تا پیش از جلسه هیئت دولت روز یکشنبه ۱۱ اردیبهشت، رئیسجمهور بیش از یک هفته بود که بر سر کار خود حاضر نشده بود. رهبر هم روز شنبه برای سومین بار در یک هفته خواستار پرهیز از درگیریها و اختلافها و آنچه به گفته او موجب پایکوبی و جنجال دشمنان میشود، شد.
هفته گذشته رهبر اختلاف خود با رئیسجمهور بر سر تغییر در وزارت اطلاعات را موضوعی کماهمیت خواند و غفلت از «مصلحتی بزرگ» را دلیل دخالت در تصمیم دولت برای تغییر وزیر اطلاعات ذکر کرد.
اما هرچه رهبر کوشش در پنهان کردن شکاف در حاکمیت دارد، حامیانش چه در میان روحانیان و چه در بین فرماندهان سپاه در فاصله گرفتن دولت دست کم آنچه یک جریان انحرافی در دولت میخوانند، با ولی فقیه تأکید میکنند و خواهان تبعیت دولت و مسئولان از رهبر هستند.
در میان این منتقدان جدید چهرههایی روحانی از جمله محمدتقی مصباح یزدی، احمد علم الهدی، احمد خاتمی و مجتبی ذوالنور و هم نظامیانی چون محمدعلی جعفری و محمدرضا نقدی به چشم میخورند.
اختلاف نظر میان رهبر و رئیس جمهور ایران تا کجا پیش میرود؟ پرسش اصلی از سه میهمان برنامه این هفته. در ایران محمدصادق جوادی حصار، مسئول اطلاعرسانی ستاد مهدی کروبی، یکی از دو نامزد اصلاحگرای انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸، در سوئد مهرداد درویشپور، جامعهشناس و فعال و تحلیلگر سیاسی از طیف جمهوریخواه سکولار و لائیک، و در آمریکا محمد برقعی، جامعهشناس و فعال و تحلیلگر سیاسی جمهوریخواه نزدیک به طیف سکولار ملی مذهبی.
من گمان میکنم در میان مسئولانی که تا به حال در جمهوری اسلامی حضور داشتند به ویژه بعد از روی کار آمدن آقای خامنهای به عنوان رهبر آقای احمدینژاد همانطور که خود آقای خامنهای اشاره فرمودند نزدیکترین خصلتها را با خود آقای خامنهای دارد دال بر اینکه وقتی یک تصمیمی میگیرد به راحتی کوتاه نمیآید. یادتان هست که بعد از انتخابات ایشان فرمودند که برنامهها و خوی و خصلتها و مرام مسلک آقای احمدینژاد را من به خودم نزدیکتر میبینم.
آقای احمدینژاد تنها رئیسجمهوری است که خیلی محکم میایستد و تا حالا دو سه مرتبه اتفاق افتاده که ایشان محکم سر مواضع خودشان ایستاده ضمن اینکه در مجامع و محافل هم خیلی فریاد میکشد که من کاملاً ولایی عمل میکنم اما ایشان به تصمیم رسیده که تکلیف خودش را با حوزه اختیاراتی ریاست جمهوری یک طرفه کند.
یعنی اینکه ایشان وقتی تصمیم میگیرد، بالاخره در حوزه اختیارات خودش باید خودش تصمیم بگیرد. از جمله همین بحثی که به جایی رسیده که گروه دوم از واسطههایی که رفتند پیش ایشان برای حل این اختلافات را نپذیرفت و به تعبیری محکم ایستاده که یا همان اندک اختیاری که در قانون اساسی به من داده شده در باب تعیین وزیر و عزل وزرا باید مال من باشد یا اینکه من دیگر کار نمیکنم چون حداقل یک هفته است که نرفته سر کار و تلویحاً قهر کرده یا کنارهگیری کرده از کار دولت.
اساس دعوایی که امروز بین آقای احمدینژاد و تیم وابسته به ایشان از جمله مشایی، بخشی از فرماندهان سپاه که پشت سر آقای احمدینژاد هستند با گرایش دیگری که طرفداران ولی فقیه و روحانیت و حکومت روحانی پیش رو قرار دارند، یکی نگاه به آینده ایران است.
در میان بخشی از سپاه، در تیم احمدینژاد یک نوع نوبنیادگرایی اسلامی، اگر قرار باشد صرفاً با زبان روحانیت، با زبان آخوندی و با زبان مذهبی سخن بگوییم، قادر نیست از هیچ نوع پذیرش اجتماعی در جامعه ایران برخوردار شود.
بنابراین آقای احمدینژاد و تیم پیرامون او به گمان من سخت تلاش میکنند که به نوعی نفوذ روحانیت را و از جمله ولی فقیه را محدود کنند و تأکیدات مکررشان بر سر نوعی برجسته کردن مسئله حتی ایرانیت ناشی از نوعی کشمکشی است که فکر میکنند جامعه آینده ایران باید با یک اولیگارشی دیکتاتوری نظامی سیاسی که هم اصول اسلامی دارد، هم اصول به قول خودشان ایرانی دارد، اداره شود و با توجه به اینکه سپاه خودش به یک اولیگارشی عظیم اقتصادی، سیاسی، نظامی تبدیل شده، بخشی از سپاه از این نظر آقای احمدینژاد دفاع میکنند و تیم احمدینژاد روی این مسئله سرمایه گذاری میکنند که مرگ آقای خامنهای میتواند هر زمانی اتفاق بیافتد و جامعه برای اینکه بتواند با یک نوع هدایت با اندکی پذیرش اجتماعی توام باشد، باید نفوذ روحانیت را کم کرد. این مهمترین حوزه تنشهایی است که طرفداران ولی فقیه سعی میکنند این نوع گرایش را در نطفه خفه کنند و بر تبعیت بیچون و چرا از آقای خامنهای تأکید میکنند.
اصلاً دعوا سر عقیده نیست. سر اینکه چه دینی باشد یا غیر دینی باشد، روحانیت باشد یا نباشد، دعوا فقط صرف قدرت است. آن داستان ایدئولوژیکی و عقیده از نظام بیرون رفته؛ این یک.
دوم اینکه سپاه خودش چند دسته است. یک عده در سپاه با آقای خامنهای هستند و یک بخشی هم که الان بخش آقای احمدینژاد هستند. باز سر بازی قدرت نه سر بازی عقیده. بودن روحانیت هم فرقی نمیکند برای آنها. تنها فرقی که میکند این است که فکر میکنند که بتوانند جذب نارضایتیها را که وجود دارد و به ویژه جنبش سبز را بعد از انتخابات... که آن بخش ناراضی وسیع را بتوانند جذب کنند.
ولی برای روحانیت خیلی مهم نیست. برای آقای خامنهای مهم نیست که آن بخش را هم جذب کند. چون او قدرت را در دست دارد و اتفاقا اگر این بخش ناراضی را آقای احمدینژاد برایش بیاورد هیچ هم ناراضی نیست از این بابت. بنابراین تمام ستیزه را بردند سر اینکه اینها ضد آخونداند. این نوع اندیشه را بیاورند. امام زمانی نگاه کنند. غیر امام زمانی... اینها تمام لایههای سطحی است.
یک نکتهای این وسط اضافه کنم. ما باید توجه کنیم چرا الان سر انتخاب وزیر اطلاعات این قدر حساسیت وجود دارد. آقای خامنهای از روز اول انقلاب وزارت اطلاعات را در کنترل گرفت و نیروی نظامی را. این دو تا دو بازوی ایشان بوده و با همین بازو هم توانسته آقای رفسنجانی را بزند.
آقای احمدینژاد میخواست این بازو را قطع کند و به شدت آقای خامنهای عکسالعمل نشان داده. آقای احمدینژاد هم میداند که این بازو را اگر نداشته باشد، بخش قدرتی را که مورد نظرش هست ندارد. دعوا فقط سر همین بازی قدرت است و سر کنترل بخش امنیت.
آنهایی که از آقای احمدینژاد حمایت میکردند، با همان دیدگاهی که آقای برقعی اشاره کردند، آقای احمدینژاد را بولدوزر، جاده صافکن طرفداران ولایت مطلقه فقیه میدانستند و تصورشان این بود که آقای احمدینژاد همواره در همین مسیر حرکت خواهد کرد و همه موانع سر راه را به وسیله احمدینژاد از بین خواهند برد. برای اینکه احمدینژاد اشاراتی هم هست که گفته اصلاحطلبان را من از بین بردم، همه کارهای سخت را در این مدت من انجام دادم.
بنابراین دو تا عامل اینجا به وجود آمده. اول اینکه آنها تصور میکردند احمدینژاد همواره در مشتشان خواهد بود لذا حمایت میکردند. آن حمایت را مشروط به همان حرفهایی که الان دارند میزنند، با همان عقیده و مرام خودشان میکردند.
آقای احمدینژاد اما به یک سری از امکاناتی که در جامعه وجود دارد پی برده است. از جمله آن امکانات این است که یک مخالفت ابراز شده و ابراز نشده جدی در متن جامعه با قرائتی از جنس قرائت آقای علمالهدی، آقای احمد خاتمی، آقای مصباح یزدی و امثال اینها وجود دارد.
این آمد و شدهای فراوانی هم که آقای احمدینژاد با متن جامعه برقرار کرده بود و دیالوگهایی که با متن جامعه داشت، احمدینژاد و به ویژه مشاوران به تعبیر بعضی از آقایان زیرک آقای احمدینژاد مثل مشایی را به این سمت برده بود که برای ادامه راه باید سنگشان را با این طیف واکنند و اگر بخواهند قدرت را در درازمدت به دست بگیرند و تنها به هشت سال ریاست جمهوری آقای احمدینژاد اکتفا نشود، باید مسیرشان را جدا کنند.
جداکردن مسیرشان هم یک سری امکانات لازم دارد. یکی تکیه بر همین شکاف بین قشر و به دست آوردن تمایلات متن جامعه با منظومه قدرت به این معنا که اهرمهای ملی، میهنی، اقتصادی و ایرانی را تقویت کنند و خودشان را با این سمت گره بیشتری بزنند. بحثهای ایرانیت را مطرح میکند.
برای عبور از ولایت فقیه دست به دست هم میدهد تا آقای احمدینژاد به این صرافت بیافتد که اولا با اجرای سه چهار بحث ملی و بسیج آفرین اجتماعی مثل یارانهها، انرژی اتمی و به تعبیر خودش پیروزی خیره کننده او در انتخابات ریاست جمهوری این پشتوانه را به دست آورده که میتواند آنجایی که لازم باشد، جلوی ماجرا بایستد.
الان دقیقاً آن بزنگاهی است که برای انتخابات پیش روی انتهای امسال، انتخابات مجلس و بعد از آن انتخابات شوراها و ریاست جمهوری، دقیقاً دو عنصر تعیینکننده با این چیزهایی که احمدینژاد خودش از آن نشئت گرفته، متوجه است که اگر وزارت کشور همسو و هماهنگ با دولت عمل نکند، آن دیدی را که آنها میخواهند سازماندهی کنند، سازماندهی نکند مسئله انتخابات را، آقای احمدینژاد دورهاش با همین انتخابات ریاست جمهوری تمام است و عقبهاش هم به سرعت از گردونه قدرت خارج خواهند شد.
لذا محکم سر این گردنه ایستاده که یا اینجا آینده را تضمین کند برای خودش و تیمش و یا اگر قرار است در آینده با افتضاح ببازد، همین جا خیلی آبرومندانه خودش را بکشد کنار و بگوید که دیگر من نیستم و از حالا به بعد هر اتفاقی افتاد به من ربطی ندارد. با حالت اعتراض و یک نوع مظلومانه و افتخار آفرین برای خودش از عرصه قدرت خودش را کنار کشد. هر نوع برخوردی هم با احمدینژاد از سوی حاکمیت صورت گیرد، در افکار عمومی و توده مردم به نفع احمدینژاد صورت خواهد گرفت.
با اینکه آقای جوادی حصار اشاره کردند من کاملاً موافقم. نکته کلیدی اینجاست. اولا در مورد مسئله دعوا بر سر قدرت، روشن است که دعوا بر سر قدرت است. تمام جنگهایی که درون هیات حاکمه جمهوری اسلامی و از روز اول تا امروز بوده، دعوا بر سرقدرت بود. گفتن این گفتن هیچ سخن تازه یا ویژهای نیست.
پرسش اینجاست که گرایشهای گوناگون درون حاکمیت ایران که به نوعی یک گرایش اجتماعی درون جامعه را هم نمایندگی میکنند، پروژههای گوناگونی برای حفظ قدرت سیاسی و تحکیم موقعیت خودشان دارند. دعوای عقیده اینجا معنی پیدا میکند.
به گمان من این واقعیت که مردم از یک حکومت یک سره دینی منزجراند، گرایشهای ملی درون جامعه رشد پیدا کرده و بخش مهمی از طبقه متوسط و مدیران جامعه اصلا احساس میکنند جامعه ایران ظرفیت تحمل یک حکومت طالبانی را ندارد و واکنش قدرتمندی که جنبش سبز ایران علیه این کودتای انتخاباتی انجام داد، روشن کرده برای تیم پیرامونی آقای احمدینژاد و از جمله اشاره کردم که بخشی از سپاه، بیشتر از آنکه ایدئولوژیکی نگاه کند، به عنوان یک الیگارشی قدرتمند نظامی سیاسی به منافع خودش میاندیشد، شما فکر کنید اگر فی المثل جامعه بخواهد با تهدید حمله نظامی رو به رو شود، به نام دفاع از اسلام که نمیتوانید مردم را بسیج کنید.
اما اگر شما بر ملی گرایی پافشاری کنید و انگشت بگذارید، قدرت بسیج حکومت را بر سر مسئله اتمی، بر سر مقابله با تهدیدات خارجی افزایش میدهید و در سطح داخلی هم با توجه به نسبت گستردهای که از حکومت مذهبی در ایران وجود دارد، تلاش برای اندکی خرج خود را جدا کردن نوعی پروفیل برای تیم احمدینژاد میآفریند و اساس دعوا عبارت از همین نکته است که امروزه برای اینکه در پروژه حفظ این حکومت چه نوع طرز تلقی زمینه اجتماعی بیشتری دارد، خوب برداشتها متفاوت است.
گروهی که پیرامون ولی فقیهاند به نقش احمدینژاد به عنوان نقش ابزاری نگاه میکنند و از آن برای سرکوب جنبش اصلاح طلبان استفاده کردند برای تحکیم گرایش بنیادگرایی اسلامی در عین حال که خود احمدینژاد به عنوان منفورترین چهرهای که در تقابل با جنبش سبز موضوعیت پیدا کرد، احساس میکنند که اگر قرار باشد که بعد از پایان دوره ریاست جمهوری این تیم مدیران پیرامون و بخشی از سپاه بتوانند قدرت بیشتری را در جامعه تثبیت کنند، و آینده مطمئنتری را برای نظام حفظ کنند، فکر میکنند که تأکید بر عناصری نظیر ایرانیت مهم است.
اینکه این امر عوامفریبانه است، اینکه هیچ عنصر ملی در طرز تلقی گروه احمدینژاد وجود ندارد از این واقعیت نمیکاهد که فکر میکنم استراتژیستهای پیرامونی آقای احمدینژاد سخت به این نتیجه رسیدهاند که جامعه با یک حکومت صرفاً روحانی طرفدار ولی فقیه به فرجام نخواهد رسید و سعی میکنند که زمینههای قدرت خودشان را بعد از پایان دوران ریاست جمهوری با استفاده و جذب ناراضیان تحکیم کنند و از این نظر سرمایه گذاریشان روی خود آقای مشایی بسیار بسیار بالاست.
اینکه این جرئت را کردهاند که حتی در جاهایی با ولی فقیه رویارویی کنند، ناشی از جاه طلبی است که احمدینژاد بخش خودش را صرفا به عنوان یک رئیس جمهور ابزاری در دست ولی فقیه نمیبیند. همانطور که در سطح جهانی بسیار نگرشهای جاه طلبانهای دارند، در سطح داخل کشور هم با نوعی جاه طلبی سیاسی فکر میکنند که اصل ولی فقیه را میشود عبور کرد، دور زد و با قدرت مدیران و بخشی از حمایت سپاه که دارند احتمالاً بتوانند در این پروژه موفق بمانند.
این ارزیابی را ندارم که جریان وابسته به ولی فقیه به سادگی از میدان به در رود و اجازه دهد که رحیم مشایی یا باند احمدینژاد بتوانند آیندهای پس از پایان ریاست جمهوری احمدینژاد را به سادگی در جامعه رقم زنند.
برگردیم سر اینکه من میگویم چرا اصلاً مسئله عقیدتی نیست. صحبت از روحانیت میکنیم. یک موقع برای آقای خمینی روحانیت به دلیل اعتقادات خودشان مطرح بود مقابل نگاه دیگری. الان صرفاً بازی قدرت است. شما از کدام روحانیت صحبت میکنید؟ از روحانیت تمام مراجعشان که یکی دو نفرشان، همهشان مخالف نظاماند و نظام میخواهد اینها را به نوعی سرکوب کند یا کنار بگذارد.
قدرت مجلس خبرگان الان تنزیل پیدا کرده به یک آلت دست کوچک. حتی دیگر پدرزن رئیس قوه قضاییه بزرگترین مرجع در آنجا آقای وحید خراسانی که با مجموعه هم بوده مخالف است. روحانیتی دیگر به آن شکل معنی ندارد. آقای علم الهدی یا احمد خاتمی اینها اصلاً وزنهای نیستند در هیچ جا که کسی به عنوان روحانیت رویشان حساب کند.
تمام اینها یک مسئله فقط قدرت است که چه کسی بر سر قدرت باشد. یک. نکته دوم این است که آقای مشایی چه ضرری برای رهبری دارد. اگر آقای مشایی و امثالهم بتوانند با مسئله ایرانیت بخشی از آن مجموعه را جذب کنند و بیاورند هیچ مسئلهای نیست.
هر کسی بتواند یک بخشی را بیاورد در این کاسه بریزد خوب است. اشکالی که سر اینجا وجود دارد نه اینکه آقای احمدینژاد چه نوع مهدویتی را قبول دارند یا میخواهند روحانیت را بگذارند کنار، نه. اشکال بر سر اینجاست که اینها باند شدهاند و یک باند با یک باند دیگری در تضاد قرار گرفته. جاها هم عوض میشود.
شما ببینید مصباح یزدی میآید میشود محبوب آقای احمدینژاد و بعد جایش عوض میشود. آقای رسایی آن طرف میایستد. آقای شجونی یک دفعه طرف آقای رفسنجانی، یک دفعه میرود آن طرف. صرفا سر بازی قدرت است. بین آقای خامنهای و آقای احمدینژاد اختلاف بنیانی نیست. هر دو ستیزه جو هستند.
هر دو دنبال یاران میانه حال هستند. یک آدم حسابی درهیچ زمینهای نمیتوانند پذیرا باشند. وجه اشتراکشان این است که به دنیا هر دو با نفرت نگاه میکنند. در این زمینهها با آقای خاتمی تفاوت پیدا میکند نوع نگاهشان به دنیا. آنجا تفاوت فکری وجود دارد. اینجا تفاوت فکری وجود ندارد.
باندی درست شده به نام احمدینژاد که آقای احمدینژاد یک فرمول بندی نویی را در جامعه آورده که تا به حال نبوده و آن اینکه گفته هر کسی که جز تیم من باشد من با چنگ و دندان ازش حمایت میکنم. حتی غلط حتی درست. تیم درست کرده، باند درست کرده. این قدرت شده مقابل آن یکی قدرت.
این قدرت از آنجا با آقای خامنهای در تضاد قرار گرفته که رفته محور اصلی قدرت آقای خامنهای را نشانه گرفته. یک مقدار زیادی روی کرده و عجله کرده. والا مشایی هر چه از این حرفها بزند هیچ مسئله نیست. اینها که آقای باهنر و غیرذلک و اینها میگویند و این حرفها آخر سر سر قدرت با آقای مشایی کنار میآیند، ضرری برایشان نداشت در آن زمینهها. ولی ایشان رفته وزارت اطلاعات را بگیرد. وزارت اطلاعات هم شروع کرده شنود گذاشتن. شروع کرده مدرک گرفتن. آقای خامنهای سر یک جا در دنیا کوتاه نمیآید. و آن سر وزارت اطلاعات است و سپاه.
نزاع قدرت بالا گرفته و با توصیهها هم قابل حل نیست. به راحتی نمیتوانند از کنار ماجرا بگذرند. هم دولت هم دستگاه رهبری. این وسط هر درگیری که با آقای احمدینژاد صورت گیرد در متن جامعه به نفع احمدینژاد تمام خواهد شد.
این دعواها بین دو جریان دیکتاتوری، دو جریان عمیقاً ضد مردمی و ضد دموکراتی است. اعتماد به نفس مردم ایران، جنبش سبز و حتی گروه بندیهای اصلاحطلب که بیرحمانه کنار گذاشته شدهاند، اعتماد به نفس کل جامعه را در رویارویی با هر دو جناج افزایش میدهد و به رغم این فترت و این رکودی که در این دوره بعد از سرکوبهای خشن رو به رو بودیم، هر چه این دعوای بین دو جناح شدت بیشتری میگیرد، امید مردم به اینکه امکان تغییر دوباره به یک سؤال جدی جامعه رو به رو شود و آن هم برای عبور از نه فقط ولی فقیه، عبور از هر دو گروه بنیاد گرا چه احمدینژاد و چه گروه خامنهای شدت بیشتری میگیرد و به نظر من این دعواها به سود اعتماد به نفس مجدد در میان مردم ایران و میلشان به عبور از کل این نظام است.
نکته آخر من. دولت آقای احمدینژاد قادر به ضربه زدن به روحانیت یا آن بخش ولایت فقیه نیست. ابزار قدرت در دست آنجاست. ولی آقای خامنهای آنقدر ضعیف شده به دلایل بسیار منطقی و همه شرایط در ستیز با جنبش سبز که به آسانی قادر به حذف آقای احمدینژاد نیست. برایش بسیار بسیار گران تمام خواهد شد. استخوان توی گلو است.
دعوای این دو با یک دیگر این اصطلاح در قول مذهبیها هست که اللهم اشغل الظالمین بالظالمین، دو ظالم با هم میجنگند و نتیجتاً بله، آینده آیندهای خواهد بود که بسیار روشنتر خواهد بود در این فضا.
هفته گذشته رهبر اختلاف خود با رئیسجمهور بر سر تغییر در وزارت اطلاعات را موضوعی کماهمیت خواند و غفلت از «مصلحتی بزرگ» را دلیل دخالت در تصمیم دولت برای تغییر وزیر اطلاعات ذکر کرد.
اما هرچه رهبر کوشش در پنهان کردن شکاف در حاکمیت دارد، حامیانش چه در میان روحانیان و چه در بین فرماندهان سپاه در فاصله گرفتن دولت دست کم آنچه یک جریان انحرافی در دولت میخوانند، با ولی فقیه تأکید میکنند و خواهان تبعیت دولت و مسئولان از رهبر هستند.
در میان این منتقدان جدید چهرههایی روحانی از جمله محمدتقی مصباح یزدی، احمد علم الهدی، احمد خاتمی و مجتبی ذوالنور و هم نظامیانی چون محمدعلی جعفری و محمدرضا نقدی به چشم میخورند.
اختلاف نظر میان رهبر و رئیس جمهور ایران تا کجا پیش میرود؟ پرسش اصلی از سه میهمان برنامه این هفته. در ایران محمدصادق جوادی حصار، مسئول اطلاعرسانی ستاد مهدی کروبی، یکی از دو نامزد اصلاحگرای انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸، در سوئد مهرداد درویشپور، جامعهشناس و فعال و تحلیلگر سیاسی از طیف جمهوریخواه سکولار و لائیک، و در آمریکا محمد برقعی، جامعهشناس و فعال و تحلیلگر سیاسی جمهوریخواه نزدیک به طیف سکولار ملی مذهبی.
- آقای جوادی حصار، رهبر جمهوری اسلامی ایران روز شنبه برای سومین بار در کمتر از دو هفته درخواست میکند از بر زبان آوردن حرفهای به توصیف او دشمن شادکن پرهیز شود در ارتباط با مسائلی که پیرامون رئیسجمهور و تیمش و استعفای وزیر اطلاعات و ابقای او مطرح شده بود. تأثیر این گفتههای رهبر جمهوری اسلامی ایران تا چه حد بوده و کاربردش چیست؟
من گمان میکنم در میان مسئولانی که تا به حال در جمهوری اسلامی حضور داشتند به ویژه بعد از روی کار آمدن آقای خامنهای به عنوان رهبر آقای احمدینژاد همانطور که خود آقای خامنهای اشاره فرمودند نزدیکترین خصلتها را با خود آقای خامنهای دارد دال بر اینکه وقتی یک تصمیمی میگیرد به راحتی کوتاه نمیآید. یادتان هست که بعد از انتخابات ایشان فرمودند که برنامهها و خوی و خصلتها و مرام مسلک آقای احمدینژاد را من به خودم نزدیکتر میبینم.
آقای احمدینژاد تنها رئیسجمهوری است که خیلی محکم میایستد و تا حالا دو سه مرتبه اتفاق افتاده که ایشان محکم سر مواضع خودشان ایستاده ضمن اینکه در مجامع و محافل هم خیلی فریاد میکشد که من کاملاً ولایی عمل میکنم اما ایشان به تصمیم رسیده که تکلیف خودش را با حوزه اختیاراتی ریاست جمهوری یک طرفه کند.
یعنی اینکه ایشان وقتی تصمیم میگیرد، بالاخره در حوزه اختیارات خودش باید خودش تصمیم بگیرد. از جمله همین بحثی که به جایی رسیده که گروه دوم از واسطههایی که رفتند پیش ایشان برای حل این اختلافات را نپذیرفت و به تعبیری محکم ایستاده که یا همان اندک اختیاری که در قانون اساسی به من داده شده در باب تعیین وزیر و عزل وزرا باید مال من باشد یا اینکه من دیگر کار نمیکنم چون حداقل یک هفته است که نرفته سر کار و تلویحاً قهر کرده یا کنارهگیری کرده از کار دولت.
- آقای جوادی حصار، در مورد پیامد آن دور دوم از شما میپرسم. ولی بگذارید از آقای درویشپور این را بپرسم که حسین فدایی، نماینده مجلس گفته که تیم احمدینژاد عصر غیبت را پایان یافته میداند و عصر حاضر را به عنوان عصر تبعیت از ولی فقیه و ولی امر مسلمین نمیشمارد. در مجلس هم مصطفی کواکبیان، نماینده سمنان درباره علت غیبت رئیسجمهور از دفترش پرسیده و بهمن محمدیاری، نماینده تالش هم گفته نه تنها بودن یا نبودن رئیس جمهور در دفترش مهم است بلکه عدم اطاعت از ولایت فقیه یک روز هم نمیشود تحمل کرد. اینها چه چیزی را نشان میدهد درباره فعل و انفعالات در ارتباط با دولت؟
اساس دعوایی که امروز بین آقای احمدینژاد و تیم وابسته به ایشان از جمله مشایی، بخشی از فرماندهان سپاه که پشت سر آقای احمدینژاد هستند با گرایش دیگری که طرفداران ولی فقیه و روحانیت و حکومت روحانی پیش رو قرار دارند، یکی نگاه به آینده ایران است.
در میان بخشی از سپاه، در تیم احمدینژاد یک نوع نوبنیادگرایی اسلامی، اگر قرار باشد صرفاً با زبان روحانیت، با زبان آخوندی و با زبان مذهبی سخن بگوییم، قادر نیست از هیچ نوع پذیرش اجتماعی در جامعه ایران برخوردار شود.
بنابراین آقای احمدینژاد و تیم پیرامون او به گمان من سخت تلاش میکنند که به نوعی نفوذ روحانیت را و از جمله ولی فقیه را محدود کنند و تأکیدات مکررشان بر سر نوعی برجسته کردن مسئله حتی ایرانیت ناشی از نوعی کشمکشی است که فکر میکنند جامعه آینده ایران باید با یک اولیگارشی دیکتاتوری نظامی سیاسی که هم اصول اسلامی دارد، هم اصول به قول خودشان ایرانی دارد، اداره شود و با توجه به اینکه سپاه خودش به یک اولیگارشی عظیم اقتصادی، سیاسی، نظامی تبدیل شده، بخشی از سپاه از این نظر آقای احمدینژاد دفاع میکنند و تیم احمدینژاد روی این مسئله سرمایه گذاری میکنند که مرگ آقای خامنهای میتواند هر زمانی اتفاق بیافتد و جامعه برای اینکه بتواند با یک نوع هدایت با اندکی پذیرش اجتماعی توام باشد، باید نفوذ روحانیت را کم کرد. این مهمترین حوزه تنشهایی است که طرفداران ولی فقیه سعی میکنند این نوع گرایش را در نطفه خفه کنند و بر تبعیت بیچون و چرا از آقای خامنهای تأکید میکنند.
- آقای برقعی، آقای درویشپور اشاره کردند به اینکه روحانیت محافظه کار پشت سر رهبر است و از طرف دیگر بخشی از سپاه پشت سر رئیس جمهور است و شرط بندی بر روی حوادثی از قبیل درگذشت رهبر. برآیند این دو منبع قدرت شاهین ترازو را به کدام سو متمایل میکند؟
اصلاً دعوا سر عقیده نیست. سر اینکه چه دینی باشد یا غیر دینی باشد، روحانیت باشد یا نباشد، دعوا فقط صرف قدرت است. آن داستان ایدئولوژیکی و عقیده از نظام بیرون رفته؛ این یک.
اساس دعوایی که امروز بین آقای احمدینژاد و تیم وابسته به ایشان با طرفداران ولی فقیه و حکومت روحانی پیش رو دارند، نگاه به آینده ایران است.
مهرداد درویشپور
ولی برای روحانیت خیلی مهم نیست. برای آقای خامنهای مهم نیست که آن بخش را هم جذب کند. چون او قدرت را در دست دارد و اتفاقا اگر این بخش ناراضی را آقای احمدینژاد برایش بیاورد هیچ هم ناراضی نیست از این بابت. بنابراین تمام ستیزه را بردند سر اینکه اینها ضد آخونداند. این نوع اندیشه را بیاورند. امام زمانی نگاه کنند. غیر امام زمانی... اینها تمام لایههای سطحی است.
یک نکتهای این وسط اضافه کنم. ما باید توجه کنیم چرا الان سر انتخاب وزیر اطلاعات این قدر حساسیت وجود دارد. آقای خامنهای از روز اول انقلاب وزارت اطلاعات را در کنترل گرفت و نیروی نظامی را. این دو تا دو بازوی ایشان بوده و با همین بازو هم توانسته آقای رفسنجانی را بزند.
آقای احمدینژاد میخواست این بازو را قطع کند و به شدت آقای خامنهای عکسالعمل نشان داده. آقای احمدینژاد هم میداند که این بازو را اگر نداشته باشد، بخش قدرتی را که مورد نظرش هست ندارد. دعوا فقط سر همین بازی قدرت است و سر کنترل بخش امنیت.
- آقای جوادی حصار، آقای برقعی هم گفتند که همانطور که ممکن است به گفته خود شما رئیسجمهور محکم روی حرف خودش ایستاده، رهبر هم روی حرف خودش میایستد به دلایلی که گفتند. از طرف دیگر اشاراتی شد به روحانیت. روحانیان محافظه کار که قبلا از رئیس جمهور حمایت میکردند، مثل مجتبی ذوالنور، احمد خاتمی، احمد علم الهدی، محمدتقی مصباح یزدی الان با لحن دیگری رئیس جمهور را خطاب میکنند. منابع قدرت رئیسجمهور الان در پافشاری بر سمتگیریهایش چیست؟
آنهایی که از آقای احمدینژاد حمایت میکردند، با همان دیدگاهی که آقای برقعی اشاره کردند، آقای احمدینژاد را بولدوزر، جاده صافکن طرفداران ولایت مطلقه فقیه میدانستند و تصورشان این بود که آقای احمدینژاد همواره در همین مسیر حرکت خواهد کرد و همه موانع سر راه را به وسیله احمدینژاد از بین خواهند برد. برای اینکه احمدینژاد اشاراتی هم هست که گفته اصلاحطلبان را من از بین بردم، همه کارهای سخت را در این مدت من انجام دادم.
نزاع قدرت بالا گرفته و با توصیهها هم قابل حل نیست. هم دولت هم دستگاه رهبری، به راحتی نمیتوانند از کنار ماجرا بگذرند. این وسط هر درگیری که با آقای احمدینژاد صورت گیرد در متن جامعه به نفع احمدینژاد تمام خواهد شد.
محمدصادق جوادیحصار
آقای احمدینژاد اما به یک سری از امکاناتی که در جامعه وجود دارد پی برده است. از جمله آن امکانات این است که یک مخالفت ابراز شده و ابراز نشده جدی در متن جامعه با قرائتی از جنس قرائت آقای علمالهدی، آقای احمد خاتمی، آقای مصباح یزدی و امثال اینها وجود دارد.
این آمد و شدهای فراوانی هم که آقای احمدینژاد با متن جامعه برقرار کرده بود و دیالوگهایی که با متن جامعه داشت، احمدینژاد و به ویژه مشاوران به تعبیر بعضی از آقایان زیرک آقای احمدینژاد مثل مشایی را به این سمت برده بود که برای ادامه راه باید سنگشان را با این طیف واکنند و اگر بخواهند قدرت را در درازمدت به دست بگیرند و تنها به هشت سال ریاست جمهوری آقای احمدینژاد اکتفا نشود، باید مسیرشان را جدا کنند.
جداکردن مسیرشان هم یک سری امکانات لازم دارد. یکی تکیه بر همین شکاف بین قشر و به دست آوردن تمایلات متن جامعه با منظومه قدرت به این معنا که اهرمهای ملی، میهنی، اقتصادی و ایرانی را تقویت کنند و خودشان را با این سمت گره بیشتری بزنند. بحثهای ایرانیت را مطرح میکند.
برای عبور از ولایت فقیه دست به دست هم میدهد تا آقای احمدینژاد به این صرافت بیافتد که اولا با اجرای سه چهار بحث ملی و بسیج آفرین اجتماعی مثل یارانهها، انرژی اتمی و به تعبیر خودش پیروزی خیره کننده او در انتخابات ریاست جمهوری این پشتوانه را به دست آورده که میتواند آنجایی که لازم باشد، جلوی ماجرا بایستد.
الان دقیقاً آن بزنگاهی است که برای انتخابات پیش روی انتهای امسال، انتخابات مجلس و بعد از آن انتخابات شوراها و ریاست جمهوری، دقیقاً دو عنصر تعیینکننده با این چیزهایی که احمدینژاد خودش از آن نشئت گرفته، متوجه است که اگر وزارت کشور همسو و هماهنگ با دولت عمل نکند، آن دیدی را که آنها میخواهند سازماندهی کنند، سازماندهی نکند مسئله انتخابات را، آقای احمدینژاد دورهاش با همین انتخابات ریاست جمهوری تمام است و عقبهاش هم به سرعت از گردونه قدرت خارج خواهند شد.
لذا محکم سر این گردنه ایستاده که یا اینجا آینده را تضمین کند برای خودش و تیمش و یا اگر قرار است در آینده با افتضاح ببازد، همین جا خیلی آبرومندانه خودش را بکشد کنار و بگوید که دیگر من نیستم و از حالا به بعد هر اتفاقی افتاد به من ربطی ندارد. با حالت اعتراض و یک نوع مظلومانه و افتخار آفرین برای خودش از عرصه قدرت خودش را کنار کشد. هر نوع برخوردی هم با احمدینژاد از سوی حاکمیت صورت گیرد، در افکار عمومی و توده مردم به نفع احمدینژاد صورت خواهد گرفت.
- آقای درویشپور، به گفته آقای برقعی دو نکته است. یک اینکه دعوا بر سر عقیده نیست و بر سر قدرت است و بر سر امام زمان و ولایت و مکتب ایرانی در سطح قضیه است. و نکته دوم که گفتند برعکس آنچه شما گفتید، این است که رهبر از اینکه رئیسجمهور ناراضیها را جلب کند، استقبال میکند ولی از سرنوشت مدیریت وزارت اطلاعات نمیگذرد. توضیحی درباره این دو نکته دارید؟
با اینکه آقای جوادی حصار اشاره کردند من کاملاً موافقم. نکته کلیدی اینجاست. اولا در مورد مسئله دعوا بر سر قدرت، روشن است که دعوا بر سر قدرت است. تمام جنگهایی که درون هیات حاکمه جمهوری اسلامی و از روز اول تا امروز بوده، دعوا بر سرقدرت بود. گفتن این گفتن هیچ سخن تازه یا ویژهای نیست.
پرسش اینجاست که گرایشهای گوناگون درون حاکمیت ایران که به نوعی یک گرایش اجتماعی درون جامعه را هم نمایندگی میکنند، پروژههای گوناگونی برای حفظ قدرت سیاسی و تحکیم موقعیت خودشان دارند. دعوای عقیده اینجا معنی پیدا میکند.
به گمان من این واقعیت که مردم از یک حکومت یک سره دینی منزجراند، گرایشهای ملی درون جامعه رشد پیدا کرده و بخش مهمی از طبقه متوسط و مدیران جامعه اصلا احساس میکنند جامعه ایران ظرفیت تحمل یک حکومت طالبانی را ندارد و واکنش قدرتمندی که جنبش سبز ایران علیه این کودتای انتخاباتی انجام داد، روشن کرده برای تیم پیرامونی آقای احمدینژاد و از جمله اشاره کردم که بخشی از سپاه، بیشتر از آنکه ایدئولوژیکی نگاه کند، به عنوان یک الیگارشی قدرتمند نظامی سیاسی به منافع خودش میاندیشد، شما فکر کنید اگر فی المثل جامعه بخواهد با تهدید حمله نظامی رو به رو شود، به نام دفاع از اسلام که نمیتوانید مردم را بسیج کنید.
اما اگر شما بر ملی گرایی پافشاری کنید و انگشت بگذارید، قدرت بسیج حکومت را بر سر مسئله اتمی، بر سر مقابله با تهدیدات خارجی افزایش میدهید و در سطح داخلی هم با توجه به نسبت گستردهای که از حکومت مذهبی در ایران وجود دارد، تلاش برای اندکی خرج خود را جدا کردن نوعی پروفیل برای تیم احمدینژاد میآفریند و اساس دعوا عبارت از همین نکته است که امروزه برای اینکه در پروژه حفظ این حکومت چه نوع طرز تلقی زمینه اجتماعی بیشتری دارد، خوب برداشتها متفاوت است.
گروهی که پیرامون ولی فقیهاند به نقش احمدینژاد به عنوان نقش ابزاری نگاه میکنند و از آن برای سرکوب جنبش اصلاح طلبان استفاده کردند برای تحکیم گرایش بنیادگرایی اسلامی در عین حال که خود احمدینژاد به عنوان منفورترین چهرهای که در تقابل با جنبش سبز موضوعیت پیدا کرد، احساس میکنند که اگر قرار باشد که بعد از پایان دوره ریاست جمهوری این تیم مدیران پیرامون و بخشی از سپاه بتوانند قدرت بیشتری را در جامعه تثبیت کنند، و آینده مطمئنتری را برای نظام حفظ کنند، فکر میکنند که تأکید بر عناصری نظیر ایرانیت مهم است.
اینکه این امر عوامفریبانه است، اینکه هیچ عنصر ملی در طرز تلقی گروه احمدینژاد وجود ندارد از این واقعیت نمیکاهد که فکر میکنم استراتژیستهای پیرامونی آقای احمدینژاد سخت به این نتیجه رسیدهاند که جامعه با یک حکومت صرفاً روحانی طرفدار ولی فقیه به فرجام نخواهد رسید و سعی میکنند که زمینههای قدرت خودشان را بعد از پایان دوران ریاست جمهوری با استفاده و جذب ناراضیان تحکیم کنند و از این نظر سرمایه گذاریشان روی خود آقای مشایی بسیار بسیار بالاست.
اینکه این جرئت را کردهاند که حتی در جاهایی با ولی فقیه رویارویی کنند، ناشی از جاه طلبی است که احمدینژاد بخش خودش را صرفا به عنوان یک رئیس جمهور ابزاری در دست ولی فقیه نمیبیند. همانطور که در سطح جهانی بسیار نگرشهای جاه طلبانهای دارند، در سطح داخل کشور هم با نوعی جاه طلبی سیاسی فکر میکنند که اصل ولی فقیه را میشود عبور کرد، دور زد و با قدرت مدیران و بخشی از حمایت سپاه که دارند احتمالاً بتوانند در این پروژه موفق بمانند.
این ارزیابی را ندارم که جریان وابسته به ولی فقیه به سادگی از میدان به در رود و اجازه دهد که رحیم مشایی یا باند احمدینژاد بتوانند آیندهای پس از پایان ریاست جمهوری احمدینژاد را به سادگی در جامعه رقم زنند.
- آقای برقعی، نظر شما درباره آنچه آقای درویشپور گفتند و تحلیل آقای جوادی حصار؟
برگردیم سر اینکه من میگویم چرا اصلاً مسئله عقیدتی نیست. صحبت از روحانیت میکنیم. یک موقع برای آقای خمینی روحانیت به دلیل اعتقادات خودشان مطرح بود مقابل نگاه دیگری. الان صرفاً بازی قدرت است. شما از کدام روحانیت صحبت میکنید؟ از روحانیت تمام مراجعشان که یکی دو نفرشان، همهشان مخالف نظاماند و نظام میخواهد اینها را به نوعی سرکوب کند یا کنار بگذارد.
قدرت مجلس خبرگان الان تنزیل پیدا کرده به یک آلت دست کوچک. حتی دیگر پدرزن رئیس قوه قضاییه بزرگترین مرجع در آنجا آقای وحید خراسانی که با مجموعه هم بوده مخالف است. روحانیتی دیگر به آن شکل معنی ندارد. آقای علم الهدی یا احمد خاتمی اینها اصلاً وزنهای نیستند در هیچ جا که کسی به عنوان روحانیت رویشان حساب کند.
تمام اینها یک مسئله فقط قدرت است که چه کسی بر سر قدرت باشد. یک. نکته دوم این است که آقای مشایی چه ضرری برای رهبری دارد. اگر آقای مشایی و امثالهم بتوانند با مسئله ایرانیت بخشی از آن مجموعه را جذب کنند و بیاورند هیچ مسئلهای نیست.
هر کسی بتواند یک بخشی را بیاورد در این کاسه بریزد خوب است. اشکالی که سر اینجا وجود دارد نه اینکه آقای احمدینژاد چه نوع مهدویتی را قبول دارند یا میخواهند روحانیت را بگذارند کنار، نه. اشکال بر سر اینجاست که اینها باند شدهاند و یک باند با یک باند دیگری در تضاد قرار گرفته. جاها هم عوض میشود.
شما ببینید مصباح یزدی میآید میشود محبوب آقای احمدینژاد و بعد جایش عوض میشود. آقای رسایی آن طرف میایستد. آقای شجونی یک دفعه طرف آقای رفسنجانی، یک دفعه میرود آن طرف. صرفا سر بازی قدرت است. بین آقای خامنهای و آقای احمدینژاد اختلاف بنیانی نیست. هر دو ستیزه جو هستند.
هر دو دنبال یاران میانه حال هستند. یک آدم حسابی درهیچ زمینهای نمیتوانند پذیرا باشند. وجه اشتراکشان این است که به دنیا هر دو با نفرت نگاه میکنند. در این زمینهها با آقای خاتمی تفاوت پیدا میکند نوع نگاهشان به دنیا. آنجا تفاوت فکری وجود دارد. اینجا تفاوت فکری وجود ندارد.
به دلایل بسیار منطقی و همه شرایط در ستیز با جنبش سبز، آقای خامنهای آنقدر ضعیف شده که به آسانی قادر به حذف آقای احمدینژاد نیست.
محمد برقعی
این قدرت از آنجا با آقای خامنهای در تضاد قرار گرفته که رفته محور اصلی قدرت آقای خامنهای را نشانه گرفته. یک مقدار زیادی روی کرده و عجله کرده. والا مشایی هر چه از این حرفها بزند هیچ مسئله نیست. اینها که آقای باهنر و غیرذلک و اینها میگویند و این حرفها آخر سر سر قدرت با آقای مشایی کنار میآیند، ضرری برایشان نداشت در آن زمینهها. ولی ایشان رفته وزارت اطلاعات را بگیرد. وزارت اطلاعات هم شروع کرده شنود گذاشتن. شروع کرده مدرک گرفتن. آقای خامنهای سر یک جا در دنیا کوتاه نمیآید. و آن سر وزارت اطلاعات است و سپاه.
- آقای جوادی حصار، درباره چشم انداز پیش رو در پی سمت گیریهای رئیس جمهور و مخالفانش چه نکتهای دارید؟
نزاع قدرت بالا گرفته و با توصیهها هم قابل حل نیست. به راحتی نمیتوانند از کنار ماجرا بگذرند. هم دولت هم دستگاه رهبری. این وسط هر درگیری که با آقای احمدینژاد صورت گیرد در متن جامعه به نفع احمدینژاد تمام خواهد شد.
- آقای درویشپور؟
این دعواها بین دو جریان دیکتاتوری، دو جریان عمیقاً ضد مردمی و ضد دموکراتی است. اعتماد به نفس مردم ایران، جنبش سبز و حتی گروه بندیهای اصلاحطلب که بیرحمانه کنار گذاشته شدهاند، اعتماد به نفس کل جامعه را در رویارویی با هر دو جناج افزایش میدهد و به رغم این فترت و این رکودی که در این دوره بعد از سرکوبهای خشن رو به رو بودیم، هر چه این دعوای بین دو جناح شدت بیشتری میگیرد، امید مردم به اینکه امکان تغییر دوباره به یک سؤال جدی جامعه رو به رو شود و آن هم برای عبور از نه فقط ولی فقیه، عبور از هر دو گروه بنیاد گرا چه احمدینژاد و چه گروه خامنهای شدت بیشتری میگیرد و به نظر من این دعواها به سود اعتماد به نفس مجدد در میان مردم ایران و میلشان به عبور از کل این نظام است.
- آقای برقعی؟
نکته آخر من. دولت آقای احمدینژاد قادر به ضربه زدن به روحانیت یا آن بخش ولایت فقیه نیست. ابزار قدرت در دست آنجاست. ولی آقای خامنهای آنقدر ضعیف شده به دلایل بسیار منطقی و همه شرایط در ستیز با جنبش سبز که به آسانی قادر به حذف آقای احمدینژاد نیست. برایش بسیار بسیار گران تمام خواهد شد. استخوان توی گلو است.
دعوای این دو با یک دیگر این اصطلاح در قول مذهبیها هست که اللهم اشغل الظالمین بالظالمین، دو ظالم با هم میجنگند و نتیجتاً بله، آینده آیندهای خواهد بود که بسیار روشنتر خواهد بود در این فضا.