«یک وقت بود که توی مملکت ما هرکس که سواد خواندن و نوشتن داشت و صدالبته اگر نفوذ هم داشت، میتوانست امتیاز روزنامه بگیرد و حالآنکه همین فرد سالها میگذشت تا میتوانست روزنامهنویس بشود.»
زمانیکه فیروز گوران این جمله را در مقدمه مصاحبهاش با داریوش همایون در سال ۱۳۵۲ مینوشت، اگر میتوانست سالهایی را تصور کند که جمهوری اسلامی نهتنها به او اجازه روزنامهنویسی نمیدهد که او را در زیرزمین اداره اماکن نیروی انتظامی به شکستن پاهایش تهدید میکند، شاید همان هنگام از عشق زندگیاش، روزنامهنگاری، دست میشست.
اما آن زمان، تازه چندماهی بود که بهدستور ساواک از کار کردن در روزنامه «کیهان» منع شده بود و به روزنامه «آیندگان» داریوش همایون پیوسته بود و با مصاحبه با مدیر خود روزنامه میخواست، برخلاف وظیفه روزمرهاش، «کار مفیدی» انجام بدهد.
فیروز گوران که از آخرین شاخههای درخت روزنامهنگاران سرشناس دهههای چهل و پنجاه بود و دیروز، ۳۰ خرداد، بر زمین افتاد، هیچگاه صاحب امتیاز هیچ روزنامهای نشد، اما انگار خون روزنامهنویسی در رگهایش جاری بود که توانست از حضیض پادویی در چاپخانه «مهر ایران» در سال ۱۳۳۶برسد به اوج شورای سردبیری روزنامه «آیندگان» در سال ۱۳۵۷؛ روزنامهای که، در کنار روزنامههای «کیهان» و «اطلاعات» آن دوران، از پرتیراژترین و مؤثرترین و در عین حال جنجالیترین روزنامههای تاریخ مطبوعات ایران بود.
فیروز گوران جز یک بار به فعالیت آشکار سیاسی نپرداخت و بابت همان یک بار هم به زندان افتاد. در سال ۱۳۵۰ عضو ساکا (سازمان انقلابی کمونیستهای ایران) بود که خودش میگفت بهرغم مرام مارکسیست روسی داشتن، ضد حزب توده بود. او را، که آن زمان در روزنامه «کیهان» کار میکرد، به اتهام «اقدام علیه امنیت کشور» گرفتند و «با کابل شکنجه» کردند و از این زندان و به آن زندان فرستادند و بهتبعید روانه زندان عادلآباد شیراز کردند تا دو و نیم سال بعد که مشمول عفو شد و آزاد شد و به تهران بازگشت.
آن زمان فیروز گوران ۳۲ ساله بود و دیگر وارد هیچ فعالیت سیاسی تشکیلاتی نشد، اما نه آخرین بازداشتش بود، نه آخرین بازجوییاش و نه آخرین زندانش. برگشت به کار روزنامهنگاری که گویی برای آن زاده شده بود. عجیب اینکه، پس از زندان، او که بهقول خودش روزنامهنگاری بود با «تفکرات چپگرایانه»، از روزنامه «آیندگان» سردرآورد که مدیرش، داریوش همایون، «دیدگاههای راستگرایانه» داشت و گوران او را «سرسپردۀ دربار» میدانست، اما در اولین برخورد با همایون «تحت تأثیر ادب و فروتنی» او قرار گرفت.
بیشتر در این باره: فیروز گوران، روزنامهنگار کهنهکار، درگذشتفیروز گوران در روزنامه آیندگان، که آن زمان مسعود بهنود سردبیریاش را بهعهده داشت، ماند و تا آخرین روز حیات این روزنامه در سال ۱۳۵۸ هم در آن ماندگار شد؛ یعنی تا هنگامی که آیتالله خمینی به قهر اعلام کرد دیگر این روزنامه را نمیخواند و بعد هم روزنامه «جمهوری اسلامی» در مقالهای مدعی کشف اسناد ساواک در حمایت از آن شد و ماجرا عاقبت به توقیف و تعطیلی همیشگی «آیندگان» در تابستان ۱۳۵۸ انجامید.
آیندگان روزنامه نوپای بیماجرایی نبود، اما سالهای حضور فیروز گوران در آن، سالهایی بود پرماجرا که در اغلب آنها پای گوران هم در میان بود، بیآنکه مدیر روزنامه باشد یا حتی سردبیر. آیندگان همواره در معرض اتهام وابستگی به دربار یا دولت بود، اما شعار فیروز گوران، که اغلب نقش محوری در تحریریه روزنامه بازی میکرد، این بود: بیطرف آری، بیتفاوت نه.
در دوران حضور گوران در آیندگان بود که اعتصاب اول مطبوعات در بحبوحه انقلاب شکل گرفت که نتیجه آن مذاکره نمایندگانی از مطبوعات از جمله سیروس علینژاد و فیروز گوران از طرف روزنامه آیندگان با دولت و عقبنشینی دولت از سانسور مطبوعات شد. و پس از همین اعتصاب بود که گوران و همکارانش بهخاطر مخالفت هوشنگ وزیری، سردبیر وقت آیندگان، با چاپ عکس مصدق در روزنامه سردبیری را از او گرفتند و شورای سردبیری را تشکیل دادند. حالا او در شورای سردبیری جا گرفته بود و عمید نائینی، جهانبخش نورائی، مسعود مهاجر، حسین فرهمند و مدتی بعد محمد قائد را در کنار خود داشت.
گوران: تیمسار، شما تشریف بیاورید این طرف میز، ما برویم آن طرف؛ بعد ما هم میگوییم مملکت در خطر است.
حدود ۲۰ روز بعد، پس از حادثه خونین ۱۳ آبان ۱۳۵۷ دانشگاه تهران، اعتصاب تاریخی ۶۲ روزه مطبوعات شکل گرفت و باز پای گوران وسط بود. اینبار در نتیجه بازداشت دهها روزنامهنگار ازجمله او. گوران از سال ۵۰ تا آن زمان نزدیک به ۱۵ بار بازجویی شده بود، اما بازجویی ۱۲ روزه آبان ۵۷ برای او عجیبترین بازجویی بود، بهگونهای که ظنین شد اطلاعاتی که از او میخواستند «در طرح ترور احتمالی مؤثر باشد.»
در همین دوره بود که در برابر اصرار سپهبد مقدم برای پایان گرفتن اعتصاب، وقتی گفته بود مملکت در خطر است، خطاب به او گفته بود: تیمسار، شما تشریف بیاورید این طرف میز، ما برویم آن طرف؛ بعد ما هم میگوییم مملکت در خطر است.
نهایتاً اعتصاب بزرگ در پی قولهای شاپور بختیار برای گشایش فضا از یکطرف و کسب نظر پنهانی از آیتالله خمینی که در نوقللوشاتو بود، پایان گرفت. اعتصابی که سی سال بعد گوران دربارهاش گفت کار غلطی بود.
فیروز گوران تا پیروزی انقلاب ۵۷ یک بار دیگر هم مزه زندان را چشید. اوائل بهمن ۱۳۵۷ او و چهار روزنامهنگار دیگر را نظامیان نیمهشب بازداشت کردند و به باغشاه بردند. بازداشتی که نه خود گوران دلیلش را فهمید نه ظاهراً بختیار از آن خبر داشت و نه اصلاً معلوم شد بازداشتکنندگانش دقیقاً چه کسانی بودند.
عاقبت ۲۲ بهمن فرارسید و روز ۲۳ بهمن تیتر «شاهنشاهی در ایران منقرض شد» بر پیشانی «آیندگان» نشست، اما داستان تلخ فیروز گوران انگار تازه داشت آغاز میشد. شورای سردبیری و تحریریه آیندگان پس از انقلاب هم کوشیدند همچنان «بیطرف بمانند، اما بیتفاوت نباشند»، اما دیری نپایید که ترکش انفجار انقلاب بر تن این روزنامه هم نشست و عاقبت، همانطور که گفته آمد، در مرداد ۱۳۵۸برای همیشه روانه بایگانی تاریخ مطبوعات شد و فیروز گوران برای مدتی روانه زندان اوین.
اگر فیروز گوران تا پیش از انقلاب روزنامهنگاری بود که با انواع سانسور و فشار حکومت سروکله میزد، پس از انقلاب روزنامهنگاری بود که هم با سانسور و حکومت سروکله میزد و هم اجازه روزنامهنگاری نداشت! پس از توقیف آیندگان، مدتی مجله «حمل و نقل» را اداره کرد و مدتی نیز سردبیری مجله «جامعه سالم» را برعهده گرفت که شهریور ۱۳۷۷ به جمع پرشمار نشریات توقیفشده پیوست.
جمهوری اسلامی دیگر اجازه کار در مطبوعات به فیروز گوران نداد، اما کارش با او هم تمام نشده بود. در بهمن ماه ۱۳۸۰ که احضار شمار زیادی از روزنامهنگاران و نویسندگان به محل اداره اماکن نیروی انتظامی خبرساز شد، فیروز گوران نیز ازجمله کسانی بود که، همزمان با داریوش شایگان و نوشابه امیری و علی دهباشی و...، به این زیرزمین عجیب و مخوف فراخوانده شد.
در همان زمان، او در گفتوگو با رادیو فردا جزئیات این احضار را علنی کرد. از دلیل احضارش خبر نداشت، هیچ اتهامی به او تفهیم نشد و هیچ حکمی هم به او نشان داده نشد، فقط «مهدوی» نامی به او تلفن کرد و او را خواست و در آن زیرزمین به او گفت: «تا کی میخواهی علیه نظام اقدام کنی؟»
گوران ادامه ماجرا را اینگونه روایت کرده بود: «گفتم اصلاً بگویید برای چی احضار کرده اید؟ حرفم هنوز تمام نشده بود که آن یک نفر دیگر که بغل او [مهدوی] نشسته بود، گفت آقا، اینها آدم نمیشوند. مگر نمیبینی افسار [کراوات] به گردنشان است. گفتم به مسائل شخصی من شما چه کار دارید؟ اصلاً اتهام من چیست؟ گفت تو باید آدم بشوی. آنقدر میآوریم و میبریمت تا آدم بشوی و دفعه بعد هم حتماً احضارت میکنیم. گفتم اگر احضارم بکنید و مسئلهی من ربطی به اماکن نیروی انتظامی نداشته باشد، نمیآیم. بعد گفتند: نمیآیی؟ ما میآوریمت. و بعد هم بازجو گفت جفت پاهای تو را من خودم میشکنم... گفت چرا اینقدر با رادیوهای خارجی صحبت میکنی؟ چرا با رادیوآزادی صحبت میکنی؟ من گفتم مگر صحبت کردن با رادیوآزادی جرم است؟ باز او که نقش تحریککننده داشت گفت: آقا! حقوقبگیر آنجاست دیگر. من گفتم باباجان بگذارید من آرام به سؤالهای شما جواب بدهم. حقوقبگیر کسی نیستم و الان بیکارم. باز آن طرف گفت: نه، از "سیا" حقوق میگیرد...»
تحلیل فیروز گوران از پشتپرده احضارشان این بود که «ادامه همان احضارهایی است که در گذشته میکردند در خود دادگاه انقلاب که بعد منجر به قتلهای زنجیرهای شد و از این بحثها.» و ادامه داد بود: «بسیار هم آن زیرزمین را خطرناک میدانم و گمان نمیکنم همان یکی باشد، ولی این آقای ابطحی [رئیسدفتر خاتمی] که امروز صحبت کرده و آقای وزیر کشور و اینها که میگویند ما داریم پیگیری میکنیم، دیر دارند پیگیری میکنند.»
و عاقبت گفته بود: «من تصورم این است که دوباره دارند تست میکنند برای ادامه همان رعب و وحشت و کاری که در گذشته کردند که یک عده را کشتند و خفهشان کردند از بچههای نویسندگان و اینها را. گمان میکنم زنده شدن و ادامه آن حرکت است. منتها الان با این احضارها دارند تست میکنند ببینند واکنش چیست.»
فیروز گوران پس از توقیف ماهنامه «جامعه سالم» گفته بود: «در اين حرفه میمانم، در اين حرفه میميرم.» حالا او مرده است، در حرفۀ «روزنامهنویس».