عباس نعلبندیان بسیار- و بیجهت- جفا دید تا آنجا که خودکشی کرد و نامش هم آنچنان که باید و شاید مورد اشاره و تقدیر قرار نگرفت، شاید به دلیل نوعی ممنوع بودن نامش در ایران در تمامی سالهای پس از انقلاب.
نعلبندیان پیش از انقلاب نمایشنامهنویس مدرنی بود که پس از انقلاب به دلیل واهی کار در کارگاه نمایش و ارتباط این مرکز با فرح پهلوی به زندان رفت و پس از بیرون آمدن از زندان زندگی تلخی را گذراند و خودکشی کرد.
نعلبندیان روز دوشنبه اول خرداد سال ۱۳۶۸ خودش را کشت. آخرین جملهاش- بنا به مقاله آیدین آغداشلو- در دفتر یادداشت روزانهاش در لحظه خودکشی این بود: «فقط خدا کند که امروز و فردا کسی سراغم نیاید» و تا سه روز کسی به سراغش نیامد.
کتاب «دیگران عباس نعلبندیان» کاری از عاطفه پاکبازنیا و جواد عاطفه، که در خارج از کشور توسط انتشارات اچ اند اس مدیا منتشر شده، تلاشی است برای بجا آوردن حقی که ادا نشده؛ مجموعهای از مطالب مختلف از دوستان و همکاران نعلبندیان تا منتقدان درباره نقش و تاثیر این نمایشنامهنویس و مدیر کارگاه نمایش بر تئاتر ایران.
غالب مقالات جذاب هستند؛ از جمله نوشتههایی از آیدین آغداشلو تا محمود دولت آبادی، از رضا قاسمی تا صدرالدین زاهد و از جواد مجابی تا محمد علی سپانلو.
عباس نعلبندیان حرکت متفاوتی را در نمایشنامهنویسی برگزید و این تفاوت را حتی در عنوان آثار او به روشنی میتوان دید: «پژوهشی ژرف و سترگ و نو، در سنگوارههای دوره بیست و پنجم زمینشناسی و یا چهاردهم، بیستم و غیره، فرقی نمیکند» عنوان اولین نمایشی بود که نام عباس نعلبندیان را در تاریخ تئاتر ایران حک کرد. آربی اوانسیان این نمایش را در جشن هنر شیراز به صحنه برد و بعد در فرانسه و بریتانیا.
عجیب این که در این کتاب نوشتهای از آربی اوانسیان نیست؛ یار دیرین او که چندین نمایشنامه نعلبندیان را به روی صحنه برد. جدای از چند مصاحبه، آربی اوانسیان در برنامه مفصلی که در لندن در بزرگداشت فعالیتهای کارگاه نمایش تدارک دیده شده بود، درباره عباس نعلبندیان حرف زد و به یاد او گریست. در برنامهای که شش سال قبل در باربیکن لندن در بزرگداشت کارگاه نمایش تدارک دیده شده بود، اوانسیان به همراه سوسن تسلیمی، شهره آغداشلو و ایرج انور درباره کارشان در کارگاه نمایش سخنرانی کردند و در این جلسه بود که آربی عکسهایی از نعلبندیان را به نمایش گذاشت و گفت که به تازگی از شنیدن صدای او در نوار خودکشیاش بسیار متاثر شده. در این لحظه بود که صدای آربی شکست و اشک از چشمان سوسن تسلیمی و بسیاری از شنوندهها سرریز شد.
رضا قاسمی، نویسنده رمانهای درخشانی چون همنوایی شبانه ارکستر چوبها و چاه بابل که خود دستی هم در کارگاه نمایش داشته، درباره نعلبندیان مینویسد: «عباس نعلبندیان از معدود نویسندگان ایرانی بود که در محدوده تنگ "ادبیات و هنر ملی" نمینوشت. اصیل بود و از کار این یا آن نویسنده غربی گرتهبرداری نمیکرد و مسئلهاش سیاست هم بود (از طرفداران مصدق بود) اما مسائل شخصی، اجتماعی و سیاسی را بلد بود تا حد مسائل اگزیستانسیل ارتقاء بدهد، مثل هدایت از شجاعت اخلاقی زیادی برخوردار بود و از هیچ لحاظ، نه سیاسی، نه اجتماعی و نه اخلاقی خودش را سانسور نمیکرد.»
ایراد این کتاب ماندگار شاید به این نکته برمیگردد که مقالات مختلف از اشخاص گوناگون بدون ترتیب خاصی در کنار هم قرار گرفتهاند؛ از آدمهای شناختهشده تا آدمهای ناشناس. بهتر بود مقالات هر دسته از آدم ها مثلاً بر حسب ارتباطشان با موضوع دستهبندی شوند؛ مثلاً مطالب همکاران نعلبندیان در یک دسته، نظرات منتقدان در دستهای دیگر و ...
جواد عاطفه یکی از گردآورندگان کتاب در مقدمه وعده داده است که جلدهای دیگری در کار است و فایل صوتی داستانخوانی و شعرخوانی (شعرهای منتشر نشده) نعلبندیان و وصیتنامه صوتیاش هم ضمیمه شناختنامه و مرگنامه منتشر خواهد شد.
آیدین آغداشلو با نثر زیبایش از مقالهای میگوید که باید مینوشته و ننوشته و حالا میخواهد جبران کند: «وقتی که مرگ را انتخاب کرد، دیگر چیزی برای دل بستن برایش باقی نمانده بود. فقیر بود و تنها و بیمار و نومید و گمگشته و فراموششده و هر لحظه منتظر بود تا بیایند و از خانه خالی مانده از اثاث البیتش بیرونش کنند. چون دیگر جایی برای رفتن نداشت، رفت به جایی که همه خواهند رفت. خودش آسوده شد و ما را تنها و پریشان باقی گذاشت و رها کرد.»