بعد از ظهر خنک پاييزی ۱۰ آبان ماه ۸۳ ، تاريخی بود و ساعتی که زندگی آمنه بهرامی نوا را به دو نيم تقسيم کرد، به سختی و با تلخی بی نهايت. وقتی خشم از ناکام ماندن يک عشق يک طرفه و جواب رد گرفتن مکرر از آمنه برای مجيد موحدی، هم دانشگاهی آمنه، ترجمه شد به عريانترين خشونتها، ترجمه شد به يک شيشه تيره رنگ اسيد تا عشق ناکام را با قطره های داغ تيزاب روی صورت معشوق مرهم بگذارد.
از آن روز شوم برای آمنه هفت سال میگذرد؛ هفت سال با درد و رنج وصف نشدنی که روزها و ماههايش زير تيغ جراحی میگذرد و لحظه لحظه اش با يک فکر، انتقام يا به تعبير خود آمنه تنبيه.
آمنه ۱۹ بار زير تيغ جراحی می رود، دوبار در ايران و ۱۷ بار در بارسلونای اسپانيا و با ۱۴ عمل چشم دست آخر موفق نمیشود بينايیاش را بازيابد. هفت سال پر درد میگذرد تا امروز و امروز آمنه در جايی ايستاده که هفت سال گذشته به آن فکر کرده است.
تا کمتر از ۲۴ ساعت ديگر به حکم دادگاه، مخزن اسيدی در دستهای آمنه گذاشته میشود تا قصه اساطيری «چشم در برابر چشم» را جامه عمل بپوشاند. روز شنبه آمنه بغض اين سال ها را در قطرههای اسيدی جست وجو خواهد کرد که پوست و گوشت مجيد موحدی را از هم باز میکند. تا به فرمان قوه قضاييه و درخواست قربانی قصه، دو چشم مجيد هم برای هميشه بسته بماند.
آيا دست های آمنه فردا خواهد لرزيد يا کينه اين سال ها بزرگتر از اين حرف هاست؟ آيا از شنبه شب آمنه خوابی سبکتر و آرامتر خواهد داشت يا ممکن است حس عذاب آور ديگری هم به دنيايش اضافه شود؟ آيا «چشم در برابر چشم» بهترين گزينه است؟
راديو فردا ساعاتی پيش از چکاندن قطرههای بیرحم اسيد در چشم مجيد موحدی، با آمنه بهرامی نوا گفت وگو کرده است.
خانم آمنه! خيلی منتظر اين روز و ساعت بوديد؟
بله، من شش سال تمام سعی و تلاشم اين بود که به اين نتيجه برسم.
الان خوشحال هستيد؟
خيلی.
برای خودتان عجيب نيست با اين که چنين دردی را تجربه کرديد، تا اين حد خوشحال باشيد از ريختن اسيد يعنی همان چيزی که طی شش هفت سال گذشته دشمن اصلی زندگيتان بوده است؟
نه، عجيب نيست. من نتيجه زحماتم را گرفتم و بابت اين مسئله خوشحالم. من هيچ وقت فکر نمیکنم دارم کاری را میکنم با يک انسان مثل خودم. مجيد موحدی مثل من نيست، حيوانی است در جلد انسان.
به نظر شما انتقام در اين شرايط بسيار دردناکی که تجربه کرديد، بهترين گزينه است؟
من نمیخواهم انتقام بگيرم، میخواهم کاری کنم که اين حکم کم شود و اميدوارم نابود شود. میخواهم کاری کنم که اين عمل تکرار نشود. انتقام نيست، من میخواهم تنبيه کنم.
شما چطور بين تنبيه و انتقام تفاوت قائل هستيد؟
دولت ايران مرا هرگز حمايت نکرد، غير از پول اوليهای که آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد به من دادند و آن پول فقط بابت يک سال اوليه زندگی من بود و بعد از آن قطع شد. من آينده ندارم و خودم دنبال هزينههايم هستم. دولت ايران هيچ قانونی ندارد اگر برای کسی اتفاقی افتاد دولت حمايتش کند. دولت مرا تنها گذاشت.
خانم آمنه! شما میگوييد دولت پشتتان را نگرفت و تنهايتان گذاشت. پس چطور راه را دراين میبينيد که حکم قصاص اجرا شود و به گفته خودتان اين تنبيه را انجام دهيد؟
در ايران وقتی برای کسی آسيبی پيش میآيد خودش بايد دنبال درمانش برود، خودش بايد هزينه زندگيش را بدهد، خودش بايد پول عملهايش را بدهد و کسی که آسيب ديده توانايی اين کار را ندارد، نمی تواند هر روز برود سر کار و پول عملهايش را بدهد.
يعنی به اين دليل که از شما حمايت نشده، به اين نتيجه رسيدهايد که بهترين کار اين است که حکم قصاص را اجرا کنيد؟
نه، مسئله حمايت کردن از من نيست. من میدانم کسانی که میسوزند، کسانی که مثل من مريض میشوند، و مثل من آسيب میبينند در ايران هيچ حمايتی نمیشوند و من نمیخواهم آمنه دوباره تکرار شود.
يعنی شما با اين کار میخواهيد جلوی تکرار شدن اين عمل را بگيريد؟
بله، نمیخواهم امثال من زياد شوند و درد بکشند در اجتماع. هيچ کس آدم را کمک نمیکند.
خانم آمنه! حتما در اين سالها افرد زيادی به شما گفتهاند از اين تصميمت برگرد يا حکم قصاص را اجرا نکن و ببخش. ولی احتمالا کسانی هم بودهاند که راههای ديگری را به شما پيشنهاد کردهاند. اگر در ايران امکان قصاص کردن وجود نداشت، به نظر شما عادلانهترين حکمی که میتوانست برای مجيد موحدی صادر شود، چه بود؟
آمنه ۱۹ بار زير تيغ جراحی رفته، دوبار در ايران و ۱۷ بار دربارسلونای اسپانيا و با ۱۴ عمل چشم دست آخر موفق نشده که بينايیاش را بازيابد.من واقعا دوست داشتم مجيد موحدی را تا آخرين لحظهای که زندگی میکند در زندان نگهدارم. آنجا کار کند و هزينههای درمانی مرا بدهد، وقتی دولت اين هزينهها را پرداخت نمیکند، ولی از زندان بيرون نيايد.
متاسفانه ما افرادی را در ايران داريم که مثلا پنج سال در زندان میمانند بعد عفو رهبری میگيرند. البته درست است میگويند اخلاقش در زندان خوب بوده، ولی اين آدم چه کاری کرده است. من دوست داشتم مجيد موحدی تا آخر عمر در زندان می ماند و تربيت و تنبيه میشد، کار میکرد و هزينههای مرا پرداخت میکرد، ولی ما چنين حکمی نداريم در ايران.
اگر چنين حکمی وجود داشت در ايران، شما ترجيح میداديد حکم حبس ابد به مجيد موحدی بدهند بدون امکان آزاد شدن تا اين که بخواهيد خودتان قصاص کنيد و دو چشمش را بگيريد؟
بله، ديه مرا هم پرداخت میکرد و درزندان میماند. کار می کرد و ديه مرا هم میداد.
شما اين مسئله را با مراجع قضايی در حين دادرسی پرونده مطرح کردهايد تا ببينيد جوابشان چيست؟
نه، مطرح نکردم چون چنين چيزی درجامعه ما غيرممکن است که به کسی حبس ابد بدهند و تا آخر عمر در زندان بماند. به هزاران دليل میآيد بيرون.
البته به من گفتند حبس ابد به اضافه يک روز نمیشود. ولی من روی قانون قصاص انگشت گذاشتم چون در دين و مذهب و همه جا حق من قصاص بود و من راحتتر به قصاص میرسيدم تا حبس ابد.
برای کسی شک و شبهه ای وجود ندارد که قربانی اصلی اين پرونده شما هستيد و کسی نمیتواند و نمیخواهد آمنه را در صندلی متهم قرار دهد. ولی با توجه به اين که خودتان میگوييد حکم ديگری را ترجيح میداديد اگر وجود داشت، بايد بگويم اگر شاکی خصوصی در پرونده وجود داشته باشد امکان گرفتن عفو نيست و زمانی اين امکان وجود دارد که شاکی خصوصی در کار نباشد. شما که شاکی خصوصی اين پرونده هستيد می توانيد بگوييد با حکم عفو موافقت نمیکنم و اگر سيستم قضايی به مجيد موحدی حبس ابد بدهد شما میتوانيد تا آخر عمر او را در زندان نگهداريد. در اين صورت چه تصميمی میگرفتيد؟
فکر نمی کنم چنين چيزی وجود داشته باشد و من نمیتوانم به آن فکر کنم، چون مطمئن نيستم او را تا آخر عمر در زندان نگهدارند.
خانم آمنه! چند تن از مخاطبان ما پرسيدهاند اگر صندوقی وجود داشته باشد که هزينه درمانی شما را به طور کامل بپردازد، آيا از اجرای حکم قصاص صرف نظر میکنيد؟ يک نفر ديگر هم پرسيده آيا راضی خواهيد شد تنها يک چشم مجيد موحدی را بگيريد؟
من فيس بوک دارم و میتوانم شماره حسابم را در فيس بوک بگذارم. اما درباره اين که حکم را به تاخير بيندازم، من ديروز و امروز نخواستم اين حکم را بلکه شش سال است.
من در اينترنت سايت دارم و شماره حسابم را درآن قرار دادم اما هيچکس کمک نمیکند. مردم فقط صحبت می کنند، مثلا ۲۰ هزار تومان به من کمکی نمیکند بايد يک حمايت حسابی پشتم باشد. من ممنونم از مردمی که واقعا در توانشان نيست و کمک میکنند، ولی کمک قابل توجهی به من نشد و در اين زمينه فقط آبرويم رفت و همه گفتند پولهای مردم را بالا کشيدم. الان هم که میگويند وقت میخواهند، من شش سال به مردم وقت دادم. دو سال هم هست که اين حکم تاييد شده و هيچ حمايتی نه از دولت ديدم و نه از مردم. من الان خودم هزينههای زندگيم را تامين میکنم.
منظورتان اين است که اگر حمايت میشديد در اين مدت، تاثير داشت بر تصميم شما و ممکن بود طور ديگری برخورد کنيد و مثلا حکم قصاص را پس بگيريد؟
بله، من میگفتم امثال من حمايت میشوند، بالاخره مردم حمايت میکنند. ولی واقعيت اين است که امثال من حمايت نمیشوند. متاسفانه ما ايرانیها قشنگ صحبت میکنيم ولی در عمل ضعيف هستيم. به من هم کسی زياد کمک نکرد. فقط صحبت کردند و حتی امروز به من پيشنهاد دادند چقدر میگيری تا از اين حکم بگذری. من گفتم دو ميليون يورو می گيرم تا ازاين حکم بگذرم. گفتند به ما وقت بدهيد اما من دو سال به همه وقت دادم. در روزنامهها گفتم هر کسی پول به من بدهد ازاين حکم میگذرم چون آينده من بايد تضمين شود. من بايد بدانم اگر برای کسی اين اتفاق بيفتد آدمهايی هستند که کمکش میکنند، ولی متاسفانه امثال من که میسوزند در جامعه ايران تنها هستند، خودشان بايد برای خودشان فکر کنند.
در مورد گرفتن يک چشم يا دوچشم هم بايد بگويم يک چشم خيلی تفاوت دارد با دو چشم. با يک چشم آدم زندگی طبيعیاش را دارد اما مردم بايد بترسند، بايد بدانند بيچاره میشوند اگر روی کسی اسيد بريزند.
بنا به گفته شما اگر امروز هم کسی پيدا میشد دو ميليون يورو به شما بدهد، از اين قصاص میگذشتيد؟
بله، آقايی به من زنگ زد و گفت دو سه هفته ازاين حکم بگذر که ما اين کار را انجام دهيم. نه، من میدانم نيت اين آقايان چيست. میخواهند مانند پرونده خانم آشتيانی بروند تظاهرات کنند، ولی اين گروه وقت نکردند چنين کاری را انجام دهند. من فردا اين حکم را اجرا میکنم.
اگر شما مطمئن بوديد چنين اتفاقی میافتد از اين حکم میگذشتيد؟
منظورتان اين است که دو ميليون يورو را به من بدهند؟ بله، اگر فردا کسی سر ميز قصاص دو ميليون يورو بگذارد. من به حقوق بشر هم دو سال پيش پيغام دادم که اين حکم را گرفتهام، ولی اگر دو ميليون يورو بدهيد يعنی آينده مرا تضمين کنيد از آن میگذرم. البته فقط از چشمهای مجيد موحدی میگذرم، نه از ديهای که بابت صورت و دستم میخواهم.
خانم آمنه! گويا شما کتابی هم نوشتهايد و در آلمان چاپ و منتشر شده است؟
بله، از ابتدا که اين اتفاق برايم رخ داد لحظاتی که بر من میگذشت را ضبط کردم تا اين که در سال ۲۰۰۹ از طرف يک ناشر آلمانی به ديدنم آمدند و پيشنهاد چاپ کتاب را در آلمان دادند. من وقت خواستم تا نوارهايم را مرتب کنم و از آن يک کتاب دربياورم.
اسم اين کتاب «چشم در برابر چشم» است؟
بله، «چشم در برابر چشم» است که در آن از انتها به کودکی میروم. داستان زندگيم هفت فصل است، کودکیام و نوجوانیام و حتی لحظههايی که عاشق شده بودم. بعد دوران دانشجويی که با چه رنجی به دانشگاه رفتم ويکی از فصلها اسيدپاشی است و بعد دادگاه و درمان در بارسلونا.
فصل آخر را هنوز ننوشتهايد و قرار است فردا رقم بخورد؟
اين بخش در کتاب دوم نوشته میشود، چون کتاب اول تا سال گذشته است. تمام داستانهايی که دراين کتاب میگذرد واقعی است و سعی کردهام همه را از حقيقت بنويسم. تازه من از ناشرم خواستم اسامی را عوض نکنند ولی آنها قبول نکردند. من سعی کردم اسامی هم اسامی افراد باشد، ولی متاسفانه ناشر اسمها را عوض کرد. اين کتاب داستان واقعی است و برای جذابيت داستان نه چيزی اضافه کردم و نه چيزی کم کردم.
شما مطمئنيد و تصميم خود را درباره فصل آخر کتاب دوم هم گرفتهايد و آيا امکان دارد فردا نظرتان عوض شود و در ذهنتان اين امکان هست که فردا دستتان بلرزد يا فکر کنيد راه ديگری وجود دارد يا شايد بوی اسيد از نزديک نظرتان راعوض کند؟
شايد، من خيلی از اسيد میترسم. اين حکم را دولت به من نداد، من اين حکم را با شش سال دوندگی همراه مادرم و خانوادهام گرفتم. من برای گرفتن اين حکم لحظه لحظه تلاش کردم، واقعا زحمت کشيدم. اين حکم را مجانی به دست نياوردم و دولت ايران به من نگفته بيا اين حکم قصاص برو و انجامش بده.
از اولين لحظهای که قصاص را خواستم به من گفتند اين حکم عملی نيست و معمولا به جای قصاص ديه میدهند و تمام میشود و اجرا نمیکنند، يک حکمی بگو که قابل اجرا باشد. طی شش سال من بيش از ۲۰ نامه به دادگستری و دفتر رياست جمهوری نوشتم که دفتر رياست جمهوری گفت به ما ربطی ندارد و هيچ کس پشتم را نگرفت.
من و خانواده ام تنها بوديم و حتی همه میگفتند شما نمی توانيد اين حکم را بگيريد، چرا دنبال يک چيز باطل هستيد و دولت ايران هرگز اين حکم را نمیدهد. حتی عدهای به من میگفتند تو يک زن هستی و دولت ايران که هوای زنها را ندارد، دلت خوش است. ولی من بالاخره حکم را گرفتم و فردا واقعا دوست دارم آن را اجرا کنم.
فردا چه ساعتی قرار است اين حکم اجرا شود؟
ساعت ۱۲ ظهر فردا انجام میشود.
خودتان اسيد را میريزيد؟
دوست داشتم خودم بريزم، چون بارها قطره چشمم را خودم به تنهايی میريختم و فکر می کردم میشود. فراموش کرده بودم اين قطره دارويی است و برای درمان چشمم، نه اسيد. چون بايد اول چشم را لمس میکردم و بعد اسيد را می ريختم، ديدم نمیشود و میترسم دستانم بسوزد، برای همين يک دکتر آنجا هست که اين کار را انجام میدهد.
چرا دوست داشتيد خودتان اسيد را بريزيد؟
کاری بود که خودم شروع کردم و دوست داشتم با ريختن اسيد در چشمان مجيد موحدی داستان را به پايان برسانم و اين مسئله مشکل را به کسی نسپارم. اگر کسی انسان باشد و سيرت انسانی در وجودش باشد نمیتواند اين کار را انجام دهد، ولی من میتوانم.
اگر خشمتان آرام نشد و فردا وقتی از اجرای قصاص برگشتيد و ديديد چيزی برايتان تغيير نکرده است، چه؟
از اين حکم نه چيزی گير من میآيد و نه چيزی برايم تغيير میکند. من فقط حکم را اجرا میکنم تا مردم بترسند و ديگر اين کار را نکنند. وقتی اين حکم را گرفتم در سال ۲۰۰۸ يک دفعه اسيدپاشی خيلی کم شد، ولی در سال گذشته چون اجرای حکم طول کشيد دوباره دارد زياد میشود. من به دادگاه گفتم هر کسی دارد میسوزد مقصر شما هستيد که اين قدر طول میدهيد که من پشيمان شوم اما من پشيمان بشو نيستم.
شما به حکم اعدام هم اعتقاد داريد و فکر می کنيد کار درستی است؟
بله، من فکرمیکنم وقتی در جامعهای وحشیگری زياد میشود بايد حکمهای محکم برايش صادر شود. مثلا ما حکم رانندگی را محکم میکنيم، چون گوش نمیکنند مجبوريم مجازات کنيم. وقتی در جامعه ای خشونت زياد استف بايد با خشونت جواب آن را داد.
در اين چند ساعتی که تا فردا مانده چه کار میکنيد؟
من دارم میروم مهمانی خانه عمهام.
مهمانی به مناسبت اجرای اين حکم است؟
نه، عمهام از مکه آمده دارم میروم ديدنش. مهمانی گرفتهاند و ما را دعوت کردهاند.
پس ما بايد منتظر شويم تا فردا خبرش را بشنويم. اما گفتيد احتمال کوچکی هم هست که فردا نظرتان عوض شود؟
ببينيد چيزهايی در زندگی هست که من و شما نمیتوانيم در موردش تصميم بگيريم. آن لحظه آخر شايد خيلی چيزها اتفاق بيفتد.
از آن روز شوم برای آمنه هفت سال میگذرد؛ هفت سال با درد و رنج وصف نشدنی که روزها و ماههايش زير تيغ جراحی میگذرد و لحظه لحظه اش با يک فکر، انتقام يا به تعبير خود آمنه تنبيه.
آمنه ۱۹ بار زير تيغ جراحی می رود، دوبار در ايران و ۱۷ بار در بارسلونای اسپانيا و با ۱۴ عمل چشم دست آخر موفق نمیشود بينايیاش را بازيابد. هفت سال پر درد میگذرد تا امروز و امروز آمنه در جايی ايستاده که هفت سال گذشته به آن فکر کرده است.
تا کمتر از ۲۴ ساعت ديگر به حکم دادگاه، مخزن اسيدی در دستهای آمنه گذاشته میشود تا قصه اساطيری «چشم در برابر چشم» را جامه عمل بپوشاند. روز شنبه آمنه بغض اين سال ها را در قطرههای اسيدی جست وجو خواهد کرد که پوست و گوشت مجيد موحدی را از هم باز میکند. تا به فرمان قوه قضاييه و درخواست قربانی قصه، دو چشم مجيد هم برای هميشه بسته بماند.
آيا دست های آمنه فردا خواهد لرزيد يا کينه اين سال ها بزرگتر از اين حرف هاست؟ آيا از شنبه شب آمنه خوابی سبکتر و آرامتر خواهد داشت يا ممکن است حس عذاب آور ديگری هم به دنيايش اضافه شود؟ آيا «چشم در برابر چشم» بهترين گزينه است؟
راديو فردا ساعاتی پيش از چکاندن قطرههای بیرحم اسيد در چشم مجيد موحدی، با آمنه بهرامی نوا گفت وگو کرده است.
خانم آمنه! خيلی منتظر اين روز و ساعت بوديد؟
بله، من شش سال تمام سعی و تلاشم اين بود که به اين نتيجه برسم.
الان خوشحال هستيد؟
خيلی.
برای خودتان عجيب نيست با اين که چنين دردی را تجربه کرديد، تا اين حد خوشحال باشيد از ريختن اسيد يعنی همان چيزی که طی شش هفت سال گذشته دشمن اصلی زندگيتان بوده است؟
نه، عجيب نيست. من نتيجه زحماتم را گرفتم و بابت اين مسئله خوشحالم. من هيچ وقت فکر نمیکنم دارم کاری را میکنم با يک انسان مثل خودم. مجيد موحدی مثل من نيست، حيوانی است در جلد انسان.
به نظر شما انتقام در اين شرايط بسيار دردناکی که تجربه کرديد، بهترين گزينه است؟
من نمیخواهم انتقام بگيرم، میخواهم کاری کنم که اين حکم کم شود و اميدوارم نابود شود. میخواهم کاری کنم که اين عمل تکرار نشود. انتقام نيست، من میخواهم تنبيه کنم.
شما چطور بين تنبيه و انتقام تفاوت قائل هستيد؟
دولت ايران مرا هرگز حمايت نکرد، غير از پول اوليهای که آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد به من دادند و آن پول فقط بابت يک سال اوليه زندگی من بود و بعد از آن قطع شد. من آينده ندارم و خودم دنبال هزينههايم هستم. دولت ايران هيچ قانونی ندارد اگر برای کسی اتفاقی افتاد دولت حمايتش کند. دولت مرا تنها گذاشت.
خانم آمنه! شما میگوييد دولت پشتتان را نگرفت و تنهايتان گذاشت. پس چطور راه را دراين میبينيد که حکم قصاص اجرا شود و به گفته خودتان اين تنبيه را انجام دهيد؟
در ايران وقتی برای کسی آسيبی پيش میآيد خودش بايد دنبال درمانش برود، خودش بايد هزينه زندگيش را بدهد، خودش بايد پول عملهايش را بدهد و کسی که آسيب ديده توانايی اين کار را ندارد، نمی تواند هر روز برود سر کار و پول عملهايش را بدهد.
يعنی به اين دليل که از شما حمايت نشده، به اين نتيجه رسيدهايد که بهترين کار اين است که حکم قصاص را اجرا کنيد؟
نه، مسئله حمايت کردن از من نيست. من میدانم کسانی که میسوزند، کسانی که مثل من مريض میشوند، و مثل من آسيب میبينند در ايران هيچ حمايتی نمیشوند و من نمیخواهم آمنه دوباره تکرار شود.
يعنی شما با اين کار میخواهيد جلوی تکرار شدن اين عمل را بگيريد؟
بله، نمیخواهم امثال من زياد شوند و درد بکشند در اجتماع. هيچ کس آدم را کمک نمیکند.
خانم آمنه! حتما در اين سالها افرد زيادی به شما گفتهاند از اين تصميمت برگرد يا حکم قصاص را اجرا نکن و ببخش. ولی احتمالا کسانی هم بودهاند که راههای ديگری را به شما پيشنهاد کردهاند. اگر در ايران امکان قصاص کردن وجود نداشت، به نظر شما عادلانهترين حکمی که میتوانست برای مجيد موحدی صادر شود، چه بود؟
متاسفانه ما افرادی را در ايران داريم که مثلا پنج سال در زندان میمانند بعد عفو رهبری میگيرند. البته درست است میگويند اخلاقش در زندان خوب بوده، ولی اين آدم چه کاری کرده است. من دوست داشتم مجيد موحدی تا آخر عمر در زندان می ماند و تربيت و تنبيه میشد، کار میکرد و هزينههای مرا پرداخت میکرد، ولی ما چنين حکمی نداريم در ايران.
اگر چنين حکمی وجود داشت در ايران، شما ترجيح میداديد حکم حبس ابد به مجيد موحدی بدهند بدون امکان آزاد شدن تا اين که بخواهيد خودتان قصاص کنيد و دو چشمش را بگيريد؟
بله، ديه مرا هم پرداخت میکرد و درزندان میماند. کار می کرد و ديه مرا هم میداد.
شما اين مسئله را با مراجع قضايی در حين دادرسی پرونده مطرح کردهايد تا ببينيد جوابشان چيست؟
نه، مطرح نکردم چون چنين چيزی درجامعه ما غيرممکن است که به کسی حبس ابد بدهند و تا آخر عمر در زندان بماند. به هزاران دليل میآيد بيرون.
البته به من گفتند حبس ابد به اضافه يک روز نمیشود. ولی من روی قانون قصاص انگشت گذاشتم چون در دين و مذهب و همه جا حق من قصاص بود و من راحتتر به قصاص میرسيدم تا حبس ابد.
برای کسی شک و شبهه ای وجود ندارد که قربانی اصلی اين پرونده شما هستيد و کسی نمیتواند و نمیخواهد آمنه را در صندلی متهم قرار دهد. ولی با توجه به اين که خودتان میگوييد حکم ديگری را ترجيح میداديد اگر وجود داشت، بايد بگويم اگر شاکی خصوصی در پرونده وجود داشته باشد امکان گرفتن عفو نيست و زمانی اين امکان وجود دارد که شاکی خصوصی در کار نباشد. شما که شاکی خصوصی اين پرونده هستيد می توانيد بگوييد با حکم عفو موافقت نمیکنم و اگر سيستم قضايی به مجيد موحدی حبس ابد بدهد شما میتوانيد تا آخر عمر او را در زندان نگهداريد. در اين صورت چه تصميمی میگرفتيد؟
فکر نمی کنم چنين چيزی وجود داشته باشد و من نمیتوانم به آن فکر کنم، چون مطمئن نيستم او را تا آخر عمر در زندان نگهدارند.
خانم آمنه! چند تن از مخاطبان ما پرسيدهاند اگر صندوقی وجود داشته باشد که هزينه درمانی شما را به طور کامل بپردازد، آيا از اجرای حکم قصاص صرف نظر میکنيد؟ يک نفر ديگر هم پرسيده آيا راضی خواهيد شد تنها يک چشم مجيد موحدی را بگيريد؟
من فيس بوک دارم و میتوانم شماره حسابم را در فيس بوک بگذارم. اما درباره اين که حکم را به تاخير بيندازم، من ديروز و امروز نخواستم اين حکم را بلکه شش سال است.
من در اينترنت سايت دارم و شماره حسابم را درآن قرار دادم اما هيچکس کمک نمیکند. مردم فقط صحبت می کنند، مثلا ۲۰ هزار تومان به من کمکی نمیکند بايد يک حمايت حسابی پشتم باشد. من ممنونم از مردمی که واقعا در توانشان نيست و کمک میکنند، ولی کمک قابل توجهی به من نشد و در اين زمينه فقط آبرويم رفت و همه گفتند پولهای مردم را بالا کشيدم. الان هم که میگويند وقت میخواهند، من شش سال به مردم وقت دادم. دو سال هم هست که اين حکم تاييد شده و هيچ حمايتی نه از دولت ديدم و نه از مردم. من الان خودم هزينههای زندگيم را تامين میکنم.
منظورتان اين است که اگر حمايت میشديد در اين مدت، تاثير داشت بر تصميم شما و ممکن بود طور ديگری برخورد کنيد و مثلا حکم قصاص را پس بگيريد؟
بله، من میگفتم امثال من حمايت میشوند، بالاخره مردم حمايت میکنند. ولی واقعيت اين است که امثال من حمايت نمیشوند. متاسفانه ما ايرانیها قشنگ صحبت میکنيم ولی در عمل ضعيف هستيم. به من هم کسی زياد کمک نکرد. فقط صحبت کردند و حتی امروز به من پيشنهاد دادند چقدر میگيری تا از اين حکم بگذری. من گفتم دو ميليون يورو می گيرم تا ازاين حکم بگذرم. گفتند به ما وقت بدهيد اما من دو سال به همه وقت دادم. در روزنامهها گفتم هر کسی پول به من بدهد ازاين حکم میگذرم چون آينده من بايد تضمين شود. من بايد بدانم اگر برای کسی اين اتفاق بيفتد آدمهايی هستند که کمکش میکنند، ولی متاسفانه امثال من که میسوزند در جامعه ايران تنها هستند، خودشان بايد برای خودشان فکر کنند.
در مورد گرفتن يک چشم يا دوچشم هم بايد بگويم يک چشم خيلی تفاوت دارد با دو چشم. با يک چشم آدم زندگی طبيعیاش را دارد اما مردم بايد بترسند، بايد بدانند بيچاره میشوند اگر روی کسی اسيد بريزند.
بنا به گفته شما اگر امروز هم کسی پيدا میشد دو ميليون يورو به شما بدهد، از اين قصاص میگذشتيد؟
بله، آقايی به من زنگ زد و گفت دو سه هفته ازاين حکم بگذر که ما اين کار را انجام دهيم. نه، من میدانم نيت اين آقايان چيست. میخواهند مانند پرونده خانم آشتيانی بروند تظاهرات کنند، ولی اين گروه وقت نکردند چنين کاری را انجام دهند. من فردا اين حکم را اجرا میکنم.
اگر شما مطمئن بوديد چنين اتفاقی میافتد از اين حکم میگذشتيد؟
منظورتان اين است که دو ميليون يورو را به من بدهند؟ بله، اگر فردا کسی سر ميز قصاص دو ميليون يورو بگذارد. من به حقوق بشر هم دو سال پيش پيغام دادم که اين حکم را گرفتهام، ولی اگر دو ميليون يورو بدهيد يعنی آينده مرا تضمين کنيد از آن میگذرم. البته فقط از چشمهای مجيد موحدی میگذرم، نه از ديهای که بابت صورت و دستم میخواهم.
خانم آمنه! گويا شما کتابی هم نوشتهايد و در آلمان چاپ و منتشر شده است؟
بله، از ابتدا که اين اتفاق برايم رخ داد لحظاتی که بر من میگذشت را ضبط کردم تا اين که در سال ۲۰۰۹ از طرف يک ناشر آلمانی به ديدنم آمدند و پيشنهاد چاپ کتاب را در آلمان دادند. من وقت خواستم تا نوارهايم را مرتب کنم و از آن يک کتاب دربياورم.
اسم اين کتاب «چشم در برابر چشم» است؟
بله، «چشم در برابر چشم» است که در آن از انتها به کودکی میروم. داستان زندگيم هفت فصل است، کودکیام و نوجوانیام و حتی لحظههايی که عاشق شده بودم. بعد دوران دانشجويی که با چه رنجی به دانشگاه رفتم ويکی از فصلها اسيدپاشی است و بعد دادگاه و درمان در بارسلونا.
فصل آخر را هنوز ننوشتهايد و قرار است فردا رقم بخورد؟
اين بخش در کتاب دوم نوشته میشود، چون کتاب اول تا سال گذشته است. تمام داستانهايی که دراين کتاب میگذرد واقعی است و سعی کردهام همه را از حقيقت بنويسم. تازه من از ناشرم خواستم اسامی را عوض نکنند ولی آنها قبول نکردند. من سعی کردم اسامی هم اسامی افراد باشد، ولی متاسفانه ناشر اسمها را عوض کرد. اين کتاب داستان واقعی است و برای جذابيت داستان نه چيزی اضافه کردم و نه چيزی کم کردم.
شما مطمئنيد و تصميم خود را درباره فصل آخر کتاب دوم هم گرفتهايد و آيا امکان دارد فردا نظرتان عوض شود و در ذهنتان اين امکان هست که فردا دستتان بلرزد يا فکر کنيد راه ديگری وجود دارد يا شايد بوی اسيد از نزديک نظرتان راعوض کند؟
شايد، من خيلی از اسيد میترسم. اين حکم را دولت به من نداد، من اين حکم را با شش سال دوندگی همراه مادرم و خانوادهام گرفتم. من برای گرفتن اين حکم لحظه لحظه تلاش کردم، واقعا زحمت کشيدم. اين حکم را مجانی به دست نياوردم و دولت ايران به من نگفته بيا اين حکم قصاص برو و انجامش بده.
از اولين لحظهای که قصاص را خواستم به من گفتند اين حکم عملی نيست و معمولا به جای قصاص ديه میدهند و تمام میشود و اجرا نمیکنند، يک حکمی بگو که قابل اجرا باشد. طی شش سال من بيش از ۲۰ نامه به دادگستری و دفتر رياست جمهوری نوشتم که دفتر رياست جمهوری گفت به ما ربطی ندارد و هيچ کس پشتم را نگرفت.
من و خانواده ام تنها بوديم و حتی همه میگفتند شما نمی توانيد اين حکم را بگيريد، چرا دنبال يک چيز باطل هستيد و دولت ايران هرگز اين حکم را نمیدهد. حتی عدهای به من میگفتند تو يک زن هستی و دولت ايران که هوای زنها را ندارد، دلت خوش است. ولی من بالاخره حکم را گرفتم و فردا واقعا دوست دارم آن را اجرا کنم.
فردا چه ساعتی قرار است اين حکم اجرا شود؟
ساعت ۱۲ ظهر فردا انجام میشود.
خودتان اسيد را میريزيد؟
دوست داشتم خودم بريزم، چون بارها قطره چشمم را خودم به تنهايی میريختم و فکر می کردم میشود. فراموش کرده بودم اين قطره دارويی است و برای درمان چشمم، نه اسيد. چون بايد اول چشم را لمس میکردم و بعد اسيد را می ريختم، ديدم نمیشود و میترسم دستانم بسوزد، برای همين يک دکتر آنجا هست که اين کار را انجام میدهد.
چرا دوست داشتيد خودتان اسيد را بريزيد؟
کاری بود که خودم شروع کردم و دوست داشتم با ريختن اسيد در چشمان مجيد موحدی داستان را به پايان برسانم و اين مسئله مشکل را به کسی نسپارم. اگر کسی انسان باشد و سيرت انسانی در وجودش باشد نمیتواند اين کار را انجام دهد، ولی من میتوانم.
اگر خشمتان آرام نشد و فردا وقتی از اجرای قصاص برگشتيد و ديديد چيزی برايتان تغيير نکرده است، چه؟
از اين حکم نه چيزی گير من میآيد و نه چيزی برايم تغيير میکند. من فقط حکم را اجرا میکنم تا مردم بترسند و ديگر اين کار را نکنند. وقتی اين حکم را گرفتم در سال ۲۰۰۸ يک دفعه اسيدپاشی خيلی کم شد، ولی در سال گذشته چون اجرای حکم طول کشيد دوباره دارد زياد میشود. من به دادگاه گفتم هر کسی دارد میسوزد مقصر شما هستيد که اين قدر طول میدهيد که من پشيمان شوم اما من پشيمان بشو نيستم.
شما به حکم اعدام هم اعتقاد داريد و فکر می کنيد کار درستی است؟
بله، من فکرمیکنم وقتی در جامعهای وحشیگری زياد میشود بايد حکمهای محکم برايش صادر شود. مثلا ما حکم رانندگی را محکم میکنيم، چون گوش نمیکنند مجبوريم مجازات کنيم. وقتی در جامعه ای خشونت زياد استف بايد با خشونت جواب آن را داد.
در اين چند ساعتی که تا فردا مانده چه کار میکنيد؟
من دارم میروم مهمانی خانه عمهام.
مهمانی به مناسبت اجرای اين حکم است؟
نه، عمهام از مکه آمده دارم میروم ديدنش. مهمانی گرفتهاند و ما را دعوت کردهاند.
پس ما بايد منتظر شويم تا فردا خبرش را بشنويم. اما گفتيد احتمال کوچکی هم هست که فردا نظرتان عوض شود؟
ببينيد چيزهايی در زندگی هست که من و شما نمیتوانيم در موردش تصميم بگيريم. آن لحظه آخر شايد خيلی چيزها اتفاق بيفتد.