رالف سومدیک و میشاییل هنکه دستیاران آلمانی حمید استیلی و پرویز مظلومی در تیمهای پرسپولیس و استقلال هستند.
انعقاد قرارداد این دو باشگاه با سومدیک و هنکه اگرچه بازتاب چشمگیری در رسانههای نزدیک به دو باشگاه داشت، اما پیشینه حضور مربیان آلمانی در ایران و کارنامه آنها چندان موفق نیست.
حتی مربیان اسم و رسمدار آلمانی نیز یا ناکام شدهاند یا در نیمههای راه به خاطر مشکلات متعدد، قرارداد خود را زیر پا گذاشته و از ایران رفتهاند.
برخی مربیان آلمانی نیز به دلیل بیکاری، بازنشستگی و نداشتن پیشنهاد کار در اروپا به ایران آمدهاند.
آیا صرف حضور یک مربی آلمانی در ایران، برای انتقال نظم، دیسیپلین، جنگندگی و سیستم و ساختار فوتبال آلمان به ایران کفایت میکند؟
مخالفان حضور مربیان آلمانی میگویند، آنها با فرهنگ فوتبال ما سازگاری ندارند. نحوه برقراری ارتباط با ایرانیان را نمیدانند.
آنها همچنین از دخالت دلالان صحبت میکنند. رسانههای ورزشی در ایران گزارشهایی از یک «سبزی فروش» در آلمان منتشر کردند که با یک مربی به ایران آمد و تا نشستن روی نیمکت یک تیم پر طرفدار نیز ارتقا پیدا کرد.
اما موافقان حضور مربیان آلمانی میپرسند «فرهنگ فوتبال ما» یا «روحیات خاص ما ایرانیان» در ورزش فوتبال یعنی چه؟ مگر ژاپنیها، کامرونیها، کرهایها یا خلیج فارسیها فرهنگ متفاوتی ندارند؟
آیا حاشیههای تمام نشدنی بازیکنان ۵۰۰ میلیون تومانی یا بیانضباطیهای بازیکنان را میتوان به «روحیات خاص ایرانیان» ربط داد؟
تاریخچه حضور مربیان آلمانی در فوتبال ایران
پزشکی که پس از معاینه چخوف ناامیدانه از اتاق بیمار محتضر بیرون رفت، در را که بست، فقط از اتاق خارج نشد، او از تاریخ هم بیرون رفت. دیگر هیچ جا نامی از او برده نشد و ردی از حضورش به جا نماند.
اگر چخوف ساعتی بعد جان داد، طبیب را از همان لحظه خروج از اتاق باید مرده دانست.
به نظر میرسد غیر از یورگن گده، از نگاه هواداران فوتبال ایران، تقریباً بقیه مربیان آلمانی که طی۲۰ سال اخیر به ایران آمدهاند، هنگام خروج، نه فقط از دیار ما که از گردونه فوتبال جهان هم بیرون افتادهاند.
کم نیستند آلمانیهای (اول گمنام و بعداً بدنام) در فوتبال ایران. هلموت کوزمل زمستان سال ۱۳۶۸ آمد. روزهای رکود ورزش ایران بود و در گزارشی که برنامه ورزش و مردم پخش کرد، مشخص بود که مردم هم دوست دارند یک مربی خارجی حتی بدون اسم و رسم روی نیمکت تیم ملی بنشیند.
کوزمل ۲۰ روز ماند و به توافق نرسید. این به توافق نرسیدن، اتفاق بزرگی برای فوتبال ایران بود. زیرا علی پروین سرمربی تیم ملی شد و بازیهای آسیایی پکن را فتح کرد که پس از انقلاب، اولین قهرمانی فوتبال ملی ایران بود.
اما هانس دیتر اشمیت برخلاف کوزمل روی نیمکت پرسپولیس نشست. او ۸ سال پیش روی نیمکت پرسپولیس مینشست اما امروز هواداران پرسپولیس هیچ خاطرهای از او ندارند.
از دوران سرمربیگری راینر سوبل نیز خاطرهای به جا نمانده جز ماجرای ستایشهای او از علی پروین که در برنامه ۹۰ مشخص شد بخشی از آن اظهار ارادتها، صرفاً لغزش در ترجمه توسط داماد علی پروین بوده است.
ارنست میدن دروپ نیز مربی سرشناسی بود. سالها سابقه در بوندس لیگا داشت. فرتوت و کهنسال هم نبود. اما او نیز که روی نیمکت تراکتور سازی نشست، موفق نبود. مثل برند کراوس در پگاه رشت و رولند کخ در استقلال.
یکی از تلخترین خاطرات فوتبال ایران از مربیان آلمانی به آگون کوردس اختصاص دارد. در بازی تدارکاتی تیم ملی امید در ویتنام، علی کریمی ستاره ۲۰ ساله ایران با تورو کامیکاوا داور ژاپنی درگیر شد تا یک سال از بهترین دوران فوتبال خود را از حضور در تمام مسابقات محروم شود.
کوردس نیز از یکی از پر مهرهترین تیمهای امید در تاریخ فوتبال ایران جدا شود. کریمی اگر با آن تیم به المپیک سیدنی راه مییافت؛ شاید انتقال او به اروپا نیز ۵ سال زودتر صورت میگرفت.
سرنوشت پییر لیت بارسکی غم انگیزتر از تمام آلمانیهای اخراجی یا مستعفی در فوتبال ایران است. او بیخبر از ایران گریخت؛ همان کاری که در سال ۲۰۰۱ محمد مومنی و سهراب بختیاریزاده با ارزروم اسپور کرده بودند!
حمید سجادی مدیرعامل باشگاه سایپا که میگفت سوابق اخلاقی و رفتاری لیت بارسکی را مطالعه کردم، در فاصلهای کوتاه عذر این مربی را به خاطر سوء رفتار و اخلاق غیرحرفه ایاش خواست!
در این بین، ورنر لورانت حضور موفقی داشت و پایههایی قهرمانی سایپا را گذاشت. اما حتی او نیز در میانههای راه، ناگهان از ایران رفت تا هدایت تیم به علی دایی سپرده شود.
اریش روته مولر آنالیزور تیم ملی آلمان در دوران سرمربیگری کلینزمن نیز خودش اعتراف کرد که وقتی در تیم ملی دستیار علی دایی بود، به مشورتهای او اهمیتی نمیداد و به همین خاطر نتوانسته در ایران تاثیر گذار باشد.
فرید اشرفیان: نگاه آنها کوتاه مدت است
فرید اشرفیان کارشناس فوتبال مقیم آلمان است. از نویسندگان هفته نامه معتبر کیکر که نامی آشنا در دنیای فوتبال است.
او همچنین با شبکههای تلویزیونی از جمله ARD، اسکای اسپورت و ZDF همکاری میکند.
اشرفیان همچنین مسئولیت اردوهای تدارکاتی باشگاه استقلال در سالهای ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ را در آلمان بر عهده داشته است. او در جام جهانی فوتبال زنان به میزبانی آلمان نیز عضوی از کمیته برگزاری رقابتها بود.
اشرفیان یکی از مهمترین نکات در ناکامی مربیان آلمانی در فوتبال ایران را عدم وجود قابلیت هماهنگی میان فرهنگ اجتماعی آلمان با اوضاع حاکم بر فوتبال ایران میداند.
اشرفیان میگوید این دو وضعیت متناقض، هرگز با یکدیگر جوش نخواهند خورد و تفاهمی بین این دو رویه برقرار نخواهد شد.
او حکمفرما بودن دیسیپلین مطلق و روحیه شکستناپذیری و استقامت تا سرحد توان را مشخصههای اصلی فوتبال آلمان میداند.
به اعتقاد فرید اشرفیان، بخشی از پروسه جذب مربیان آلمانی در ایران برای تزیین نیمکت و خودنمایی مدیران انجام میشود.
او به مصاحبههای حبیب کاشانی و علی فتح اللهزاده در آغاز فصل یازدهم اشاره میکند که با نوعی چشم و همچشمی، تاکید میکردند که میتوانند مربی آلمانی بیاورند و چنین اقدامی را نوعی موفقیت میدانستند.
شما پیشینه آلمانیها در فوتبال ایران را چطور میبینید؟
فرید اشرفیان: راینر سوبل در دهه ۹۰ سرمربی کایزرسلاترن بود اما در نهایت با دلخوری شدید از مترجم آلمانی پرسپولیس که داماد علی پروین است از این تیم جدا شد. رولند کخ هم در استقلال ناکام ماند.
چنین وضعیتی تقریباً برای تمام مربیان آلمانی در فوتبال ایران تکرار شده است.
چرا مربیان آلمانی با وجود ناکامی پیشینیان خود، باز هم از حضور در ایران استقبال میکنند؟
نخستین انگیزه پول است. پولی که شاید حتی بار مالیاتی هم برایشان در پی نداشته باشد. فقدان پیشنهاد در آلمان هم روی دیگر ماجراست.
سومدیک را چقدر میشناسید؟
سومدیک دروازهبان اصلی بوخوم بود و فینال جام حذفی آلمان در سال ۱۹۸۸ را هم تجربه کرد. او ۱۴ سال گلری کرد و از سال ۹۵ تا ۹۹ کمک مربی و مربی دروازهبانها در همین باشگاه بود.
سومدیک از سال ۹۹ تا ۲۰۰۱ سرمربی بوخوم شد. بعد رفت آفریقا و هدایت تیم غنا را برعهده گرفت. در هامبورگ و دورتموند دستیار بود.
سومدیک قبل از آمدن به ایران، ابتدا دستیار توماس دال در گنچلربیرلیگی بود و سپس جای او را در این تیم گرفت.
میشاییل هنکه چطور؟
او از موفقترین کمک مربیان تاریخ بوندس لیگاست و حتی لقبی هم در این خصوص دارد. وقتی در سال ۲۰۰۵ سرمربی لاترن شد و آنها سقوط کردند، دیگر هیچ وقت سرمربیگری نکرد.
به عنوان دستیار هیتسفلد در دورتموند دو بار قهرمانی را تجربه کرد. در دوران اوتمار هیتسفلد در بایرن مونیخ نیز به عنوان دستیار، افتخارات متعددی کسب کرد.
او ۹ سال در دورتموند دستیار بود و ۶ سال در بایرن. در دوران کلینزمن نیز در بایرن دستیار بود. در اف ث کلن هم دستیاری کرد. یک سال بیکار شد و سپس به ایران آمد.
آیا این مربیان که پیشینه قابل اعتنایی هم دارند، میتوانند تاثیری متناسب با وزن و اعتبار خود در فوتبال ایران به جا بگذارند؟
ببینید مهمترین نکته اینجاست که مربیان آلمانی، به فوتبال ایران به عنوان یک پروسه دراز مدت نگاه نمیکنند. میدانند که ثباتی در فوتبال ایران وجو ندارند. آنها از تجربیات همدیگر در ایران آگاهی دارند. میدانند که در میانههای فصل ممکن است مدیر باشگاه و حتی نام باشگاه تغییر کند.
به همین خاطر وقتی دعوت به کار میشوند، به چشم یک دوره کاری کوتاه مدت به ایران مینگرند و بر همان اساس نیز برای تیم خود برنامهریزی میکنند.
در غیاب امکانات سخت افزاری استاندارد که حتی تیمهای لیگ برتری را نیز آزار میدهد و با توجه به تفکر غالب در فوتبال ایران، من برقراری نظم آلمانی و نتیجهگیری آلمانی در فوتبال ایران را فعلاً غیرممکن میبینم.
انعقاد قرارداد این دو باشگاه با سومدیک و هنکه اگرچه بازتاب چشمگیری در رسانههای نزدیک به دو باشگاه داشت، اما پیشینه حضور مربیان آلمانی در ایران و کارنامه آنها چندان موفق نیست.
حتی مربیان اسم و رسمدار آلمانی نیز یا ناکام شدهاند یا در نیمههای راه به خاطر مشکلات متعدد، قرارداد خود را زیر پا گذاشته و از ایران رفتهاند.
برخی مربیان آلمانی نیز به دلیل بیکاری، بازنشستگی و نداشتن پیشنهاد کار در اروپا به ایران آمدهاند.
آیا صرف حضور یک مربی آلمانی در ایران، برای انتقال نظم، دیسیپلین، جنگندگی و سیستم و ساختار فوتبال آلمان به ایران کفایت میکند؟
مخالفان حضور مربیان آلمانی میگویند، آنها با فرهنگ فوتبال ما سازگاری ندارند. نحوه برقراری ارتباط با ایرانیان را نمیدانند.
آنها همچنین از دخالت دلالان صحبت میکنند. رسانههای ورزشی در ایران گزارشهایی از یک «سبزی فروش» در آلمان منتشر کردند که با یک مربی به ایران آمد و تا نشستن روی نیمکت یک تیم پر طرفدار نیز ارتقا پیدا کرد.
اما موافقان حضور مربیان آلمانی میپرسند «فرهنگ فوتبال ما» یا «روحیات خاص ما ایرانیان» در ورزش فوتبال یعنی چه؟ مگر ژاپنیها، کامرونیها، کرهایها یا خلیج فارسیها فرهنگ متفاوتی ندارند؟
آیا حاشیههای تمام نشدنی بازیکنان ۵۰۰ میلیون تومانی یا بیانضباطیهای بازیکنان را میتوان به «روحیات خاص ایرانیان» ربط داد؟
تاریخچه حضور مربیان آلمانی در فوتبال ایران
پزشکی که پس از معاینه چخوف ناامیدانه از اتاق بیمار محتضر بیرون رفت، در را که بست، فقط از اتاق خارج نشد، او از تاریخ هم بیرون رفت. دیگر هیچ جا نامی از او برده نشد و ردی از حضورش به جا نماند.
اگر چخوف ساعتی بعد جان داد، طبیب را از همان لحظه خروج از اتاق باید مرده دانست.
به نظر میرسد غیر از یورگن گده، از نگاه هواداران فوتبال ایران، تقریباً بقیه مربیان آلمانی که طی۲۰ سال اخیر به ایران آمدهاند، هنگام خروج، نه فقط از دیار ما که از گردونه فوتبال جهان هم بیرون افتادهاند.
کم نیستند آلمانیهای (اول گمنام و بعداً بدنام) در فوتبال ایران. هلموت کوزمل زمستان سال ۱۳۶۸ آمد. روزهای رکود ورزش ایران بود و در گزارشی که برنامه ورزش و مردم پخش کرد، مشخص بود که مردم هم دوست دارند یک مربی خارجی حتی بدون اسم و رسم روی نیمکت تیم ملی بنشیند.
کوزمل ۲۰ روز ماند و به توافق نرسید. این به توافق نرسیدن، اتفاق بزرگی برای فوتبال ایران بود. زیرا علی پروین سرمربی تیم ملی شد و بازیهای آسیایی پکن را فتح کرد که پس از انقلاب، اولین قهرمانی فوتبال ملی ایران بود.
اما هانس دیتر اشمیت برخلاف کوزمل روی نیمکت پرسپولیس نشست. او ۸ سال پیش روی نیمکت پرسپولیس مینشست اما امروز هواداران پرسپولیس هیچ خاطرهای از او ندارند.
از دوران سرمربیگری راینر سوبل نیز خاطرهای به جا نمانده جز ماجرای ستایشهای او از علی پروین که در برنامه ۹۰ مشخص شد بخشی از آن اظهار ارادتها، صرفاً لغزش در ترجمه توسط داماد علی پروین بوده است.
ارنست میدن دروپ نیز مربی سرشناسی بود. سالها سابقه در بوندس لیگا داشت. فرتوت و کهنسال هم نبود. اما او نیز که روی نیمکت تراکتور سازی نشست، موفق نبود. مثل برند کراوس در پگاه رشت و رولند کخ در استقلال.
یکی از تلخترین خاطرات فوتبال ایران از مربیان آلمانی به آگون کوردس اختصاص دارد. در بازی تدارکاتی تیم ملی امید در ویتنام، علی کریمی ستاره ۲۰ ساله ایران با تورو کامیکاوا داور ژاپنی درگیر شد تا یک سال از بهترین دوران فوتبال خود را از حضور در تمام مسابقات محروم شود.
کوردس نیز از یکی از پر مهرهترین تیمهای امید در تاریخ فوتبال ایران جدا شود. کریمی اگر با آن تیم به المپیک سیدنی راه مییافت؛ شاید انتقال او به اروپا نیز ۵ سال زودتر صورت میگرفت.
سرنوشت پییر لیت بارسکی غم انگیزتر از تمام آلمانیهای اخراجی یا مستعفی در فوتبال ایران است. او بیخبر از ایران گریخت؛ همان کاری که در سال ۲۰۰۱ محمد مومنی و سهراب بختیاریزاده با ارزروم اسپور کرده بودند!
حمید سجادی مدیرعامل باشگاه سایپا که میگفت سوابق اخلاقی و رفتاری لیت بارسکی را مطالعه کردم، در فاصلهای کوتاه عذر این مربی را به خاطر سوء رفتار و اخلاق غیرحرفه ایاش خواست!
در این بین، ورنر لورانت حضور موفقی داشت و پایههایی قهرمانی سایپا را گذاشت. اما حتی او نیز در میانههای راه، ناگهان از ایران رفت تا هدایت تیم به علی دایی سپرده شود.
اریش روته مولر آنالیزور تیم ملی آلمان در دوران سرمربیگری کلینزمن نیز خودش اعتراف کرد که وقتی در تیم ملی دستیار علی دایی بود، به مشورتهای او اهمیتی نمیداد و به همین خاطر نتوانسته در ایران تاثیر گذار باشد.
فرید اشرفیان: نگاه آنها کوتاه مدت است
فرید اشرفیان کارشناس فوتبال مقیم آلمان است. از نویسندگان هفته نامه معتبر کیکر که نامی آشنا در دنیای فوتبال است.
او همچنین با شبکههای تلویزیونی از جمله ARD، اسکای اسپورت و ZDF همکاری میکند.
اشرفیان همچنین مسئولیت اردوهای تدارکاتی باشگاه استقلال در سالهای ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ را در آلمان بر عهده داشته است. او در جام جهانی فوتبال زنان به میزبانی آلمان نیز عضوی از کمیته برگزاری رقابتها بود.
اشرفیان یکی از مهمترین نکات در ناکامی مربیان آلمانی در فوتبال ایران را عدم وجود قابلیت هماهنگی میان فرهنگ اجتماعی آلمان با اوضاع حاکم بر فوتبال ایران میداند.
اشرفیان میگوید این دو وضعیت متناقض، هرگز با یکدیگر جوش نخواهند خورد و تفاهمی بین این دو رویه برقرار نخواهد شد.
او حکمفرما بودن دیسیپلین مطلق و روحیه شکستناپذیری و استقامت تا سرحد توان را مشخصههای اصلی فوتبال آلمان میداند.
به اعتقاد فرید اشرفیان، بخشی از پروسه جذب مربیان آلمانی در ایران برای تزیین نیمکت و خودنمایی مدیران انجام میشود.
او به مصاحبههای حبیب کاشانی و علی فتح اللهزاده در آغاز فصل یازدهم اشاره میکند که با نوعی چشم و همچشمی، تاکید میکردند که میتوانند مربی آلمانی بیاورند و چنین اقدامی را نوعی موفقیت میدانستند.
شما پیشینه آلمانیها در فوتبال ایران را چطور میبینید؟
فرید اشرفیان: راینر سوبل در دهه ۹۰ سرمربی کایزرسلاترن بود اما در نهایت با دلخوری شدید از مترجم آلمانی پرسپولیس که داماد علی پروین است از این تیم جدا شد. رولند کخ هم در استقلال ناکام ماند.
چنین وضعیتی تقریباً برای تمام مربیان آلمانی در فوتبال ایران تکرار شده است.
چرا مربیان آلمانی با وجود ناکامی پیشینیان خود، باز هم از حضور در ایران استقبال میکنند؟
نخستین انگیزه پول است. پولی که شاید حتی بار مالیاتی هم برایشان در پی نداشته باشد. فقدان پیشنهاد در آلمان هم روی دیگر ماجراست.
سومدیک را چقدر میشناسید؟
سومدیک دروازهبان اصلی بوخوم بود و فینال جام حذفی آلمان در سال ۱۹۸۸ را هم تجربه کرد. او ۱۴ سال گلری کرد و از سال ۹۵ تا ۹۹ کمک مربی و مربی دروازهبانها در همین باشگاه بود.
سومدیک از سال ۹۹ تا ۲۰۰۱ سرمربی بوخوم شد. بعد رفت آفریقا و هدایت تیم غنا را برعهده گرفت. در هامبورگ و دورتموند دستیار بود.
سومدیک قبل از آمدن به ایران، ابتدا دستیار توماس دال در گنچلربیرلیگی بود و سپس جای او را در این تیم گرفت.
میشاییل هنکه چطور؟
او از موفقترین کمک مربیان تاریخ بوندس لیگاست و حتی لقبی هم در این خصوص دارد. وقتی در سال ۲۰۰۵ سرمربی لاترن شد و آنها سقوط کردند، دیگر هیچ وقت سرمربیگری نکرد.
به عنوان دستیار هیتسفلد در دورتموند دو بار قهرمانی را تجربه کرد. در دوران اوتمار هیتسفلد در بایرن مونیخ نیز به عنوان دستیار، افتخارات متعددی کسب کرد.
او ۹ سال در دورتموند دستیار بود و ۶ سال در بایرن. در دوران کلینزمن نیز در بایرن دستیار بود. در اف ث کلن هم دستیاری کرد. یک سال بیکار شد و سپس به ایران آمد.
آیا این مربیان که پیشینه قابل اعتنایی هم دارند، میتوانند تاثیری متناسب با وزن و اعتبار خود در فوتبال ایران به جا بگذارند؟
ببینید مهمترین نکته اینجاست که مربیان آلمانی، به فوتبال ایران به عنوان یک پروسه دراز مدت نگاه نمیکنند. میدانند که ثباتی در فوتبال ایران وجو ندارند. آنها از تجربیات همدیگر در ایران آگاهی دارند. میدانند که در میانههای فصل ممکن است مدیر باشگاه و حتی نام باشگاه تغییر کند.
به همین خاطر وقتی دعوت به کار میشوند، به چشم یک دوره کاری کوتاه مدت به ایران مینگرند و بر همان اساس نیز برای تیم خود برنامهریزی میکنند.
در غیاب امکانات سخت افزاری استاندارد که حتی تیمهای لیگ برتری را نیز آزار میدهد و با توجه به تفکر غالب در فوتبال ایران، من برقراری نظم آلمانی و نتیجهگیری آلمانی در فوتبال ایران را فعلاً غیرممکن میبینم.