انفرادی: چهاردیواری سیمانی با دری آهنی برای شکستن زندانی

طرح اختصاصی علیرضا درویش برای رادیو فردا

تو را به داخل سلول هل می‌دهند. پشت سرت صدای بسته شدن دری آهنی را می‌شنوی. چشم‌بندت را که بر می‌داری، چهار طرف خود را دیوار می‌بینی. یک اتاقک بسیار کوچک، چیزی در حدود یک و نیم در دو متر. اولین قدم را که بر می‌داری به دومین قدم نرسیده، به عرض دیوار می‌رسی. اما طول سلول را با دو قدمی می‌شود طی کرد.

سکوت است و سکوت. اما به یکباره صدای ناله و ضجه یک زندانی تمام رشته افکارت را به هم می‌ریزد. صدایی را می‌شنوی که با تمام توان به درآهنی می‌کوبد و از خدا طلب مرگ می‌کند. او در سلول انفرادی بریده است.

انفرادی؛ چهاردیواری سیمانی با دری آهنی برای شکستن زندانی

Your browser doesn’t support HTML5

انفرادی؛ چهاردیواری سیمانی با دری آهنی برای شکستن زندانی



علی افشاری فعال سیاسی و دانشجویی که در سال‌های ۷۹ تا ۸۲، ۴۰۰ روز از سه سال زندان خود را در سلول انفرادی گذراند، در این مورد این گونه می‌گوید:

«تجربه سلول انفرادی هم مثل همه تجربه‌های دیگر زندگی این نیست که با گذشت زمان، رنجش به شکل صعودی افزایش پیدا کند، بلکه در یک نقطه‌ای می‌شکند.
ولیکن کسانی که تجربه انفرادی را ندارند، معمولاً در بار نخستی که با این فشار و تحقیر مواجه می‌شوند، فکر می‌کنند که هر روز که از زندانی بودنشان در انفرادی بگذرد، این وضع بدتر خواهد شد و بالطبع آنها دیگر نخواهند توانست مقاومت کنند.
این هم عاملی می‌شود برای اینکه فرد آماده بشود برای بریدن یا تجدید نظر در مواضعش یا پذیریش درخواست تیم بازجویی. اما بریدن تابع ملاک‌های دیگری هم هست که سختی سلول انفرادی تنها بخشی از این معیارها و ملاک‌هاست. باید سختی‌های کل دوران بازجویی را نگاه کرد. موقعیت روانی خود فرد زندانی نیز اهمیت دارد.
از همه مهم‌تر اینکه وقتی فرد بازداشت شده، چقدر به لحاظ ذهنی آماده هزینه پرداختن به خاطر اعتقادات و تفکرات خود یا عملی است که منجر به بازداشتش شده، یا اتهاماتی است که از سوی تیم بازجویی به او نسبت داده می‌شود.
به هر حال فاصله بین آنچه که فرد زندانی انجام داده با اتهاماتی که به او نسبت داده می‌شود، به اعتقاد من عامل مهمی برای بریدن شخص زندانی است.»

دیوارهای سلول از سیمانی خشن و ناصاف با پستی و بلندی و خط‌های کج و معوج زیاد پوشیده شده است. سلول انفرادی به یک قبر شباهت دارد. قبری که آدمی زنده را درون آن گذاشته باشند. در آهنی این قبر، تنها برای مقداری آشامیدنی و خوردنی در طول روز، آنهم بسیار کوتاه باز می‌شود و دوباره صدای در آهنی به شدت به هم می‌خورد. روزها می‌گذارد و هر روز هجوم اوهام و توهمات رعب‌آور تو را بیشتر فرا می‌گیرد. بازجو می‌خواهد مقاومت تو را بشکند.

مجتبی سمیع‌نژاد، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر با تجربه ۲۱ ماه زندان و ۸۸ روز سلول انفرادی در سال ۸۳:

«به نظر من مهم‌ترین شاخصه سلول انفرادی، ساکن بودن آن در مقابل حرکت در دنیای بیرون است. یعنی در دنیای آزاد همه چیز جاری و در حال حرکت است این در حالی است که در سلول انفرادی همه چیز ساکن است که موجب ایجاد یک خلأ ذهنی برای زندانی خواهد شد.
این مهم‌ترین مسئله‌ای است که مد نظر بازجویان است تا زندانی را در موقعیت ایزوله شدن قرار دهند. هر چقدر که مدت زمان انفرادی طولانی‌تر باشد، سختی و فشار آن هم افزایش می‌یابد و بیشتر می‌شود.
بیشترین مسئله‌ای که به خود من در سلول انفرادی فشار ایجاد کرد همین مسئله سکون انفرادی بود. اینکه به جایی رسیدم که دیگر فکر کردن و خیال کردن برایم امکان‌پذیر نبود. فکر کردن و تخیل کردن تنها ابزار من برای زنده ماندنم در سلول انفرادی بود. جایی که هیچ نشان دیگری از زندگی وجود نداشت.
من به جایی رسیده بودم که در سلول انفرادی دیگر توانایی فکر و خیال کردن نداشتم. این مسئله باعث شد که من فشار بسیار سنگینی را در سلول انفرادی زندان اوین تحمل کنم.
در واقع هدف از اینکه ذهن زندانی خالی بشود و در سلول انفرادی قرار بگیرد این است که در نهایت به خواسته‌های بازجو تن بدهد و این خواسته‌ها به او دیکته بشود.
در این موقعیت ارتباط زندانی با دنیای بیرون به طور کامل قطع شده است و در حالت ایزوله قرار دارد. در این شرایط فقط به بازجوی خودش نیاز پیدا می‌کند و فقط می‌خواهد برای فرار از سلول انفرادی او را ببیند.»

بازجو می‌تواند اراده کند که دستور خروج تو را برای هواخوری برای روزها و هفته‌ها و چه بسا ماه‌ها صادر نکند. هر روز ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شوی. شکنجه جسمی ممکن است به تو ندهند. اما سلول انفرادی یک شکنجه روحی است.

امید معماریان، روزنامه‌نگار، با تجربه ۳۵ روز سلول انفرادی از ۵۵ روز زندان در سال ۸۴:

«سلول انفرادی اساساً ذهن و روح و روان زندانی را آنقدر متأثر می‌کند که بعد از اینکه از زندان هم آزاد می‌شوی، تا مدت‌ها، یعنی تا ماه‌ها و سال‌ها، تأثیرات روانی آن به دنبالت کشیده می‌شود.
در مدت زمانی که زندانی در خود زندان هست، انفرادی، سازمان فکری آدم را دگرگون می‌کند. به حدی که گاهی اوقات می‌خواهی جان خودت را بگیری و به مرحله خودکشی می‌رسی.
سلول انفرادی تأثیرات روانی پیچیده‌ای دارد که به اعتقاد من یکی از مصادیق بارز و واضح شکنجه محسوب می‌شود.»

سلول انفرادی را شکنجه سفید می‌دانند. بی‌خبری مطلق از خانواده، نداشتن تماس با انسانی دیگر، نداشتن هیچ چیز در داخل سلول، نه کتابی، نه روزنامه‌ای.

هفته‌ها و ماه‌ها در تنهایی به سر می‌بری و روزهای متوالی تنها چهار دیوار با یک در آهنی می‌بینی با لامپی روشن در طول ۲۴ ساعت. اما زندانیانی می‌توانند کمی روزهای سخت انفرادی را تحمل کنند، که با تخیل، خود را از زندان بیرون ببرند.