پای سخن خالقان ناشناس «هنر سبز»

  • امير مصدق کاتوزيان

«الله اکبر»؛ اثری از ترمه، هنرمند ایرانی ساکن اروپا

دور تازه تحرک حاميان جنبش سبز و حضور خيابانی مجدد آنها در تهران، شيراز، اصفهان، مشهد، رشت، کرمانشاه و برخی ديگر از شهرهای بزرگ ايران بار ديگر با جلوه‌های تازه‌ای از آنچه دست اندرکارانش «هنر سبز» می‌نامند همراه شد.

کاوش پيک فرهنگ برای يافتن خالقان عمدتاً ناشناس اين آثار سرانجام به دو تن از اين هنرمندان راه يافت که بسياری کارهای آنان را بر روی اينترنت ديده‌اند.

از نمونه‌های ديداری مانند گرافيک و پوستر گرفته تا نمونه‌های تلفيقی شنيداری به ويژه ويدئوکليپ. ويدئوکليپ‌هايی که سابقه آن حتی به قبل از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری ايران باز می‌گردد.

چهلمین مجله رادیویی پیک فرهنگ/ پای صحبت خالقان ناشناس هنر سبز

Your browser doesn’t support HTML5

چهلمین مجله رادیویی پیک فرهنگ/ پای صحبت خالقان ناشناس هنر سبز




خالق یکی از این ويدئوکليپ‌های معروف که نام «ايستاده با مشت» را برای امضای اين گونه از کارهای خود برگزيده می‌گويد اين ويدئوکليپ را که بار ديگر در سطح گسترده بر روی اينترنت تکثير شد در روزهای پيش از انتخابات ۲۲ خرداد با هدف خاص اثرگذاری بر روی ذهنيت بسيجی‌های جوان توليد کرده بود:

«يکی بود قبل از انتخابات که آن ويدئويی بود که از بريده‌های صحبت‌های خمينی در مورد تأييد ميرحسين موسوی بود و حتی صحبت‌های خود شخص خامنه‌ای در مورد ميرحسين موسوی بود. لابه‌لای آن صحبت‌های احمدی‌نژاد که داشت می‌کوبيد موسوی را.
در واقع يک جور مناظره‌ای بود که گروه مخاطب‌مان قشر بسيجی بود. قشری که ارزش‌ها برايش ارزش هستند. امام برايش ارزش هست. کشور برايش ارزش هست و خوب برای همه هست.
ولی به آن شکل ما به آن پرداخته بوديم که نشان بدهيم اين آدمی که خودش دارد ادعای بسيجی بودن می‌کند اين هم بگ گراندش است که خود خامنه‌ای حتی ميرحسين را تأييد کرده بود و خود خمينی نیز تأييد کرده بود.»

ويدئوکليپ دوم با نام «مجيد تحقير نشد، تکثير شد» حاوی رژه عکس‌های مردهای روسری، مقنعه و چادر به سر بر بستر موسيقی ريتميک است. اين اثر در پی بازداشت مجيد توکلی دانشجوی دانشگاه پلی تکنيک خلق شد، در پی يک سخنرانی صريح در روز دانشجو.

به دنبال اين رويداد، خبرگزاری فارس عکس مجيد توکلی را با مقنعه آبی و چادر سياه چاپ کرد و گزارش داد که او در حال فرار با چنين لباسی به چنگ مأموران افتاده. امری که اعتراض گسترده حاميان جنبش سبز را در ايران و به ويژه در خارج از ايران به دنبال داشت.

«ایستاده با مشت» درباره این ویدئوکلیپ دیگر می‌گوید:

«اين شکل منسجم و کنار هم در رسانه ايرانی شايد اولين بار بود به اين شکل انجام می‌شد. چون کمپين مجيد توکلی چيزی بود که جرقه‌اش از اينترنت زده شد و کمتر از ۱۰ روز شنيديم که در تهران زمزمه‌اش هست که مثلاً بقالی به خريدار می‌گويد ديدی مثلاً روسری سرشان کرد. راننده‌های تاکسی همه داشتند می‌گفتند. اين يکی از موفق‌ترين کمپين‌ها بود به نظر من. ويدئو بخش کوچکی از اين کار بود.»

«ایستاده با مشت» درباره نمونه سوم این ویدئوکلیپ‌ها می‌گوید:

«يکی ديگر بود به اسم «برای تمام فصول» با چند نفر مطرح شده بود که ما بايد بيانيه‌های ميرحسين موسوی به عنوان يکی از منابع مکتوب جنبش سبز يک کاری بکنيم. پخته شد و پخته‌تر شد رسيد به اينجا که ويدئويی درست کنيم بيانيه‌خوانی که هست کنارش قسمت‌هايی از زندگی روزمره مردم عادی را نشان دهيم که به يک شکلی چطوری دارند مبارزه را زندگی می‌کنند. مثلاً يک خانم خانه‌دار عکس جمعيت ۲۵ خرداد را زده روی يخچال خانه‌اش. يا مثلاً يک جوانی دارد گيتار می‌زند و دستبند سبز دستش هست. مشخص است که دارد آهنگ برای جنبش... خيلی سعی کرديم شعاری هم نشود و زندگی روزمره شود ولی در عين حال پايه‌اش بيانيه‌های موسوی بود.»

*****

برای شناخت بيشتر از اين گونه هنر اول از «ايستاده با مشت» می‌پرسم:

  • هنر سبز چطوری تعريف می‌شود؟

نمی‌خواهم شعاری حرف بزنم. ولی هنر سبز از مردم است برای مردم. توی ويدئوها يکی از چيزهای شاخصی که وجود داشت شهروند خبرنگارهايی که هويتشان هم مشخص نبود شروع کردند به توليد ماتريال که از جانشان مايه می‌گذاشتند برای توليد آن ماتريال و به صورت گسترده در اينترنت می‌گذاشتند. آدم‌هايی مثل من شروع کردند از آن ماتريال‌ها الهام گرفتن و با مقاصد خاص برای همان مردم اينها را کولاژ کردند.

دقيقاً از سمت مردم ماتريال می‌آمد و بعد از پردازش در ذهن، کسی که اينها را کنار هم می‌گذاشت و به مردم باز می‌گشت. بازگشت چهار راه مشخص داشت. يکی از طريق اينترنت و شبکه‌های اجتماعی، يکی از طريق تلويزيون‌ها، يکی به صورت پخش شدن توی موبايل‌ها که از همان اينترنت نشئت می‌گرفت، يک بخش هم هنوز نمی‌دانيم چقدر گسترده بوده يا نه، بچه‌ها خودشان شخصاً در ايران داونلود می‌کردند روی سی دی و پخش می‌کردند بين بقيه. اين چهار مديومی بود که بر می‌گشت دوباره دست مردم.

  • در بيست ماهی که از انتخابات می‌گذرد، چه تحولی در اين هنر ايجاد شده؟

ايجاد شايد بتوانيم بگوييم کارگروه‌هايی به صورت ناشناس و آنلاين. منتها کارگروه‌هايی شکل گرفته که آدم‌ها دارند با هم کار می‌کنند. اين شايد يک نقطه عطفی باشد در اين جريان. توی يک سال اول ايده‌پردازی‌ها معمولاً فردی بود. ولی الان ايده‌پردازی‌ها دارد خيلی به صورت جمعی انجام می‌شود. حتی ساخت به صورت جمعی انجام می‌شود.

ويدئوهايی هست که فرض کنيد خواننده در آمريکاست، تصويرها از ايران گرفته شده و يک سری عکس استفاده شده مثلاً از يک هنرمند ايتاليايی که در ايران عکاسی می‌کرده و شعرش را يک خانم ايرانی آمريکايی گفته و يک کسی هم يک جای ديگر دنيا اينها را سر هم کرده و تدوين کرده به عنوان کار نهايی.

شکل‌گيری اين کارگروه‌ها به نظر من يکی از مهم‌ترين اتفاقات بود که تأثيری که در کيفيت کار می‌گذارد، کار را حرفه‌ای‌تر می‌کند.

  • سمت و سوهايی که ممکن است تحول يا تحول‌های بعدی به خودش بگيرد، چه شکلی است؟

ما تا حالا شهروند خبرنگار داشتيم و آدم‌های مجزايی مثل من در يک سال گذشته شروع کرده بودند روی ماتريال شهروند خبرنگارها کار کردن. به نظرم توی يک سال گذشته آدم‌هايی شبيه من جبهه ديگری ايجاد کرده‌اند به اسم شهروند کارگردان که اين شهروند کارگردان‌ها يا شهروند تدوين‌کننده‌ها از آن ماتريال‌ها داشتند استفاده می‌کردند و بنا بر روابطی که هر کدام از اين آدم‌ها ممکن است داشته باشند يا آن کاری که انجام داده‌اند بنا بر بردی که داشته يک سری کار به‌شان پيشنهاد شده و يک سری لينک جديد پيدا کرده‌اند، اتفاقی که برای خود من افتاده.

ولی چيزی که از اين به بعد که خود من فکر می‌کردم خوب است که اتفاق بيافتد و من دوست داشتم بانی چنين کارهايی باشم اين است که به مردم عادی آموزش بدهيم چگونه شهروند کارگردان شوند. الان به لحاظ سخت‌افزاری و نرم‌افزاری اينقدر آسان و گسترده است که هر کس در خانه‌اش با ساده‌ترين کامپيوتری که دارد می‌تواند ايده‌ای را که دارد با آن ماتريال پياده کند.

  • چطور؟

دو راه به نظرم آمده بود. يکی از طريق يوتيوب. ويدئوبلاگ درست کنيم. يکی از راه‌ها هم از طريق فيس‌بوک است. چون توی فيس‌بوک هم می‌توانيم گروه درست کنيم و در گروه آدم‌ها عضو شوند و بدون اينکه بخواهند هويت‌شان را فاش کنند.

توی آن گروه‌ها اين آموزش‌ها داده شود. بر بستر اعتماد دارد شکل می‌گيرد. برگشت مادی که برايشان ندارد. بر اساس انگيزه‌های سياسی اجتماعی اين کار را انجام می‌دهند. چون بر اساس اعتماد است، من احساس می‌کنم با شکل گرفتن اين کارگروه‌ها به تعداد زيادتر و تکثير اين کارگروه‌ها می‌تواند به يک سطح جديدتری وارد شود.

مشخصاً وقتی که کارگروه‌های بيشتری تشکيل شود روی کيفيت کار هم تأثير می‌گذارند. ذهنيت‌های جوان‌تر و بهتری وارد عرصه کار می‌شود و اين به نظر من پيشرفت خوبی می‌تواند باشد.


*****

بررسی هنر سبز را پی می‌گيريم با گفت‌وگو با هنرمند ديگری در اروپا؛ يک کارشناس پژوهش هنر و تصويرساز که تصويرهايش بيشتر از صدايش برای ديگران آشنا است.

او در اين گفت‌وگو به پرسش‌های کلی‌تر پيک فرهنگ درباره «هنر سبز» پاسخ می‌گويد:

«بيشتر از آنچه چيزی به اسم هنر سبز داشته باشيم، يک تعريف خيلی گسترده عمومی به اسم جنبش سبز داريم که ترکيبی از همه فعاليت‌های آدم‌های عضو آن است. حالا اگر کسی توانايی‌اش به هنر مربوط باشد از اين توانايی استفاده می‌کند. ولی هر کس در حوزه خودش همان هدف مشترک کل آن فعاليت‌ها را دوست دارد بيان کند.»

  • حالا اين نمونه‌هايش چيست؟ اگر در همين حوزه هنری بخواهيم در موردش صحبت کنيم ...

وقتی ميليون‌ها نفر آدم يک چيز مشترک بخواهند و با هم يک حرکت مشترک انجام دهند، در واقع يک زيبايی‌شناسی تازه‌ای متولد می‌شود و در اين تولد هر دستخطی، هر حرکتی خودش به شکل يک اثر هنری در می‌آيد.

يعنی من در کنار اين که بسيار کارهای جذابی در اين مدت از هنرمندان بزرگ‌مان در دل جنبش سبز ديده‌ام، فکر می‌کنم آن زيبايی‌شناسی نابی که در دل جنبش متولد شده ريشه در همان شعارنويسی‌های روی ديوار و تنوع دستخطی که آدم‌ها دستشان گرفته‌اند و خلاقيت مردم در جمع شدنشان کنار هم باشد.

يعنی انگار يک پتانسيلی آنجا تبديل به يک حرکتی شده و اين حرکت امتداد پيدا کرده و توسط هنرمندان هم اين زييايی‌شناسی تقويت‌شده است.

  • از کدام تجارب هنری تأثير گرفته‌اند اين آثاری که به آنها اشاره می‌کنيد؟

توی دل جنبش سبز ما خيلی پوسترها و طراحی‌هايی ديديم که به لحاظ سبک و بصری شباهت و غرابت داشتند نسبت به کارهايی که در سال ۵۷ شده بود. ولی اين غرابت در دلش يک تفاوت‌های بنيادين هم هست به خاطر اينکه يک نسل ديگری آن را دارد تجربه می‌کند و انگار که از آن ابزارهای بصری سال ۵۷ استفاده شده چون دوباره همان مردم‌اند که کنار هم ايستاده‌اند.

ولی در عين حال می‌بينيم که يک نشانه‌هايی از صلح‌طلبی، پذيرش ديگری، پذيرش اين تنوع، نبودن چيزی به اسم انتقام در دل تصاوير و اينها به نظر من نکات تازه‌ای است که به شيوه گذشته اضافه شده است.

  • تا چه حد اين گونه از هنر به نظر شما با مخاطب ارتباط پيدا کرده؟

من فکر می کنم که ميل اصلی اين هنر يا اين حرکت بيشتر به تثبيت خودمان، تثبيت خود هنرمند در آن موقعيت و ماندگار شدنش در آن موقعيت است. يعنی انگار هنرمند می‌خواهد بگويد که من آنجا بودم و من يکی از آنها بودم و اين اتفاق افتاده و اين همانقدر که در سال ۸۸ می‌بينيم مردم با موبايل دارند صحنه‌های خيابان را ثبت می‌کنند و خودشان را دارند ماندگار می‌کنند، هنرمند هم تمايل دارد که خودش و آن تصوير را ماندگار کند.

در نتيجه در دل آن وضعيت مخاطب به نظر من همه آدم‌های ديگری هستند که آنجا دارند اين تمايل به ماندگاری را به هر نحوی که از دستشان بر می‌آيد ثبت کنند.

ولی حالا اگر ما از اين زمان فاصله بگيريم و اين را در دل تاريخ و اتفاقات ديگر ببينيم، شايد اصلاً آن ارتباط حسی را با آن برقرار نکنيم اگر خودمان تجربه شخصی نداشته باشيم.

من فکر نمی‌کنم مخاطب اين اثر به صورت کلی يک بستری مثل تاريخ هنر باشد که دارد انواع و اقسام زيبايی‌شناسی‌ها را بررسی می‌کند. ولی مخاطبش مسلماً خود تاريخ هست. يعنی تاريخ دارد روايت می‌شود توسط هنرمندان. دارند ثبت می‌کنند يک قسمت از تاريخ را که بعدها بشود به آن رجوع کرد نه فقط به عنوان اثر هنری، بلکه به عنوان يک اتفاق که در آن دوره تاريخی افتاده است.

اين تنوع کارها، تنوع پوسترها، دستخط‌ها اين حقيقت را نشان می‌دهد به آدمی که در دل آن جريان نيست که صحبت از رفتار ميليون‌ها نفر است، صحبت از خواسته ميليون‌ها نفر است. برای همين من فکر می‌کنم در اين خواسته جنبش سبز خيلی موفق بوده است.

حتی از حرکت‌های قبلی در کشور ما بسيار موفق‌تر بوده چون اين تنوع و تنوع فرهنگ و زبان را توانسته نشان بدهد به اعضای بيرون از خودش.

  • اين نوع هنری که داريم ازش صحبت می‌کنيم مخاطب خودش را در ميان عامه مردم پيدا می‌کند گاهی وقت‌ها و اين نوع عامه‌گرايی گاه می‌تواند توسط قدرت‌های موجود از قبيل دولت‌ها استفاده شود و هنر تبديل شود به يک هنر سفارشی، زير پوست هنر متعهد.

درست است صحبت شما. به خاطر اينکه در نمونه‌های تاريخی‌اش هم می‌بينيم که هنرهای متعهد تا يک جايی هنرمند با همان وفاداری‌اش به اتفاق جمعی و عقل جمعی دارد فعاليت می‌کند ولی از يک جايی به بعد اين تبديل می‌شود به يک هنر سفارشی که غير از آن هيچ فضای ديگری و حرف ديگری وجود ندارد و اين يک پروپاگاندای دولتی می‌شود که نمونه‌هايش را در اتحاد جماهير شوروی و يا چين بعد از انقلاب و آلمان شرقی داريم که باز صحبت از حرکت جمعی مردم است و ديگر يک اثر به غايت پروپاگاندا است و هيچ اشارتی به آن حرکت جمعی اصيل ندارد.

من فکر می‌کنم اين دو تفاوت‌های بنيادی دارند، با اينکه در ظاهر خيلی به هم شبيه می‌شوند.

يکی اينکه به واسطه حضور بی‌واسطه مردم در آن حرکت‌های جمعی، ما يک تنوع خيلی زيادی داريم. يعنی با اينکه حرفی که دارد زده می‌شود يکی است و اشاره به يک موضوع و يک خواسته را دارد، ولی تنوع پوسترها، تنوع دستخط ها، حضور واقعی مردم را نشان می‌دهد.

در صورتی که در آن هنر پروپاگاندا يک چنين تنوعی را نداريم. صرفاً تکرار و تثبيت همان مردمی را داريم که توده‌ای هستند که اصلاً فاقد تفاوت‌های درونی‌اند. در آنها اين تنوع وجود ندارد.

يکی ديگر هم اين که آن آگاهی که به واسطه آن مردم حضور پيدا می‌کنند در آن حرکت جمعی، برايشان امکان تشخيص آن پروپاگاندا و واقعيت را دارد و آن واقعيتی که بی‌واسطه تصوير می‌شود و مثلاً هنرمندی را داريم که روی ديوار نقاشی می‌کند به خاطر اين که ديگر نياز به رسانه ميانی ندارد و می‌خواهد همان مخاطب زنده‌اش موقع عبور از خيابان کارش را بببيند، بسيار متفاوت است با اثری که به واسطه عدم حضور مردم و پس‌زده شدن مردم و حضور نداشتن‌شان دارد توسط رسانه تبليغ می‌شود و دائم بازتوليد و بازتوليد می‌شود.

يعنی انگار آن خلأ حضور مردم دارد با يک صدای بلند و به اسم مردم گفته می‌شود. اين دو تا ممکن است که به لحاظ بصری گاهی در تاريخ هنر به هم شبيه شده باشند، يعنی آن مردمی که مخاطب اين اثرند و مردمی که انتخاب‌کننده اين اثرند به واسطه اينکه اين آثار به بود و نبود خودشان در آن موقعيت وابسته است، اين را بسيار خوب می‌توانند تشخيص دهند.

همانطور که برای ما آثار متعهد پيش از انقلاب ۵۷ و آثار سفارشی بعدش کاملاً قابل تفکيک است. به خاطر اين که مردمی که حضور داشتند يا حضور نداشتند و صرفاً تبليغ حضور خودشان را از تلويزيون يا رسانه‌های جمعی ديده‌اند.