با بالا گرفتن تنشها میان دولت و مجلس در ایران، رهبر جمهوری اسلامی ایران هفته گذشته هیئتی عالی را به ریاست محمود هاشمی شاهرودی، رئیس پیشین قوه قضائیه، مأمور بررسی و حل اختلاف میان قوا کرد.
هیئتی که مأموریتی ۵ ساله برای رفع اختلاف میان قوای سهگانه جمهوری اسلامی ایران دارد و در آن علاوه بر محمود هاشمی شاهرودی چهرههایی چون محمدحسن ابوترابی، نایب رئیس پیشین مجلس هشتم، عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان، مرتضی نبوی، از چهرههای سنتی جناح اصولگرا و صمد موسوی خوشدل، چهرهای کمتر شناخته شده حضور دارند.
در نخستین واکنشها، علی لاریجانی رئیس مجلس و محمود احمدینژاد، رئیسجمهور هر دو از تشکیل این هیئت استقبال کردند. با اینهمه باید دید این هیئت جدید که عهدهدار برخی از وظایف رهبر جمهوری اسلامی ایران در تنظیم روابط میان سه قوه است، تا چه حد میتواند گرههایی را که در ماههای اخیر احکام حکومتی رهبر جمهوری اسلامی ایران هم نتوانسته کمک چندانی به گشایش آن کند، باز کند.
تا پیش از تشکیل این هیئت، مجمع تشخیص مصلحت نظام بر اساس قانون اساسی مشکلاتی از این دست را که به عنوان معضل رهبر به آن ارجاع میکرد، چارهاندیشی میکرد.
با تشکیل چنین هیئتی نقش مجمع تشکیل مصلحت نظام کمرنگ میشود؟ اکبر هاشمی رفسنجانی، چهره متنفذی که از زمان برگزاری انتخابات مناقشه برانگیز ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ با رئیس جمهور و دولت اصطکاک داشته، گامی به عقب خواهد کشید؟
آیا ستاره اقبال محمود هاشمی شاهرودی با تأسیس این هیئت جدید در حد مرد شماره ۲ نظام بالا رفته است؟ تأسیس هیئت حل اختلاف جدید، بر موقعیت برنده اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد چه تأثیری خواهد داشت؟
اینها از جمله پرسشهایی است که با میهمانان برنامه این هفته دیدگاهها در میان گذاشتهایم: محمدصادق جوادیحصار، مشاور مهدی کروبی یکی از دو نامزد معترض انتخابات ۲۲ خرداد در ایران، حسن شریعتمداری، تحلیلگر و فعال سیاسی جمهوریخواه در هامبورگ و حسین قاضیان، جامعهشناس و پژوهشگر میهمان در دانشگاه سیراکیوز نیویورک در آمریکا.
به گمان من مهمترین نیاز در این شرایط در امان نگاه داشتن جایگاه رهبری و ضرورت پا بیرون کشیدن رهبر از جرگه دعواهای سیاسی بود که میان جناحهای داخل حکومتی در گرفت. یعنی جناح احمدینژاد و حامیان آقای خامنهای یا در حقیقت مخالفان احمدینژاد.
بعد از منازعاتی که اخیراً بین دولت، آقای احمدینژاد و مجلس از یک سو و بخشی از بدنه دولت یعنی حامیان آقای احمدینژاد و شخص ایشان با رهبری از سوی دیگر، کار را به جایی رسانده بود که جایگاهی که از نگاه منتقدان ولایت فقیه باید در یک ساحتی باشد دور از این منازعات فرودست باشد، مخفی شده بود و بیش از هر کسی شخص رهبری که حافظ جایگاه ولایت فقیهاند خودشان را مکلف میدانستند که این مقوله را جدا کنند از حوزه رهبری. بنابراین مهمترین هدف در این مرحله دورکردن جایگاه رهبری از این منازعات پایین دستی بود.
از آنچه که بر میآید میتوان در دو سطح این قضیه را دید. یکی احتیاجات فوری است که ولی فقیه داشته و یکی تعارضات ساختاری این نظام است که باعث به وجود آمدن این سطح از اختلافات میشود.
در احتیاجات فوری بیگمان همان است که آقای جوادی حصار گفتند و البته خوب این از اختیارات رهبری است که بسته به نزدیکی و دوریاش که مثلاً با آقای رفسنجانی حس میکند هیئت دیگری تعیین کند یا این اختیارات توازن بین سه قوا و رفع اختلاف بین آنها را که طبق بند هفت اصل ۱۱۰ از اختیارات اوست، به هیئت دیگری واگذار کند.
ولی اصولاً داشتن این گونه اختیارات در قانون اساسی است که آقای خامنهای را، هم باعث ایجاد اختلاف کرده و هم طرف اختلاف کرده و هم داور اختلاف کرده، و امروز سطح اختلافات در جمهوری اسلامی به خود آقای خامنهای فراروییده و هیئتی که ایشان منصوب کند منشأ اختلافات را که خود ایشان است نمیتواند رفع کند.
به خاطر اینکه حتی اگر دقت کنید بیشتر استدلالهای مجلسیانی که به آقای احمدینژاد توهین کردهاند در سخنرانیها و اینها این است که ایشان تبعیت از ولی فقیه نمیکند. حالا ممکن است که این استدلالات خیلی صوری باشد و یا واقعی باشد.
ولی به هر صورت معنی این نوع استدلال این است که ولی فقیه دیگر جایگاه ثابت خودش را از دست داده و نه تنها دیگر نمیتواند داور برای حل اختلافات باشد، خود طرف دعواست و خود طرف دعوایی است که آن را با تقلب در انتخابات ایجاد کرده.
با از بین رفتن اعتماد به نظام انتخاباتی سطح بحران به تفسیر در قانون اساسی و تعیین جایگاه هر یک از نیروها بر حسب قانون اساسی شده که هیچ تفسیری نمیتواند بر تفسیر دیگر فائق باشد چون نیروهایی که پشت این تفسیر هستند هیچکدام توفق کامل بر دیگری ندارند.
بنابراین هیئت رفع اختلاف چنین اختلاف ساختاری بزرگی را که به ماهیت قانون اساسی سرایت کرده، و یک حالت تعلیق بین نیروهای سیاسی و جایگاه آنها به وجود آورده به هیچ وجه نمیتواند رفع کند.
اصولاً هر نهاد حل اختلافی وقتی موفق میشود که بین بازیگران مورد اختلاف قواعد مشترک وجود داشته باشد و به علاوه بازیگران حاضر شوند نتایج حاصل از اعمال آن قواعد مشترک را بپذیرند.
برای مثال در یک بازی فوتبال وقتی بازی فوتبال سر میگیرد که اولاً قواعد مشترکی بین اعضای دو تیم مورد پذیرش قرار گرفته باشد و مطابق آن قواعد عمل کنند. دوم اینکه نتیجه پایان بازی را در دقیقه ۹۰ بپذیرند و بپذیرند که اگر مطابق قواعد آن نتیجه به دست آمده باشد همه تابعش هستند. اگر بین بازیگران بازی فوتبال چنین وجه مشخصهای مشترک نباشد بازی سر نمیگیرد.
در سیاست هم به مثابه یک بازی همین اتفاق میافتد. اگر بین بازیگران سیاسی قواعد مشترک وجد نداشته باشد، یعنی قواعد مشترک مورد پذیرش عملی نباشد و دوم اینکه نتایج و حاصل نهایی بازی را نپذیرند، اختلاف همیشه وجود خواهد داشت.
چشم انداز سیاسی ایران بین نیروهای مورد اختلاف در حوزههای متفاوت نشان نمیدهد که آنها اولا به این قواعد پایبند هستند و دوم اینکه حاضر شوند نتایج حاصله را بپذیرند. نمونههای اخیر به کرات نشان داده شده.
به عنوان مثال آقای احمدینژاد در هر جایی که نتایج حاصله از این میانجیگریها و نهادهای حل اختلاف به ضررشان بوده تابع نشدند و نپذیرفتند و به انحای مختلف از زیر بار شانه خالی کردند. گروه مقابل هم از ظرفیتهای قانونیاش استفاده کرده برای اینکه آقای احمدینژاد را در منگنه قرار دهد.
از اختلافات جزیی دیگر بین جناحهای دیگر هم بگذریم خود این نشان میدهد که فقدان آن قواعد مشترک یعنی پایبندی به آن قواعد مشترک و عدم پایبندی به نتایج حاصله از اعمال آن قواعد مشترک مانع موفقیت این گونه نهادهای حل اختلاف در آینده هم خواهد بود.
اما شاید دلایل دیگری باعث شده با وجود این چنین نهادی تأسیس شود که دوستان اشاره کردند و اگر فرصتی بود من هم اشارهای خواهم کرد.
آنچه که این روزها محل بحث است اتفاقاً مشابهتی است که در ماموریتی است که به این دو نهاد واگذار میشود. طرفداران رهبری و در حقیقت منتقدان آقای هاشمی دفاعشان این است که مجمع تشخیص برای حل اختلافات مابین قوه مقننه و نهاد نظارتیاش یعنی شورای نگهبان به وجود آمده و بیشتر از این برایشان جایگاهی قانوناً پیشبینی نشده و اگر هم ارجاعی صورت میگرفته در تعیین سیاستهای کلی و مورد مشورت رهبری، این از حسن ظن رهبری حکایت میکرده و آن مجمع را به عنوان مشاوران فراتر از حیطه قانونی به کار میگرفتند.
ولی امروز که آقای هاشمی آقای هاشمی قبل نیست و تجربه هم نشان داده است که آقای هاشمی هرجا میرفته قدرت را با خودش به آنجا میبرده، اگر این امر به مجمع تشخیص مصلحت ارجاع میشد، تقویت آقای هاشمی تلقی میشد و چیزی بود که باعث نگرانی بسیاری از جریانهای اصولگرا و باعث انتقاد بیشتر دستگاه رهبری میشد.
بنابراین برای پرهیز از چنین شبههای که رهبری در برابر احمدینژاد و جریانهای اصولگرا دوباره ارجاع به آقای هاشمی بدهند و هاشمی مرد سایه قدرت دوباره به مرجع تصمیمگیری کلان کشور تبدیل میشود، این باعث شده بود که این اتفاق نیافتد و آقای شاهرودی را به عنوان یک فرد بیطرف ظاهرالصلاح بین همه جریانهای سیاسی مطرح کنند و توپ را از میدان منازعات تجربه شده تا دیروز که یک طرف میتوانسته آقای هاشمی باشد و یک طرف آقای احمدینژاد و یا برادران لاریجانی، از این میدان بیاندازند دورتر و یک فضای تقریباً بیطرفانهتری را ایجاد کنند که بشود از این مرحله گذشت.
به گمان من کارکرد این شورا حداقل در کوتاه مدت در دو سال آینده است که منازعات بین دولت و مجلس را حل کند و سه سال آینده هم اگر ضرورتی بود و کاری پیش آمد، آمد والا تاریخ مصرفش شاید تا پایان همین دولت باشد.
خوب این استفاده روزمره از این هیئت حل اختلاف به قدری واضح است که زیاد احتیاج به تفسیر ندارد. ایشان اراده خودش را از طریق آدم تابعی مثل آقای هاشمی شاهرودی اعمال میکند و خود در امان میماند از اینکه طرف دعوا شود. در حقیقت یک نوع فرار به جلو است در زمینهای که اغلب دعواها درباره نقش ایشان و حدود و ثغور نقش ایشان در تعیین سیاست است.
باید این را توجه کرد که در جمهوری اسلامی، علاوه بر دو منبع قدرت قدیمیتر یعنی روحانیت و رهبری، اکنون سپاه و جامعه مدنی هم به عنوان قدرتهای مستقلی سر برآوردهاند.
اکنون هر دولتمرد در ایران با منابع گوناگونی از قدرت سر و کار دارد که رهبری فقط یکی از آنها است و بنابراین امکان بازی با این منابع و نزدیکی و دوری به یکی از اینها دارد.
آقای خامنهای نقش سابق خودش را از دست داده و با توجه به اینکه نیروهای اصلی جامعه سپاه و جامعه مدنی درحال رشد است. و روحانیت و رهبری نیروهایی هستند که هر روز مرجعیت خودشان را بیشتر از دست میدهند.
حالا در چنین زمینهای برای اینکه این هیئت حل اختلاف کاری به نفع آقای خامنهای کند حداقل باید تا انتخابات آینده رئیس جمهوری بتواند سطح منازعات را طوری تقلیل دهد که از اینکه آقای احمدینژاد به وسیله مجلس خلع شود یا بیآبرو شود و در نتیجه به طور غیرمستیم حمایت رهبری از احمدینژاد مورد انتقاد قرار گیرد، حفظ شود و در عین حال اجازه رشد نیروی مربوط به احمدینژاد را در جامعه طوری ندهد که خود او باعث تضعیف موقعیت رهبری شود.
اینکه آیا هیئت حل اختلاف میتواند این وظایف به غایت دشوار را در زمینه فعلی انجام دهد با توجه به اینکه اصولا افراد درجه دویی هستند و افراد شاخصی نیستند، بسیار از همین حالا مورد شک همه ناظران است.
در حدود یک دهه اخیر همیشه از آقای هاشمی شاهرودی به عنوان یکی از کسانی که ممکن است در آینده جانشین ولی فقیه باشد، یاد میشده و ایشان هم همیشه تمایل داشته چنین نقشی را به خودش منتسب کند.
دیگران هم که در این ماجرا دخیلاند هیچوقت در مورد این موضوع به طور علنی اظهار نظر نکردهاند و آن را رد نکردهاند. از جمله دفتر خود آیت الله خامنهای در این مورد همیشه سکوت کرده حتی شایعات قوی که برای قائم مقامی ایشان مطرح شد، هیچوقت با واکنش دفتر رهبری روبهرو نشد.
به علاوه آقای خامنهای نقشش در این دوره اخیر این بوده یا طرحی که داشته برای اعضایی که به نزدیکان خودش مربوط میشدند و به حوزه رهبری خودش، این بوده که کسانی را برگزیند که زمینه گسترده شبکهای در جامعه ایران نداشته باشند.
به عنوان مثال آقای شاهرودی زمانی که به ریاست قوه قضاییه انتخاب شد شخصی بود که برخلاف آیتالله یزدی که قبلاً مسئول این کار بود هیچ نوع شبکهای در بین روحانیت نداشت و تنها و تنها متکی به شخص خود آقای خامنهای بود. الان هم این موقعیت ویژه آقای شاهرودی یعنی اتکای شخصی ایشان به آقای خامنهای به عنوان یک شبکه گسترده در بین گروههای اجتماعی یا نهادمند در جامعه ایران مثل روحانیت باعث میشود که این اتکای شخصی همیشه کنترل ایشان را برای امروز و حتی در آینده به دست آقای خامنهای بسپارد.
به این ترتیب فکر میکنم یک نوع اشاره است به حوادث بعدی و اتفاقات بعدی و فرصتهایی که بعداً برای آقای شاهرودی پیش خواهد آمد. از همان اشارههایی که باز شد که خود آقای خامنهای رهبر شود و به اشارت آقای خمینی در مجلس خبرگان استناد شود و ایشان بتواند رهبر شود.
شاید در آینده همین اتفاق بخواهد برای آقای شاهرودی بیافتد و آقای خامنهای خواسته باشد چنین اشارتی را به افرادی که بعداً در این زمینه تصمیمگیری میکنند، داده باشد. بنابراین شاید این انتصاب را بشود گفت تلاشی است از جانب آقای خامنهای برای تقویت وضعیت آقای شاهرودی در نظام جمهوری اسلامی برای آیندهای که نامشخص است که چه زمانی خواهد بود.
به گمان من خیلی روشن است که تضعیف آقای احمدینژاد است. چرا که این مسئله اولاً به طور تاریخی در ذهن مسئولان کشور بود که حتی قبل از اصلاح قانون اساسی و رفراندومی که در سال ۶۶ گذاشتند، هماهنگکننده قوا در بین منازعات سه قوه، رئیسجمهور بود.
بعد هم با لطافت مطرح میشد که رئیسجمهور هماهنگکننده قوا است در بین مسئولان ولی این مسئله خیلی جدی گرفته نمیشد و هر وقت هم مسئلهای پیش میآمد از طر یق رهبری مسئله هماهنگ میشد. به صورت حاشیهای.
الان دعوا و درگیری بین مجلس و دولت و قوه قضاییه است و رهبری، و آن دو جریان یعنی قوه قضاییه و قوه مقننه در منازعات خودشان دایم تمسک به رهبری میکردند و هرجا هم پیش میآمد تشری از جانب رهبری به دولت زده میشد که بالاخره شما دارید تخطی میکنید و مسئله ولایت است که تضعیف شده. این جور بحثها.
الان در هیئتی که شکل گرفته تقریباً همانطور که دوستان اشاره کردند افراد درجه دومی هستند که برای اینکه شکل هیئت داشته باشد این افراد را در آن گذاشتهاند. والا حرف اول و آخر را در آن هیئت آقای هاشمی شاهرودی خواهند زد. آن هیئت فقط فرمول هیئت را دارد والا به نظر من محتوایی تصمیم گیرنده نهایی اگر بخواهد آن هیئت تصمیم بگیرد آقای شاهرودی تصمیم گیرندهاش خواهد بود، والا هماهنگی با رهبری برای موضع گیریهای بعدی.
مجلس و قوه قضاییه در این مسئله مطمئن هستند که موضع آنها دارد تقویت میشود و به همین خاطر هم هست که استقبال کردند و هر حرکتی را در این ساحت در جهت تضعیف رئیس جمهور و جایگاه رئیس جمهوری در منازعات فیمابین میدانند و بنابراین استقبال میکنند از آن.
آقای احمدینژاد میداند که این هیئت برای چه شکل گرفته و دستور کارش چه خواهد بود. بنابراین نباید خیلی خوشحال باشد. او میداند که در جهت تضعیف و فروکاستن جایگاه او این اتفاق افتاده. اگر قبلاً آقای احمدینژاد یک وقتی درگیری هم داشت پیش میآمد در سطح دولت و مثلاً رهبر، الان جایگاهش کاسته میشود.
اگر مناظرهای هم بخواهد بشود با شورای حل اختلافی است که یکی از هیئتهای مختلفی است که بالاخره رهبری تعیین میکند و گفتوگوی بین آقای احمدینژاد و آقای هاشمی شاهرودی به فرض اینکه به سطح بالای درگیری هم بخواهد برسد بین این دو بازهم در جایگاهی نیست که احمدینژاد احساس غروری کند در مقابل افکار عمومی که بله من در اجرای قانون و منویات ملت در حدی ایستادهام که مثلا رهبری هم از من آزرده میشود ولی من از قانون پا پس نمیکشم.
این بحثهای آقای هاشمی هم از بین خواهد رفت و آقای احمدینژاد میبیند که جایگاهش را کاملاً به حاشیه راندند.
البته من موافقم که تأسیس این نهاد با این نیت شده که آقای احمدینژاد را بیشتر ایزوله کنند. همچنین تأسیس جبهه پایداری به وسیله آقای مصباح یزدی و آقای صادق محصولی و دیگران خالی کردن زیر پای احمدینژاد است به وسیله جذب یارانش است برای انتخابات آینده.
ولی در اینکه احمدینژاد این قاعده بازی را قبول کند و اختلافات را منحصر کند به داخل هیئت، بسیار شک دارم و از طرف دیگر احمدینژاد اصولا سطح اختلاف را فقط با مجلس نگاه نخواهد داشت. با پیشنهادهای پوپولیستی مانند تعطیل پنجشنبهها یا دادن هزار متر زمین به هر کسی و اختصاص ۵ میلیارد به این پروژه و چیزهای دیگر میکند، معلوم است که قصدش ربایش پایگاه مستقیم اجتماعی از درون تودههای محروم و یا مردمی است که دنبال یک امتیازات فوری و جزیی هستند.
بنابراین ممکن است آقای احمدینژاد به یک نوع یارگیری دیگر اجتماعی بپردازد و اختلافات را به سطح دیگری منقل کند که اصولاً دیگر هیئت حل اختلاف سالب انتفاع موضوع شود در این قضیه. باید دید که اوضاع چگونه پیش میرود.
در حال حاضر به نظر میرسد رئیس جمهور در موقعیت دشوارتری نسبت به گذشته قرار گرفته. چون ایشان مایل بود همیشه اختلافات را برساند به رهبری. چون اولاً میدانست به دلیل حمایت گذشته رهبری علت وامداری رهبری در برخی از مواضع ایشان رهبری ناچار است که از ایشان حمایت بیقید و شرطش را ادامه دهد بنابراین آنجا پشتوانه محکمی بود که ایشان به سبب آن میتوانست حتی اقدامات خلاف قانون خودش را به رغم اختیاراتی که سایر قوا داشتند پیش ببرد.
به علاوه دخالت دائمی آیتالله خامنهای در این ماجرا همیشه سبب تضعیف رهبری و موقعیتش از یک وضعیت فراجناحی هم میشد و این چیزی بود که آقای احمدینژاد میطلبید و میخواست و همیشه از فرسایش قدرت رهبری استفاده کرده به نفع خودش در این زمینه.
این دو موقعیت به این ترتیب از دست خواهد رفت. چون دیگر همه چیز به هیئت حل اختلاف خواهد رفت و نه مستقیماً به خود آیتالله خامنهای که قبلاً میتوانست با مایه گذاشتن از خودش از آقای احمدینژاد به عنوان رئیس جمهور حمایت کند.
بنابراین الان باید فکر کرد که توپ در زمین آقای احمدینژاد است و باید دید واکنشهای بعدی آقای احمدینژاد به موقعیت جدید چیست. الان ایشان اظهار نظر مستقیمی هم کرده و گفته که ما با این هیئت همکاری خواهیم کرد و هر نتیجهای که از این هیئت بیرون بیاید ما تابعش هستیم.
ولی با توجه به سوابق و با توجه به اینکه ایشان بلافصل بودن و فصلالخطاب بودن رهبری را هم در بسیاری موارد نپذیرفته بعید است که حاصل و نتیجه بیرون آمده از رایزنیهای هیئت حل اختلاف را هم بپذیرد و باید دید که چه ابتکار عملی در برابر این وضعیت در پیش خواهد گرفت.
نکتهای که جناب مهندس شریعتمداری گفتند در مورد یارگیریهای جدید فکر میکنم یکی از شیوههایی خواهد بود که ایشان به آن متوسل خواهد شد.
هیئتی که مأموریتی ۵ ساله برای رفع اختلاف میان قوای سهگانه جمهوری اسلامی ایران دارد و در آن علاوه بر محمود هاشمی شاهرودی چهرههایی چون محمدحسن ابوترابی، نایب رئیس پیشین مجلس هشتم، عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان، مرتضی نبوی، از چهرههای سنتی جناح اصولگرا و صمد موسوی خوشدل، چهرهای کمتر شناخته شده حضور دارند.
در نخستین واکنشها، علی لاریجانی رئیس مجلس و محمود احمدینژاد، رئیسجمهور هر دو از تشکیل این هیئت استقبال کردند. با اینهمه باید دید این هیئت جدید که عهدهدار برخی از وظایف رهبر جمهوری اسلامی ایران در تنظیم روابط میان سه قوه است، تا چه حد میتواند گرههایی را که در ماههای اخیر احکام حکومتی رهبر جمهوری اسلامی ایران هم نتوانسته کمک چندانی به گشایش آن کند، باز کند.
تا پیش از تشکیل این هیئت، مجمع تشخیص مصلحت نظام بر اساس قانون اساسی مشکلاتی از این دست را که به عنوان معضل رهبر به آن ارجاع میکرد، چارهاندیشی میکرد.
با تشکیل چنین هیئتی نقش مجمع تشکیل مصلحت نظام کمرنگ میشود؟ اکبر هاشمی رفسنجانی، چهره متنفذی که از زمان برگزاری انتخابات مناقشه برانگیز ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ با رئیس جمهور و دولت اصطکاک داشته، گامی به عقب خواهد کشید؟
آیا ستاره اقبال محمود هاشمی شاهرودی با تأسیس این هیئت جدید در حد مرد شماره ۲ نظام بالا رفته است؟ تأسیس هیئت حل اختلاف جدید، بر موقعیت برنده اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد چه تأثیری خواهد داشت؟
اینها از جمله پرسشهایی است که با میهمانان برنامه این هفته دیدگاهها در میان گذاشتهایم: محمدصادق جوادیحصار، مشاور مهدی کروبی یکی از دو نامزد معترض انتخابات ۲۲ خرداد در ایران، حسن شریعتمداری، تحلیلگر و فعال سیاسی جمهوریخواه در هامبورگ و حسین قاضیان، جامعهشناس و پژوهشگر میهمان در دانشگاه سیراکیوز نیویورک در آمریکا.
دیدگاهها: اختلافات دولت و مجلس و کارکرد هیئت جدید حل اختلاف
Your browser doesn’t support HTML5
- آقای جوادیحصار، چه نیازی موجب تأسیس این نهاد جدید هیئت عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه شده، آن طوری که در محافل سیاسی ایران الان دارد بحث میشود؟
به گمان من مهمترین نیاز در این شرایط در امان نگاه داشتن جایگاه رهبری و ضرورت پا بیرون کشیدن رهبر از جرگه دعواهای سیاسی بود که میان جناحهای داخل حکومتی در گرفت. یعنی جناح احمدینژاد و حامیان آقای خامنهای یا در حقیقت مخالفان احمدینژاد.
بعد از منازعاتی که اخیراً بین دولت، آقای احمدینژاد و مجلس از یک سو و بخشی از بدنه دولت یعنی حامیان آقای احمدینژاد و شخص ایشان با رهبری از سوی دیگر، کار را به جایی رسانده بود که جایگاهی که از نگاه منتقدان ولایت فقیه باید در یک ساحتی باشد دور از این منازعات فرودست باشد، مخفی شده بود و بیش از هر کسی شخص رهبری که حافظ جایگاه ولایت فقیهاند خودشان را مکلف میدانستند که این مقوله را جدا کنند از حوزه رهبری. بنابراین مهمترین هدف در این مرحله دورکردن جایگاه رهبری از این منازعات پایین دستی بود.
- آقای شریعتمداری، حالا با توجه به این توضیحاتی که آقای جوادی حصار دادند که این رهبر جمهوری اسلامی را از زیر ضرب لطمه خوردن به وجهه سیاسیشان به در میبرد، هیئت جدید چه کارکردی دارد؟ به عبارت دیگر مثلاً کارکردش با مجمع تشخیص مصلحت نظام چه تفاوتی دارد؟ چون آن مجمع هم میتوانست این روابط بین سه قوا را تنظیم کند و اصلاً هدف تعریف شدهاش همین بود.
از آنچه که بر میآید میتوان در دو سطح این قضیه را دید. یکی احتیاجات فوری است که ولی فقیه داشته و یکی تعارضات ساختاری این نظام است که باعث به وجود آمدن این سطح از اختلافات میشود.
در احتیاجات فوری بیگمان همان است که آقای جوادی حصار گفتند و البته خوب این از اختیارات رهبری است که بسته به نزدیکی و دوریاش که مثلاً با آقای رفسنجانی حس میکند هیئت دیگری تعیین کند یا این اختیارات توازن بین سه قوا و رفع اختلاف بین آنها را که طبق بند هفت اصل ۱۱۰ از اختیارات اوست، به هیئت دیگری واگذار کند.
ولی اصولاً داشتن این گونه اختیارات در قانون اساسی است که آقای خامنهای را، هم باعث ایجاد اختلاف کرده و هم طرف اختلاف کرده و هم داور اختلاف کرده، و امروز سطح اختلافات در جمهوری اسلامی به خود آقای خامنهای فراروییده و هیئتی که ایشان منصوب کند منشأ اختلافات را که خود ایشان است نمیتواند رفع کند.
به خاطر اینکه حتی اگر دقت کنید بیشتر استدلالهای مجلسیانی که به آقای احمدینژاد توهین کردهاند در سخنرانیها و اینها این است که ایشان تبعیت از ولی فقیه نمیکند. حالا ممکن است که این استدلالات خیلی صوری باشد و یا واقعی باشد.
ولی به هر صورت معنی این نوع استدلال این است که ولی فقیه دیگر جایگاه ثابت خودش را از دست داده و نه تنها دیگر نمیتواند داور برای حل اختلافات باشد، خود طرف دعواست و خود طرف دعوایی است که آن را با تقلب در انتخابات ایجاد کرده.
با از بین رفتن اعتماد به نظام انتخاباتی سطح بحران به تفسیر در قانون اساسی و تعیین جایگاه هر یک از نیروها بر حسب قانون اساسی شده که هیچ تفسیری نمیتواند بر تفسیر دیگر فائق باشد چون نیروهایی که پشت این تفسیر هستند هیچکدام توفق کامل بر دیگری ندارند.
بنابراین هیئت رفع اختلاف چنین اختلاف ساختاری بزرگی را که به ماهیت قانون اساسی سرایت کرده، و یک حالت تعلیق بین نیروهای سیاسی و جایگاه آنها به وجود آورده به هیچ وجه نمیتواند رفع کند.
- آقای قاضیان، شما با آقای شریعتمداری موافقید یا نه؟ با توجه به سوابق امر آیا مشخص است از حالا که هیئت جدید تا چه حد در پیشبرد هدف تعریف شدهاش یعنی حل اختلاف و تنظیم روابط سه قوه موفق خواهد بود؟
اصولاً هر نهاد حل اختلافی وقتی موفق میشود که بین بازیگران مورد اختلاف قواعد مشترک وجود داشته باشد و به علاوه بازیگران حاضر شوند نتایج حاصل از اعمال آن قواعد مشترک را بپذیرند.
برای مثال در یک بازی فوتبال وقتی بازی فوتبال سر میگیرد که اولاً قواعد مشترکی بین اعضای دو تیم مورد پذیرش قرار گرفته باشد و مطابق آن قواعد عمل کنند. دوم اینکه نتیجه پایان بازی را در دقیقه ۹۰ بپذیرند و بپذیرند که اگر مطابق قواعد آن نتیجه به دست آمده باشد همه تابعش هستند. اگر بین بازیگران بازی فوتبال چنین وجه مشخصهای مشترک نباشد بازی سر نمیگیرد.
در سیاست هم به مثابه یک بازی همین اتفاق میافتد. اگر بین بازیگران سیاسی قواعد مشترک وجد نداشته باشد، یعنی قواعد مشترک مورد پذیرش عملی نباشد و دوم اینکه نتایج و حاصل نهایی بازی را نپذیرند، اختلاف همیشه وجود خواهد داشت.
چشم انداز سیاسی ایران بین نیروهای مورد اختلاف در حوزههای متفاوت نشان نمیدهد که آنها اولا به این قواعد پایبند هستند و دوم اینکه حاضر شوند نتایج حاصله را بپذیرند. نمونههای اخیر به کرات نشان داده شده.
به عنوان مثال آقای احمدینژاد در هر جایی که نتایج حاصله از این میانجیگریها و نهادهای حل اختلاف به ضررشان بوده تابع نشدند و نپذیرفتند و به انحای مختلف از زیر بار شانه خالی کردند. گروه مقابل هم از ظرفیتهای قانونیاش استفاده کرده برای اینکه آقای احمدینژاد را در منگنه قرار دهد.
از اختلافات جزیی دیگر بین جناحهای دیگر هم بگذریم خود این نشان میدهد که فقدان آن قواعد مشترک یعنی پایبندی به آن قواعد مشترک و عدم پایبندی به نتایج حاصله از اعمال آن قواعد مشترک مانع موفقیت این گونه نهادهای حل اختلاف در آینده هم خواهد بود.
اما شاید دلایل دیگری باعث شده با وجود این چنین نهادی تأسیس شود که دوستان اشاره کردند و اگر فرصتی بود من هم اشارهای خواهم کرد.
- آقای جوادی حصار، اشاره شد به آقای هاشمی رفسنجانی در راس مجمع تشخیص مصلحت نظام. تاثیر تأسیس این نهاد جدید که محمود هاشمی شاهرودی در راس آن است بر موقعیت اکبر هاشمی رفسنجانی چیست که سالها از او به عنوان مرد شماره ۲ نظام یاد میشد؟
آنچه که این روزها محل بحث است اتفاقاً مشابهتی است که در ماموریتی است که به این دو نهاد واگذار میشود. طرفداران رهبری و در حقیقت منتقدان آقای هاشمی دفاعشان این است که مجمع تشخیص برای حل اختلافات مابین قوه مقننه و نهاد نظارتیاش یعنی شورای نگهبان به وجود آمده و بیشتر از این برایشان جایگاهی قانوناً پیشبینی نشده و اگر هم ارجاعی صورت میگرفته در تعیین سیاستهای کلی و مورد مشورت رهبری، این از حسن ظن رهبری حکایت میکرده و آن مجمع را به عنوان مشاوران فراتر از حیطه قانونی به کار میگرفتند.
ولی امروز که آقای هاشمی آقای هاشمی قبل نیست و تجربه هم نشان داده است که آقای هاشمی هرجا میرفته قدرت را با خودش به آنجا میبرده، اگر این امر به مجمع تشخیص مصلحت ارجاع میشد، تقویت آقای هاشمی تلقی میشد و چیزی بود که باعث نگرانی بسیاری از جریانهای اصولگرا و باعث انتقاد بیشتر دستگاه رهبری میشد.
بنابراین برای پرهیز از چنین شبههای که رهبری در برابر احمدینژاد و جریانهای اصولگرا دوباره ارجاع به آقای هاشمی بدهند و هاشمی مرد سایه قدرت دوباره به مرجع تصمیمگیری کلان کشور تبدیل میشود، این باعث شده بود که این اتفاق نیافتد و آقای شاهرودی را به عنوان یک فرد بیطرف ظاهرالصلاح بین همه جریانهای سیاسی مطرح کنند و توپ را از میدان منازعات تجربه شده تا دیروز که یک طرف میتوانسته آقای هاشمی باشد و یک طرف آقای احمدینژاد و یا برادران لاریجانی، از این میدان بیاندازند دورتر و یک فضای تقریباً بیطرفانهتری را ایجاد کنند که بشود از این مرحله گذشت.
به گمان من کارکرد این شورا حداقل در کوتاه مدت در دو سال آینده است که منازعات بین دولت و مجلس را حل کند و سه سال آینده هم اگر ضرورتی بود و کاری پیش آمد، آمد والا تاریخ مصرفش شاید تا پایان همین دولت باشد.
- آقای شریعتمداری، تأسیس این نهاد چه بهرهای برای رهبر جمهوری اسلامی ایران در بر دارد؟ شما گفتید که منازعات به حدی رسیده که کار مشکل شده. ولی چه تاثیری دارد بر روی وجهه رهبر؟ گفته میشد که نوسان به سود محمود احمدینژاد پس از انتخابات ۲۲ خرداد و بعدش انتقاد از او در چند ماه اخیر به این وجهه لطمه زده.
خوب این استفاده روزمره از این هیئت حل اختلاف به قدری واضح است که زیاد احتیاج به تفسیر ندارد. ایشان اراده خودش را از طریق آدم تابعی مثل آقای هاشمی شاهرودی اعمال میکند و خود در امان میماند از اینکه طرف دعوا شود. در حقیقت یک نوع فرار به جلو است در زمینهای که اغلب دعواها درباره نقش ایشان و حدود و ثغور نقش ایشان در تعیین سیاست است.
باید این را توجه کرد که در جمهوری اسلامی، علاوه بر دو منبع قدرت قدیمیتر یعنی روحانیت و رهبری، اکنون سپاه و جامعه مدنی هم به عنوان قدرتهای مستقلی سر برآوردهاند.
اکنون هر دولتمرد در ایران با منابع گوناگونی از قدرت سر و کار دارد که رهبری فقط یکی از آنها است و بنابراین امکان بازی با این منابع و نزدیکی و دوری به یکی از اینها دارد.
آقای خامنهای نقش سابق خودش را از دست داده و با توجه به اینکه نیروهای اصلی جامعه سپاه و جامعه مدنی درحال رشد است. و روحانیت و رهبری نیروهایی هستند که هر روز مرجعیت خودشان را بیشتر از دست میدهند.
حالا در چنین زمینهای برای اینکه این هیئت حل اختلاف کاری به نفع آقای خامنهای کند حداقل باید تا انتخابات آینده رئیس جمهوری بتواند سطح منازعات را طوری تقلیل دهد که از اینکه آقای احمدینژاد به وسیله مجلس خلع شود یا بیآبرو شود و در نتیجه به طور غیرمستیم حمایت رهبری از احمدینژاد مورد انتقاد قرار گیرد، حفظ شود و در عین حال اجازه رشد نیروی مربوط به احمدینژاد را در جامعه طوری ندهد که خود او باعث تضعیف موقعیت رهبری شود.
اینکه آیا هیئت حل اختلاف میتواند این وظایف به غایت دشوار را در زمینه فعلی انجام دهد با توجه به اینکه اصولا افراد درجه دویی هستند و افراد شاخصی نیستند، بسیار از همین حالا مورد شک همه ناظران است.
- محمود هاشمی شاهرودی یک بار هم رئیس قوه قضاییه بود. آقای قاضیان، انتخاب محمود هاشمی شاهرودی برای ریاست این هیئت جدید حاکی از چه چیزی میتواند باشد درباره موقعیت او در آینده جمهوری اسلامی ایران؟
در حدود یک دهه اخیر همیشه از آقای هاشمی شاهرودی به عنوان یکی از کسانی که ممکن است در آینده جانشین ولی فقیه باشد، یاد میشده و ایشان هم همیشه تمایل داشته چنین نقشی را به خودش منتسب کند.
دیگران هم که در این ماجرا دخیلاند هیچوقت در مورد این موضوع به طور علنی اظهار نظر نکردهاند و آن را رد نکردهاند. از جمله دفتر خود آیت الله خامنهای در این مورد همیشه سکوت کرده حتی شایعات قوی که برای قائم مقامی ایشان مطرح شد، هیچوقت با واکنش دفتر رهبری روبهرو نشد.
به علاوه آقای خامنهای نقشش در این دوره اخیر این بوده یا طرحی که داشته برای اعضایی که به نزدیکان خودش مربوط میشدند و به حوزه رهبری خودش، این بوده که کسانی را برگزیند که زمینه گسترده شبکهای در جامعه ایران نداشته باشند.
به عنوان مثال آقای شاهرودی زمانی که به ریاست قوه قضاییه انتخاب شد شخصی بود که برخلاف آیتالله یزدی که قبلاً مسئول این کار بود هیچ نوع شبکهای در بین روحانیت نداشت و تنها و تنها متکی به شخص خود آقای خامنهای بود. الان هم این موقعیت ویژه آقای شاهرودی یعنی اتکای شخصی ایشان به آقای خامنهای به عنوان یک شبکه گسترده در بین گروههای اجتماعی یا نهادمند در جامعه ایران مثل روحانیت باعث میشود که این اتکای شخصی همیشه کنترل ایشان را برای امروز و حتی در آینده به دست آقای خامنهای بسپارد.
به این ترتیب فکر میکنم یک نوع اشاره است به حوادث بعدی و اتفاقات بعدی و فرصتهایی که بعداً برای آقای شاهرودی پیش خواهد آمد. از همان اشارههایی که باز شد که خود آقای خامنهای رهبر شود و به اشارت آقای خمینی در مجلس خبرگان استناد شود و ایشان بتواند رهبر شود.
شاید در آینده همین اتفاق بخواهد برای آقای شاهرودی بیافتد و آقای خامنهای خواسته باشد چنین اشارتی را به افرادی که بعداً در این زمینه تصمیمگیری میکنند، داده باشد. بنابراین شاید این انتصاب را بشود گفت تلاشی است از جانب آقای خامنهای برای تقویت وضعیت آقای شاهرودی در نظام جمهوری اسلامی برای آیندهای که نامشخص است که چه زمانی خواهد بود.
- آقای جوادی حصار، تأسیس این نهاد بیشتر موجب تقویت رئیسجمهور میشود یا تضعیف آن با این شواهدی که در دست است؟
به گمان من خیلی روشن است که تضعیف آقای احمدینژاد است. چرا که این مسئله اولاً به طور تاریخی در ذهن مسئولان کشور بود که حتی قبل از اصلاح قانون اساسی و رفراندومی که در سال ۶۶ گذاشتند، هماهنگکننده قوا در بین منازعات سه قوه، رئیسجمهور بود.
بعد هم با لطافت مطرح میشد که رئیسجمهور هماهنگکننده قوا است در بین مسئولان ولی این مسئله خیلی جدی گرفته نمیشد و هر وقت هم مسئلهای پیش میآمد از طر یق رهبری مسئله هماهنگ میشد. به صورت حاشیهای.
الان دعوا و درگیری بین مجلس و دولت و قوه قضاییه است و رهبری، و آن دو جریان یعنی قوه قضاییه و قوه مقننه در منازعات خودشان دایم تمسک به رهبری میکردند و هرجا هم پیش میآمد تشری از جانب رهبری به دولت زده میشد که بالاخره شما دارید تخطی میکنید و مسئله ولایت است که تضعیف شده. این جور بحثها.
الان در هیئتی که شکل گرفته تقریباً همانطور که دوستان اشاره کردند افراد درجه دومی هستند که برای اینکه شکل هیئت داشته باشد این افراد را در آن گذاشتهاند. والا حرف اول و آخر را در آن هیئت آقای هاشمی شاهرودی خواهند زد. آن هیئت فقط فرمول هیئت را دارد والا به نظر من محتوایی تصمیم گیرنده نهایی اگر بخواهد آن هیئت تصمیم بگیرد آقای شاهرودی تصمیم گیرندهاش خواهد بود، والا هماهنگی با رهبری برای موضع گیریهای بعدی.
مجلس و قوه قضاییه در این مسئله مطمئن هستند که موضع آنها دارد تقویت میشود و به همین خاطر هم هست که استقبال کردند و هر حرکتی را در این ساحت در جهت تضعیف رئیس جمهور و جایگاه رئیس جمهوری در منازعات فیمابین میدانند و بنابراین استقبال میکنند از آن.
آقای احمدینژاد میداند که این هیئت برای چه شکل گرفته و دستور کارش چه خواهد بود. بنابراین نباید خیلی خوشحال باشد. او میداند که در جهت تضعیف و فروکاستن جایگاه او این اتفاق افتاده. اگر قبلاً آقای احمدینژاد یک وقتی درگیری هم داشت پیش میآمد در سطح دولت و مثلاً رهبر، الان جایگاهش کاسته میشود.
اگر مناظرهای هم بخواهد بشود با شورای حل اختلافی است که یکی از هیئتهای مختلفی است که بالاخره رهبری تعیین میکند و گفتوگوی بین آقای احمدینژاد و آقای هاشمی شاهرودی به فرض اینکه به سطح بالای درگیری هم بخواهد برسد بین این دو بازهم در جایگاهی نیست که احمدینژاد احساس غروری کند در مقابل افکار عمومی که بله من در اجرای قانون و منویات ملت در حدی ایستادهام که مثلا رهبری هم از من آزرده میشود ولی من از قانون پا پس نمیکشم.
این بحثهای آقای هاشمی هم از بین خواهد رفت و آقای احمدینژاد میبیند که جایگاهش را کاملاً به حاشیه راندند.
- آقای شریعتمداری، شما چه فکر میکنید؟ تأسیس نهاد جدید چه تاثیری دارد روی موقعیت رئیس جمهور؟
البته من موافقم که تأسیس این نهاد با این نیت شده که آقای احمدینژاد را بیشتر ایزوله کنند. همچنین تأسیس جبهه پایداری به وسیله آقای مصباح یزدی و آقای صادق محصولی و دیگران خالی کردن زیر پای احمدینژاد است به وسیله جذب یارانش است برای انتخابات آینده.
ولی در اینکه احمدینژاد این قاعده بازی را قبول کند و اختلافات را منحصر کند به داخل هیئت، بسیار شک دارم و از طرف دیگر احمدینژاد اصولا سطح اختلاف را فقط با مجلس نگاه نخواهد داشت. با پیشنهادهای پوپولیستی مانند تعطیل پنجشنبهها یا دادن هزار متر زمین به هر کسی و اختصاص ۵ میلیارد به این پروژه و چیزهای دیگر میکند، معلوم است که قصدش ربایش پایگاه مستقیم اجتماعی از درون تودههای محروم و یا مردمی است که دنبال یک امتیازات فوری و جزیی هستند.
بنابراین ممکن است آقای احمدینژاد به یک نوع یارگیری دیگر اجتماعی بپردازد و اختلافات را به سطح دیگری منقل کند که اصولاً دیگر هیئت حل اختلاف سالب انتفاع موضوع شود در این قضیه. باید دید که اوضاع چگونه پیش میرود.
- آقای قاضیان، چشم انداز موقعیت رئیس جمهور چیست با تأسیس این شورای عالی حل اختلاف و تنظیم روابط سه قوه؟
در حال حاضر به نظر میرسد رئیس جمهور در موقعیت دشوارتری نسبت به گذشته قرار گرفته. چون ایشان مایل بود همیشه اختلافات را برساند به رهبری. چون اولاً میدانست به دلیل حمایت گذشته رهبری علت وامداری رهبری در برخی از مواضع ایشان رهبری ناچار است که از ایشان حمایت بیقید و شرطش را ادامه دهد بنابراین آنجا پشتوانه محکمی بود که ایشان به سبب آن میتوانست حتی اقدامات خلاف قانون خودش را به رغم اختیاراتی که سایر قوا داشتند پیش ببرد.
به علاوه دخالت دائمی آیتالله خامنهای در این ماجرا همیشه سبب تضعیف رهبری و موقعیتش از یک وضعیت فراجناحی هم میشد و این چیزی بود که آقای احمدینژاد میطلبید و میخواست و همیشه از فرسایش قدرت رهبری استفاده کرده به نفع خودش در این زمینه.
این دو موقعیت به این ترتیب از دست خواهد رفت. چون دیگر همه چیز به هیئت حل اختلاف خواهد رفت و نه مستقیماً به خود آیتالله خامنهای که قبلاً میتوانست با مایه گذاشتن از خودش از آقای احمدینژاد به عنوان رئیس جمهور حمایت کند.
بنابراین الان باید فکر کرد که توپ در زمین آقای احمدینژاد است و باید دید واکنشهای بعدی آقای احمدینژاد به موقعیت جدید چیست. الان ایشان اظهار نظر مستقیمی هم کرده و گفته که ما با این هیئت همکاری خواهیم کرد و هر نتیجهای که از این هیئت بیرون بیاید ما تابعش هستیم.
ولی با توجه به سوابق و با توجه به اینکه ایشان بلافصل بودن و فصلالخطاب بودن رهبری را هم در بسیاری موارد نپذیرفته بعید است که حاصل و نتیجه بیرون آمده از رایزنیهای هیئت حل اختلاف را هم بپذیرد و باید دید که چه ابتکار عملی در برابر این وضعیت در پیش خواهد گرفت.
نکتهای که جناب مهندس شریعتمداری گفتند در مورد یارگیریهای جدید فکر میکنم یکی از شیوههایی خواهد بود که ایشان به آن متوسل خواهد شد.