صدایم طبیعی است؛ گفت‌وگو با استاد برکنارشده به‌خاطر «آهنگ صدایش»

قاسم اکسیری‌فرد، استاد فیزیک دانشگاه خواجه نصیر حکم دانشگاه مبنی بر برکناری خود را ناموجه می‌داند

واژه‌ها را خیلی شمرده بیان می‌کند، جمله‌بندی کامل، حتی در محاوره عادی. این تفاوتی‌ست که در حرف زدن و صدایش می‌توان سراغ گرفت و جای بحث هم ندارد. اما ماجرا وقتی پیچیده شد که با معیار «نرمال» و «غیرنرمال»، «عادی» و «غیرعادی» یا «طبیعی» و «غیرطبیعی»، صدای او را مورد قضاوت قرار دادند.

حالا دیگر ماجرای آن استاد فیزیک دانشگاه خواجه نصیر را اغلب شما می‌دانید که به‌خاطر «آهنگ صدایش» از تدریس در دانشگاه کنار گذاشته شده. گفته‌اند به او که صدایت «زنانه» است، «نازک» است، «خجالت‌آور» است و حکم به محرومیتش از تدریس در دانشگاه داده‌اند. قاسم اکسیری‌فرد اما این حکم، این معیار قضاوت را رد کرده و می‌کند. فراتر از آن، وقتی دانشگاه خواجه نصیر چنین حکمی داد، روزهای متوالی مقابل دانشگاه در خیابان ایستاد و برای عابران از علم فیزیک و مفاهیم مربوط به آن گفت.

قاسم اکسیری‌فرد اکنون از این تجربه و اعتراضاتش می‌گوید و نگاه خود به معیارهایی مانند «نرمال» یا «غیرنرمال» را شرح می‌دهد.

***

«عضو هیات علمی برکنارشده به علت آهنگ صدایش»؛ این شده امضای شما. همه نوشته‌هایتان در این چند ماه به این امضا ختم می‌شود. خودتان فکر می‌کنید آیا مشکلی در صدایتان هست؟

نه، من مشکلی در صدای خودم نمی‌بینم. این صدای طبیعی من است و با آن سال‌ها زندگی کرده‌ام. نه دوستانم، نه همکاران و نه دانشجویان و نه خانواده، هیچ فردی تا به حال از صدای من ایراد نگرفته بود.

جایی در یکی از مصاحبه‌هایتان خواندم که دنبال «درمان» هستید، «عمل جراحی» و مانند آن برای تارهای صوتی. چرا درمان؟

وقتی این ایراد از من گرفته شد، پیش پزشک متخصص حنجره رفتم. او حنجره مرا نگاه کرد و گفت که حنجره من هیچ ایرادی ندارد و بنابراین حاضر به عمل جراحی نشد. یعنی، با این که خودم مشکلی در صدایم نمی‌دیدم، وقتی از آن ایرادی گرفتند، گفتم که توصیه متخصصان را اجرا می‌کنم، اما آنها هم گفتند که نیازی به جراحی نیست.

بگذارید به یک مفهوم کلی‌تر بپردازیم، مفهوم «نرمال» و در نقطه مقابل آن «غیرنرمال»، امری که معیاری برای قضاوت فراهم می‌آورد. نگاهتان به این مفاهیم چگونه است؟ آیا اساسا صفتی مانند «غیرنرمال» یا «غیرطبیعی» را که در دانشگاه به صدای شما نسبت داده‌اند، قبول دارید؟ یا این تصور و معیار قضاوت را به چالش می‌کشیدید؟

من به افراد درون جامعه انسانی صرفا به عنوان انسان نگاه می‌کنم. از نگاه من انسان برچسب‌ناپذیر است. با تقسیم‌بندی انسان‌ها تحت هیچ مجموعه صفاتی آشنا نیستم و به آن خو نگرفته‌ام.

من اصلا این معیار قضاوت را قبول ندارم. نگاهم به دانشگاه این گونه است که امر تدریس یک نوع تخصص ایجاب می‌کند، مثل بنایی یا هر فن دیگری. برای عضویت در هیات علمی تنها باید به تخصص فرد نگاه کرد و دید که آیا او تخصص یا شایستگی‌های مربوطه را دارد یا نه. اگر جواب مثبت بود، او شایسته عضویت در هیات علمی هست. من این نوع نگاه را که اشخاص برای عضویت در هیات علمی باید «نرمال» باشند، قبول ندارم. من به افراد در دانشگاه به عنوان متخصص نگاه می‌کنم. اگر متخصص هستند، شایستگی عضویت در هیات علمی را دارند.

و در رابطه با بقیه نقش‌های اجتماعی چطور؟ آیا به‌طور کلی این تقسیم‌بندی آدم‌ها به «نرمال» و «غیرنرمال» بر اساس برخی تفاوت‌های ظاهری آنها را قبول دارید؟

نه، قبول ندارم. من به افراد درون جامعه انسانی صرفا به عنوان انسان نگاه می‌کنم. از نگاه من انسان برچسب‌ناپذیر است. با تقسیم‌بندی انسان‌ها تحت هیچ مجموعه صفاتی آشنا نیستم و به آن خو نگرفته‌ام.

صدای نرمال از نگاه مدیریت آن دانشگاه چگونه صدایی‌ست؟ جواب آنها به این پرسش چه بوده؟

احتمالا تعریفی از صدای نرمال دارند به این ترتیب که استاد بتواند با صدای رسا سخن بگوید و دانشجویان او را مسخره نکنند. اما حتی اگر این تعریف را هم بپذیریم، باز باید بگویم که دانشجویان هیچ وقت مرا مسخره نکرده‌اند.

و البته الان که با شما صحبت می‌کنم، به نظرم می‌رسد که صدایتان به اندازه کافی رسا هم هست.

من در تدریس هیچ مشکلی نداشته‌ام. برای سخنرانی‌های علمی هیچ گاه به مشکلی برنخورده‌ام و برنخواهم خورد. از این نظر ایرادی در خودم نمی‌بینم، هر چند که آهنگ صدایم نسبت به میانگین صدای مردان پایین‌تر یا زیرتر است، اما کماکان صدایم صدایی طبیعی‌ست. حتی اگر صدایم غیرطبیعی بود، حتی اگر ناتوان از سخن گفتن بودم، باز دلیلی وجود نداشت که مرا از شغلم کنار بگذارند.

دقت کنید «کمیته احراز صلاحیت‌های عمومی» دانشگاه خواجه نصیر در حکمی که شهریور ماه گذشته صادر کرد و به تایید اعضای آن هم رسیده، مدعی شده که من ناتوان از انتقال مفاهیم علمی به دانشجویان هستم. وقتی دلیل این حکم را پرسیدم، دبیر کمیته به صدایم اشاره کرد و گفت که صدای شما مشکل دارد.

وقتی خبر برخورد مدیریت دانشگاه خواجه نصیر با شما به خاطر آهنگ صدایتان در رسانه‌ها پیچید، ذهن خیلی‌ها متوجه دولت شد و آن را مسئول و مقصر دانستند. اما یکی از نوشته‌هایتان در فیسبوک عنوان می‌کرد که برخی از اعضای کمیته احراز صلاحیت‌ها، نمایندگان هیات علمی دانشگاه‌ها هستند. یعنی ورای بحث دولت و سیاست‌های آن، اینجا نخبگان علمی جامعه ایران اقدام به طرد کسی کرده‌اند که تا حدی در ظاهر «متفاوت» از باورهایشان نسبت به «انسان نرمال» است. فکر می‌کنم شاید ماجرا عمیق‌تر از مسئله دولت اصلاح‌طلب یا دولت اصول‌گرا باشد، بلکه برآمده از یک فرهنگ است.

تا حدودی موافقم که مشکلاتی که در سطح جامعه می‌بینیم، مثل مشکلی که من به آن برخورده‌ام، مشکلات از بالا به پایین نیست. یعنی این گونه نیست که اگر دولت تغییر کند یا یک اتفاق خیلی بزرگ بیفتد، آن وقت این مشکلات هم برطرف شود. شاید خیلی از این مشکلات برآمده از نوع نگاه خود ما شهروندان به یکدیگر باشد. به عبارتی بخش قابل توجهی از مشکلات ما همان‌طور که می‌گویید، فرهنگی‌ست. اغلب ما برخورد درست و انسانی با یکدیگر را تمرین نکرده‌ایم و تجربه کافی در مورد آن نداریم.

تدریس فیزیک در خیابان برای عابران

اگر دقت کنید، من تا به امروز هیچ کدام از انتقاداتم را متوجه ساختارهای بزرگ نکرده‌ام. هدفم از ابتدا این بوده این قضاوتی که معتقدم خطاست در همان مجموعه دانشگاه خواجه نصیر حل و فصل شود. اکنون موضوع به وزارت علوم کشیده و باز امیدوارم که این قضاوت خطا اصلاح شود و من به این نتیجه نرسم که عیب از ساختارهای خیلی بزرگ‌تر از دانشگاه خواجه نصیر و وزارت علوم است.

شما ایده منحصربه‌فردی را برای اعتراض به این معیار قضاوت و این تصمیم مدیریت دانشگاه خواجه نصیر درباره ادامه اشتغالتان پیش گرفتید، زدن به قلب اجتماع و تدریس فیزیک برای عابران در خیابان. این تجربه چطور بوده؟ عابرانی که احتمالا نمی‌دانند ماجرا از چه قرار است، چه رویکردی به ماجرا داشته‌اند؟ واکنش آنها به آهنگ صدای شما چه بوده است؟

اول این که من تا به امروز تجربه برهم‌کنش مستقیم با مردم درباره علم فیزیک و مفاهیم پیشرفته مربوط به آن را نداشته‌ام. این تجربه برایم تجربه‌ای زیبا بود. اما بگذارید از سئوال آخر شروع کنم. در حدود سه هفته‌ای که روبه‌روی دانشگاه ایستادم، هر روز با سی تا پنجاه نفر حرف می‌زدم و به سئوالات آنها جواب می‌دادم. هیچ فردی را ندیدم که بگوید صدای شما ایراد دارد و به‌خاطر صدایتان نمی‌توانید درست درس بدهید. کسانی که با آنها حرف می‌زدم از پزشک متخصص گرفته تا کودکان کار بودند، از بچه‌های دبیرستانی تا پیرمرد هفتاد و چند ساله که با عصا راه می‌رفت، زنان بودند و دختران و پسران، با همه و همه آنها تعامل داشتم و به سئوالاتشان جواب می‌دادم، اما هیچ کس از صدای من ایرادی نگرفت.

جز این، ۷۸ استاد و پژوهشگر ایرانی که در دانشگاه‌های معتبر مشغول به کار هستند و همین‌طور ۱۱ استاد بین‌المللی شناخته‌شده عضو گروه نظریه ذرات بنیادی مرکز مطالعات پیشرفته ایتالیا که مرا می‌شناسند، شهادت داده‌اند که من توانا به تدریس فیزیک در هر دانشگاهی هستم. تعداد قابل توجهی از پیشکسوتان فیزیک ایران به‌طور رسمی از من حمایت کرده‌اند. دو عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی صلاحیت آموزشی، پژوهشی و عمومی مرا تایید کرده‌اند. در کنار این‌ها رزومه من وجود دارد، سوابق تدریس و پژوهش‌‌های من وجود دارد، دکترای تخصصی‌ام وجود دارد و عضویتم در هیات‌های علمی.اگر از من می‌پرسید که چرا تصمیم گرفتم این کار را انجام بدهم، باید به عقب بازگردم و ماجرا را باز کنم. دانشگاه خواجه نصیر استدلال کرده و بر این استدلال اصرار دارد که من ناتوان از تدریس هستم و صلاحیت تدریس در دانشگاه را ندارم. اما واقعیت چیز دیگری است، یعنی هم کمیته تخصصی گرانش و هسته‌ای دانشگاه خواجه نصیر با تمدید قرارداد من موافقت کرده بود، هم معاونت آموزشی دانشکده فیزیک تقاضای تمدید قرارداد مرا داشت، هم شورای آموزشی دانشکده فیزیک در رابطه با من اعلام نیاز کرده بود و هم ۴۳۰ دانشجوی دانشگاه خواجه نصیر صلاحیت مرا برای تدریس تایید کرده‌اند و تقاضای تمدید قراردادم را دارند. در حقیقت ارزش‌یابی‌های رسمی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر بیان می‌کند که من یکی از اساتید خوب این دانشگاه بوده‌ام.

مشکلاتی که در سطح جامعه می‌بینیم، مثل مشکلی که من به آن برخورده‌ام، مشکلات از بالا به پایین نیست. یعنی این گونه نیست که اگر دولت تغییر کند یا یک اتفاق خیلی بزرگ بیفتد، آن وقت این مشکلات هم برطرف شود. شاید خیلی از این مشکلات برآمده از نوع نگاه خود ما شهروندان به یکدیگر باشد. اغلب ما برخورد درست و انسانی با یکدیگر را تمرین نکرده‌ایم و تجربه کافی در مورد آن نداریم.

وقتی همه این شواهد را کنار هم می‌گذاریم، می‌توانیم نتیجه بگیریم که حق تدریس و پژوهش برای من یک حق مکتسبه است و من این حق را کسب کرده‌ام، من به عنوان یک استاد خوب شناخته شده‌ام. همان‌طور که هیچ کارفرمایی نمی‌تواند یک استادکار خوب را برکنار کند به این علت که کار بلد نیست، دانشگاه هم نمی‌تواند مرا برکنار کند و بگوید شما تدریس بلد نیستید.

یکی از مهم‌ترین دلایلی که روبه‌روی دانشگاه ایستادم و همان جا مفاهیم فیزیک را به مردم درس می‌دادم، اشاره به این موضوع بود که حق تدریس برای من یک امر مکتسبه است، من توانا به انجام آن هستم بدون کلاس، بدون تخته سیاه، حتی در کف خیابان هم می‌توانم مفاهیم پیشرفته فیزیک را چه برای متخصصان و چه برای افراد غیرمتخصص بیان کنم. تجربه بسیار زیبایی آنجا داشتم. شاید روزی باید این خاطرات را جزءبه‌جزء بنویسم و برای خودم و دیگران به یادگار بگذارم، این که چگونه مفاهیم پیشرفته و بنیادین فیزیک را برای شهروندان عادی تدریس کردم و چه بازخوردهایی از مردم گرفتم. باید بگویم که من هم از مردم بسیار آموختم و از مردم تشکر می‌کنم.

تا اینجای کار آهنگ صدای شما باعث شده که امکان ادامه تدریس در دانشگاه خواجه نصیر را نداشته باشید. اما حالا بگذارید ماجرا را از یک زاویه دیگر ببینیم. آهنگ صدای متفاوت چه چیزهایی به شما داده است؟

خب، چیزهایی که من تا الان به دست آورده‌ام به خاطر تخصصم بوده و به خاطر توانایی‌های علمی‌ام. ما وقتی می‌گوییم که یک متخصص نباید به خاطر آهنگ صدا یا صفات ظاهری‌اش کنار گذاشته شود، این سخن یک روی دیگر هم دارد، یعنی یک متخصص به خاطر صدا و دیگر خصوصیات ظاهری‌اش که او را از دیگران متمایز می‌کند، نباید چیز خاصی را به دست بیاورد.

پرسشم را جور دیگری مطرح می‌کنم. آهنگ صدای شما در این چند ماه باعث شده است که ناملایماتی را در زندگی تجربه کنید. این ناملایمات چه چیزی را به شما اضافه کرده؟

تجربه؛ تجربیاتی که کمتر دانش‌پیشه‌هایی در سطح جهان داشته‌اند. من سراغ ندارم یک متخصص ذرات بنیادی و گرانش را که چنین تجربه‌ای کرده باشد، یعنی حدود یک ماه به خیابان برود و با مردم درباره تخصص خودش حرف بزند، از آنها یاد بگیرد و سعی کند دانش خود را از این طریق به مردم منتقل کند. من این مدت به ایده‌های خوبی درباره نشر علم در جامعه رسیدم. متوجه شدم که ما در ایران تلاش چندانی برای انتشار مفاهیم خوب علمی میان مردم نمی‌کنیم. متخصصان ما می‌توانند هر از گاهی به میان جامعه بروند، با مردم عادی برهم‌کنش داشته باشند و مفاهیم نوین علمی را به صورت مستقیم به آنها درس بدهند. نه این که مردم را برای کنکور و دانشگاه آماده کنیم، بلکه علم را به مردم بیاموزیم. به نظرم، برای پیشرفت علم در ایران کارهای خوبی انجام می‌شود، اما یک حلقه مفقوده این میان وجود دارد، یعنی تلاش نظام‌مندی صورت نمی‌گیرد که مردم عادی را با مفاهیم علمی آشنا کنیم و علم را به سطح جامعه ببریم. این یکی از تجربیات خوبی بود که داشتم. تجربه‌های بد هم این مدت داشته‌ام، بی‌کاری کشیده‌ام، اما حالا قسمت‌های خوب ماجرا را نگاه می‌کنم و این که چه چیزهای خوبی آموختم، چه ایده‌هایی را به دست آوردم تا بتوانم در آینده آنها را اجرا کنم.