جشنواره ونیز شنبه شب، ششم سپتامبر، در حالی به کار خود پایان داد که سینماگرانی ایرانی از جوایز جشنواره بینصیب نماندند: جایزه بهترین فیلمنامه برای رخشان بنی اعتماد و فرید مصطفوی برای فیلم «قصهها».
«قصهها» و داستانهایش
«قصهها» در سال ۱۳۹۰ ساخته شد و با مخالفت معاونت سینمایی اجازه نمایش نگرفت.
رخشان بنی اعتماد در جایی اعلام کرد که هیچ فیلمی در کمد باقی نخواهد ماند و بالاخره دیده خواهد شد. این فیلم هم دو سال بعد در جشنواره فجر به نمایش درآمد و قرار است در ایران اکران شود.
اما مخالفت تندروها با نمایش این فیلم و حضورش در ونیز ادامه دارد. خبرگزاریهای وابسته، به نمایش این فیلم در ونیز اعتراض کردند و حرفهایی از قول بنی اعتماد نقل کردند که هرگز بر زبان آورده نشده بود و بنی اعتماد آنها را تکذیب کرد.
تا اینکه علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رسماً به این فیلم حمله کرد و با انتقاد از فیلمسازانی که «عالما و عامدا دست روی نقاط ضعف جامعه میگذارند و {این نقاط ضعف} را به خارج از کشور منتقل میکنند» تاکید کرد که باید با این فیلمسازان «برخورد بسیار جدی» کرد.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: «در جامعه ما سوژههای قوی و مثبت بسیار زیادی وجود دارد که باید به آنها پرداخت... سوال من این است که اصلا چرا این "قصهها"ساخته شد و چرا مجوز گرفت؟».
بعدتر ایوبی، رئیس سازمان سینمایی سعی کرد این سخنان را تعدیل کند و گفت که مخاطب حرفهای وزیر ارشاد، فیلم مشخصی نیست و قصهها تمام مراحل قانونی را طی کرده است.
قصههای تو در تو
قصهها از ایده اولیه جذابی شکل میگیرد: اینکه شخصیتهای فیلمهای قبلی بنی اعتماد در خارج از محدوده، روسری آبی، زیر پوست شهر، گیلانه، خون بازی و... امروز کجا هستند و چه میکنند؟
فیلم از قصههای مختلفی درباره این شخصیتها تشکیل شده که گاه به شکل ظریفی با هم برخورد میکنند، اما وجه مشترک همه آنها مشکلاتی است که به ویژه از نظر اقتصادی همه آنها را در تنگنا قرار داده است.
پرداخت فیلم به شدت رئالیستی است و فیلمساز سعی دارد به عنوان یک ناظر محیط اطرافش را با دوربینش ثبت کند. از این روست که فیلمساز درون فیلم (حبیب رضایی) در واقع نقش خود بنی اعتماد را بازی میکند که سعی دارد با دوربینش حقیقت زندگی مردم را به تصویر بکشد و با موانعی روبروست. این تلاش برای ثبت رئالیستی در سکانس اتوبوس و دوربین روشن این فیلمساز که تمام حرفهای کارگران معترض را ثبت میکند، به اوج میرسد اما این سکانس در نهایت بسیار طولانی است.
به رغم رئالیستی بودن فضا، شخصیتهای بنی اعتماد شکلی نمادین هم مییابند و هر کدام نمایندهای هستند از جامعهای که زیر بار سنگین مشکلات در حال خرد شدن است.
نگاه بنی اعتماد به اجتماع اطرافش همیشه رنگ و بویی این چنین داشته که حالا این بار شاید با بالاتر رفتن سن و سال فیلمساز، تلخی و سیاهی گستردهتر شده است. رنگهای تیره و فضاهای بسته که به دقت انتخاب شدهاند، موکد وضعیت این شخصیتها در این موقعیت خاص هستند که هر کدام به رغم ظاهر مشکلات متفاوتشان از یک مشکل عمومی رنج میبرند.
فیلم بنی اعتماد تصویری است از شرایط امروز که به گمانم همه بر آن اذعان دارند، به همین دلیل این میزان واکنش به آن عجیب به نظر میرسد. عجیبتر اینکه فیلمهای بسیاری را در سینمای این سالهای ایران میتوان یافت که تصویری به مراتب «سیاه»تر از شرایط امروز ترسیم میکنند و بدون هیچ مشکلی نمایش داده شدهاند!
قصهها فیلم طولانیای نیست، اما طولانی به نظر میرسد. تاکید فیلمساز بر دیالوگها و سکانسهای طولانی بسته، تماشاگر را خسته میکند و اطلاعات فرامتن- اطلاعاتی که ما باید درباره گذشته این شخصیتها و فیلمهای قبلیشان داشته باشیم-گاه مشکلساز است و ارتباط با فیلم را دشوار میکند.
اما نمونه دیدنی این قصهها در بخش آخر شکل میگیرد: جایی که یک دانشجوی اخراجی میخواهد- یا مجبور میشود- به عشق ناگفتهاش اذعان کند. همه چیز در یک اتوموبیل و یک فضای بسته کوچک شکل میگیرد. تاکید بر دیالوگها و دادن اطلاعات از طریق دیالوگ کماکان وجود دارد، اما تصویر و نگاه کارسازتر است و به اندازه دیالوگها به تماشاگر اطلاعات میدهد. اگر همه تصاویر قصهها همین قدرت را داشتند، قطعاً با شاهکاری در سینمای ایران روبرو بودیم.
................................................................................................................................ نظر نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.