نخشب، زندگی سیاسی یک «خداپرست سوسیالیست»

چهل سال پیش (۱۸شهریور ۱۳۵۵) دکتر محمد نخشب، چهره نخست خداپرستان سوسیالیست درگذشت. او از فعالان سیاسی حامی نهضت ملی شدن صنعت نفت و دولت دکتر محمد مصدق بود و از کنشگران کوشا در نهضت مقاومت ملی، پس از کودتای ۱۸ مرداد ۱۳۳۲.

نخشب از بانیان اصلی تکوین «نهضت خداپرستان سوسیالیست» بود و بعدتر، پایه‌گذار «جمعیت آزادی مردم ایران».

زندگی نخشب با دو حوزه اندیشه و سیاست پیوند خورده بود؛ او از سویی به اندیشه‌ورزی و نظریه‌پردازی در عرصه تلفیق آزادی و برابری و اخلاق پرداخت، و از سوی دیگر به کنشگری برای تحقق حاکمیت ملی و کاستن از درد و رنج ایرانیان فرسوده از فقر.

این مکتوب می‌کوشد بعد دوم زندگی نخشب (حیات سیاسی وی) را بازخوانی و تبیین کند.

برآمدن نهضت خداپرستان سوسیالیست

نخشب (متولد ۱۳۰۲) در جنوب تهران متولد شد و بالید. جایی که با گروهی از دانش‌آموزان دارالفنون که همدل او بودند و دغدغه‌دار بهبود وضع هموطنان رنجور، سیاست‌ورزی را پی گرفت.

جوانان متأثر از فضای سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰، فعالیت گروهی و کار منظم را در دستور کار خود قرار دادند.

نخشب به دانشگاه تهران رفت و آموختن حقوق را آغاز کرد. همان‌جا بود که با جمعی دیگر از دانشجویان همفکر در انجمن‌های اسلامی آشنا شد. جلال‌الدین آشتیانی، دانشجوی فنی، از یاران شاخص‌ بود.

دو محفل همسو (دانش‌آموزان دارالفنون و دانشجویان دانشگاه تهران) با مواضع و نگاهی مشابه، به هم پیوند خوردند؛ جوانان همفکر با آنان نیز کم نبودند. عدالت اجتماعی و برابری، آزادی و حاکمیت قانون، نواندیشی دینی و ملی‌گرایی مفاهیمی بودند که همدلان را گردهم مجتمع ساخت.

جمع به عضوگیری پنهانی مشغول شد، و هم‌زمان به کار منظم گروهی. کوه‌پیمایی، رعایت ارزش‌های اخلاقی، پرهیز از دروغ و دورویی، برگزاری نماز جماعت، و پرهیز از مصرف مشروبات الکلی و استعمال دخانیات از مواردی بود که هم پی گرفته می‌شد و هم تبلیغ و ترویج و توصیه.

این‌چنین و در نیمه دهه ۱۳۲۰ نهضت خداپرستان سوسیالیست متولد شد؛ محفلی که نظم و انسجام در آن روندی فزاینده داشت.

تولد جمعیت آزادی مردم ایران

در نیمه دوم دهه ۱۳۲۰ خداپرستان سوسیالیست به‌دلیل اختلاف نظر در راهبرد تشکیلاتی، به دو گروه عمده منفک شد. نخشب و همدلانش بر کار علنی حزبی و حضور فعال در صحنه تحولات اجتماعی-سیاسی (به‌ویژه در متن نهضت ملی و همراهی با دکتر مصدق) تاکید داشتند؛ آشتیانی و یارانش اما به کار فکری و فرهنگی و آموزشی اولویت دادند.

افزون بر نخشب، بخش مهمی از خداپرستان سوسیالیست (ازجمله حسین راضی، معین‌الدین مرجایی، ابوالفضل مرتاضی لنگرودی، علی‌اکبر نوشین، علی شریعتمداری، ابوالقاسم شکیب‌نیا و رضا کاشفی) به فعالیت سیاسی‌ـ‌تشکیلاتی روی آوردند.

در ۱۳۲۹ آنان برای مدتی به «حزب ایران» (شامل چهره‌هایی چون کریم سنجابی، اللهیار صالح، زیرک‌زاده، کاظم حسیبی و شاپور بختیار) پیوستند که رویکردهای ملی و سوسیالیستی مشابه داشت. اختلاف‌نظرهای تشکیلاتی و روشی و سوء‌تفاهم‌ها اما مانع تداوم همکاری دو طیف سیاسی شد.

نخشب و یاران جوان و فعالش از حزب ایران جدا شدند. آنان در بیانیه‌ای که «به نام خدا» آغاز می‌شد، «فکر» خود را «نجات‌بخش و سوسیالیستی»، و فعالیت خود را برای «پیروزی نهایی نهضت ملی و مبارزات ضداستعماری» توصیف کردند. پروژه سیاسی نخشب و یارانش در قالب تشکیلات جدید، «جمعیت آزادی مردم ایران» ادامه یافت.

جمعیت بعدتر با عنوان «حزب مردم ایران» عضوگیری گسترده‌ای را با تکیه بر نیروهای جوان و پرشور در تهران، شیراز، مشهد، بندرانزلی، کرمانشاه، قزوین و برخی دیگر شهرهای کشور آغاز کرد. علی شریعتی، کاظم سامی و حبیب‌الله پیمان از چهره‌های شاخص جمعیت آزادی مردم ایران ـ از مشهد و شیراز ـ بودند.

حزب نشریه «مردم ایران» را به‌عنوان ارگان ـ و با تکیه به کمک مالی اعضا ـ منتشر کرد. نشریه‌ای با مواضع رادیکال در حمایت از نهضت ملی و دکتر مصدق.

به‌عنوان نمونه، نخشب در یکی از سرمقاله‌های «مردم ایران» در بهار ۱۳۳۲، با اشاره به این سخن مصدق که «شاه باید سلطنت کند نه حکومت»، نوشت: «اینک ملت می‌خواهد برای همیشه این بساط ظلم و جور را در حدود قانونی خویش متمرکز نموده و از دست‌درازی به حقوق خویش بازدارد.»

نخشب و یارانش که زمانی در تماس و ارتباط با آیت‌الله کاشانی بودند، با افزایش اختلاف میان روحانی مشهور و دکتر مصدق، جانب نخست‌وزیر ملی را گرفتند و به انتقاد شدید از کاشانی و مکی و بقایی پرداختند.

خروجی «راه مردم» در روزهای منتهی به ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جمهوری‌خواهانه بود و مواضع نخشب تقریبا مضمونی مشابه با دیدگاه‌های سیدحسین فاطمی، وزیر خارجه دولت ملی دکتر مصدق داشت.

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

با کودتای ۱۳۳۲ دفتر حزب مردم ایران هدف خشونت و غارت قرار گرفت. نخشب در کنار گروهی از یاران نهضت ملی (ازجمله آیت‌الله سیدرضا زنجانی، عباس رادنیا، ناصر صدرالحفاظی، داریوش فروهر و مهدی بازرگان) در سامانی اعتراضی با عنوان «نهضت مقاومت ملی» فعال شد.

پاییز سال کودتا، تشکیلات نهضت مقاومت لو رفت؛ نخشب و شماری دیگر از فعالان بازداشت شدند. پس از زندان چندماهه، او بار دیگر در کنار نیروهای وفادار به نهضت ملی به مبارزه با اختناق و رژیم کودتایی همت گمارد. بازداشت دوباره و زندان در سال ۱۳۳۴ نصیب او و بسیاری دیگر (ازجمله محمدتقی شریعتی و پسرش علی در مشهد) شد.

پس از تحمل چند سال محدودیت و تنگنا و فشار و خشونت و زندان، نخشب در سال ۱۳۳۷ با استفاده از بورس سازمان ملل و مساعدت منوچهر گودرزی از مدیران ارشد سازمان برنامه ـ که نخشب همکارش بود ـ برای ادامه تحصیل عازم آمریکا شد.

نخشب از اعضای موسس و موثر جبهه ملی در آمریکا شد؛ جمعیتی که علی شایگان و مصطفی چمران و ابراهیم یزدی ـ که او نیز سابقه همکاری با خداپرستان سوسیالیست داشت ـ برخی دیگر از کنشگران مشهور آن بودند.

نخشب همچنین گام‌های مهمی برای وحدت مسلمانان آمریکا برداشت و با موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان نیز در تماس و همکاری بود.

تداوم هویتی خداپرستان سوسیالیست

حزب مردم ایران زیر سایه استبداد پس از کودتای ۱۳۳۲، در کنار دیگر جمعیت‌های ملی ایران، کوشید «جبهه ملی ایران» را با هر سختی تداوم بخشد. در نبود نخشب مهاجر، بار اصلی کار بر دوش راضی بود.

بعدتر، سامی و پیمان، دو عضو جوان و شاخص شورای مرکزی حزب، «جاما» (جنبش آزادی‌بخش مردم ایران) را با رویکردی رادیکال و قهرآمیز در ابتدای دهه ۴۰ شکل دادند. جاما هدف سرکوب ساواک قرار گرفت و موسسان به حبس دچار شدند.

در آستانه انقلاب، سامی «جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران» را سامان داد؛ تشکیلاتی که نظام‌الدین قهاری و محمود نکوروح از چهره‌های تداوم‌بخش و مشهور آن ـ پس از ترور سامی در سال ۱۳۶۸ ـ محسوب می‌شوند.

پیمان نیز همان هنگام به تأسیس «جنبش مسلمانان مبارز» همت گمارد؛ تشکیلاتی که آشکارا راه و نگاه نخشب را در دو حوزه نواندیشی دینی و سوسیال‌دموکراسی ادامه داد. پیمان را می‌توان برجسته‌ترین نماینده و شخصیت فکری‌ـ‌سیاسی بازمانده از اندیشه‌های خداپرستان سوسیالیست دانست.

علی شریعتی، سرشناس‌ترین همراه خداپرستان سوسیالیست، در صدها ساعت سخنرانی و هزاران صفحه مکتوب، در نیمه دوم دهه ۴۰ و نیمه نخست دهه ۵۰، از مثلث «زر و زور و تزویر» و «آزادی، برابری، و عرفان» گفت و نوشت.

شریعتی و پدرش (محمدتقی شریعتی)، طاهر احمدزاده، مهدی ممکن، محمود دل‌آسایی، علی‌اکبر سرجمعی و محمدرضا حکیمی از همدلان مشهور خداپرستان سوسیالیست در مشهد و از اعضای کانون نشر حقایق اسلامی بودند.

۱۸ شهریور ۱۳۵۵ نخشب در ۵۳ سالگی در نیویورک چشم بر جهان فروبست. هنگام مرگ وی ایران «جزیره ثبات» ارزیابی می‌شد و نشانی از انقلاب اسلامی نبود. آثار شریعتی اما در تیراژی کم‌سابقه تکثیر می‌شد و پیمان و سامی و بسیاری دیگر از خداپرستان سوسیالیست زیر سایه سرکوب و استبداد، فعال بودند.

چهل سال پس از درگذشت نخشب، استبداد دینی، شکاف طبقاتی و نابرابری‌های اجتماعی، و سرکوب آزادی بیان و عقیده و احزاب و مطبوعات در ایران، همچنان کوشش‌های سیاسی و مواضع اساسی نخشب را تأمل‌برانگیز و قابل توجه ساخته است.

....................................................................................................

دیدگاه نویسنده بیانگر نظر رادیو فردا نیست.