(چه تصویری از آینده داریم و برای شکل دادن به آنچه آینده جامعه بشری را میسازد، چه تلاشی میکنیم؟ انسان در هر دوره از زندگی خود تلاش کرده که زندگی شایستهتر و بهتری داشته باشد و برای رسیدن به این هدف علاوه بر استفاده از همه ظرفیتهای پیرامونی خود، به میراثی تکیه کرده است که از نسلهای پیشین برای او بر جای مانده است. در این میان آیندهپژوهان با ترسیم چشمانداز آینده بشری، راهکارهایی را در مواجهه با شرایط و بحرانهای بشر امروز ارائه میکنند که با تکیه بر آنها بشود آینده بهتری را برای جامعه بشری رقم زد. رادیو فردا با هدف شکل دادن به این دغدغه در ذهن مخاطبانش به سراغ صاحبنطران در رشتهها و زمینههای مختلف رفته و به دنبال پاسخ به این پرسش است که چه تصویری از آینده دارند و در این راه چگونه شرایط و اقدامات امروزی جامعه بشری را تحلیل میکنند.)
بحرانهای بزرگی که عرصههای گوناگون زندگی سياسی، اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی و زيستمحيطی ايران را در بر گرفته، طيف بسيار وسيعی از افکار عمومی کشور را در نگرانی دايمی فرو برده است. اين نگرانی معمولا دو واکنش عمده بر میانگيزد:
- گروهی تن به بیتفاوتی يا افسردگی میسپارند، و جز تسليم شدن در برابر واقعيتهای موجود راهی نمیشناسند. نابسامانی، از ديدگاه اينان، چنان در تار و پود جامعه ايرانی رسوخ کرده که، دستکم برای يک دوره طولانی، اميدی به رستاخيز آن نيست. شکافهای عميق درونی بر سر هويت فرهنگی و تاريخی، نبود هيچگونه چشمانداز برای بيرون آمدن از بنبست ساختار های منجمد سياسی، زوال دستگاههای توليدی در مقايسه با قدرتهای نوظهور، پيشروی دردناک مخاطرات زيستمحيطی که خشک شدن رودخانهها و درياچهها يکی از زشتترين مظاهر آن است...، همه و همه يک انحطاط محتوم را برای ايران رقم زده اند که رهايی از آن جز با معجزه امکانپذير نيست.
- گروهی ديگر واقعيتهای تلخ کنونی را انکار نمیکنند، ولی در همان حال امکانات بالقوه عظيم کشور را برای تدارک يک جهش دوباره، ناديده نمیگيرند. طی اين چند دهه ايران مصيبتهای بزرگی را از سر گذرانده، ولی در همان حال، تحولات بزرگی را نيز در عرصههای سياسی و جمعيتی و فرهنگی تجربه کرده، تجربهها اندوخته و نگاهش به خويش و ديگران يکسره دگرگون شده است. جامعه ايرانی به گونهای چشمگير «پخته»تر از جامعهای است که زمينههای انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ را فراهم آورد. از ديدگاه اين گروه، شکست سرنوشت چبزی ايرانيان نيست و در پی «نشيب» کنونی، میتوان شرايط دستيابی به «فراز» را فراهم آورد.
وسوسه آينده
هم گروه اول و هم گروه دوم، در برداشتهای خود، نگاه به آينده دارند. ياس مطلق، يا اميد آنها به تحول، زاييده تحليلی است که از آينده کشور خود به دست میدهند. آنها، گاه بیآنکه خود بخواهند و بدانند، به «پيشبينی» رويدادهای آينده روی میآورند. اصولا ميل به پيشبينی ذاتی آدمی است. انسانها مجذوب گذشتهاند، ولی در همان حال وسوسه شناخت آينده يکدم رهايشان نمیکند. تصادفی نيست که در همه تمدنهای کهن، از مصر و يونان گرفته تا چين و بينالنهرين، پيشگويان و فالزنان و طالعبينان جايگاهی ويژه داشتهاند.
با تحولات عصر روشنايی و واپس نشستن مذهب در برابر دانش، جستجوگران آينده به جای الهام گرفتن از ماورا الطبيعه و تکيه کردن بر اعتقادات دينی، به روشها و مفاهيم علمی روی آوردند. در کشورهايی که اين تحولات را پشت سر گذاشتند، تلاش برای شناخت گرايشهای آتی در زمينههای گوناگون بيش از بيش به زنان و مردان مسلط بر دانش و فن شناسی انتقال يافت. توماس مالتوس، اقتصاددان قرن نوزدهم انگليس، که با نظريه بدبينانه خود درباره تحولات آتی جمعيتی و رابطه آن با منابع به شهرت رسيد، يکی از پيشگامان آيندهپژوهی (يا آيندهنگری و دورنگری) علمی است. ژول ورن فرانسوی، در همان قرن، شکل ديگری از همين نگاه به آينده را، اين بار در قالب رمانهای علوم تخيلی، ارائه داد.
در قرن بيستم ميلادی، در فاصله دو جنگ جهانی و به ويژه بعد از جنگ دوم، زايش و رشد رشته علمی تازهای زير عنوان «روابط بينالملل» به آمريکايیها امکان داد برای مديريت حضور رو به گسترش خود در صحنه جهانی، به ويژه در فضای جنگ سرد، مناطق و کشور های گوناگون جهان را بهتر بشناسند و به ابزارها و مفاهيم تازهای برای يافتن گرايشهای آتی آنها متوسل شوند. در دهه ۱۹۵۰ ميلادی، مکتب فرانسوی آيندهپژوهی به سردمداری گاستون برژه پا گرفت. در آغاز دهه ۱۹۷۰ ميلادی، گزارش مشهور «کلوب رم» زير عنوان «محدوديتهای رشد» تلاش مهم ديگری برای شناخت آينده تمدن انسانی بود. همزمان آثار آيندهپژوهانه آلوين تافلر درباره گذار از جامعه صنعتی به «جامعه اطلاعاتی»، که پيامآور پيدايش تکنولوژیهای نوين مبتنی بر دادهپردازی بود، به شهرت رسيدند.
در دوران پس از جنگ سرد، کتابهای فرانسيس فوکوياما (پايان تاريخ و آخرين انسان) و ساموئل هانتينگتون (برخورد تمدنها) واکنشهای بسياری را در سراسر جهان بر انگيختند که همچنان ادامه دارد. و امروز بررسیهای آيندهپژوهانه به يک فعاليت عادی در نهادهای دولتی کشورهای پيشرفته، دانشگاهها، سازمانهای بينالمللی و حتی شماری از شرکتهای چند مليتی بدل شده است.
بايد بر اين نکته تاکيد کرد که آيندهپژوهی تنها به منظور پاسخگويی به کنجکاوی انسانها و يا انجام بررسیهای علمی صرفا انتزاعی و دور از عرصههای عملی انجام نمیگيرد. سير تحولات در جامعه انسانی چنان شتابی به خود گرفته که ديگر نمیتوان به برنامهريزیهای کوتاهمدت و ميانمدت اکتفا کرد. هدف ديدن آيندههای دورتر است، چونان اتومبيلی که هر چه سرعتش بيشتر بشود، بايد از چراغهای نيرومندتری برای افزايش قدرت ديد راننده در شب استفاده کند.
در ايران به دليل وجود محدوديتهای شديد در زمينه انديشه، آيندهپژوهی تنها در عرصه هايی ويژه فرصتی نسبی برای پيشرفت دارد که برنامهريزی اقتصادی يکی از مهمترين آنها است. در اين عرصه میتوان به تحقيقات دکتر فيروز توفيق، از سالهای پيش از انقلاب تا امروز، اشاره کرد. از سوی ديگر شماری از کانونهای قدرت در جمهوری اسلامی تلاش میکنند تا آنجا که ممکن است، به ابزارهای آيندهپژوهی مسلط شوند. دو گزارش تازه مرکز پژوهشهای مجلس در اين زمينه جلب توجه میکند : «روشهای آينده پژوهی» (آذر ماه ۱۳۹۲) و «درآمدی بر آيندهپژوهی و قانونگذاری» (ارديبهشت ۱۳۹۳). همچنين جمهوری اسلامی برنامه بيست سالهای زير عنوان «سند جامع چشمانداز» فراهم آورده و برای عملياتی کردن هدفهای آن، شماری «نقشه راه» و «اسناد راهبردی و توسعهای» منتشر کرده است. بسياری از اين «اسناد»، پيش از آنکه در بر دارنده برنامههای درازمدت متکی بر بررسیهای آيندهپژوهانه باشند، به پلاتفرمهای تبليغاتی و مکتبی و وعدههای دور و دراز سياسی و اقتصادی شباهت دارند.
ديدنها و نديدنها
آيا آيندهپژوهی تا امروز در کشف گرايشهای آتی موفق بوده است؟ در شماری از عرصهها، آيندهپژوهان از محک تجربه سربلند بيرون آمدهاند. در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ميلادی، زمانی که صنعت دادهپردازی در آغاز راه خويش بود و تبديل کامپيوترهای شخصی به يک کالای مصرفی انبوه و عادی هنوز به رويا شباهت داشت، بودند پژوهندگانی که به تحولات بزرگ ناشی از اين انقلاب تاريخی پی برده بودند. همچنين میتوان از نوشتهها و گزارشهايی ياد کرد که چند دهه پيش، در زمينه محيط زيست و اهميت اوجگيرنده آن در زندگی انسانها انتشار يافتند و با ناباوری بخش بسيار بزرگی از مسئولان سياسی و افکار عمومی روبرو شدند.
در عوض در عرصههای سياسی و اقتصادی، آيندهپژوهان در ترسيم شمار زيادی از رويدادهای آتی و شناخت بسياری از گرايشهای تعيينکننده، نامراد بودند. از ميان دهها موسسه نامداری که در دهههای پس از جنگ جهانی دوم در کار «شوروی شناسی» تخصص داشتند، کدام يک فرو ريزی «امپراتوری سرخ» را پيشبينی کرده بود؟ با وجود اين همه آيندهپژوهان کارشناس مسايل ايران و روابط بينالمللی، کدام نوشته و گزارشی پيشبينی کرد که نظام پادشاهی در ايران جای خود را به يک حکومت دين سالارانه به رهبری روحانيت شيعه میسپارد و در گذار از قرن بيستم به قرن بيست و يکم خواهد توانست مدتی چنين دراز دوام آورد؟
در عرصههای اقتصادی نيز آيندهپژوهان در رويارويی با شماری از دگرگونیهای بزرگ غافلگير شدند. کارشناسان بانک جهانی در دهه ۱۹۶۰ ميلادی به رهبران کره جنوبی پيشنهاد میکردند برای تامين بقای خود به توليد و صدور برنج بپردازد، غافل از آنکه همين کشور در فاصله سه دهه به رقيب مهمترين قدرتهای اقتصادی جهان بدل خواهد شد.
حتی در عرصه جمعيتشناسی، که بيش از ديگر علوم اجتماعی به «علوم دقيقه» نزديک است، اشتباه محاسبه کم نيست. در بخش بزرگی از نيمه دوم قرن بيستم ميلادی، ترس از انفجار جمعيت، و اوجگيری شمار مردمان زمين تا مرز بيست و پنج ميليارد نفر، کم و بيش عموميت داشت. در پی اين ترس عمومی، سرعت کاهش رشد جمعيت در بسياری از کشورهای جهان (از جمله ايران) بسياری از جمعيتشناسان را به حيرت انداخت.
واقعيت آن است که امروز علوم اجتماعی، به دليل روبرو شدن با تحولات غافلگير کننده جامعه انسانی، بلند پروازیهای گذشته خود را کنار گذاشته و به فروتنی رسيده است. واقعيتهای موجود اجتماعی زير فشار گرايشهای سنگين و عميق دگرگون میشوند، ولی در اين دگرگونی نبايد اراده انسانها و يا دست تصادف را ناديده گرفت.
ملت ها، در برهههايی از زمان، به دلايلی که اغلب ناشناخته ماندهاند، اراده خويش را در ويرانگری يا سازندگی به کار میگيرند و طرحهايی را که امروز دور از ذهن به نظر میرسند، به واقعيتهای فردا بدل میکنند.
دست تصادف را نيز در تحول تاريخ و تکوين آينده نمیتوان ناديده گرفت. آيا شماری از رويدادهای سهمگين تاريخ، که بعد از وقوع در قالب پديدههايی جبری و پرهيزناپذير معرفی شدهاند، تا حدی محصول تصادف نبودهاند؟
تاکيد بر موارد فوق به آن معنا نيست که نگارنده اين سطور ايمان خويش را به علوم اجتماعی از دست داده و آن را در تحليل سير تحولاتی آتی ناتوان میبيند. پيشرفت علوم اجتماعی در دو قرن گذشته يکی از دستآوردهای بزرگ تمدن انسانی است و بدون تکيه کردن بر روشهای اين علوم، مديريت جوامع مدرن ناممکن است. با تکيه بر مفاهيم و روششناسی همين علوم است که آيندهپژوهی میتواند نه يک آينده، بلکه نقشهای گوناگون آيندههای ممکن را ترسيم کند. به بيان ديگر «آينده» در جايی نقش نبسته که کسی بخواهد يا بتواند آنرا کشف کند. برای وضعيت مشخص «امروز» نه يک «فردا»، بلکه دهها «فردا» وجود دارد.
برای ايران، و هر يک از مسايل آنهم، آيندههای گوناگون وجود دارد. جامعه ايرانی نيز، همچون ديگر جوامع، در پيشروی زيگزاگی خود بر محرکهايی تکيه میکند که شماری از آنها برای ما ناشناخته ماندهاند. ولی همين محرکها، که اغلب در تحليلهای خشک و سرد کارشناسانه ناديده گرفته میشوند، میتوانند شگفتی بيافرينند. آيندهپژوهی، در تلاش برای ترسيم فرداهای ممکن، بايد اين محرکهای شگفتیآفرين را در نظر بگيرد.
ايرانيان، زير تاثير فعل و انفعالهای درونی و پويايی جهانی، پر شتابترين تحولات تاريخ خود را از سر میگذرانند. در اين شرايط ، به دست آوردن آگاهی درباره فرداهای ممکن يک نياز حياتی است. کنجکاوی ايرانيان درباره گذشتههای دور و نزديک کاملا طبيعی و حتی ضروری است، به شرط آنکه نگاه به گذشته، آنها را از آيندهپژوهی باز ندارد.
.........................................................................................................................
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.