تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، روز پنجشنبه در گفتوگو با روزنامه شرق از شرایط کنونی حاکم بر فضای علمی دانشگاههای کشور انتقاد و نسبت به تقویت رویکردهای ضدعلمی در دانشگاهها اعلام خطر کرده است.
آقای آزاد ارمکی، در بخشی از سخنانش گفته است که دانشگاهها در ایران به جای آکادمیک شدن، مسیر بوروکراتیک شدن را طی کردهاند.
رادیو فردا از حسین قاضیان، جامعهشناس مقیم آمریکا، ابتدا درباره میزان صحت این اظهار نظر پرسیده است:
Your browser doesn’t support HTML5
حسین قاضیان: به طور کلی به نظر من تا حد زیادی صدق میکند. چون هم در نحوه ورود و گزینش استادان، هم در شیوه ارتقاء و بازنشستگیشان این روند بوروکراتیک را میبینیم. دانشگاهها از خودشان استقلال ندارند در برابر دستگاههای اداری و قدرت سیاسی. همینطور تولید علم را هم وقتی نگاه میکنید عملاً به ویژه در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی جایش را به تولید جزوه و ضبط سرفههای استاد داده و نحوه ارتقاء علمی استادان هم ناشی از یک روال کاملاً بوروکراتیک است که در آن به درونداد و محتوای علمی توجه چندانی نمیشود.
آقای آزاد ارمکی در قسمت دیگری از صحبتهایش گفته که در ایران به دانش تخصصی اجازه رشد داده نمیشود و صرفاً به دانش عمومی بسنده میشود. به نظر شما ریشه این رویکرد چه عواملی هستند؟
هم دلایل بنیادی برای این موضوع وجود دارد هم دلایل روبناییتر. یعنی دلایلی که به خواست علم مربوط نمیشود. دلیلش که به علم مربوط میشود این است که ما نیازی به علم به ویژه علم اجتماعی احساس نمیکنیم در جامعهمان و توسط گردانندگان جامعه. یعنی تصوری وجود داشته که علوم اجتماعی و انسانی حرفهایی هستند که از غرب آمدهاند و ما بهترش را در اسلام داریم. بنابراین علم را با نقل تعدادی عبارت یکی قلمداد کردند. که فکر کردند ما نقدهای بهتری داریم و آن را جایگزین نقدهایی میکنیم که از غرب آمده. در حالی که آن نقدها در واقع حاصل علم است نه اینکه خود علم. اگر کسی اینها را هم بخواهد غرغره کند از صبح تا شب و نقدها را روی هم بچیند، علم را در واقع تعطیل کرده. برای همین هم اگر قدرت سیاسی امکانش را داشت این رشتهها را تعطیل میکرد. کما اینکه شما مثلاً در رشته مطالعات زنان میبینید که وقتی نتوانستند آن را براندازی کنند از درون تغییر ماهیت دادند و تبدیلش کردند عملاً به نوعی مطالعات اسلامی. این عامل زیربنایی به نظر من خیلی مهم است. عامل روبنایی هم هست. مثل نبودن شفافیت، نداشتن دسترسی به اطلاعات و نبودن آزادی بیان. فرض کنید اگر آزادی بیان وجود داشته باشد و بشود که قدرت سیاسی حاکم را نقد کرد و نشان داد که چه بلایی بر سر علوم اجتماعی و انسانی و دانشگاه آورده، خب کار به این راحتی طی نخواهد شد. نبود آن معیار پایه و نبود امکانات آزادی بیان، دسترسی به اطلاعات باعث شده که نقد این وضعیت هم به راحتی میسر نباشد و بنابراین وضعیت به شکلی باشد که فعلاً میبینیم.
آقای قاضیان، این استاد جامعهشناسی یکی از مشکلات فعلی دانشگاهها را سیاسی بودن فضای آنها دانسته و گفته که این باعث تقویت رویکردهای ضد علمی میشود. شما چقدر با این نظر موافقید؟
اگر سیاسی بودن را به این معنی بگیریم که دانشگاهها به امور سیاسی و عمومی جامعه توجه نشان میدهند، من اتفاقاً موافق نیستم. یعنی فکر میکنم دانشگاههای ما تا حد زیادی رانده شده اند از مسیر تصمیمگیریها برای مصالح عمومی و مباحث عمومی. اگر سیاسی بودن را به این معنای محترمانه بگیریم که توضیح اینکه قدرت سیاسی حاکم منویات خودش را جایگزین معیارهای علمی دانشگاهی کرده و از انتخاب رئیس دانشگاه تا انتخاب استادان دانشگاه هیچکدام بنا به استقلال علمی دانشگاهها انجام نمیشود بلکه توسط قدرت سیاسی انجام میشود، قدرت سیاسی منویات خودش را جایگزین تولید علم کرده و امثال اینها، به این مفهوم من با سیاسی شدن دانشگاهها موافقم. ولی فکر میکنم دانشگاهها هرچه بیشتر از مسیر دامن زدن به مباحث عمومی که مربوط به همگان است و همینطور نقش داشتن در تصمیمگیری در تصمیمات عمومی رانده شدهاند.