ایرج قادری یکی از معدود سوپر استارهای سینمای پیش از انقلاب اسلامی بود که بخت این را پیدا کرد که در سالهای پس از انقلاب هم فعالیت کند. هر چند این فعالیت با دشواریهای بسیاری برای او همراه بود از توقیف و جنجال پیرامون برزخیها تا ممنوعیت فعالیت برای یک دهه پس از ساخت تاراج.
برای شناخت ایرج قادری باید به دهه ۳۰ خورشیدی بازگشت جایی که ساموئل خاچیکیان از او و همسرش تهمینه که نسبت خانوادگی هم با شهلا ریاحی داشت برای فیلم چهار راه حوادث تست بازیگری گرفت. و وقتی تهمینه به یکی از ستارگان محبوب زمان خود تبدیل شد، و ایرج قادری به واسطه ازدواج با تهمینه مورد توجه تیپی از روزنامهنویسان قرار گرفت که به اینگونه مطالب علاقهمند بودند. اولین فیلم او چشمه آب حیات ساخته سیامک یاسمی بود. اما تجربه فیلم اول راضیکننده نبود به همین خاطر دست به تهیه فیلم زد. ایرج قادری سال ۱۳۵۳ در گفتوگو با مجله ستاره سینما گفته بود: «کارهای اولیهام روی مقاصد تجارتی ساخته نشده بودند، به همین جهت مورد پسند تماشاچیان سینمای فارسی قرار نگرفت، فقط عده قلیلی که در سطح بالاتری از حد تماشاگران عادی فکر میکردند ما را در این راه تایید مینمودند ... اما فقط دلگرمی این گروه نمیتوانست ما را از ورشکستگی مالی نجات دهد. زیانهای پی در پی به کلی روحیه ما را در هم ریخته بود روی این نظر برای نجات باقی مانده سرمایه مجبور شدم خودم دست به کارگردانی بزنم و یک فیلم کاملا تجارتی بسازم.»
او از آن پس در ۷۲ فیلم به عنوان هنرپیشه و کارگردان حضور پیدا کرد که سهم کارگردانیاش ۴۰ فیلم بود. در دهه پنجاه فیلم بیقرار او در فستیوال فیلم مسکو نمایش داده شد و از جشنواره سپاس جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن را برای فخری خوروش به ارمغان آورد.
ایرج قادری در گفتوگو با روزنامه کیهان سال ۱۳۵۳ گفته بود که در ایران سینما بین هنر و آموزش و تجارت سرگردان مانده است و این باعث میشود که هر فیلمی که عامهپسند باشد از سوی افراد ناظر سینما مبتذل قلمداد شود.
درباره این هنرپیشه و کارگردان سینما با پوری بنایی هنرپیشه قدیمی سینما گفتوگو کردهایم خانم بنایی اولین بار در فیلم رودخانه وحشی به کارگردانی مهدی رییس فیروز در ۱۳۴۷ در کنار ایرج قادری بازی کرد. او پس از آن در شش فیلم دیگر در کنار ایرج قادری به ایفای نقش پرداخت که آخرین آنها پشت و خنجر در سال ۱۳۵۶ بود که ایرج قادری کارگردانی آن را بر اساس سناریویی از یار دیرینش سعید مطلبی بر عهده داشت:
اولین بار کجا با ایرج قادری روبه رو شدید؟
پوری بنایی: من برای فیلم دعوت شدم. و زمانی که با آقای قادری روبرو شدم برای کار و تمرین، اولین چیزی که جلب توجه میکرد شخصیت و برخورد این نازنین بود. آقای قادری به نظر من، آقا، متین، از نظر کارگردانیشان هم حتما شما همه فیلمهایی را که من با ایشان کار کردهام دیدهاید.
«پشت و خنجر» مثلا از بهترین کارهایی است که ایشان از هر کدام از بازیگران بازی فوق العاده خوب گرفت. از خانم فروزان و خودشان، خیلی برای من جالب بود.
در فیلم «برای که قلبها میتپد» من و آقای قادری و آقای بیک ایمان وردی، فیلم «رودخانه وحشی» از فیلمهای خاطرهانگیزی است که با ایشان کار کردم. من فیلم زیادی با ایشان کار کردم. هفت یا هشت تا فیلم با ایشان داشتم. آقای قادری هم کارگردان بود و هم بازیگر. به هر حال ایشان از ابتدا از بازیگری وارد حوزه کارگردانی شد.
فکر میکنید که بیشتر جنبه بازیگری ایشان شاخص بود یا کارگردانیشان سر صحنه؟
من هر دو کارشان را میپسندم. هم در کارگردانی رهبریشان خیلی خوب بود. بازیشان را هم شما دیدهاید. واقعا بازیگر توانا و خوبی بود.
خیلیها میگویند نقش سعید مطلبی در کارهای ایرج قادری خیلی پر رنگ بوده است.
فکر میکنید که این حرف تا چه اندازه درست است؟
بله. آقای مطلبی حرف ندارد. داستانهای فوق العاده زیبایی که مینوشتند و به کارگردانها میدادند هم فوق العاده بود. ولی هر کسی که توانایی کاری را داشته میشود میتواند به خوبی از عهده آن کار بربیاید. ایشان توانایی کارگردانی و بازیگری را داشتند.
شما چون به عنوان بازیگر جلوی دوربین خیلیها قرار گرفتید، تجربه کار با فریدون گله را دارید، با مسعود کیمیایی و ایرج قادری را دارید، با فردین در فیلم «جهنم به اضافه من». برایم جالب است بدانم که کار کردن با ایرج قادری چه تفاوتی داشت؟ به عنوان کارگردانی که دنیایش و سبک کارش قاعدتا با مسعود کیمیایی و گله از نظر کار فیلمسازی خیلی متفاوت بود.
خب ببینید. آقای گله سبک کارشان به شکل دیگری بود. شما حتما فیلم «مهر گیاه» را دیدهاید. و فیلم بعدی که من در آمریکا با ایشان کار کردم فیلم «ماه و همهمه» بود که در آمریکا ما کارکردیم با میکی رُنی. در مورد آقای مسعود کیمیایی باید بگویم من عاشق فیلم «غزل» و فیلم «قیصر» ایشان هستم. رهبری آقای مسعود کیمیایی فوق العاده خوب است. درست است که بازیگر خودش یک سری توانایی دارد وقتی جلوی دوربین میآید. ولی به نظر من رهبری کردن کارگردان هم در ایفای نقش بازیگر خیلی موثر است.
آقای قادری چگونه رهبری میکرد؟
آقای قادری درست است که خودشان فیلم را رهبری میکردند. ولی مثلا در فیلم «پشت و خنجر» به من میگفت (پوری؛ اگر چیزی دیدی که میتوانی با اجرای آن حس خودت را بیشتر نشان بدهی، آن را انجام بده)؛ این خیلی برای من ارزش داشت. اگر ما امکانات ضبط صدا به روی صحنه داشتیم خیلی توانایی بیشتری داشت. مثل آقای مسعود کیمیایی که خودشان میگفتند اگر توی صحنه حس کردی، یک چیزی به نظرت آمد که میتوانست بهتر از این باشد، همان کار را انجام بده.
ایرج قادری در خیلی از صحنهها خودش هم جلوی دوربین بود. آن زمان چه کار میکرد؟ به هر حال وقتی نقش مقابل شما یا خانم فروزان را بازی میکرد، آن زمان اوضاع چه طور بود؟
در این جور مواقع فیلمبردار خیلی نقش مهمی دارد. خود آقای سعید مطلبی یا دیگرانی که در فیلم کارگزار بودند به این کار کمک میکردند. ولی خود آقای قادری همه کارهایش را همزمان انجام میداد. مثل مرحوم فردین که تمام کارهای فیلم را خودش انجام میداد.
مثلا در فیلم «جهنم به اضافه من» ایشان تهیه کننده بود. بازیگر بود. کارگردان بود. به فیلمبردار میگفت که دوربینش کجا و نور کجا باشد. حتی مدیر تهیه را راهنمایی میکرد که چه کار باید بکند. همه چیز در سینمای گذشته فوق العاده خوب بود. اما متاسفانه امکانات فیلم سازی کم بود. الان سی و اندی سال از آن روزها گذشته است و اگر بخواهیم فرض کنیم، با زمان هم که پیش برویم باید یک سری پیشرفتهایی به دست آمده باشد.
ولی همین که آن زمان با نبود امکانات، نبودن امکان ضبط صدا سر صحنه و نداشتن سرمایه کافی، آن فیلمها ساخته میشد قابل ستایش است.
فکر میکنید اقدام ایرج قادری برای بازگشت به سینمای بعد از انقلاب که انتقاد بسیاری را برانگیخت نسبت به نحوه برگشتنش و نامههایی که نوشت و آن نامهها منتشر شد، درست و منطقی بود از سوی او؟
من نمیتوانم بگویم آن کار درست یا غلط بوده است. ولی احساس خودش و عشقش به سینما مجبورش کرده است که آن کارها را بکند. ما همهمان عاشق کارمان و عاشق سینما بودیم و شاید اگر از اوایل انقلاب ما هم میرفتیم و قاطی سیستم میشدیم و کار میکردیم مثل آقای ملک مطیعی، آقای وحدت، من، ایرن و همه بر و بچههایی که در حوزه سینما بودند، شاید که این چیزها پیش نمیآمد. ولی من فکر میکنم آقای قادری به دلیل عشق شدیدی که به سینما و به کارش داشت این کار را کرد. ولی من خودم هیچگاه حاضر نیستم دست به این کار بزنم. هیچ وقت حاضر نیستم بیایم و بگویم که من غلط کردم، اشتباه کردم، از گذشتهام توبه میکنم و به سینمای الان برمی گردم.
شما کارهای بعد از انقلابشان را هم دنبال کردید؟
بله.
چطور بود؟ به نظر شما چه تفاوتی بین ایرج قادری قبل از انقلاب و ایرج قادری بعد از انقلاب بود؟ یا اینکه نه. همان مسیر سابق را داشت ادامه میداد؟
نمیدانم. من آن فیلمی را که با آقای سعید راد کار کرده بود دیدم. به نظرم کار خوبی بود. ولی فیلم «پشت و خنجر»شان دنیایی حرف داشت. من حدود ۲۰۰ یا ۳۰۰ مرد معتاد را دیدم که میگفتند خانم بنایی از موقعی که این فیلم را دیدهایم ما تریاک و اعتیادمان را کنار گذاشتهایم.
آن فیلم آموزنده بود و اثر خوبی روی تماشاگر میگذاشت. فیلمهایشان به نظر من خیلی خوب بود. چه فیلمهای بعد از انقلابشان و چه فیلمهای قبل از انقلاب.
نکته جالبی که در زندگی ایرج قادری وجود داشت این بود که خیلی تصادفی به عالم سینما گذر میکند و اصلا سینما جزو علائقش نبوده است. ولی وارد سینما میشود به طور اتفاقی و چنان شیفته سینما میشود که چندین و چند سال در عالم سینما کار میکند.
بله. خیلی شیفته سینما بود آقای قادری. اصلا عجیب بود. من فکر میکنم به خاطر همین عشقی که شدیدا به سینما داشت نمیتوانست بنشیند گوشه خانه و کار نکند.
ماهها هر کدام خودمان را با دنیای دیگری مشغول کردیم. من خودم به همراه خواهر و برادرهایم یک شرکت وسایل ورزشی راه اندازی کردیم به اسم ایران اکتیو و خودم را با آن مشغول کردم.
از سوی دیگر از قبل از انقلاب در کار خیریه بودم. عضو بنیاد خیریه فرح پهلوی بودم و بعد از انقلاب هم سرم را با خیریهها گرم کردم. درست است که سینما کارم و عشقم بود و واقعا با تمام وجودم آن را دوست داشتم ولی زیاد خودم را اسیر نکردم که حتما بازگردم.
انشاالله یک روزی خدا بخواهد حاضرم سالی ده فیلم بازی کنم. ولی وقتی امکانش نبود به این نوع سرم را گرم کردم.
یا آقای ملک مطیعی وارد کار مغازه داری شد. همایون رستوران داری کرد و هر کدام به یک کاری سرگرم بودیم. ولی آقای قادری نمیتوانست تحمل کند. کار قشنگی هم کرد که به سینما برگشت ولی این حقش نبود که این جوری جنازهاش را تشییع کنند.
به نظرم هنرمندان هر چه دارند از مردم دارند. یعنی استقبال مردم اگر نباشد رشد نمیکنند. همان جور که مردم استقبال میکنند از کار هنرمند و او را به اوج میرسانند، به همان شکل هم مردم دوست دارند او را به خانه ابدیاش بدرقه کنند.
خانم نادره متعلق به سینمای ایران بود مادر سینمای ایران بود. مردم دلشان میخواست او را بدرقه کنند. همین طور هم آقای قادری. مردم واقعا عصبی و ناراحتند. شما نمیدانید همین دیروز ۲۰۰ تا ۳۰۰ تلفن به من زدند و میپرسیدند که چرا این کار را کردهاند؟
من میگفتم بابا من اصلا روحم خبر نداشت. خدا رو شکر که من توانستم چهار ساعت قبل از فوتشان بروم عیادتشان و رفتم بالای سرشان. گفتم آقای قادری، چشمتان را باز کنید. من پوری بناییام. آمدهام دیدنتان. فیلمهای زیبایی با شما داشتم. کارگردانیهای زیبایی که کردید وما را رهبری کردید. کلی حرف زدم و گریه کردم.
ولی متاسفم که این جوری شد. حالا مردم از شهرستانها به من زنگ میزنند که ما داریم با اتوبوسراه میافتیم که برای مسجد بیاییم. میپرسند که چرا این کار را کردند؟ من نمیدانم چرا این کار را کردند؟ دلیل آن را خود خانواده آقای قادری میدانند.
خانم بنایی، شما خاطره خاصی از سر صحنه فیلمهایتان با آقای قادری دارید؟ در فیلم «کوچه مردها» که ما با هم بازی میکردیم. شما این فیلم را دیدهاید؟
بله.
سناریوی قشنگ آقای گله و کارگردانی آقای مطلبی؟
بله. بله. یک صحنه در این فیلم بود که من میروم با آقای فردین نان سنگک میگیرم و برمیگردم؟ آقای قادری به شوخی به من میگفت حالا پوری بگذار این فیلم اکران شود. همه میگویند کاش ما نان سنگک بودیم، تو بغل پوری بودیم. این همیشه به یاد من هست. واقعا هم درست گفتند چون وقتی فیلم اکران شد، من هر جا میرفتم به من میگفتندای کاش ما هم نان سنگک بودیم.
و ایشان آنقدر سر کار مهربان بودند. آنقدر برایم جالب بود که میدیدیم آقای قادری با آقای فردین مثل دو برادر و دو دوست کار میکردند.
سر جریان فیلم «پشت و خنجر» که آقای قادری با من صحبت کردند گفتند که پوری من اول میخواستم بگویم خانم شورانگیز طباطبایی این نقش را بازی کنند ولی بعد فکر کردم اگر به فروزان بگویم و به تو هم بگویم، شما دو تا میآیید مقابل هم بازی کنید؟! گفتم وای آقای قادری من بزرگترین آرزوی زندگیام این است که با خانم فروزان در یک فیلم بازی کنم. و خوشبختانه با خانم فروزان هم که صحبت کرده بودند ایشان هم همین حرف مرا تکرار کرده بودند.
بعد از من پرسیدند در مورد تیتراژ و اسمها. من گفتم برای من اصلا اسم مطرح نیست. هم اینکه ما دو تا با هم مقابل هم باشیم برایم خیلی جالب است. حالا میخواهد اسم من آخر از همه باشد. این برای من خیلی ارزش داشت که آقای قادری کاری کردند که ما دو تا در یک فیلم بازی کنیم.
برای شناخت ایرج قادری باید به دهه ۳۰ خورشیدی بازگشت جایی که ساموئل خاچیکیان از او و همسرش تهمینه که نسبت خانوادگی هم با شهلا ریاحی داشت برای فیلم چهار راه حوادث تست بازیگری گرفت. و وقتی تهمینه به یکی از ستارگان محبوب زمان خود تبدیل شد، و ایرج قادری به واسطه ازدواج با تهمینه مورد توجه تیپی از روزنامهنویسان قرار گرفت که به اینگونه مطالب علاقهمند بودند. اولین فیلم او چشمه آب حیات ساخته سیامک یاسمی بود. اما تجربه فیلم اول راضیکننده نبود به همین خاطر دست به تهیه فیلم زد. ایرج قادری سال ۱۳۵۳ در گفتوگو با مجله ستاره سینما گفته بود: «کارهای اولیهام روی مقاصد تجارتی ساخته نشده بودند، به همین جهت مورد پسند تماشاچیان سینمای فارسی قرار نگرفت، فقط عده قلیلی که در سطح بالاتری از حد تماشاگران عادی فکر میکردند ما را در این راه تایید مینمودند ... اما فقط دلگرمی این گروه نمیتوانست ما را از ورشکستگی مالی نجات دهد. زیانهای پی در پی به کلی روحیه ما را در هم ریخته بود روی این نظر برای نجات باقی مانده سرمایه مجبور شدم خودم دست به کارگردانی بزنم و یک فیلم کاملا تجارتی بسازم.»
او از آن پس در ۷۲ فیلم به عنوان هنرپیشه و کارگردان حضور پیدا کرد که سهم کارگردانیاش ۴۰ فیلم بود. در دهه پنجاه فیلم بیقرار او در فستیوال فیلم مسکو نمایش داده شد و از جشنواره سپاس جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن را برای فخری خوروش به ارمغان آورد.
ایرج قادری در گفتوگو با روزنامه کیهان سال ۱۳۵۳ گفته بود که در ایران سینما بین هنر و آموزش و تجارت سرگردان مانده است و این باعث میشود که هر فیلمی که عامهپسند باشد از سوی افراد ناظر سینما مبتذل قلمداد شود.
درباره این هنرپیشه و کارگردان سینما با پوری بنایی هنرپیشه قدیمی سینما گفتوگو کردهایم خانم بنایی اولین بار در فیلم رودخانه وحشی به کارگردانی مهدی رییس فیروز در ۱۳۴۷ در کنار ایرج قادری بازی کرد. او پس از آن در شش فیلم دیگر در کنار ایرج قادری به ایفای نقش پرداخت که آخرین آنها پشت و خنجر در سال ۱۳۵۶ بود که ایرج قادری کارگردانی آن را بر اساس سناریویی از یار دیرینش سعید مطلبی بر عهده داشت:
Your browser doesn’t support HTML5
اولین بار کجا با ایرج قادری روبه رو شدید؟
پوری بنایی: من برای فیلم دعوت شدم. و زمانی که با آقای قادری روبرو شدم برای کار و تمرین، اولین چیزی که جلب توجه میکرد شخصیت و برخورد این نازنین بود. آقای قادری به نظر من، آقا، متین، از نظر کارگردانیشان هم حتما شما همه فیلمهایی را که من با ایشان کار کردهام دیدهاید.
«پشت و خنجر» مثلا از بهترین کارهایی است که ایشان از هر کدام از بازیگران بازی فوق العاده خوب گرفت. از خانم فروزان و خودشان، خیلی برای من جالب بود.
در فیلم «برای که قلبها میتپد» من و آقای قادری و آقای بیک ایمان وردی، فیلم «رودخانه وحشی» از فیلمهای خاطرهانگیزی است که با ایشان کار کردم. من فیلم زیادی با ایشان کار کردم. هفت یا هشت تا فیلم با ایشان داشتم. آقای قادری هم کارگردان بود و هم بازیگر. به هر حال ایشان از ابتدا از بازیگری وارد حوزه کارگردانی شد.
فکر میکنید که بیشتر جنبه بازیگری ایشان شاخص بود یا کارگردانیشان سر صحنه؟
من هر دو کارشان را میپسندم. هم در کارگردانی رهبریشان خیلی خوب بود. بازیشان را هم شما دیدهاید. واقعا بازیگر توانا و خوبی بود.
خیلیها میگویند نقش سعید مطلبی در کارهای ایرج قادری خیلی پر رنگ بوده است.
فکر میکنید که این حرف تا چه اندازه درست است؟
بله. آقای مطلبی حرف ندارد. داستانهای فوق العاده زیبایی که مینوشتند و به کارگردانها میدادند هم فوق العاده بود. ولی هر کسی که توانایی کاری را داشته میشود میتواند به خوبی از عهده آن کار بربیاید. ایشان توانایی کارگردانی و بازیگری را داشتند.
شما چون به عنوان بازیگر جلوی دوربین خیلیها قرار گرفتید، تجربه کار با فریدون گله را دارید، با مسعود کیمیایی و ایرج قادری را دارید، با فردین در فیلم «جهنم به اضافه من». برایم جالب است بدانم که کار کردن با ایرج قادری چه تفاوتی داشت؟ به عنوان کارگردانی که دنیایش و سبک کارش قاعدتا با مسعود کیمیایی و گله از نظر کار فیلمسازی خیلی متفاوت بود.
خب ببینید. آقای گله سبک کارشان به شکل دیگری بود. شما حتما فیلم «مهر گیاه» را دیدهاید. و فیلم بعدی که من در آمریکا با ایشان کار کردم فیلم «ماه و همهمه» بود که در آمریکا ما کارکردیم با میکی رُنی. در مورد آقای مسعود کیمیایی باید بگویم من عاشق فیلم «غزل» و فیلم «قیصر» ایشان هستم. رهبری آقای مسعود کیمیایی فوق العاده خوب است. درست است که بازیگر خودش یک سری توانایی دارد وقتی جلوی دوربین میآید. ولی به نظر من رهبری کردن کارگردان هم در ایفای نقش بازیگر خیلی موثر است.
آقای قادری چگونه رهبری میکرد؟
آقای قادری درست است که خودشان فیلم را رهبری میکردند. ولی مثلا در فیلم «پشت و خنجر» به من میگفت (پوری؛ اگر چیزی دیدی که میتوانی با اجرای آن حس خودت را بیشتر نشان بدهی، آن را انجام بده)؛ این خیلی برای من ارزش داشت. اگر ما امکانات ضبط صدا به روی صحنه داشتیم خیلی توانایی بیشتری داشت. مثل آقای مسعود کیمیایی که خودشان میگفتند اگر توی صحنه حس کردی، یک چیزی به نظرت آمد که میتوانست بهتر از این باشد، همان کار را انجام بده.
در این جور مواقع فیلمبردار خیلی نقش مهمی دارد. خود آقای سعید مطلبی یا دیگرانی که در فیلم کارگزار بودند به این کار کمک میکردند. ولی خود آقای قادری همه کارهایش را همزمان انجام میداد. مثل مرحوم فردین که تمام کارهای فیلم را خودش انجام میداد.
مثلا در فیلم «جهنم به اضافه من» ایشان تهیه کننده بود. بازیگر بود. کارگردان بود. به فیلمبردار میگفت که دوربینش کجا و نور کجا باشد. حتی مدیر تهیه را راهنمایی میکرد که چه کار باید بکند. همه چیز در سینمای گذشته فوق العاده خوب بود. اما متاسفانه امکانات فیلم سازی کم بود. الان سی و اندی سال از آن روزها گذشته است و اگر بخواهیم فرض کنیم، با زمان هم که پیش برویم باید یک سری پیشرفتهایی به دست آمده باشد.
ولی همین که آن زمان با نبود امکانات، نبودن امکان ضبط صدا سر صحنه و نداشتن سرمایه کافی، آن فیلمها ساخته میشد قابل ستایش است.
فکر میکنید اقدام ایرج قادری برای بازگشت به سینمای بعد از انقلاب که انتقاد بسیاری را برانگیخت نسبت به نحوه برگشتنش و نامههایی که نوشت و آن نامهها منتشر شد، درست و منطقی بود از سوی او؟
من نمیتوانم بگویم آن کار درست یا غلط بوده است. ولی احساس خودش و عشقش به سینما مجبورش کرده است که آن کارها را بکند. ما همهمان عاشق کارمان و عاشق سینما بودیم و شاید اگر از اوایل انقلاب ما هم میرفتیم و قاطی سیستم میشدیم و کار میکردیم مثل آقای ملک مطیعی، آقای وحدت، من، ایرن و همه بر و بچههایی که در حوزه سینما بودند، شاید که این چیزها پیش نمیآمد. ولی من فکر میکنم آقای قادری به دلیل عشق شدیدی که به سینما و به کارش داشت این کار را کرد. ولی من خودم هیچگاه حاضر نیستم دست به این کار بزنم. هیچ وقت حاضر نیستم بیایم و بگویم که من غلط کردم، اشتباه کردم، از گذشتهام توبه میکنم و به سینمای الان برمی گردم.
شما کارهای بعد از انقلابشان را هم دنبال کردید؟
بله.
چطور بود؟ به نظر شما چه تفاوتی بین ایرج قادری قبل از انقلاب و ایرج قادری بعد از انقلاب بود؟ یا اینکه نه. همان مسیر سابق را داشت ادامه میداد؟
نمیدانم. من آن فیلمی را که با آقای سعید راد کار کرده بود دیدم. به نظرم کار خوبی بود. ولی فیلم «پشت و خنجر»شان دنیایی حرف داشت. من حدود ۲۰۰ یا ۳۰۰ مرد معتاد را دیدم که میگفتند خانم بنایی از موقعی که این فیلم را دیدهایم ما تریاک و اعتیادمان را کنار گذاشتهایم.
آن فیلم آموزنده بود و اثر خوبی روی تماشاگر میگذاشت. فیلمهایشان به نظر من خیلی خوب بود. چه فیلمهای بعد از انقلابشان و چه فیلمهای قبل از انقلاب.
نکته جالبی که در زندگی ایرج قادری وجود داشت این بود که خیلی تصادفی به عالم سینما گذر میکند و اصلا سینما جزو علائقش نبوده است. ولی وارد سینما میشود به طور اتفاقی و چنان شیفته سینما میشود که چندین و چند سال در عالم سینما کار میکند.
بله. خیلی شیفته سینما بود آقای قادری. اصلا عجیب بود. من فکر میکنم به خاطر همین عشقی که شدیدا به سینما داشت نمیتوانست بنشیند گوشه خانه و کار نکند.
ماهها هر کدام خودمان را با دنیای دیگری مشغول کردیم. من خودم به همراه خواهر و برادرهایم یک شرکت وسایل ورزشی راه اندازی کردیم به اسم ایران اکتیو و خودم را با آن مشغول کردم.
از سوی دیگر از قبل از انقلاب در کار خیریه بودم. عضو بنیاد خیریه فرح پهلوی بودم و بعد از انقلاب هم سرم را با خیریهها گرم کردم. درست است که سینما کارم و عشقم بود و واقعا با تمام وجودم آن را دوست داشتم ولی زیاد خودم را اسیر نکردم که حتما بازگردم.
انشاالله یک روزی خدا بخواهد حاضرم سالی ده فیلم بازی کنم. ولی وقتی امکانش نبود به این نوع سرم را گرم کردم.
یا آقای ملک مطیعی وارد کار مغازه داری شد. همایون رستوران داری کرد و هر کدام به یک کاری سرگرم بودیم. ولی آقای قادری نمیتوانست تحمل کند. کار قشنگی هم کرد که به سینما برگشت ولی این حقش نبود که این جوری جنازهاش را تشییع کنند.
به نظرم هنرمندان هر چه دارند از مردم دارند. یعنی استقبال مردم اگر نباشد رشد نمیکنند. همان جور که مردم استقبال میکنند از کار هنرمند و او را به اوج میرسانند، به همان شکل هم مردم دوست دارند او را به خانه ابدیاش بدرقه کنند.
خانم نادره متعلق به سینمای ایران بود مادر سینمای ایران بود. مردم دلشان میخواست او را بدرقه کنند. همین طور هم آقای قادری. مردم واقعا عصبی و ناراحتند. شما نمیدانید همین دیروز ۲۰۰ تا ۳۰۰ تلفن به من زدند و میپرسیدند که چرا این کار را کردهاند؟
من میگفتم بابا من اصلا روحم خبر نداشت. خدا رو شکر که من توانستم چهار ساعت قبل از فوتشان بروم عیادتشان و رفتم بالای سرشان. گفتم آقای قادری، چشمتان را باز کنید. من پوری بناییام. آمدهام دیدنتان. فیلمهای زیبایی با شما داشتم. کارگردانیهای زیبایی که کردید وما را رهبری کردید. کلی حرف زدم و گریه کردم.
ولی متاسفم که این جوری شد. حالا مردم از شهرستانها به من زنگ میزنند که ما داریم با اتوبوسراه میافتیم که برای مسجد بیاییم. میپرسند که چرا این کار را کردند؟ من نمیدانم چرا این کار را کردند؟ دلیل آن را خود خانواده آقای قادری میدانند.
خانم بنایی، شما خاطره خاصی از سر صحنه فیلمهایتان با آقای قادری دارید؟ در فیلم «کوچه مردها» که ما با هم بازی میکردیم. شما این فیلم را دیدهاید؟
بله.
سناریوی قشنگ آقای گله و کارگردانی آقای مطلبی؟
بله. بله. یک صحنه در این فیلم بود که من میروم با آقای فردین نان سنگک میگیرم و برمیگردم؟ آقای قادری به شوخی به من میگفت حالا پوری بگذار این فیلم اکران شود. همه میگویند کاش ما نان سنگک بودیم، تو بغل پوری بودیم. این همیشه به یاد من هست. واقعا هم درست گفتند چون وقتی فیلم اکران شد، من هر جا میرفتم به من میگفتندای کاش ما هم نان سنگک بودیم.
و ایشان آنقدر سر کار مهربان بودند. آنقدر برایم جالب بود که میدیدیم آقای قادری با آقای فردین مثل دو برادر و دو دوست کار میکردند.
سر جریان فیلم «پشت و خنجر» که آقای قادری با من صحبت کردند گفتند که پوری من اول میخواستم بگویم خانم شورانگیز طباطبایی این نقش را بازی کنند ولی بعد فکر کردم اگر به فروزان بگویم و به تو هم بگویم، شما دو تا میآیید مقابل هم بازی کنید؟! گفتم وای آقای قادری من بزرگترین آرزوی زندگیام این است که با خانم فروزان در یک فیلم بازی کنم. و خوشبختانه با خانم فروزان هم که صحبت کرده بودند ایشان هم همین حرف مرا تکرار کرده بودند.
بعد از من پرسیدند در مورد تیتراژ و اسمها. من گفتم برای من اصلا اسم مطرح نیست. هم اینکه ما دو تا با هم مقابل هم باشیم برایم خیلی جالب است. حالا میخواهد اسم من آخر از همه باشد. این برای من خیلی ارزش داشت که آقای قادری کاری کردند که ما دو تا در یک فیلم بازی کنیم.