الکسی وانگنگایم استاد دانشگاه مسکو در نامهای بدون تاریخ در اواسط دهه ۳۰ میلادی به همسرش نوشت: «به هر جایی نگاه میکنم و به هر چیزی فکر میکنم تیره، غمانگیز و به طور کلی ناامیدکننده است و فقط خانه من، با عزیزان و دلبندانم، برایم روشن و نشاطآور است، مانند ستارهای که راهم را روشن میکند.»
الکسی وانگنگایم بنیانگذار اداره دولتی هواشناسی اتحاد شوروی در سال ۱۹۳۴ دستگیر و به اردوگاههای کار اجباری دوران استالین فرستاده شد. او در سال ۱۹۳۷به جرم پیشبینی غلط وضعیت هواشناسی با هدف نابودی کشاورزی اتحاد شوروی اعدام شد.
نامه او بخشی از نمایشگاهی است به نام «نامههایی از بابا» که در موزه یادبود تاریخ سرکوب در شهر تومسک در سیبری برپا شده است.
واسیلی خانویچ مدیر موزه میگوید: «نامههای زندانیان بسیار تاثیرگذار است. باعث شگفتی است چطور این افراد در اردوگاههای کار همچنان نگران فرزندانشان بودند و سعی میکردند در بزرگ کردن آنها حضور داشته باشند.»
بیشتر نامههایی که به نمایش گذاشته شده روی کاغذهای بیکیفیت و به طرزی بسیار ریز و فشرده نوشته شدهاند تا از حداکثر سطح برگ سفید استفاده شود. خطوط بعضی از نامهها با قلم سیاه و پررنگ سانسور خط زده شدهاند.
الکسی وانگنگایم از هر نامهای که از گولاک به خانه میفرستاد چند صفحه را به دخترش النورا یا الا اختصاص میداد که در آن زمان چهارساله بود. او برگهای خشک شده و نقاشی پرندهها و حیواناتی را که در اردوگاه کار اجباری در منطقه قطبی اسلوکی میدید برای الا میفرستاد و برای او معما و چیستان مینوشت.
النورا بعدها در رشته ماموتشناسی دانشمندی برجستهای شد.
اما بر خلاف الکسی وانگنگایم، از نیکولای کلیاوین زندانی دیگر اردوگاه کار اجباری در سیبری، تنها یک نامه و چند کارت پستال دست ساز به جا مانده است. او در سال ۱۹۳۸ به جرم تبلیغات علیه اتحاد شوروی دستگیر شد.
رنگهایی که اودر این کارتها بکار برده هنوز شاد و بانشاط هستند. مدیر موزه میگوید: «چطور مردی که ازگرسنگی در حال مرگ بوده میتوانسته چنین نقاشیهای شادی ترسیم کند.» کلیاوین درسال ۱۹۴۳ در اردوگاه جانش را از دست داد.
موزه تومسک در مقر پیشین پلیس مخفی اتحاد شوروی معروف به «ان کا و ده» یا کمیساریای خلق در امور داخلی قرار دایر شده است.
بازدیدکنندگان از درهای قطور آهنی سلولهای تنگ عبور میکنند و از پنجرههای کوچک نزدیک به سقف آسمان را میبینند. دیوارهای راهروها با عکس افراد بسیاری که کابوس سرکوب دهههای سی، چهل و پنجاه میلادی را از سرگذراندند پوشیده شده است.
مارتا الکسییوا میگوید: «این محل من را صدا میکند. برای اینکه خاطرهها در اینجا زنده هستند.»
نامههای بوریس الکسیف یک مهندس معمار و پدر مارتا نیز در نمایشگاه هستند.
او میگوید: «طراحیها، نقاشیها، کتابها و عکسها و از همه مهمتر نامهها، این چیزها در واقع پدر من هستند.»
بوریس الکسیف اولین بار در سال ۱۹۳۳ بازداشت شد. محکومیت پنج سال زندان او به تبعید به غرب سیبری کاهش پیدا کرد. او در آنجا با همسرش ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. مارتا در سال ۱۹۳۷ به دنیا آمد.
در سال ۱۹۴۰ بوریس الکسیف دوباره دستگیر شد. خانوادهاش برای نزدیکتر بودن به او به تومسک نقل مکان کردند. با وجودی که دائما از اردوگاهی به اردوگاهی دیگر منتقل میشد نامههای زیادی برای خانوادهاش مینوشت. ولی نامههای همسرش به ندرت به دست او میرسیدند.
همسرش پیش از آزادی او از زندان درگذشت و بستگانش دخترها را بزرگ کردند. مارتا میگوید کسی درباره پدرش حرفی نمیزد و او هم میترسید از پدرش نامی ببرد. مارتا تا سن پنجاه سالگی نتوانسته بود اطلاعاتی در باره پدرش بدست آورد.
مارتا حالا میداند پدرش پس از آزادی از اردوگاه کار اجباری به یک شهرک در شرقیترین بخش ماگادان فرستاده شد و حق مکاتبه نداشت. آخرین اطلاعات بدست آمده از او مربوط به سال ۱۹۵۲ است. کسی از سرنوشت بوریس الکسیف چیزی نمیداند اما جستجوی مارتا ادامه دارد.
بعضی از نامههای او سالم ماندهاند. در یکی از نامهها او به این شکل همسرش را سرزنش میکند: «در تمام نامهات راجع به قیمت مواد غذایی نوشتهای. بهتر است جزییات زندگی خودت و بچهها را بریم بنویسی.» او در نامه دیگری مینویسد: «مارتا را به جای من ببوس، و به او بگو بابا فقط به او فکر میکند.»