مأموریت نظامی ایالات متحده در عراق در ۱۵ دسامبر ۲۰۱۱ رسماً پایان یافت. در ۱۷ دسامبر مأموریت ناتو برای آموزش نیروهای عراقی نیز پایان یافت. تا پایان دسامبر همین سال، آخرین نیروهای رزمی آمریکایی عراق را ترک خواهند کرد.
در باب درستی یا نادرستی حمله به عراق بسیار گفته شده است. در پایان این مأموریت، نه تنها زمان آن است که دستاوردها و هزینههای جنگ ۹ ساله را برای ایالات متحده، عراق، و منطقه خاورمیانه مرور کنیم بلکه با ملاحظه تجربه عراق میتوان این پرسش بنیادین را مطرح کرد که روش برخورد مسئولانه و مؤثر با دولتهای یاغی و سرکش (ناقضان حقوق ملتها و حقوق بینالمللی) در دنیا چیست؟
دلچسبترین عبارت در دنیایی نه چندان امن
اوباما در ۱۴ دسامبر ۲۰۱۱ خطاب به سربازان آمریکایی که تازه از عراق بازگشته بودند سه بار گفت: «به خانه خوش آمدید.» این همان عبارتی است که همه آمریکاییها پس از بازگشت از سفر خارجی در ایست وارسی اداره مهاجرت از مأمور پلیس میشنوند و برای همه آنها بسیار دلچسب است.
گرچه برخی از جمهوریخواهان (مثل سناتور مککین) از پایان حضور نظامی آمریکا به عراق راضی نیستند و عراق را نوعی خلأ قدرت برای پر شدن با دشمنان آمریکا ملاحظه میکنند اما نیروهای نظامی آمریکا از این بازگشت بسیار خشنودند.
پایان جنگی نامقبول و نامشروع برای مردم آمریکا شادیآور است اما آیا آمریکاییها و دیگر مردمان دنیا با خیال راحتتری سر به بالین میگذارند؟ آیا این جنگ دنیای پس از آن را امنتر (سلاحهای کشتار جمعی کمتر) و دمکراتیکتر (دو توجیه اولیه و ثانویه دولت بوش برای حمله) کرده است؟ چندان روشن نیست.
فاجعه اشغال نظامی عراق
راهی که دولت بوش برای برخورد با یک دولت یاغی با ۱۵ قطعنامه شورای امنیت در محکومیت رفتارهای آن برگزید، حمله نظامی همه جانبه و اشغال کامل یک کشور بود. در نتیجه، حدود ۱۰۰ هزار عراقی در طی ۹ سال گذشته در عراق کشته شدهاند. فساد در عراق بیداد میکند و خشونت ادامه دارد. عراق در فهرست مقایسهای فساد در میان ۱۸۲ کشور در رده ۱۷۲ قرار دارد. میلیونها کودک یتیم در عراق وجود دارد و میلیونها عراقی به خارج از این کشور مهاجرت کردهاند.
مدل لیبی، مدل عراق، مدل سوریه/ایران/کره شمالی
صدام و قذافی هر دو برای ایالات متحده و غرب چالش امنیتی بودند. اما قذافی با حدود یک میلیارد دلار هزینه و بدون حتی یک کشته برای ناتو و صدام با حدود یک تریلیون دلار هزینه و چهار هزار و ۵۰۰ کشته آمریکایی (و صدها کشته اروپایی و استرالیایی) سرنگون شدند. مقایسه این دو تجربه درسی بزرگ برای آمریکاییهاست که اگر میخواهند از شر یک چالش امنیتی و دولت یاغی خلاصی یابند،
۱) اشغال نظامی یک کشور را اصولاً از برنامههای خود کنار بگذارند. عراق باید آخرین کشوری باشد که در دنیا توسط ایالات متحده یا کشوری دیگر اشغال میشود: چهار هزار و ۴۸۷ کشته و ۳۲ هزار و ۲۲۶ زخمی هزینههای بزرگی برای جنگ در شرایط فنی و الکترونیک شدن جنگ هستند؛
۲) منتظر بهترین فرصت برای مداخله بمانند. شرایط دولتهای یاغی یکسان نمیماند چرا که این دولتها بیثباتترین وضعیت را دارند و ممکن است به سرعت رشته کار از دست دیکتاتورها خارج شود؛ و
۳) در درون آن کشورها (مثل لیبی) یا بیرون از آن (مثل سوریه و ایران) در جستجوی متحدانی باشند که از سقوط دیکتاتورها منتفع میشوند و بازی میان خود و آمریکا و همپیمانانش را یک بازی برد- برد تصور میکنند. هیلاری کلینتون در مصاحبه با بی بی سی فارسی و بخش فارسی صدای آمریکا در باب پاسخ ایالات متحده به تقاضای کمک مخالفان ایرانی همین سیاست را پی میگرفت.
بحران اعتماد
آغاز جنگ عراق بر اساس اطلاعات نادرست و آشفته و سستی رسانههای آمریکایی در پرسیدن پرسشهای جدی از مقامات آمریکایی پیش از آغاز جنگ موجب کاهش اعتماد بینالمللی به دولت آمریکا و رسانههای آمریکایی شد.
این کاهش اعتماد به جدی گرفته شدن اخطارها و اطلاعاتی که مقامات و رسانههای آمریکایی در مورد خطر اتمی ایران یا مخاطرات رژیمهای بشار اسد و کیم جونگ ایل برای امنیت منطقه خاورمیانه یا شرق آسیا میدهند آسیب رسانده است.
کاری که دولت اوباما در سه سال اخیر با چند جانبهگرایی و تلاش برای پیشبرد منافع و امنیت ایالات متحده از طریق دیپلماسی و گفتوگو انجام داده با هدف بازگشت این سرمایه انجام شده است. سخنرانی اوباما در قاهره و چند شهر اروپایی دقیقاً با همین هدف انجام شد. ایالات متحده برای یافتن متحدانی جدی در میان مخالفان دولتهای یاغی به بازگشت اعتماد از دست رفته نیاز دارد.
شکستیش، مال توئه
کاری که دولت بوش-چِینی با حمله به عراق بدون تصویب شورای امنیت و همراه کردن برخی همپیمانان اروپایی انجام شد چهرهای غیرمسئول از یک ابرقدرت به نمایش گذاشت که ثبات و امنیت بینالمللی باید مهمترین هدف آن به شمار رود. ایالات متحده گاه هزینه همکاری با دول اقتدارگرا و ناقض حقوق بشر را با همین هدف پرداخت میکرده است. حمله به عراق آموزه تقدم ثبات را به دریا افکند تا ایالات متحده چهره قاهره خود را پس از حملات ۱۱ سپتامبر به نمایش بگذارد.
تجربه عراق و افغانستان به دولت آمریکا نشان داد که اگر کشوری را اشغال کردند برای یک دهه یا بیشتر صاحب آن خواهند شد (مثل پیش همین تجربه را در ویتنام و کره داشتند) و نمیتوانند بر اساس همان اصل مسئولیت یکباره آن را ترک کنند، هر چند هزینههای انسانی و مالی آن بالا باشد.
برای عدم تصاحب یک دولت- ملت شکسته شده، و ایجاد توازن میان دو اصل مسئولیتپذیری و براندازی دولتهای یاغی تنها راهی که میماند همکاری دنیای آزاد با اپوزیسیون این حکومتهاست. نیروهایی در درون این مخالفان که صرفاً بر تجربههای ناموفق گذشته تمرکز دارند این فرمول را تحت عنوان «اپوزیسیونسازی» توسط قدرتهای بزرگ رد میکنند اما متوجه نیستند که اولاً از این طریق سرنوشت دولتهای یاغی را غیرمسئولانه به دست حوادث میسپارند و هیچ طرح عملی برای پایان دادن به عمر این دولتها عرضه نمیکنند و ثانیاً صحنه را برای دخالتهایی از نوع بوش-چِینی در عراق آماده میسازند. همان کاری که در لیبی انجام شد در عراق نیز در دهه ۱۳۹۰ با همکاری اپوزیسیون عراق در شمال و جنوب این کشور و نیروهای ناتو قابل انجام بود.
مسئولیتپذیری یا آشوب
در دنیایی پر از دولتهای یاغی (که بسیار خطرناکتر از دولتهای استبدادی هستند، مثل دولتهای جمهوری اسلامی، سوریه، و کره شمالی)، دزدان دریایی و تروریستهایی که در کشتار فردی و جمعی آدمیان محدودیتی برای خود نمیبینند نیرو یا نیروهایی برای تضمین مصوبات شورای امنیت سازمان ملل ضروری است. اما این نیرو بیشتر باید به صورت بازدارنده، چندجانبه و مسئولانه عمل کند و در خدمت سران یکهتازی مثل بوش و چِینی و رامسفلد قرار نگیرد. سوء استفاده از قدرت لزوماً به معنای شیطانی و شر بودن آن نیست.
مخالفان قدرت نظامی ایالات متحده و ناتو و چپهای ضد امپریالیست به جای یافتن سازوکارهایی برای مسئول قرار دادن قدرتهای بزرگ و همسو کردن منافع آنان با منافع نیروهای دموکرات و لیبرال در سراسر دنیا به انکار آنها میپردازند که نتیجه آن بر آمدن دولتهای یاغی و افزایش آشوب در دنیا بوده است. امروز تضعیف قدرت ایالات متحده و همپیمانان اروپاییاش تنها به نفع دولتهای یاغی تمام میشود و نه دستیابی به صلح و امنیت جهانی.
---------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً دیدگاه رادیو فردا نیست.
در باب درستی یا نادرستی حمله به عراق بسیار گفته شده است. در پایان این مأموریت، نه تنها زمان آن است که دستاوردها و هزینههای جنگ ۹ ساله را برای ایالات متحده، عراق، و منطقه خاورمیانه مرور کنیم بلکه با ملاحظه تجربه عراق میتوان این پرسش بنیادین را مطرح کرد که روش برخورد مسئولانه و مؤثر با دولتهای یاغی و سرکش (ناقضان حقوق ملتها و حقوق بینالمللی) در دنیا چیست؟
دلچسبترین عبارت در دنیایی نه چندان امن
اوباما در ۱۴ دسامبر ۲۰۱۱ خطاب به سربازان آمریکایی که تازه از عراق بازگشته بودند سه بار گفت: «به خانه خوش آمدید.» این همان عبارتی است که همه آمریکاییها پس از بازگشت از سفر خارجی در ایست وارسی اداره مهاجرت از مأمور پلیس میشنوند و برای همه آنها بسیار دلچسب است.
گرچه برخی از جمهوریخواهان (مثل سناتور مککین) از پایان حضور نظامی آمریکا به عراق راضی نیستند و عراق را نوعی خلأ قدرت برای پر شدن با دشمنان آمریکا ملاحظه میکنند اما نیروهای نظامی آمریکا از این بازگشت بسیار خشنودند.
پایان جنگی نامقبول و نامشروع برای مردم آمریکا شادیآور است اما آیا آمریکاییها و دیگر مردمان دنیا با خیال راحتتری سر به بالین میگذارند؟ آیا این جنگ دنیای پس از آن را امنتر (سلاحهای کشتار جمعی کمتر) و دمکراتیکتر (دو توجیه اولیه و ثانویه دولت بوش برای حمله) کرده است؟ چندان روشن نیست.
فاجعه اشغال نظامی عراق
راهی که دولت بوش برای برخورد با یک دولت یاغی با ۱۵ قطعنامه شورای امنیت در محکومیت رفتارهای آن برگزید، حمله نظامی همه جانبه و اشغال کامل یک کشور بود. در نتیجه، حدود ۱۰۰ هزار عراقی در طی ۹ سال گذشته در عراق کشته شدهاند. فساد در عراق بیداد میکند و خشونت ادامه دارد. عراق در فهرست مقایسهای فساد در میان ۱۸۲ کشور در رده ۱۷۲ قرار دارد. میلیونها کودک یتیم در عراق وجود دارد و میلیونها عراقی به خارج از این کشور مهاجرت کردهاند.
مدل لیبی، مدل عراق، مدل سوریه/ایران/کره شمالی
صدام و قذافی هر دو برای ایالات متحده و غرب چالش امنیتی بودند. اما قذافی با حدود یک میلیارد دلار هزینه و بدون حتی یک کشته برای ناتو و صدام با حدود یک تریلیون دلار هزینه و چهار هزار و ۵۰۰ کشته آمریکایی (و صدها کشته اروپایی و استرالیایی) سرنگون شدند. مقایسه این دو تجربه درسی بزرگ برای آمریکاییهاست که اگر میخواهند از شر یک چالش امنیتی و دولت یاغی خلاصی یابند،
۱) اشغال نظامی یک کشور را اصولاً از برنامههای خود کنار بگذارند. عراق باید آخرین کشوری باشد که در دنیا توسط ایالات متحده یا کشوری دیگر اشغال میشود: چهار هزار و ۴۸۷ کشته و ۳۲ هزار و ۲۲۶ زخمی هزینههای بزرگی برای جنگ در شرایط فنی و الکترونیک شدن جنگ هستند؛
۲) منتظر بهترین فرصت برای مداخله بمانند. شرایط دولتهای یاغی یکسان نمیماند چرا که این دولتها بیثباتترین وضعیت را دارند و ممکن است به سرعت رشته کار از دست دیکتاتورها خارج شود؛ و
۳) در درون آن کشورها (مثل لیبی) یا بیرون از آن (مثل سوریه و ایران) در جستجوی متحدانی باشند که از سقوط دیکتاتورها منتفع میشوند و بازی میان خود و آمریکا و همپیمانانش را یک بازی برد- برد تصور میکنند. هیلاری کلینتون در مصاحبه با بی بی سی فارسی و بخش فارسی صدای آمریکا در باب پاسخ ایالات متحده به تقاضای کمک مخالفان ایرانی همین سیاست را پی میگرفت.
بحران اعتماد
آغاز جنگ عراق بر اساس اطلاعات نادرست و آشفته و سستی رسانههای آمریکایی در پرسیدن پرسشهای جدی از مقامات آمریکایی پیش از آغاز جنگ موجب کاهش اعتماد بینالمللی به دولت آمریکا و رسانههای آمریکایی شد.
این کاهش اعتماد به جدی گرفته شدن اخطارها و اطلاعاتی که مقامات و رسانههای آمریکایی در مورد خطر اتمی ایران یا مخاطرات رژیمهای بشار اسد و کیم جونگ ایل برای امنیت منطقه خاورمیانه یا شرق آسیا میدهند آسیب رسانده است.
کاری که دولت اوباما در سه سال اخیر با چند جانبهگرایی و تلاش برای پیشبرد منافع و امنیت ایالات متحده از طریق دیپلماسی و گفتوگو انجام داده با هدف بازگشت این سرمایه انجام شده است. سخنرانی اوباما در قاهره و چند شهر اروپایی دقیقاً با همین هدف انجام شد. ایالات متحده برای یافتن متحدانی جدی در میان مخالفان دولتهای یاغی به بازگشت اعتماد از دست رفته نیاز دارد.
شکستیش، مال توئه
کاری که دولت بوش-چِینی با حمله به عراق بدون تصویب شورای امنیت و همراه کردن برخی همپیمانان اروپایی انجام شد چهرهای غیرمسئول از یک ابرقدرت به نمایش گذاشت که ثبات و امنیت بینالمللی باید مهمترین هدف آن به شمار رود. ایالات متحده گاه هزینه همکاری با دول اقتدارگرا و ناقض حقوق بشر را با همین هدف پرداخت میکرده است. حمله به عراق آموزه تقدم ثبات را به دریا افکند تا ایالات متحده چهره قاهره خود را پس از حملات ۱۱ سپتامبر به نمایش بگذارد.
تجربه عراق و افغانستان به دولت آمریکا نشان داد که اگر کشوری را اشغال کردند برای یک دهه یا بیشتر صاحب آن خواهند شد (مثل پیش همین تجربه را در ویتنام و کره داشتند) و نمیتوانند بر اساس همان اصل مسئولیت یکباره آن را ترک کنند، هر چند هزینههای انسانی و مالی آن بالا باشد.
برای عدم تصاحب یک دولت- ملت شکسته شده، و ایجاد توازن میان دو اصل مسئولیتپذیری و براندازی دولتهای یاغی تنها راهی که میماند همکاری دنیای آزاد با اپوزیسیون این حکومتهاست. نیروهایی در درون این مخالفان که صرفاً بر تجربههای ناموفق گذشته تمرکز دارند این فرمول را تحت عنوان «اپوزیسیونسازی» توسط قدرتهای بزرگ رد میکنند اما متوجه نیستند که اولاً از این طریق سرنوشت دولتهای یاغی را غیرمسئولانه به دست حوادث میسپارند و هیچ طرح عملی برای پایان دادن به عمر این دولتها عرضه نمیکنند و ثانیاً صحنه را برای دخالتهایی از نوع بوش-چِینی در عراق آماده میسازند. همان کاری که در لیبی انجام شد در عراق نیز در دهه ۱۳۹۰ با همکاری اپوزیسیون عراق در شمال و جنوب این کشور و نیروهای ناتو قابل انجام بود.
مسئولیتپذیری یا آشوب
در دنیایی پر از دولتهای یاغی (که بسیار خطرناکتر از دولتهای استبدادی هستند، مثل دولتهای جمهوری اسلامی، سوریه، و کره شمالی)، دزدان دریایی و تروریستهایی که در کشتار فردی و جمعی آدمیان محدودیتی برای خود نمیبینند نیرو یا نیروهایی برای تضمین مصوبات شورای امنیت سازمان ملل ضروری است. اما این نیرو بیشتر باید به صورت بازدارنده، چندجانبه و مسئولانه عمل کند و در خدمت سران یکهتازی مثل بوش و چِینی و رامسفلد قرار نگیرد. سوء استفاده از قدرت لزوماً به معنای شیطانی و شر بودن آن نیست.
مخالفان قدرت نظامی ایالات متحده و ناتو و چپهای ضد امپریالیست به جای یافتن سازوکارهایی برای مسئول قرار دادن قدرتهای بزرگ و همسو کردن منافع آنان با منافع نیروهای دموکرات و لیبرال در سراسر دنیا به انکار آنها میپردازند که نتیجه آن بر آمدن دولتهای یاغی و افزایش آشوب در دنیا بوده است. امروز تضعیف قدرت ایالات متحده و همپیمانان اروپاییاش تنها به نفع دولتهای یاغی تمام میشود و نه دستیابی به صلح و امنیت جهانی.
---------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً دیدگاه رادیو فردا نیست.