(در بخشهای پیشین چگونگی نخستوزیر شدن شاپور بختیار و اخراج او از جبهه ملی را بررسی کردیم. از این قسمت٬ عملکرد او را در طی دوران ۳۷ روز نخستوزیری بررسی میکنیم.)
نخستوزیری شاپور بختیار از ابتدا با بحرانهای بسیاری روبهرو بود، اما مهمترینشان در نخستین ساعات ترکیب کابینه بود. با اخراج او از جبهه ملی، بختیار عملاً تنها مانده بود.
منوچهر رزمآرا، وزیر بهداری دولت بختیار به خاطر میآورد که در زمان انتخاب وزرا، اعضای مهم جبهه ملی نه تنها حاضر نبودند که در کابینه عضو شوند، بلکه برخیشان اقدام شاپور بختیار در پذیرش نخستوزیری در روزهای بحرانی دیماه سال ۵۷ را خیانتی به جنبش ملی ایران توصیف میکردند.
همزمان بختیار نیز برای انتخاب وزرایش شرطی سختگیرانه داشت و به گفته رزمآرا حاضر نبود هیچ کدام از کسانی را که در فاصله ۲۸ مرداد ۳۲ تا دیماه ۵۷ سابقه وزارت داشتند، به کابینه خود راه بدهد.
رزمآرا میگوید: «تنها دو استثنا وجود داشت که یکی شادروان [احمد] میرفندرسکی بود که در کابینههای گذشته شغل معاونت وزارتخارجه را داشت و حتی یک بار کفیل وزارت خارجه شده بود و یکی دیگر، پسر عموی بختیار، آقای عباسقلی بختیار که معاون وزارت اقتصاد بود. باقی هیچ کدام سابقه مسئولیت وزارتی اصلاً نداشتند».
سیروس آموزگار، دیگر عضو همین کابینه که سمتهای وزیر مشاور و سرپرستی وزارت اطلاعات و جهانگردی را بر عهده داشته نیز میگوید که بختیار حتی به دنبال پسران محمد مصدق نیز رفت. به گفته او، احمد مصدق برای وزارت کار و دکتر غلامحسین مصدق نیز برای وزارت بهداری انتخاب شدند اما در نهایت روی گرداندن جبهه ملی از کابینه بختیار موجب شد تا این دو نیز به عضویت کابینه در نیایند.
بدین ترتیب از میراث مصدق، نه خانوادهاش، نه همحزبیهایش و نه هیچ یک از اطرافیانش به بختیار نپیوستند و آنچه ماند تنها قاب عکسی بود از او که همیشه در کنار بختیار دیده میشد.
مسئله ارتش
یکی از پرسشهای مهم بر سر راه بختیار چگونگی برخورد با ارتش شاهنشاهی ایران بود. ارتش در آن زمان به عنوان یک نهاد قدرتمند نظامی حامی محمدرضا شاه شناخته میشد و این باور وجود داشت که هر تصمیمی که به تضعیف شاه بیانجامد میتواند واکنش خشن ارتش را در پی داشته باشد.
مسئله کودتای احتمای ارتش، یکی از نگرانیهای عمده انقلابیون نیز بود.
برای بختیار این نگرانی میتوانست عمیقتر نیز باشد چرا که در نهایت در روزهایی که گروهی از معترضان در خیابانها خواستار تغییر نظام بودند، او بدون ارتش ساعتی نمیتوانست در مقامش به عنوان نخستوزیر مشروطه مقاومت کند.
عباس میلانی، پژوهشگر تاریخ معاصر و نویسنده کتابهای شاه، معمای هویدا و ایرانیان نامدار معتقد است که ابتکار بختیار برای تعامل با ارتش، انتخاب ارتشبد فریدون جم به سمت وزارت جنگ بود.
میلانی میگوید: «هدف او و همچنین صدیقی این بود که تیمسار جم را که در آن زمان سفیر ایران در ایتالیا بود به کشور برگردانند و او را وزیر جنگ کنند چرا که میدانستند او در ارتش محبوبیت دارد و از آنجا که آدم با جربزهای است، هم میتواند ارتش را یکپارچه و هم متحد دولت نگاه دارد».
در نتیجه ارتشبد جم از ایتالیا به تهران بازگشت و به سنت همیشگی، مستقیم به دیدار محمدرضا شاه رفت تا درباره پذیرش وزارت جنگ در کابینه بختیار مذاکره کند.
عباس میلانی میگوید: «متأسفانه شاه زیر بار شرایطی که ارتشبد جم تعیین کرده بود نرفت. جم اختیارات تام قانون اساسی میخواست. به نظر من تکلیف دولت بختیار در همین زمان روشن شد چرا در همان مقطع میشد پیشبینی کرد که بدون کسی مانند جم، امرای ارتش زیر بار بختیار نخواهند رفت.»
در نهایت با انتخاب شاه، ارتشبد جعفر شفقت به سمت وزارت جنگ انتخاب شد که همانند خود بختیار در کشور فرانسه تحصیل کرده بود و دکترای حقوق داشت.
با انتخاب شفقت کابینه تکمیل شد و اعضایش همراه با شاپور بختیار به سنت همیشگی برای دیدار با شاه و به اصطلاح «شرفیابی» به کاخ نیاوران رفتند. این آخرین بار بود که در تاریخ ایران، شاه مملکت با رئیس و اعضای دولت به شکل رسمی ملاقات کرد.
و البته این آخرین دیدار شباهتی به دیدارهای مشابه قبلی نداشت. وزرا و شخص نخستوزیر برخلاف سنت لباس رسمی گلدوزی شده که به ژاکت معروف بود به تن نداشتند و در عوض کت و شلوارهای معمولی پوشیده بودند. ضمن اینکه نه نخست وزیر و نه وزرا هیچ یک دست محمدرضا شاه را نبوسیدند.
با این حال شاه با لبخندی ملایم وارد اتاق شد. با همه اعضای کابینه دست داد. چند کلمهای با برخیشان صحبت کرد. و با خونسردی آنها را ترک کرد. در ویدئوهای به جای مانده از این ملاقات، در چهره شاه –شاهی که عملاً در آستانه از دست دادن تاج و تخت است – اثری از دلگیری و ناراحتی نیست. حتی آثار بیماری کشنده او نیز در این دیدار قابل ردگیری نیستند.
برای محمدرضا شاه پهلوی، انتخاب شاپور بختیار به مقام نخستوزیری، آخرین –دقیقاً آخرین– تصمیمی است که در مقام حاکم کشور اتخاذ کرد. بعد از این دیگر گویی او هیچ کار دیگری نداشت جز اینکه کشورش را بعد از ۳۷ سال و چهارماه سلطنت، ترک کند.
رأی اعتماد و خروج شاه
بختیار مصر بود که بعد از فرمان شاه، برنامه و وزارایش را به مجلس سنا و مجلس شورای ملی ببرد و بعد از رأی آنها کارش را شروع کند؛ اقدامی که بر اساس روال حکومت محمدرضا شاه در ۲۵ سال بعد از ۲۸ مرداد، عملاً اهمیتی نداشت.
منتقدین در آن دوره با عبارت «مجلس رستاخیزی» این نهاد را بیاعتبار میخواندند. اگر مشروعیت پارلمان به رأی مردم برای برگزیدن نمایندگانش است، در مجلس شورای ملی سال ۵۷ از آن رأی و انتخابات واقعی خبری نبود.
بختیار در مصاحبه با رادیویش در سالهای بعد از انقلاب علت پافشاری برای رفتن به مجلس را چنین شرح داده است:
«دو نکته در اینجا باید تذکر داده شود. از سال ۱۳۰۵ تا دوره شانزدهم و همزمان با مرحوم دکتر مصدق من مجلسی را به یاد ندارم که در آن اکثریت یا حتی اقلیت قابل توجهی نماینده واقعی مردم بوده باشند. دخالتهای مستمر [در انتخابات] مانع از این میشد که نمایندگان واقعی به مجلس بیایند. اما همین مجلسها هم مصدق داشتند، هم مؤتمنالملک داشتند [حسین پیرنیا، رئیس دوره چهارم مجلس]، هم مستوفی الممالک داشتند، هم مشیرالدوله داشتند و هم رجالی که به شهرت اینها نیستند. همه اینها افرادی ملی بودند که کنار دیگرانی نشسته بودند که از آنها بوی ملیگرایی نمیآمد. اما نکته دومی هم هست که من معتقدم و آن این است که به نظر من مجلس بد، هر قدر هم بد باشد بهتر از بیمجلسی و دیکتاتوری است.»
بختیار سرانجام در روز ۲۶ دی ماه از مجلس رأی اعتماد گرفت و همان روز محمدرضا شاه نیز برای همیشه ایران را ترک کرد.
برای طرفداران آیتالله خمینی، خروج شاه یک پیروزی قابل توجه به نظر میرسید. و برای طرفداران شاه، این روز شاید یکی از تلخترین روزها بود؛ گویی دیگر امیدی به سرپا ماندن نظام پادشاهی مشروطه باقی نمانده بود و سرانجام پایان کار شاه فرارسیده بود.
با این وصف، بختیار که مدعی بود میخواهد نخستوزیر همین نظام باشد، چرا خواستار خروج شاه بود؟ او سالها بعد به این سؤال چنین پاسخ داد:
«من برعکس آنچه که خیلیها تصور میکنند از فشار آمریکاییها بر شاه برای ترک ایران اطلاعی نداشتم. فکر میکردم که با رفتن او دیگر بهانهای در دست خمینی نخواهد بود، چون تز خمینی این بود که شاه باید برود. بعدها ما فهمیدیم که مقصود خمینی اصلاً رفتن شاه نبود بلکه مقصود اصلی او، آمدن خودش و در آوردن مملکت به این شکلی که هست [برپایی جمهوری اسلامی و قدرت ولایت فقیه] بوده. من از شاه خواهش کردم که صلاح ممکلت در این است که او کشور را ترک بکند. حالا اگر آمریکاییها هم میگویند او را تحت فشار گذاشتند، آن امری است علیهده. اما من این شرط را یا مودبانه بگویم این خواهش را کردم. و ایشان هم بعد از یک هفته که جواب ندادند، پذیرفتند.»
آزادی
نخستوزیری شاپور بختیار قبل از هر چیز با یک مفهموم کلیدی پیوند خورده است؛ آزادی.
نخستین اقدام او در این مقام دعوت از روزنامهنگاران سرشناس و دیدار با آنها بود. ماجرا را از زبان خودش بخوانیم:
«من ارباب مطبوعات را خواستم در منزل خودم. در حدود ۴۰-۵۰ نفر بودند. و بهشان گفتم شما آزادید، از همین خانه من که بیرون رفتید آنچه را که مایلید بنویسید. نه سانسور قبل [از انتشار] هست و نه بعد. اگر هم به کسی ناسزایی گفتید، خود آن شخص در دادگستری تعقیب میکند، اما راجع به شخص من هر چه بنویسید من تعقیب نمیکنم. میخواستم یک درسی بدهم که این دولت با دولتهای قبلی، تفاوت کلی دارد.»
آزادی بیان برای مطبوعات در واقع آغاز راهی بود که بختیار برای گسترش دیگر آزادیها به کار بست. مجیدتفرشی، پژوهشگر تاریخ معتقد است که اصولا تاکتیک آقای بختیار این بود که به خواستههای مخالفان عمل کند تا عملا انقلابیون طرفدار آیتالله خمینی خلع سلاح شوند.
او میگوید: «دکتر بختیار در طول ۳۷ روز نخستوزیری چند کار انجام داد. یکی آزادی همه زندانیان سیاسی بود. بعد مساله انحلال ساواک بود که به نظر میرسید یک کار تبلیغاتی بود برای آرام کردن اوضاع، وگرنه هیچ کشوری که بدون سازمان اطلاعات و امنیت نمیتواند فعالیت کند. در واقع این یک مانور تبلیغاتی بود مبنی بر اینکه قرار است اصلاحاتی در مملکت صورت بگیرد.»
به بیان دیگر بسیاری از کارهایی که بختیار به سرعت انجام میداد، خواستههای کلیدی مخالفان و در رأسشان آیتالله خمینی بود.
مجید تفرشی معتقد است که آیتالله خمینی نیز خیلی زود به این تاکتیک و اهمیتش پی برد و به همین دلیل بعد از به قدرت رسیدن بختیار اعلام کرد که میخواهد به ایران برگردد.
به گفته این پژوهشگر، در این مقطع هر دو طرف از اهمیت زمانبدی برگشت آیتالله خمینی آگاه بودند و آیتالله نیز برخلاف توصیههای اطرافیانش مصر بود در این بازگشت تأخیری رخ ندهد.
تفرشی میگوید: «هر دو طرف میدانستند که این تاخیر به نفع بختیار است و هر قدر که بگذرد بخت مخالفان برای پیروزی کاهش پیدا میکند.»
همزمان، بختیار که فکر میکرد با فراهم کردن آزادیهای بسیار میتواند اعتراضهای خیابانی و اعتصابات گسترده را کنترل کند، به سد آیتاللهی خورد که مدام از طرفدارانش میخواست جلوی بختیار کوتاه نیایند و به تظاهرات و مقاومت در برابر دولت ادامه دهند.
اما آزادیهای گسترده و عمل کردن به خواسته مخالفان، تنها ابتکار بختیار برای آرام کردن اوضاع نبود. او وقتی دید هیچ کس به اقدامات دموکراتیکش توجهی ندارد تصمیمی گرفت که این روزها طرفدارانش چندان درباره آن صحبت نمیکنند؛ اینکه به عنوان نخستوزیر ایران به فرانسه سفر کند و شخصاً با آیتالله خمینی به عنوان رهبر اعتراضها ملاقات کند!