آلمان، اخلاق و اقتصاد

روی آوردن انبوه مهاجران به دروازه‌های اروپای غربی و گذشتن گام‌به‌گام آنها از دریا و کوه و دشت در ارزوی رسیدن به «ارض موعود»، در تابستان امسال دنیا را شگفت‌زده کرد. و شگفت‌آور‌تر آنکه این بار، این آلمان بود که به کعبه آوارگان بدل شد. در زیر آسمان بوداپست، طنین فریاد «آلمان، آلمان»، که از گلوی هزاران مهاجر خارج می‌شد، نشان داد که کشور آنگلا مرکل درست عکس آن چیزی شده که در روزگاری نه چندان دور نظام هیتلری برایش تدارک می‌دید. سرزمینی که ناسیونالیسم تجاوزکار و خون‌آشام آن در نیمه نخست قرن بیستم میلیون‌ها نفر را به آوارگی کشاند، امروز در قلب اروپا نه تنها قدرت بر‌تر اقتصادی و سیاسی است، بلکه در نقش یک کانون «اقتدار اخلاقی» به هزاران نفر آواره پناه و آینده می‌دهد.

دیروز و امروز

مهاجرت پدیده‌ای است که عمر آن به قدمت تاریخ زندگی انسان‌ها است. بدون پرداختن به گذشته‌های دور، کافی است اشاره کنیم که تنها در قرن نوزدهم میلادی، میلیون‌ها اروپایی برای فرار از تنگنا‌های اقتصادی و بحران‌های سیاسی به آمریکای شمالی، استرالیا، زلاند نو و آفریقای جنوبی روی آوردند. همین مهاجرت انبوه به کشور‌های اروپایی امکان داد تنش‌های درونی خود را کاهش دهند و جلوی وقوع جنگ‌ها و انقلاب‌های احتمالی بیشتر را بگیرند. در عوض انکار نمی‌توان کرد که با این مهاجرت، اروپا بخش مهمی از نیروی‌های زنده و خلاق خود را از دست داد، رویدادی که به زوال نسبی قاره کهن در مقایسه با غول‌های جوان، به ویژه ایالات متحده آمریکا، دامن زد.

مهاجران امروز نیز، در مقیاسی بسیار وسیع، از بلایایی چون خشونت و استبداد و جنگ و فقر می‌گریزند. در مناطقی همچون خاورمیانه، این بلایا چنان گلوی مردم را می‌فشارد که در برابر خویش چاره‌ای جز فرار به سوی سرزمین‌های دیگر نمی‌بینند، حتی اگر این فرار با هزاران ابهام و خطر همراه باشد.

در فضای قرن نوزدهم میلادی، راه‌های مهاجرت به «زمین‌های تازه» برای اروپاییان باز بود. ایرلندی‌ها و آلمانی‌ها می‌دانستند که در آن سوی اقیانوس اطلس، آمریکا با هزار و یک فرصت چشم به راه آنها است. امروزه اما، در دنیای جهانی شده ما، کالا‌ها و خدمات و سرمایه‌ها در شرایطی کم و بیش آسان از مرز‌ها می‌گذرند، حال آنکه جا به جایی انسان‌ها در بسیاری موارد با موانعی غیر قابل عبور روبرو است. اتباع سوریه و افغانستان و اریتره، بسیار بیشتر از داوطلبان مهاجرت در قرن نوزدهم، از آنچه در سرزمین‌های برخوردار از صلح و فراوانی می‌گذرد با خبرند، ولی بر خلاف گذشته راه‌های گریز را بر خود بسته می‌بینند.

تجربه تابستان ۲۰۱۵ نشان داد که در دنیای قرن بیست و یکم، پدیده جهانی شدن نمی‌تواند یکی از ابعاد اصلی خود را، که آزادی رفت و آمد برای انسان‌ها است، نادیده بگیرد. کار به جایی رسیده که هزاران انسان در سرزمین‌های جنگ‌زده و بسیار فقیر، که چیزی برای از دست دادن ندارند، بدون ترس از انواع خطر‌هایی که در کمین آنها نشسته، از دریا و خشکی راهی سرزمین‌های پر رونق می‌شوند. در مقابله با کسانی که اینگونه از جان خویش می‌گذرند، دموکراسی‌های غربی اهرم‌های چندان موثری در اختیار ندارند، مگر آنکه جوهر خود را از دست بدهند و با تانک و هواپیما‌های جنگی به جان داوطلبان مهاجرت بیفتند.

ولی پرسش دردناک این است که با توجه به شکاف بسیار عظیم میان سطوح زندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در کشور‌های گوناگون جهان، آیا سرزمین‌های ثروتمند و آزاد می‌توانند دروازه‌های خود را بر تمامی قربانیان فقر و استبداد باز بگذارند؟ پاسخ آشکارا منفی است. تنها راه ممکن برای خروج از این بحران، فراهم آمدن آمدن شرایط لازم در جهان برای مقابله قاطعانه با فقر و خشونت سیاسی و پیآمد‌های ناگزیر آنها، از جمله مهاجرت‌های انبوه است.

مردمان سوریه و لیبی، پیش از فرو رفتن در کام تنش‌های خونبار اخیر، تمایلی به مهاجرت نداشتند. برای ایرانیان پیش از انقلاب و جنگ، هیچ جای دنیا راحت‌تر از سرزمینشان نبود. امروزه کسی از کره جنوبی فرار نمی‌کند. چینی‌ها و هندی‌ها به مهاجرت روی می‌آورند، ولی نه در اشکال خطرناک و مصیبت باری که طی چند ماه گذشته شاهد آن بودیم. به عشق دستیابی به زرق و برق شهر‌های غربی نیست که این همه زن و مرد خود و عزیزانشان را به امواج دریا می‌سپارند و یا از صد‌ها کیلومتر پیاده روی در کوه و دشت‌های ناشناخته و مقابله با ده‌ها خطر بیمی به دل راه نمی‌دهند. پس تنها راه چاره آن است که کشور‌های پیشرفته، به منظور حفظ امنیت و دستآورد‌های خود هم که شده، از بی‌عملی و بی‌هدفی در برابر ناهنجاری‌های جهان دست بردارند و بدون فرو افتادن در دام ماجراجویی، در راه ایجاد ساختار‌های کار آمد بین‌المللی به منظور سرعت بخشیدن به توسعه اقتصادی و سیاسی در سراسر جهان قاطعانه گام بردارند.

ولی کیست که نداند دستیابی به این هدف کار یک سال و دو سال نیست و طی دوره‌ای کم و بیش طولانی، جهان بار‌ها و بار‌ها با مهاجرت‌های انبوه، از نوع آنچه طی چند ماه گذشته شاهد آن بودیم، روبرو خواهد شد. پرسش مهم آن است که در کوتاه‌مدت، در واکنش به تراژدی‌های بزرگی همچون فروپاشی سوریه، چه باید کرد؟ سنجش رفتار کشور‌ها در قبال مهاجران و پناهندگان، به نوع پاسخ آنها به همین پرسش اساسی بستگی دارد.

همزمان با فریاد‌های زشت‌ نژادپرستان کف بر دهان در شماری از کشور‌های اروپایی علیه مهاجران، گفتار و کردار انسانی آلمان و صدر اعظم آن آنگلا مرکل نشانه پیدایش یک قدرت نیرومند معنوی و اخلاقی در قلب اروپا است. هنگامی که بخش بزرگی از جامعه انسانی از دیدن تصویر جسد یک فرشته کوچک سه ساله بر سواحل ترکیه به لرزه در آمد، زن نیرومند اروپا توانست با واکنشی به دور از هدف‌های حقیر سیاست‌بازانه و انتخاباتی، خود را به سطح یک سیاستمدار بزرگ با نگاهی دوراندیشانه و انسانی بالا بکشاند. به قول یک مفسر برجسته روابط بین‌المللی در فرانسه، با رفتار و گفتار خانم مرکل درباره مهاجرانی که نومیدانه پشت دروازه‌های آلمان صف کشیده بودند، آلمان به «شرف اروپا» بدل شد.

«آلمان بر‌تر از همه»

چه روزگار شگفتی؟ آلمان آنگلا مرکل جای‌‌ همان آلمانی را گرفته که در سال‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ میلادی، شنیدن نام آن لرزه بر اندام میلیون‌ها انسان بیگناهی می‌انداخت که یا می‌بایست در قطار‌های مرگ راهی کوره‌های آدم‌سوزی بشوند و یا، همچون مهاجران امروزی، گریان و نالان و بچه بر دوش، از کشوری به کشور دیگر بگریزند. شعار «آلمان بر‌تر از همه» طی دورانی طولانی در خدمت طرح‌های بزرگ امپریالیستی قرار گرفت. امروز اما،‌‌ همان شعار، از پیدایش کشوری خبر می‌دهد که در رویارویی با یک تراژدی دردناک انسانی، به حق در جایگاهی «بر‌تر از همه» نشسته است.

با این همه درایت آنگلا مرکل در رویارویی با چالش مهاجران، منافع دراز مدت آلمان را نیز بر آورده می‌کند. نویسنده این یادداشت بر این باور نیست که صدر اعظم آلمان و همکاران او چرتکه به دست گرفتند و با یک محاسبه خودپسندانه، تنها بر پایه منافع اقتصادی، به این نتیجه رسیدند که باز کردن دروازه‌ها بر مهاجران به سود منافع دراز مدت آنها است. ولی در مواردی، رفتار سخاوتمندانه می‌تواند در خدمت آینده‌نگری قرار بگیرد. به بیان دیگر سیاست‌های انسانی و اخلاقی می‌توانند به پایگاهی استوار در خدمت هدف‌های دراز مدت اقتصادی بدل بشوند.

همه آمار‌های جدی بین‌المللی نشان می‌دهند که اروپای غربی، با توجه به نرخ پایین رشد جمعیتی و پیر شدن مردمان و کاهش جمعیت فعالش، طی بیست و پنج سال آینده به جذب حدود سی میلیون مهاجر نیاز دارد. تجربه دو قرن گذشته ثابت کرده است که کشور‌های ثروتمند برخوردار از یک سیاست درست در زمینه جذب و ادغام مهاجران می‌توانند پویایی خود را حفظ کنند و ثروتمند‌تر بشوند. آمریکا گویا‌ترین نمونه کشور‌هایی است که امواج پی در پی مهاجران از سراسر جهان را در خدمت اوجگیری دایمی خویش به کار گرفت. در عوض ژاپن، با بستن دروازه‌های خود برمهاجران، پس از چند دهه پیشرفت برق‌آسا در پی جنگ جهانی دوم، حدود بیست و پنج سال پیش از نفس افتاد.

بخش بزرگی از مهاجران انسان‌هایی هستند که در برابر رویداد‌های تلخ دست روی دست نمی‌گذارند، تسلیم تقدیر نمی‌شوند، تن به خطر می‌سپارند، از اینکه بخت خویش را در سرزمین‌های دیگر و در فضایی تازه بیآزمایند، بیمی به دل راه نمی‌دهند. آنها برای گریز از خطر و دستیابی به هدف، موانع را دور می‌زنند، و مبتکر و نو آورند. طی رویداد‌های تابستان امسال، جهانیان به چشم دیدند که نیرو‌های زنده جامعه سوریه، از معلم و کاسب و مهندس گرفته تا پرستار و پزشک و دانشجو، برای گزیز از جهنمی که در سرزمین آنها به وجود آمده، با تمام توشه‌های معنوی و مادی خویش راهی سرزمین‌های دیگر می‌شوند. این انرژی متراکمی است که به هر کجا برسد، ثروت و کار به وجود می‌آورد و باری بر دوش کشور میزبان نیست.

آلمان با سخاوت خویش، راه را بر این انرژی متراکم باز کرده است. آنگلا مرکل، بر خلاف عربده‌کشان پوپولیست اروپایی که تنها به منافع کوتاه‌مدت انتخاباتی خود فکر می‌کنند، برای کشورش هم حیثیت به بار آورد و هم منافع دراز مدت اقتصادی. او ثابت کرد که بر خلاف تصور ساده‌اندیشان، اقتصاد و اخلاق دو مقوله متناقض نیستند.

.....................................................................................................

نظر نویسنده الزاما دیدگاه رادیو فردا را منعکس نمی‌کند.