با توجه به نقش تشريفاتی رئيس مجلس خبرگان چه ضرورتی از سوی اقتدارگرايان نظامیگرا و دستگاه رهبری احساس میشد که بايد جای رفسنجانی را فردی از کار افتاده و بدون برنامه سياسی خاص برای آينده خود میگرفت؟ آيا يک هاشمی ضعيف و تحقير شده بهتر نمیتوانست به آمال و آرزوهای دستگاه رهبری در شرايط شکننده امروز خدمت کند؟ آيا هاشمی نمیتوانست به همراه نيروهای نزديک به خود در داخل و خارج کشور به عنوان ترمزی برای جنبش اعتراضی عمل کرده و در خدمت نظام باقی بماند؟ کنار گذاشته شدن هاشمی چه منافعی برای دستگاه رهبری داشت که مخاطرات آن ناديده گرفته شد؟
بازنشستگی اجباری
در اين که زمان بازنشستگی هاشمی فرا رسيده شکی نيست. در يک سال اخير نيز پس از کنار گذاشته شدن از نماز جمعه تهران وی عمدتا به ياداشتنويسی سياسی مشغول شده بود. خود وی با اشاره به اين که «به هرحال همه مسائل را در ۶۰ سال عمر سياسی خودم ديدهام، بنابراين بايد اندوختههای خودم را يادداشت کنم» (کيهان، ۱۸ اسفند ۱۳۸۹) به اين کنارهگيری و حاشيهنشينی اشاره میکند. بازداشت، کنار گذاری و فحاشی به اعضای خانوده وی قبل از رایگيری خبرگان به اوج رسيد تا وی را به بازنشستگی متقاعد سازند. پس از رایگيری حسين مرعشی آزاد شد و خامنهای به ياد آورد که فرزندان «با اخلاص، مومن و خوب» وی نبايد به دختر رئيس مجمع هتاکی کنند (تعابيری که وی برای هتاکان به کار برد، الف، ۱۹ اسفند ۱۳۸۹).
با توجه به عدم نزاع جدی ميان مجلس و شورای نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نقشی جدی در تحولات سياسی آينده بازی نخواهد کرد. هاشمی در آنجا يکی از دهها منصوب خامنهای است و با چند خط وی از کار برکنار میشود.
هاشمی امروز در حال درو کردن کاشتههای خود در دو دهه فرماندهی جنگ، رياست مجلس و رياست جمهوری است. دستاوردهای سياسی وی عبارت بودند از رشد سرطانی سپاه، بهرهگيری از سپاه برای کودتا عليه بنی صدر و حذف شريعتمداری و منتظری، باز گذاشتن دست سپاه برای دخالت در امور اقتصادی، ريختن منابع کشور به جيب مقامات در چارچوب از آن خودسازی يا خصوصیسازی، رها کردن جامعه به حال خود بدون چتر حمايتی برای فقرا و بيکاران که امروز بخشی از آنها در سازمان بسيج در خدمت خامنهای و بيت وی هستند و در نهايت هدايت و مشارکت در سرکوب همه مخالفان حکومت. بدين لحاظ وی مجبور خواهد بود زبان در کام کشد و تنها در خاطرات خود گذشته باشکوهش را به رخ مخالفانش بکشد.
دو دهه حذف و انتصاب
انتخابات داخلی مجلس خبرگان در ۱۷ اسفند ۱۳۸۹ نشان داد که ۶۳ نفر از ۸۶ نفر اعضای اين مجلس هم جهت و هماهنگ با دستگاه رهبری هستند. دو دهه رد صلاحيت نامزدهای مستقل انتخابات خبرگان و نمايش انتخابات (گاه با يک نفر نامزد برای يک نماينده در يک استان و همراهی اصلاحطلبان حکومتی در رایسازی برای نامزدهای خبرگان) و حذف روحانيون وفادار به آیتالله خمينی از صحنه سياسی و از سوی ديگر تعيين روحانيون کاملا وفادار به خامنهای به سمتهای امامت نماز جمعه و نمايندگی ولی فقيه در نيروهای مسلح، دانشگاهها، استانها و ديگر مراکز قدرت در نهايت اين امکان را به خامنهای و خاندان و دستگاهش داد که حتی در ريزترين تصميمگيریهای مجلس خبرگان دست بالاتر را داشته باشند. هاشمی که خود يک روز با اتکا به نظارت استصوابی شورای نگهبان نامزدهای رياست جمهوری و مجلس را حذف میکرد امروز ثمره آن را بر درخت ولی فقيه موجود مشاهده میکند.
هاشمی و مخاطراتش
نه برخی حمايتهای ضمنی هاشمی از برخی از اصلاحطلبان حکومتی و نه انتقادهای بسيار نرم و اکثرا غير عمومی وی از روندهای موجود در جمهوری اسلامی و نه سکوت وی در مورد موسوی و کروبی علل برکناری وی از رياست مجلس خبرگان بود. آنچه هاشمی را در شرايطی خاص (مثل مرگ خامنهای) به مهرهای کليدی تبديل میکرد استفاده از نفوذ خود برای تاثيرگذاری بر بخشی از حاکميت و ايستادگی وی در برابر کسانی بود که قبلا تصميم خود را در مورد رهبر آينده گرفتهاند و نمیخواهند با کوچکترين مانعی برای اِعمال اراده خود روبرو شوند. آنچه در اين ميان مطرح است هزاران ميليارد دلار سرمايه انباشته (املاک، شرکتها، سرمايهها و کالاها) و هزاران ميليارد دلار ديگر سرمايه زير خاک کشور است که در دوره رهبری آينده بايد در اختيار کاست حکومتی موجود قرار گيرد. کسانی که امروز در قدرتاند نمی توانند کوچکترين ريسکی را در اين قلمرو پذيرا شوند.
اين ريسک تا اين اندازه برای رهبرسازان بالا تصور میشده است که مخاطرات ناشی از حذف هاشمی را پذيرا شدهاند. هاشمی هنوز اين ظرفيت سياسی را در کشور دارد که ۲۰ نفر از اعضای خبرگان به نامزد بيت برای رياست رای ندهند. او بسياری از سنتگرايان را تا آن حد به همراه دارد که حذفش را خوش نمیدارند (حذف هاشمی: پيروزی يا شکست، الف، ۱۷ اسفند) و نمیتوانستند تصور کنند وی کنار گذارده شود. (بادامچيان: «رياست خبرگان بار ديگر با آقای هاشمی خواهد بود چرا که آيتالله مهدویکنی به احترام آقای هاشمی در انتخابات حاضر نخواهند شد.» دنيای اقتصاد، ۹ اسفند ۱۳۸۹)
حذف هاشمی با توجه به نقش وی در ميان حکومت و اپوزيسيون خانگی رژيم بدين معناست که حکومت ديگر اين اپوزيسيون خانگی و رام را نمیخواهد و میخواهد يکسره با نيروهای برانداز و برانداز شونده هماوردی کند. ظاهرا خامنهای و سردارانش خود را پس از سرکوب جنبش سبز در موضع قدرت بلا منازع میبينند و تصور نمیکنند که در شرايط بحران به دلالان سياسی مثل هاشمی نياز دارند.
خبرگان، اراده خدايان را کشف خواهند کرد
چه کسانی بيش از ديگران از اين برکناری منتفع خواهند شد؟ فردی که برای جانشينی در آب نمک خوابانده شده و گروهی که رهبر آينده را بر اساس مصالح سياسی و اقتصادی خود تعيين خواهند کرد. همان گروهی که در هفتههای اخير فضا و شرايطی را به وجود آوردند که ۶۳ نفر از اعضای خبرگان به هاشمی رای ندهند و بر مهدوی کنی علی رغم ميل باطنیاش فشار آوردند که برای اين مقام نامزد شود بلافاصله پس از مرگ خامنهای نام رهبر آينده را به اين ۶۳ نفر خواهند داد تا به عنوان نائب امام زمان و نماينده خدا بر زمين اعلام شود.
در حقيقت آنچه مصباح يزدی و همفکرانش از کشف رهبری توسط خبرگان ( و نه انتخاب وی) سخن میگفتند و بر اين باور بودند که ولی فقيه منصوب خداوند است، در قامت گروه رهبرساز تجلی پيدا میکند. خدايان مُلک که خبرگان اراده آنها را (از طريق تلفن همراه) کشف میکنند در واقع همانها هستند که سکان قوای قهريه (نظامی/امنيتی/انتظامی) را در اختيار دارند. جمهوری اسلامی خدای آسمانی قهار را در کالبد قوای قهريه متجلی ساخته است. در اينجاست که حق (خداوند و راستی، به هر دو معنا) و قدرت سياسی در يک شاکله بروز و ظهور پيدا میکنند. جمهوری اسلامی از ابتدا برای همين هدف برپا داشته شده بود.
رهبر سازی و سرنوشت سوگناک رهبرسازان
مهم ترين نقش هاشمی پس از مرگ آیتالله خمينی، رهبرسازی بود. وی در آن دوره گلوگاههای قوای امنيتی و نظامی (سپاه، نيروی انتظامی، اطلاعات) را در اختيار داشت و از همين جهت کسی نمیتوانست مدعای بی پايه وی بر اشاره خمينی به خامنهای برای رهبری آينده را مورد پرسش قرار دهد. امروز کسان ديگری آن گلوگاهها را در اختيار دارند و همانها هستند که میخواهند نقش هاشمی را در سال ۱۳۶۸ بر عهده بگيرند. رهبر سازان دهه شصت در طی دو دهه به تدريج قربانی جادويی شدند که خود از آستين بر آوردند. بر اساس يک سنت تاريخی در ايران، رهبرانسازان دهههای چهل و پنجاه شمسی يعنی منتظری و بازرگان و ديگر روحانيون و روشنفکران دينی که آیتالله خمينی را به اين مقام بر آوردند به سرعت در دوران ایتالله خمينی حذف شدند. (در صورت تداوم رژيم) رهبر سازان دهه ۹۰ شمسی و مابعد آن که کار خود را سالهاست آغاز کردهاند نيز بر اساس سنت رهبرسازی پس از نمايش پايانی شعبدهبازی خويش، قربانی ساخته دست خويش خواهند شد.
بيش از آن که چه کسی رهبر آينده خواهد شد اين موضوع برای رهبرسازان اهميت دارد که آيا وی تا چه حد در خدمت منافع رهبر سازان امروز خواهد بود. همان طور که هاشمی ضعيفترين حلقه گروه پنج نفرهی رهبری کشور در سالهای پايانی خمينی (هاشمی، خامنهای، سيد احمد خمينی، موسوی اردبيلی و مير حسين موسوی) يعنی خامنهای را برای رهبری به خبرگان فروخت (تا مجری منويات وی باشد) رهبرسازان امروز فردی به زعم خود ضعيف و حرف گوش کن را نامزد اين مقام خواهند ساخت اما قدرت مطلقه وی را به بازيگری خودکامه تبديل خواهد ساخت که همهی رژيم را از آن خود خواهد ساخت.
رهبر و کسانی که سودای رهبری پس از وی را در سر میپرورانند (نزديکان به وی) در يک فضای استبدادی مطلقه همواره با اين خارش درونی مواجهاند که کار رهبرسازان را يکسره کنند. آنها با خود میانديشند که اگر رهبرسازان گذشته قدرت و هنر رهبرسازیشان را در مقطعی به منصه ظهور رساندهاند قادرند دوباره نيز چنين نقشی را بر عهده بگيرند حتی اگر در حضيض ذلت باشند.
علت موجده علت باقيه نيست
خامنهای و رفسنجانی پس از انتصاب اولی به رهبری هيچگاه نتوانستند همچون گذشته به صورت دو هم تيمی که هزاران سر را در سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷ برای محدود کردن قدرت به يک حلقه پنج نفره بر باد داده بودند ظاهر شوند. پس از ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، يکی در اين موضع بود که "خودم رهبرت کردهام" و ديگری در اين موضع که «اين کار را برای خودت کردی»؛ يکی در اين موضع که «به تنهايی به زمين میخوری» و ديگری در اين موضع که «سکان امور به دست من است»؛ يکی در دل میگويد که «علت موجده علت باقيه نيز هست» و ديگری در دل پاسخ می دهد که «انا لله و انا اليه راجعون.» اين گفتگوی درونی دو دهه ادامه داشت تا نسل جوانتر رهبرسازان اين مکالمه را قطع کردند.
...................................................................................
نظرات نویسنده دیدگاه رادیو فردا نیست.
بازنشستگی اجباری
در اين که زمان بازنشستگی هاشمی فرا رسيده شکی نيست. در يک سال اخير نيز پس از کنار گذاشته شدن از نماز جمعه تهران وی عمدتا به ياداشتنويسی سياسی مشغول شده بود. خود وی با اشاره به اين که «به هرحال همه مسائل را در ۶۰ سال عمر سياسی خودم ديدهام، بنابراين بايد اندوختههای خودم را يادداشت کنم» (کيهان، ۱۸ اسفند ۱۳۸۹) به اين کنارهگيری و حاشيهنشينی اشاره میکند. بازداشت، کنار گذاری و فحاشی به اعضای خانوده وی قبل از رایگيری خبرگان به اوج رسيد تا وی را به بازنشستگی متقاعد سازند. پس از رایگيری حسين مرعشی آزاد شد و خامنهای به ياد آورد که فرزندان «با اخلاص، مومن و خوب» وی نبايد به دختر رئيس مجمع هتاکی کنند (تعابيری که وی برای هتاکان به کار برد، الف، ۱۹ اسفند ۱۳۸۹).
با توجه به عدم نزاع جدی ميان مجلس و شورای نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نقشی جدی در تحولات سياسی آينده بازی نخواهد کرد. هاشمی در آنجا يکی از دهها منصوب خامنهای است و با چند خط وی از کار برکنار میشود.
هاشمی امروز در حال درو کردن کاشتههای خود در دو دهه فرماندهی جنگ، رياست مجلس و رياست جمهوری است. دستاوردهای سياسی وی عبارت بودند از رشد سرطانی سپاه، بهرهگيری از سپاه برای کودتا عليه بنی صدر و حذف شريعتمداری و منتظری، باز گذاشتن دست سپاه برای دخالت در امور اقتصادی، ريختن منابع کشور به جيب مقامات در چارچوب از آن خودسازی يا خصوصیسازی، رها کردن جامعه به حال خود بدون چتر حمايتی برای فقرا و بيکاران که امروز بخشی از آنها در سازمان بسيج در خدمت خامنهای و بيت وی هستند و در نهايت هدايت و مشارکت در سرکوب همه مخالفان حکومت. بدين لحاظ وی مجبور خواهد بود زبان در کام کشد و تنها در خاطرات خود گذشته باشکوهش را به رخ مخالفانش بکشد.
دو دهه حذف و انتصاب
انتخابات داخلی مجلس خبرگان در ۱۷ اسفند ۱۳۸۹ نشان داد که ۶۳ نفر از ۸۶ نفر اعضای اين مجلس هم جهت و هماهنگ با دستگاه رهبری هستند. دو دهه رد صلاحيت نامزدهای مستقل انتخابات خبرگان و نمايش انتخابات (گاه با يک نفر نامزد برای يک نماينده در يک استان و همراهی اصلاحطلبان حکومتی در رایسازی برای نامزدهای خبرگان) و حذف روحانيون وفادار به آیتالله خمينی از صحنه سياسی و از سوی ديگر تعيين روحانيون کاملا وفادار به خامنهای به سمتهای امامت نماز جمعه و نمايندگی ولی فقيه در نيروهای مسلح، دانشگاهها، استانها و ديگر مراکز قدرت در نهايت اين امکان را به خامنهای و خاندان و دستگاهش داد که حتی در ريزترين تصميمگيریهای مجلس خبرگان دست بالاتر را داشته باشند. هاشمی که خود يک روز با اتکا به نظارت استصوابی شورای نگهبان نامزدهای رياست جمهوری و مجلس را حذف میکرد امروز ثمره آن را بر درخت ولی فقيه موجود مشاهده میکند.
هاشمی و مخاطراتش
نه برخی حمايتهای ضمنی هاشمی از برخی از اصلاحطلبان حکومتی و نه انتقادهای بسيار نرم و اکثرا غير عمومی وی از روندهای موجود در جمهوری اسلامی و نه سکوت وی در مورد موسوی و کروبی علل برکناری وی از رياست مجلس خبرگان بود. آنچه هاشمی را در شرايطی خاص (مثل مرگ خامنهای) به مهرهای کليدی تبديل میکرد استفاده از نفوذ خود برای تاثيرگذاری بر بخشی از حاکميت و ايستادگی وی در برابر کسانی بود که قبلا تصميم خود را در مورد رهبر آينده گرفتهاند و نمیخواهند با کوچکترين مانعی برای اِعمال اراده خود روبرو شوند. آنچه در اين ميان مطرح است هزاران ميليارد دلار سرمايه انباشته (املاک، شرکتها، سرمايهها و کالاها) و هزاران ميليارد دلار ديگر سرمايه زير خاک کشور است که در دوره رهبری آينده بايد در اختيار کاست حکومتی موجود قرار گيرد. کسانی که امروز در قدرتاند نمی توانند کوچکترين ريسکی را در اين قلمرو پذيرا شوند.
اين ريسک تا اين اندازه برای رهبرسازان بالا تصور میشده است که مخاطرات ناشی از حذف هاشمی را پذيرا شدهاند. هاشمی هنوز اين ظرفيت سياسی را در کشور دارد که ۲۰ نفر از اعضای خبرگان به نامزد بيت برای رياست رای ندهند. او بسياری از سنتگرايان را تا آن حد به همراه دارد که حذفش را خوش نمیدارند (حذف هاشمی: پيروزی يا شکست، الف، ۱۷ اسفند) و نمیتوانستند تصور کنند وی کنار گذارده شود. (بادامچيان: «رياست خبرگان بار ديگر با آقای هاشمی خواهد بود چرا که آيتالله مهدویکنی به احترام آقای هاشمی در انتخابات حاضر نخواهند شد.» دنيای اقتصاد، ۹ اسفند ۱۳۸۹)
حذف هاشمی با توجه به نقش وی در ميان حکومت و اپوزيسيون خانگی رژيم بدين معناست که حکومت ديگر اين اپوزيسيون خانگی و رام را نمیخواهد و میخواهد يکسره با نيروهای برانداز و برانداز شونده هماوردی کند. ظاهرا خامنهای و سردارانش خود را پس از سرکوب جنبش سبز در موضع قدرت بلا منازع میبينند و تصور نمیکنند که در شرايط بحران به دلالان سياسی مثل هاشمی نياز دارند.
خبرگان، اراده خدايان را کشف خواهند کرد
چه کسانی بيش از ديگران از اين برکناری منتفع خواهند شد؟ فردی که برای جانشينی در آب نمک خوابانده شده و گروهی که رهبر آينده را بر اساس مصالح سياسی و اقتصادی خود تعيين خواهند کرد. همان گروهی که در هفتههای اخير فضا و شرايطی را به وجود آوردند که ۶۳ نفر از اعضای خبرگان به هاشمی رای ندهند و بر مهدوی کنی علی رغم ميل باطنیاش فشار آوردند که برای اين مقام نامزد شود بلافاصله پس از مرگ خامنهای نام رهبر آينده را به اين ۶۳ نفر خواهند داد تا به عنوان نائب امام زمان و نماينده خدا بر زمين اعلام شود.
در حقيقت آنچه مصباح يزدی و همفکرانش از کشف رهبری توسط خبرگان ( و نه انتخاب وی) سخن میگفتند و بر اين باور بودند که ولی فقيه منصوب خداوند است، در قامت گروه رهبرساز تجلی پيدا میکند. خدايان مُلک که خبرگان اراده آنها را (از طريق تلفن همراه) کشف میکنند در واقع همانها هستند که سکان قوای قهريه (نظامی/امنيتی/انتظامی) را در اختيار دارند. جمهوری اسلامی خدای آسمانی قهار را در کالبد قوای قهريه متجلی ساخته است. در اينجاست که حق (خداوند و راستی، به هر دو معنا) و قدرت سياسی در يک شاکله بروز و ظهور پيدا میکنند. جمهوری اسلامی از ابتدا برای همين هدف برپا داشته شده بود.
رهبر سازی و سرنوشت سوگناک رهبرسازان
مهم ترين نقش هاشمی پس از مرگ آیتالله خمينی، رهبرسازی بود. وی در آن دوره گلوگاههای قوای امنيتی و نظامی (سپاه، نيروی انتظامی، اطلاعات) را در اختيار داشت و از همين جهت کسی نمیتوانست مدعای بی پايه وی بر اشاره خمينی به خامنهای برای رهبری آينده را مورد پرسش قرار دهد. امروز کسان ديگری آن گلوگاهها را در اختيار دارند و همانها هستند که میخواهند نقش هاشمی را در سال ۱۳۶۸ بر عهده بگيرند. رهبر سازان دهه شصت در طی دو دهه به تدريج قربانی جادويی شدند که خود از آستين بر آوردند. بر اساس يک سنت تاريخی در ايران، رهبرانسازان دهههای چهل و پنجاه شمسی يعنی منتظری و بازرگان و ديگر روحانيون و روشنفکران دينی که آیتالله خمينی را به اين مقام بر آوردند به سرعت در دوران ایتالله خمينی حذف شدند. (در صورت تداوم رژيم) رهبر سازان دهه ۹۰ شمسی و مابعد آن که کار خود را سالهاست آغاز کردهاند نيز بر اساس سنت رهبرسازی پس از نمايش پايانی شعبدهبازی خويش، قربانی ساخته دست خويش خواهند شد.
بيش از آن که چه کسی رهبر آينده خواهد شد اين موضوع برای رهبرسازان اهميت دارد که آيا وی تا چه حد در خدمت منافع رهبر سازان امروز خواهد بود. همان طور که هاشمی ضعيفترين حلقه گروه پنج نفرهی رهبری کشور در سالهای پايانی خمينی (هاشمی، خامنهای، سيد احمد خمينی، موسوی اردبيلی و مير حسين موسوی) يعنی خامنهای را برای رهبری به خبرگان فروخت (تا مجری منويات وی باشد) رهبرسازان امروز فردی به زعم خود ضعيف و حرف گوش کن را نامزد اين مقام خواهند ساخت اما قدرت مطلقه وی را به بازيگری خودکامه تبديل خواهد ساخت که همهی رژيم را از آن خود خواهد ساخت.
رهبر و کسانی که سودای رهبری پس از وی را در سر میپرورانند (نزديکان به وی) در يک فضای استبدادی مطلقه همواره با اين خارش درونی مواجهاند که کار رهبرسازان را يکسره کنند. آنها با خود میانديشند که اگر رهبرسازان گذشته قدرت و هنر رهبرسازیشان را در مقطعی به منصه ظهور رساندهاند قادرند دوباره نيز چنين نقشی را بر عهده بگيرند حتی اگر در حضيض ذلت باشند.
علت موجده علت باقيه نيست
خامنهای و رفسنجانی پس از انتصاب اولی به رهبری هيچگاه نتوانستند همچون گذشته به صورت دو هم تيمی که هزاران سر را در سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷ برای محدود کردن قدرت به يک حلقه پنج نفره بر باد داده بودند ظاهر شوند. پس از ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، يکی در اين موضع بود که "خودم رهبرت کردهام" و ديگری در اين موضع که «اين کار را برای خودت کردی»؛ يکی در اين موضع که «به تنهايی به زمين میخوری» و ديگری در اين موضع که «سکان امور به دست من است»؛ يکی در دل میگويد که «علت موجده علت باقيه نيز هست» و ديگری در دل پاسخ می دهد که «انا لله و انا اليه راجعون.» اين گفتگوی درونی دو دهه ادامه داشت تا نسل جوانتر رهبرسازان اين مکالمه را قطع کردند.
...................................................................................
نظرات نویسنده دیدگاه رادیو فردا نیست.