مخصوص فرح پهلوی، نزدیک به دو دهه ریاست دو دانشگاه معتبر تهران و شیراز را عهده‌دار بوده، بی‌شک از پیروان متعارف «نظریه توطئه» نیست. در عین حال فصل فصل کتاب تازه او، حاوی اسنادی است در اثبات توطئه پیچیده‌ای که در مراکز سیاسی و نظامی کشورهای بزرگ، به منظور ساقط ساختن نظام پادشاهی و به قدرت رساندن [آیت‌آلله] خمینی، جریان داشت.

شخصیت‌سازی

آیت‌الله خمینی در دوران اقامت در نوفل لوشاتو در حومه پاریس
هوشنگ نهاوندی مدعی است، که در طول یکصد و دوازده روزی که [آیت‌آلله] خمینی در شهر کوچک نوفل لوشاتو اقامت داده شده بود «یک زندگی نامه دروغین برایش ساخته شد و او را به عنوان یک فیلسوف بزرگ و فقیه عالیقدر به جهان معرفی کردند». در جهت اثبات این ادعا نیز اسناد متعددی را از منابع شناخته موجود ارائه می‌کند.

در کتاب یاد شده از به قدرت رسیدن خمینی در ایران به عنوان آغاز دوران تازه اسلام افراطی در جهان یاد شده و اسلام افراطی در برابر اسلام، مشابه با بولشیویسم در مقابل سوسیالیسم، و نازیسم در برابر ناسیونالیسم، مورد مقایسه قرار گرفته است.

در چهار فصل نخست کتاب، به دوران پنجاه سال اولیه زندگی روح‌الله خمینی، و بعد رویارویی او با حکومت وقت و همچنین سال‌های تبعید وی در نجف پرداخته شده است. مطرح ساختن پیشینه خانواده [آیت‌آلله] خمینی و دلیل تأکید بر ایرانی‌تبار بودن «رهبر» و ضرورت «متولد ایران» بودن رئیس‌جمهور، مطابق قانون اساسی حاکمیت اسلامی ایران، از جمله جذاب‌ترین بخش‌های چهار فصل اولیه کتاب به شمار می‌رود.

در فصل مربوط دوران تبعید در نجف، تحول یکباره زندگی خمینی و آغاز ارتقای جایگاه وی از سطح یک روحانی معترض به جایگاه یک رهبر معتبر مخالف، مورد بررسی قرار گرفته است.

نهاوندی معترف است که [آیت‌آلله] خمینی هرگز کارگزار مستقیم (جاسوس) اتحاد شوروی نبوده است. در عین حال اسنادی را ارائه می‌کند که حاکی از پرداخت‌های مالی سپهبد تیمور بختیار، رئیس مغضوب سازمان امنیت شاه، به آیت‌الله خمینی، ارتباط بختیار با سازمان‌های اطلاعاتی شرق (آلمان شرقی و اتحاد شوروی) و همچنین ارتباط ژنرال پناهیان با [آیت‌آلله] خمینی در عراق، از جانب حیدر علی‌اف (رئیس وقت کا-گ-ب در جمهوری آذربایجان و رئیس جمهوری سابق این کشور)، با وساطت تیمور بخیتار است.

از جمله اسناد مورد استناد در کتاب، خاطرات رومانف، مرد شماره دو برنامه‌های مشترک جاسوسی شوروی-لهستان، پناهنده شده به غرب است که در خاطرات خود ادعا می‌کند: «[آیت‌آلله] خمینی یکی از پنج عامل اصلی ما در سلسله مراتب شیعه بود»(ص ۸۰).

ناتوانی و سردرگمی حکومت

هوشنگ نهاوندی که در دوران انتقال قدرت از سلطنت به انقلاب (و حتی یکی دو سال پیش از آن) یکی از مدعیان تصدی ریاست دولت بود، از دوران یاد شده به عنوان «ایام ناتوانی و سردرگمی حکومت» در ایران یاد می‌کند.

در فصل پنجم کتاب، دیدار رسمی شاه و شهبانو از آمریکا، در نوامبر سال ۱۹۷۷، و شائبه کمک‌های پنهان به منظور ترتیب تظاهرات ضد شاه در نیویورک و قصد دولت آمریکا در حفاظت نکردن از میهمان رسمی خود (با هدف تحقیر و یا تضعیف وی؟) مورد بررسی قرار گرفته و در این زمینه اسنادی ارائه شده که بسیار خواندنی است.

روایت دکتر نهاوندی از نحوه نگارش نامه معروف چاپ شده در روزنامه اطلاعات، با امضای احمد رشیدی مطلق، که به نوعی ماشه انفجاری حرکت انقلاب را کشید، و همچنین ایراد اتهام‌های بعدی از سوی منوچهر آزمون (وزیر کشور شریف امامی) به رضا قطبی (پسر خاله شهبانو و رئیس پر قدرت تلویزیون ملی ایران) دایر بر دست داشتن وی در ماجرا نیز در همین فصل از کتاب آمده است.

آماده‌سازی در نوفل لوشاتو

در سه فصل انتهایی کتاب «خمینی در فرانسه»، قضاوت‌های تاریخی مؤلف و نتیجه‌گیری‌های شخصی او از اسناد موجود، بیشتر از فصول گذشته دیده می‌شوند. نهاوندی معتقد است که خمینی در نوفل لوشاتو از سطح یک رهبر تصادفی، به جایگاه یک رهبر شناخته شده جهانی، با قصد و برنامه و کمک کشورهای خارجی، که در جمع آنها فرانسه نقش برتر را داشت، ارتقا یافت.

علاوه بر منافع راهبردی غرب در برکناری شاه و جانشین ساختن نظام سلطنتی ایران با حکومت اسلامی، که پیش درآمد افراط‌گرایی اسلامی در ۳۰ و اندی سال بعد از آن در جهان شد، هوشنگ نهاوندی تصفیه حساب‌های شخصی مابین رهبران غرب با شاه (از جمله ژیسکاردستن رئیس‌جمهور وقت فرانسه) را نیز از نظر دور نداشته است.

کتاب تازه هوشنگ نهاوندی مجموعه‌ای است از اسناد سیاسی و تاریخی که گردهمایی هماهنگ و نحوه عرضه آنها پرهیز از این نتیجه‌گیری را که «جمهوری اسلامی ایران در نوفل لوشاتو بر قرار شده بود» بسیار دشوار می‌سازد.

از جمله مدارک ارائه شده در کتاب، اسناد مربوط به ۱۵۰ میلیون دلار است که گفته شده آمریکا برای «پروژه فرانسه» (تغییرات در ایران) اختصاص داده بود و بخشی از اعتبارات پروژه یاد شده، صرف تدارک «پرواز آزادی» و اجاره یک فروند هواپیمای ارفرانس برای انتقال آیت‌الله خمینی و همراهان او از پاریس به تهران شده بود.

کتاب «خمینی در فرانسه» که در اصل به زبان فرانسه نوشته شده و ترجمه فارسی آن به تازگی از سوی شرکت کتاب انتشار یافته، در عین حال که تحقیق مستند در تاریخ معاصر و مرتبط با انقلاب اسلامی ایران است، نوشتاری است خواندنی که تمامی شور و جذبه یک داستان گیرای خیالی را با خود دارد به طوری که بعد از دست گرفتن آن، فرو نهادن کتاب از سوی خواننده آسان نیست.

در چند برگ پایانی کتاب، متن منتشره در فیگارو (دوم فوریه ۲۰۰۹) پیرامون هویت مرد جوانی را می‌خوانیم که با عینک دودی دست آیت‌الله خمینی را در دست داشت و او را از پلکان هواپیمای ارفرانس به فرودگاه مهرآباد هدایت کرد: «مأمور اطلاعاتی سرویس مخفی فرانسه که مسئولیت سرمهمان‌داری پرواز آزادی به او سپرده شده بود.»