این روزها سایتهای خبری و شبکههای اجتماعی در داخل و خارج کشور (دولتی، شبهدولتی و غیر دولتی) انبوهی از مطالب و بالاخص عکسها را در باب زندگی لوکس و اشرافی بخش بسیار کوچکی از جمعیت ایران منعکس میسازند. انتشار این عکسها به سایتهایی که برای تجلیل یا اظهار غرور از این سبک زندگی راهاندازی شدهاند («ریچ کیدز آو تهران» در اینستاگرام به تقلید از این گونه سایتها یا برنامههای تلویزیونی واقع نما در غرب) محدود نمیشود. در بسیاری از سایتهای خبری از این عکسها برای انتقاد به دولت احمدینژاد یا روحانی استفاده میشود.
این عکسها در شرایط تحریم و زندگی دهها میلیون نفر زیر خط فقر مطلق و نسبی توجه بسیاری را در داخل و خارج کشور به خود جلب کردهاند. عکسها نمایشدهندهٔ لباسها و آرایشهای مد روز (که البته برخی از آنها را با چند ده دلار میتوان از زنجیرهایهایی مثل جی سی پنی، مارشال، کولز، تارگت یا اچ اندام خرید و نشانهٔ ثروت نیستند ولی در ایران ممکن است گران به فروش برسند)، ساعتهای چند ده هزار دلاری (که ممکن است بخشی از آنها برای نمایش بوده و قلابی باشند)، خودروهای چند صد هزار دلاری، بطری مشروبات الکلی اصل که در ایران بسیار گرانقیمت هستند، خانهها و آپارتمانهای چند میلیون دلاری، استخر پارتی، و مهمانیهای شادند.
همهٔ حاضران در این عکسها ضرورتا بچههای پولدار نیستند چون متمولین دوستان خود را از اقشار مختلف به این مهمانیها دعوت میکنند. اگر نبود روسریهای نصفه نیمه و نمرههای فارسی خودروها و آب میوههای تولید ایران و برخی نشانههای تهران مثل برج میلاد در برخی از این عکسها نمیشد در مورد مکان این پدیدهها اظهار نظر کرد.
چه میگویند و چه میخواهند بگویند؟
برخی از مطالب مربوط به این عکسها فاقد رهیافت انتقادیاند و صرفا خوشگذرانی و لذت از زندگی یا یک سبک زندگی خاص را که با سبک زندگی اسلامی و رسمی مورد نظر حکومت فاصله دارد تبلیغ میکنند. اما بسیاری از مطالب رهیافت انتقادی دارند. رهیافت انتقادی منعکس شده در مطالب مربوط به این عکسها و توضیحات و اظهارنظرهای ذیل آنها در پنج مقوله قابل طبقه بندی است:
۱) اسراف و زیاده روی در حالی که میلیونها نفر در ایران در وضعیت فقر شدید به سر میبرند (رهیافت اخلاقی)؛
۲) طبقهٔ تازه به دوران رسیدهای که از فساد در حکومت و رانتها و امتیازات بالاخص در دوران تحریمها به خوبی استفاده کرده و امروز نمایش مصرف و تجمل برگزار میکند (رهیافت سیاسی)؛
۳) افزایش شکاف طبقاتی در کشور بالاخص در دوران احمدینژاد (رهیافت اجتماعی)؛
۴) رواج فساد اخلاقی در میان «مرفهین بیدرد» که عمدتا از سوی شریعتگرایان مطرح میشود (رهیافت اخلاقی)؛ و
۵) جریان داشتن یک زندگی به سبک غربی در زیر گوش «ملاها» (به روایت رسانههای غربی)؛ انعکاس این تصویر از ایران در رسانههای غربی برای بخش عملگرای حکومت بسیار خوشایند است (رهیافت سیاسی) و راهنماهای خبرنگاران غربی در وزارت ارشاد آنها را به جای بردن پیش مقامات و فراهم کردن امکان پرسیدن سوالات سخت یا مصاحبه با کسانی که حقوقشان نقض شده به همین مناطق و مراکز خرید همین اقشار در تهران میبرند تا مثل خبرنگار پی بیاس بگویند «تهران و نیویورک تفاوت چندانی با هم ندارند.»
گم شدن فیل مولانا
همهٔ عکسهای گذاشته شده در وب سایتها و مطالب ذیل یا دربارهٔ آنها شاید گوشهای از واقعیت جاری در جامعهٔ ایران را بیان کنند (با پنجرهٔ دید گزارشدهنده) اما در واقع پرداختن و بزرگنمایی خرطوم و پنجهها و بخشی از پوست و گوش و دم فیل مولانا هستند و پدیدهٔ اصلی که فیل باشد در این گزارشها گم میشود. «فیل» نظام اقتصادی تحت جمهوری اسلامی و جامعهٔ تحت آن در همهٔ این مطالب گم شده است.
بیماری اقتصاد و جامعهٔ ایران بچه پولدارهای تهران و نمایش ثروت آنها در خیابانهای آفریقا، فیاضی، و اندرزگو یا محلههای فرشته و الهیه در برابر چشمان گرسنهٔ صدها یا هزاران جوان از خانوادههای زیر متوسط یا متوسط به هنگام شب و فخر فروشها و «خالی بندیها» نیست. مسئله سرمایهداری دولتی نفتی است با ویژگیهای زیر:
۱) مالیات ندادن دستگاه رهبری و بخش قابل توجهی از ثروتمندان ایرانی مرتبط با حکومت که بخشهای مختلف اقتصادی کشور را در اختیار دارند؛ بدین ترتیب ثروتی که با اتکا بر منابع عمومی کسب میشود به هیچ وجه در بخش عمومی و زیر ساختهای کشور سرمایهگذاری نمیشود. در این حال حکومت به توزیعکننده و تثبیتکنندهٔ فقر و شکاف طبقاتی تبدیل میشود؛
۲) زیر زمینی بودن بخش قابل توجهی از اقتصاد کشور که در اختیار نهادهای نظامی و امنیتی است (مثل اسکلههای قاچاق؛ به عنوان یک نمونه ۹۵ درصد بازار گوشی تلفن همراه با دو میلیارد دلار گردش سالانه در دست این بخش زیر زمینی و قاچاق است). در نتیجه فرماندهان نظامی و وابستگان و مباشران آنها به گربههای چاق حکومت تبدیل میشوند؛
۳) دولتی بودن حدود ۸۰ درصد از اقتصاد ایران و سرازیر شدن رانتهای این اقتصاد دولتی به جیب کمتر از یک درصد جمعیت کشور (روحانیون و سپاهیان و نزدیکان آنها) که خودی و وفادار به ولی فقیه هستند؛
۴) دخالت نهادهای امنیتی و نظامی در اقتصاد رسمی کشور و غیر رقابتی کردن بازار؛ و
۵) نان خور کردن حدود چهل میلیون نفر از آحاد کشور از دست حکومت و دولت (با حدود ده میلیون حقوق و مستمری بگیر و بعد متوسط چهار نفر برای خانوار در ایران؛ معاون سرمایه انسانی معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور، مهر ۲۵ مرداد ۱۳۹۳) که صرفا میتوانند از یک روز به روز دیگر گذر کنند.
اتفاقا نهادهای تبلیغاتی عامهگرای حکومت با این موج تازه از مخالفت با اشرافیگری همراهی میکنند. روحانیت شیعه که امروز بخش قابل توجهی از ثروت کشور را در اختیار دارد اهل نمایش ثروت خود نیست و بیشتر این ثروت را در بخش مسکن و صنعت و بانکداری و تجارت سرمایهگذاری کرده و کسی آنها را نمیبیند. البته عامهگرایانی مثل احمدینژاد با همین گونه شعارها میتوانند توجه بخشی از جامعه را به خود جلب کند و در عین حال فاسدترین دولت بعد از انقلاب ۵۷ را به یادگار گذارند.
اولویتها چیست؟
غیر از بیتوجهی به بیماریهای ساختاری اقتصاد و نظام معیشت در ایران در تمرکز بر این گونه عکسها (که معمولا همراه میشوند با غبطه و نفرت از ثروتمندان) یا این نحوهٔ زندگی اولویتهای اجتماعی گم میشوند. اگر اولویت ایجاد زمینههای اشتغال و تولید ثروت و سرمایهگذاری در زیر ساختها با اتکا بر مالیات باشد (که مسائل اصلی هر دولتی باید باشد) آنگاه کارآفرینان و مدیرانی که میتوانند در این حوزهها موفق باشند بر صدر مینشینند و مردم هم استفاده از بهرههای این شغلآفرینی و جلب سرمایه را مجاز خواهند شمرد.
اگر تولید و فروش و نگهداری از اتومبیل مازراتی و پورشه یا ساخت و فروش و نگهداری خانههای چند میلیون دلاری باعث ایجاد شغل برای هزاران تن شود و خریدار و فروشنده مالیاتهای مربوطه را بپردازند هر شهروندی با اولویت اشتغالزایی از وجود این پدیدهها در اقتصاد استقبال میکند. بزرگنمایی این رفتارها بدون توجه به اولویتها فراهم کردن زمینهٔ قدرتیابی کسانی است که با شعار عدالت اجتماعی و برابری به عرصهٔ سیاسی میآیند و میراثی تاسفبار مثل دولت احمدینژاد بر جای میگذارند.
اگر بیل گیتس یا استیو جابز یا وارِن بافِت دهها جزیره و دهها هواپیما و صدها اتومبیل گران قیمت داشته باشند و مالیات خود را بپردازند (که میپردازند) مردم امریکا این را حق آنها میدانسته و میدانند و بدانها احترام میگذارند چون آنها در عین کسب ثروت هم برای جامعه تولید ثروت و برای صدها هزار نفر شغل ایجاد کردهاند و هم در کنار اینها به جامعهٔ بشری خدمت کردهاند، حتی اگر هیچ کار عامالمنفعهای انجام نداده بودند.
البته آن دسته از سرمایهدارانی که برای فرار از مالیات مقر شرکتهای خود را به خارج منتقل میکنند یا پولهای خود را به کیمن آیلند میبرند از چنین احترامی برخوردار نیستند (ولی دشمن آنها نیستند). به دلیل ایجاد شغل و تولید ثروت توسط شرکتهای بزرگ است که علی رغم تبلیغات منفی چپها اکثریت مردم امریکا نگرش مثبتی به بخش قابل توجهی از صاحبان شرکتهای بزرگ دارند و بهرهگیری از این ثروت را عیب نمیدانند.
اگر مردمانی ثروت خود را از کار آفرینی و ابداع و مدیریت موفق شرکتهای بزرگ در اقتصادی با فرصتهای برابر برای همه به دست آورده، مالیات خود را بپردازند و بعد از ثروت خود استفاده کنند این نه تنها مذموم و ناپسند نیست بلکه بخشی از چرخهٔ اقتصادی است. کسب ثروت و نمایش ثروت فی نفسه نه غیر اخلاقی است و نه مضر به مصلحت عمومی در جامعه.
.............................................................................................................................................
نظر نویسنده بیانگر دیدگاه فردا نیست.