در خاطره جمعی ایرانیان معاصر به دلایل مختلف نام صادق هدایت کمتر کسی را به یاد طنز میاندازد. اما هدایت طنزنویس هم بود و آثاری چنین بسیار دارد.
«طنز و طنزینه هدایت» نام کتابی است که اخیراً به قلم دکتر همایون کاتوزیان، نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه آکسفورد منتشر شده که که در آمازون قابل تهیه است.
Your browser doesn’t support HTML5
آقای کاتوزیان مهمان برنامه مرور کتاب این هفته ما است. اما پیش از هر چیز سطرهایی از این کتاب با صدای نویسنده:
«طنز هدایت گاهی شیرین و خندهدار است، گاهی تلخ و گزنده و گاهی تلخی و شیرینی را با هم در لایههای طنز او میتوان یافت. طنزهایش غالباً ظریفاند و در آنها بیشتر ضربالمثل و کنایه و گاهی نیز تمسخر و استهزاء به کار برده است. اما وقتی آتش خشمش زبانه میکشد از حشو و هزل و درشتگویی هم دریغ نمیکند. گرچه این بیشتر در عبارات طنزآمیز او دیده میشود و کمتر طنزنامهای از او را میتوان در کل حشو و هزل نامید. هدایت طبعاً مرد بذلهگویی بود و آثاری از این بذلهگویی در نامههایی که از او به جا مانده مشهود است. به یک کلام همه جور طنزی در آثار هدایت میتوان یافت. ولی غلبه با طنزهای ظریف و لطیف است که البته از تفسیر و تندی محتوا چیزی نمیکاهد بلکه شاید بر آن میافزاید.»
سپاسگزارم آقای همایون کاتوزیان. آنچه شنوندگان شنیدند سطرهایی بود از کتاب «طنز و طنزینه هدایت» که از سوی بنیاد مطالعات ایران در کانادا اخیراً منتشر شده.
آقای کاتوزیان، شما بر فصل چهارم از این کتاب خیلی کوتاه نوشتید که این فصل چهارم از کتاب طنز و طنزینه هدایت است که از یک سال و نیم پیش تاکنون در تهران توسط نشر مرکز آماده چاپ بوده ولی هنوز اجازه انتشار نیافته. این را در سال ۱۹۹۷ نوشتید. ظاهراً این کتاب داستان مفصلی دارد. خلاصهای از داستان این کتاب را بگویید که چه مسیری را طی کرده تا این لحظه که الان این را به عنوان کتاب تازه شما معرفی میکنیم.
همایون کاتوزیان: من این کتاب را در حدود بیست و سه چهار سال پیش نوشتم. اگر رجوع بفرمایید به تاریخ پیشگفتار اولش، تاریخش به تاریخ میلادی ژانویه ۱۹۹۵ است. یعنی بیست سال پیش من فرستادم برای ناشر. اما این کتاب آن زمان مجوز نگرفت و در نتیجه ماند. اتفاقاً در سال ۲۰۰۳ میلادی که سده هدایت بود یک ناشر ایرانی مقیم سوئد به من پیشنهاد کرد که این را منتشر کند و خب زحمت چاپش را کشید و درآورد. ولی در واقع منتشر نشد. یعنی در کتابفروشیها زیاد دیده نشد. و شاید گاهی دو سه جلدش را میگذاشتند روی میز کتاب در جلسات سخنرانیها در کشورهای اروپایی. به هر حال این همینطور مانده بود تا اینکه سری کتاب ایراننامه به من پیشنهاد کردند که ما این کتاب را در آن سری دربیاوریم. که این همین کتاب است که الان شما دربارهاش صحبت میکنید.
به نظر میآید که این کتاب در ایران به رغم سایر کتابهای شما، حتی در دورانی که وزارت ارشاد دولت محمد خاتمی بیش از همیشه مدارا میکرد با آثار، اجازه انتشار نیافت. علت اینکه اجازه انتشار نیافت به شما هم اعلام کردند و گفتند که چیست؟
این پیش از دوره خاتمی مجوز نگرفت. یعنی من که برای اولین بار اجراییاش کردم از طریق ناشر، در همان زمان پیش از اینکه آقای خاتمی رییس جمهور شود، دیگر مجوز به آن ندادند. اما علت به خاطر همین چیزی است که یک کمی من در اول گفتوگویمان از متن کتاب خواندم. هدایت بعضی کلمات و عبارات و حتی بندهای نوشتههای طنزآمیزش هزل و هجو و چیزهایی دارد که انتشارش برای جمهوری اسلامی پذیرفتنی نیست. به همین دلیل بود که با مجوز مخالفت کردند. ربطی به من نداشت.
شما پیش از این کتابهای «صادق هدایت و مرگ نویسنده» را نوشتید. کتاب دیگری به نام «درباره بوف کور هدایت» منتشر کردید و این سومین کتاب «طنز و طنزینه هدایت» است. چه چیزی باعث میشود که این بار شما بخشهای طنز هدایت را در مرکز توجه قرار میدهید؟
من در واقع ۵ کتاب درباره هدایت درآوردهام. دو کتاب دیگر به انگلیسی است. اولین کتاب که درباره هدایت منتشر کردم به انگلیسی بود. خانم فیروزه مهاجر ترجمه کرد به فارسی زیر عنوان «صادق هدایت، از افسانه تا واقعیت». مدتی است که نایاب است. یک کتاب دیگر هم به انگلیسی بود که ترجمه نشد. هدایت وجوه مختلفی داشت. هدایت هم نویسنده داستانهایی بود که من در نوشتههای دیگرم از آن با عنوان «روانـ داستان» یاد کردهام. مثل بوف کور، زنده به گور، عروسک پشت پرده، سه قطره خون و غیره. از سوی دیگر همانطور که شخصاً آدم شوخ و بذلهگویی بود، آثار طنز، کلمات و عبارات طنزآمیز و طنزنامههایی دارد که آنها هم یک بخش از شخصیت و روانشناسی و هنر نویسندگی هدایت را تشکیل میدهند.
خب پس اجازه بدهید به مناسبت انتشار این کتاب کمی با شما درباره طنز در آثار هدایت متمرکز شویم در باقی این گفتوگو. به نظر میرسد طنز برای هدایت حکم همان چیزی را دارد که آندره برتون میگوید: نقاب نومیدی. به عبارتی هدایت به حدی از جامعه و محیط و فرهنگ و حاکمانی که محاصرهاش کرده بودند دچار نوعی بیزاری و سرخوردگی شده بود که برای بیانش ناچار بود که به طنز پناه ببرد. آن وضعیت را دست میاندازد، هجو میکند و خودش را از همداستانی با آن موقعیت به قول خودش «جهان رجالهها» تبرئه میکند.
البته هدایت بیشتر در مواردی که شما صحبتش را کردید، کارهایش را در چارچوب روانـ داستانهایش انجام میدهد. داستانهایی مثل بوف کور و غیره. طنز هدایت هم مثل طنز هر کس دیگر تا اندازهای پوشاننده یک انگیزههایی است. گاهی خود طنزنویس از انگیزه اصلی خودش بیخبر است (به حساب فرویدیها) و البته طنز هدایت بازتابی است از چندین موضوع مختلف که یکی از آنها نارضایتی از اوضاع و احوال است و مشکلات و مسائلی که با آنها روبهرو است.
هدایت به جز این حوزهها در حوزههای دیگر هم به طنز روی میآورد. هدایت حتی نقدهای ادبی را هم در قالب طنز مینوشت در دورهای. در مجلاتی مثل سخن یا مردم با عناوین مستعاری مثل «محمد رحیم گردانسپهر» یا «غ. مسکینجامه» یا «علینقی پژوهش» یا «حسنعلی کیوان». با این اسامی نقدهای ادبی مینوشت در قالب طنز. مثلاً یک مجموعه مطالبی نوشت با عنوان «چگونه شاعر و نویسنده نشدم» که مجله سخن این را منتشر میکرد با اسم مستعار غ. مسکینجامه. به نظر میآید طنز برای هدایت انگار که بخشی از وجود او است. یعنی هدایت طنزنویس را اساساً باید در هر حوزهای به رسمیت شناخت. حتی در حوزه نقد ادبی.
بله. به موضوع طنز هدایت خیلی کم توجه شده. بیشتر توجه به روانـداستانهای هدایت شده و به خصوص به بوف کور. اما اینکه گفتید در نقد ادبی هم طنز به کار میبرد، کاملاً درست است. مثلاً فرض کنید یک نقدی دارد به اسم «فرهنگ فرهنگستان». که در واقع یک نوع تمسخر لغتنامهای است که فرهنگستان زمان رضاشاه درآورده بود. البته این را بعد از رفتن رضا شاه نوشته و منتشر کرده. و خیلی فرهنگستان آن روز را دست انداخته. که این نشان میدهد به هرحال دلیل اصلیاش شاید این باشد که او احساس میکند که از حقوق و امتیازاتی که باید داشته باشد محروم شده و یک عده به قول خودش «معلومات فروش» صاحب همه حقوق و امتیازات هستند. این تاثیر میگذارد روی روحیهاش و در نتیجه در نقدش آن را منعکس میکند.
در واقع میشود گفت هیچیک از آثار هدایت به نوعی خالی از طنز که شما در کتاب طنز و طنزینه به طور مشخص روی آن متمرکز بودید، نیست. در آثار رئالیستیاش هم هدایت یک طنز مستقیم یا یک جور ریشخند و طنز موقعیت یا طنز گفتاری را اجرا میکند در همین آثارش. مثل «علویه خانم» یا «مردی که زنش را گم کرد» یا «حاجی مراد» و «مردهخورها». اینها هم مشحون از طنز ویژه هدایت هستند.
کاملاً درست است. در خیلی از آثار هدایت اثری از طنز هست. حالا میخواهد خودش طنزنامه باشد یا عباراتی و بخشهایی از داستان باشد. اما در رده روانـداستانهایش اثر زیادی از طنز نمیبینیم. اگر چه طنزینه دیده میشود.
فرق طنز و طنزینه در اینجا چیست؟
یک مقولهای داریم که هم در ادبیات اروپایی هست و هم در ادبیات ایرانی حتی ادبیات قدیم ایران. مقولهای است که انگلیسها به آن میگویند آیرونی irony و فرانسویها میگویند ironie ایرنی. این اگرچه با طنز یک نوع نسبتی دارد ولی طنز نیست. یک مقوله کاملاً جداست. من که اصطلاح «طنزینه» را ابداع کردم به خاطر این بود که وقتی داشتم این کار را بیست و سه چهار سال پیش میکردم هیچ واژهای در فارسی برای آیرونی نبود. بلکه به غلط آیرونی تاریخ را مینوشتند طنز تاریخ. یا آیرونی سرنوشت را مینوشتند طنز سرنوشت. در حالیکه آن طنز نیست و آیرونی و طنزینه است. این تفاوت این دو است. گاهی وقتها طرفه هم به کار میبردند. مثلاً فلان چیز قرار بود بشود و فلان طور شد. طرفه اینکه فلان طور شد. ولی خب نمیشد به آیرونی گفت طرفه.
آقای کاتوزیان به نظر میآيد یک جاهایی هم یخ طنز هدایت نگرفت. مثلاً در داستان «میهنپرست» که در کتاب «سگ ولگرد» آمده که طنز سیاسی اجتماعی است و میشود گفت پرداخت نشده را خلق میکند. یا مثلاً در طنزهای تمثیلیاش مثل کتاب «توپ مرواری».
میهنپرست که طنز سیاسی است و به نظر من اثر خوبی است. اما توپ مرواری در واقع هیچوقت انتشار نیافت درست. وقتی هدایت رفته بود پاریس این را داده بود به شهید نورایی. شهید نورایی دوست هدایت. ولی او بیمار بود و مشرف به موت. از او گرفت و داد به آقای ابوالقاسم انجوی شیرازی. او برد ایران و شروع کرد در روزنامهای که در میآورد به اسم «آتشبار» به شکل پاورقی منتشر کردن توپ مرواری. ولی همان موقعها کودتای بیست و هشت مرداد شد و روزنامه او هم تعطیل شد. دیگر درنیامد تا اوایل انقلاب یک نشر کاملاً غیررسمی بینام و نشان یک نسخه چاپی ازش درآورد و منتشر شد به حالت کم و بیش زیرزمینی. بعدها بود که مرحوم دکتر محمد جواد محجوب در آمریکا همت کرد و توپ مرواری را با دقت ادبی تصحیح کرد و در آنجا منتشر شد.
هدایت در جایی در نامهای به حسن شهید نورایی در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۶ درباره توپ مرواری مینویسد که: «خیال دارم یک چیز وقیح مسخره درست کنم که اخ و تف باشد به روی همه. شاید نتوانم چاپ کنم. اهمیتی ندارد. برای اینکه این آخرین حربه من است و اقلاً توی دلشان نگویند که فلانی خر خوبی بود».
اتفاقاً همینطور است. من این را بدون اینکه توجه کرده باشم به نامه شهید نورایی از روی خود متن به این نتیجه رسیدم که در واقع توپ مرواری همه انواع و اقسام طنز و خشم و غیره و غیره هدایت را که پیشتر در جاهای دیگر خرد خرد متجلی شده بودند همه را دارد در یک جا و دیگر به زمین و زمان و آسمان و کائنات و کس و ناکس ابقا نمیکند. درست است این یک نوع طنز توام با خشم است. ولی خب خیلیجاهایش طنزآمیز است. یعنی شکل طنز دارد نه شکل حرف جدی.
نهایتاً سئوالی که از شما دارم این است که آیا واقعاً آنچه که هدایت مینویسد را میشود طنز به معنای دقیق کلمه گفت یا همان آیرونی و طنزینه گفت به طور مشخص یا یک جور ریشخند است؟
طنز هدایت چنانکه گفتم وجوه گوناگون دارد و به اشکال گوناگون ظاهر میشود. در مورد موضوعات مختلف است. و این عین طنز است و هیچ اختلافی با طنز ندارد. به طور مثال طنز در آثار کلاسیک فارسی یا طنز در دوره بعد از انقلاب مشروطه و آثار کسانی مانند عشقی و عارف و غیره، اینها همه شباهتهایی به هم دارند.