بختیار؛ ۶- معامله با «امام»

  • کیوان حسینی

آیت‌الله خمینی در حال خواندن نماز در محل اقامتش در نوفل‌لوشاتو در فرانسه.

در بخشهای پیشین دیدیم که بختیار بعد از اینکه به قدرت رسید، خیلی سریع تلاش کرد با آزاد کردن زندانیان سیاسی، انحلال ساواک و همچنین تضمین آزادی بیان، نارضایتی‌های گسترده را کنترل کند. اما گویی همه این آزادی‌ها برای پایان دادن به اعتراض‌ها کافی نبود.)

در زمستان ۵۷ و دوره قدرت شاپور بختیار، نارضایتی عمومی در میان مردم موج می‌زد. بختیار خود ۲۵ سال یکی از همین ناراضیان بود. اما گویی حالا که به قدرت رسیده بود، کسی به عملکرد او توجهی نداشت. انگار نه انگار که بختیار به شکل دراماتیکی زمینه‌ آزادی‌های بسیاری را فراهم کرده بود. برعکس! این آزادی‌ها به جای اینکه مرحمی بر درد ۲۵ سال سرکوب باشد، به فرصتی برای گسترش نارضایتی‌ها تبدیل شده بود.

ضمن اینکه بختیار در ظاهر در «قدرت» بود، اما در عمل، قدرتش برای تغییر بسیار محدود بود. نه به این خاطر که اختیارات کافی نداشت. بلکه به خاطر هرج و مرج حاکم بر کشور، اعتصاب‌های گسترده و کارشکنی سیستماتیک مخالفان.

منوچهر رزم آرا، وزیر بهداری کابینه بختیار معتقد است که در این زمان، قدرت واقعی «در خیابان بود». او می‌گوید: «حتی برخی وزرا را به وزارتخانه‌شان راه نمی‌دادند. تنها وزیری که تا روز ۲۲ بهمن در دفتر کارش حاضر شد، من بودم. روز سوم یا چهارم که وزیر شدم، ۵۰ -۶۰ تا از پزشک‌ها آمدند به دفتر من و گفتند که آقا ما شما را قبول نداریم. اما من یک احترامی به عنوان یک پزشک و استاد دانشگاه داشتم. من گفتم شما فقط همکاری کنید تا وضع درمان و داروی ممکلت مختل نشود.»

چنانکه رزم‌آرا می‌گوید در طی ۳۷ روز نخست‌وزیری شاپور بختیار، هیات دولت تنها پنج بار تشکیل جلسه داد و در این روزهای بحرانی، قدرت در دست گروههایی مانند «آخوندها، جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب توده» بود.

هر چه بود بختیار خیلی زود به این نتیجه رسید که کار دولتش آنگونه که او تصور کرده بود پیش نمی‌رود و نه از پایان اعتراض‌ها خبری هست و نه از بازگشت کارمندان و کارگران اعتصابی به سرکار. کشور کماکان فلج بود. و چشم معترضین به دهان آیت‌الله خمینی در پاریس.

ملاقات با آیت‌الله

در چنین شرایطی، بختیار به ابتکار دیگری روی آورد؛ سفر نخست وزیر به فرانسه و ملاقات با آیت‌الله خمینی که عملا رهبری اعتراضها را به دست داشت و مصر بود که اعتراضها و اعتصابها باید ادامه پیدا کنند.

او که در مجادله با همفکرانش در جبهه ملی مصر بود که از دخالت روحانیون در سیاست باید جلوگیری کرد، این‌بار خود به این نتیجه رسیده بود که برای حل بحران بهتر است که با خمینی به عنوان یک آخوند انقلابی از در دوستی بیرون بیاید و او را با دولتش همراه کند. این در واقع شبیه به همان نقشه‌ای است که کریم سنجابی، رهبر جبهه ملی نیز بر اجرایش پافشاری می‌کرد و معتقد بود موفقیت احتمالی این گروه در هدایت دولت، بدون همراهی آیت‌الله خمینی غیرممکن است.

بختیار در سال ۱۳۶۰ درباره دلایل این تصمیم که در تضاد با مواضع اصولی او مبنی بر جدایی دین و سیاست به نظر می‌آید، در مصاحبه‌ای تبلیغاتی با رادیوی خودش چنین گفته است:

«این یک عمل سیاسی صحیحی بود که انجام دادم و دلیلش هم این است که عرض می‌کنم. یک مردی [آیت‌الله خمینی] به ناحق سوار یک عده مردمی بدون آگاهی سیاسی، ستم‌کشیده و محرومیت دیده ]شده بود]. عده کثیری از مردم به خمینی اعتقاد پیدا کرده بودند. من فکر ۵۰ سال دیگر را می‌کنم که مردم وقتی تاریخ را می‌خوانند نگویند چه اشکالی داشت که این آقا با آقای خمینی دیدار نکرد تا مشکلات را بگوید. این خودخواهی نبود؟ این آقا خیلی از خودش راضی نبود؟ روی این فکر بود که این تصمیم را خودم گرفتم.»

بختیار برای تدارک این دیدار که شاید می‌توانست بر مسیر تحولات سیاسی و تغییرات نظام سیاسی ایران، تاثیرات سرنوشت‌سازی بگذارد با مهدی بازرگان تماس گرفت و ایده این ملاقات را با او در میان گذاشت.

او همچنین متنی نیز به عنوان یک نامه به آیت‌الله خمینی آماده کرد تا به دست او برسد.

چنانکه بختیار می‌گوید اینگونه به نظر می‌رسید که برای این سفر و دیدار با خمینی، مشکلی وجود ندارد و به همین دلیل او کاملا آماده بوده که همراه با تعدادی از هواداران آیت‌الله خمینی مانند مهدی بازرگان به فرانسه سفر کند. اما در نهایت یک شرط از سوی خمینی موجب شد تا این ایده نیز به نتیجه‌ای نرسد.

منوچهر رزم‌آرا که قرار بود در این سفر نخست‌وزیر را همراهی کند می‌گوید وقتی نامه با واسطه به دست آیت‌الله خمینی رسید، او گفت که شرط ملاقات این است که بختیار از نخست‌وزیری استعفا کند؛ شرطی که بختیار حاضر به پذیرش آن نبود و معتقد بود با توجه به روال معمول نظام پادشاهی در دوره محمدرضا شاه، او این مقام را به شکل قانونی کسب کرده است. پافشاری بختیار بر تصدی مقام نخست‌وزیری که به حکم شاه به دست آورده بود نشان می‌داد که او اعتقادی به زیر سئوال رفتن مشروعیت موقعیتش ندارد و اگر چه برای یک معامله جدی با آیت‌الله خمینی آماده است، اما حاضر نیست بر سر مقام خودش چانه بزند.

بدین ترتیب ایده دیدار در نوفل‌لو‌شاتو و هرگونه معامله احتمالی با «امام» نیز در نطفه شکست خورد.

بازگشت «امام»

بعد از بی‌نتیجه ماندن تلاش برای ملاقات با آیت‌الله خمینی، مساله مهم بعدی که نخست‌وزیر با آن روبه‌رو شد، مساله بازگشت آیت‌الله به ایران بود. خمینی که حالا با لقب «امام» عملا در عالی‌ترین رتبه رهبری مذهبی نیز قرار گرفته بود مصر بود که هر چه زودتر به ایران برگردد.

اما بختیار در تلاش بود تا در این سفر تاخیر ایجاد کند. به همین دلیل او فرودگاه مهرآباد را بست تا هواپیمای حامل آیت‌الله خمینی به ایران وارد نشود. بختیار معتقد بود این تاخیر به نفع دولتش خواهد بود و امیدوار بود که در جریان همین تاخیر، حضور خیابانی مردمی که در چارچوب حمایت از قانون اساسی، دو گردهمایی برگزار کرده بودند، ابعاد گسترده‌تری پیدا کند.

سرانجام اما بختیار ناچار شد در برابر فشار فزاینده افکار عمومی و گسترش اعتراضها تسلیم شود و دستور بدهد که فرودگاه را برای بازگشت آیت‌الله خمینی باز کنند.

هواداران سرمایه‌دار آیت‌الله خمینی نیز از فرصت بهره بردند و به سرعت با شرکت هواپیمایی ایرفرانس وارد مذاکره شدند و با اجاره کردن یک هواپیما از این شرکت اروپایی، مقدمات بازگشت او را به ایران فراهم کردند.

این در حالی بود که در این دوران، روزنامه‌ها از حداکثر آزادی برای انتشار مطالب خود بهره می‌بردند و خبرهای مربوط به بازگشت آیت‌الله خمینی با تفصیل منتشر می‌شدند.

در این فضای پرهیجان که در فاصله کوتاهی بعد از خروج محمدرضا شاه پدید آمده بود، گروهی از کارکنان اعتصابی رادیو و تلویزیون نیز اعلام کردند که حاضرند برای پوشش خبرهای مربوط به ورود آیت‌الله خمینی به سرکار بازگردند. بختیار اگر چه به آزادی بیان برای رادیو و تلویزیون ملی اعتقادی نداشت، در ابتدا با این امر نیز موافقت کرد. او حتی مصر بود که در تامین امنیت آیت‌الله خمینی خواهد کوشید.

چنانکه ارتشبد عباس قره‌باغی، رئیس ستاد ارتش در کتاب خاطرات خود به نام «حقایق درباره بحران ایران» نوشته است، بختیار در جلسه شورای امنیت ملی نیز به مقامهای نظامی و امنیتی گفت که حفظ امنیت آیت‌الله خمینی بسیار مهم است.

به نوشته قره‌باغی، بختیار در عین حال از ارتش خواست تا قبل از ورود آیت‌الله خمینی، با حضور پررنگ در خیابانهای پایتخت، مانور قدرت برگزار کند.

چنانکه ارتشبد قره‌باغی نوشته است، این ایده‌های متناقض به شدت به نفع انقلابیون تمام شد چرا که در نهایت سربازان در صبح روز ۱۲ بهمن در خیابان با جمعیتی از طرفداران خوشحال آیت‌الله خمینی روبه‌رو شدند که با دسته‌های گل به سوی تانک‌های ارتش می‌آمدند و در لوله تفنگ سربازان گل می‌گذاشتند.

در نهایت حدود یک هفته بعد گزارشگران اعتصابی رادیو و تلویزیون که گروهی‌شان از هواداران آیت‌الله خمینی محسوب می‌شدند و همگی‌شان از انقلاب حمایت می‌کردند، تصاویری از این واقعه منتشر کردند که در آنها سربازان خندان در کنار انقلابیون خوشحال دیده می‌شدند. قره‌باقی نوشته است که این تصاویر به این گمانه در میان ارتشی‌های باقی نقاط ایران دامن زد که در تهران، نظامیان همراه با انقلابیون ورود آیت‌الله خمینی را جشن گرفته‌اند.

بازکردن فرودگاهها برای بازگشت آیت‌الله خمینی، یکی از انتقادهای مهمی است که بختیار بعد از سقوط کابینه و فرارش از ایران با آن روبه‌رو شد. او در سال ۱۳۶۰ به این انتقاد چنین پاسخ داد:

«قبل از نخست‌وزیری من گفته بودم که اگر ایشان بخواهد به ایران بیاید مانعی ندارد. من معتقدم که هیچ ایرانی را نمی‌شود منع کرد از اینکه به ایران بیاید. این حالتی که تو مخالف منی پس نباید بیایی یا پاسپورت شما را من تمدید نمی‌کنم چون امام گفته‌اند منافقی، و این صحبت‌هایی که هر روز برای کوبیدن اصالت ملی و حرمت ایرانی متداول کرده‌اند، من صد در صد با تمام اینها مخالفم. خمینی به عنوان تبعه ایران این حق را دارد که هر وقت بخواهد به ایران بیاید و هر وقت هم دلش می‌خواهد برود. اگر هم گناهی کرده باید در دادگاه محاکمه شود و اگر لازم است که زندانی بشود، به زندان برود. او وقتی وارد فضای ایران شد، من مخصوصا سپردم که هیچ آسیبی به ایشان نرسد. چرا؟ کشتن خمینی خیلی آسان بود. به همین آقای ربیعی ]آخرین فرمانده نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی[ اگر می‌گفتم، [هواپیمایش را] سرنگون می‌کرد. او نمی‌کرد وسایل دیگری بود که طیاره ایشان سرنگون بشود. ولی آن وقت ما به جای سه سال و ۳۰ سال، ۳۰۰ سال در عزای این امام مطلق می‌ماندیم. اگر خمینی کشته شده بود، آن وقت می‌دیدید که مردم ایران تا چند سال برای یک جنایتکار اشک می‌ریختند.»

«امام آمد»

بدین ترتیب آیت‌الله خمینی در روز ۱۲ بهمن‌ماه سال ۵۷ وارد ایران شد و در میان استقبال بسیار پرشوری از طرفدارانش به گورستان بزرگ پایتخت، بهشت زهرا رفت.

صفحه یک مهم‌ترین روزنامه‌های سراسری ایران در آن دوران، بعد از ورود آیت‌الله خمینی

​او در نخستین سخنرانی‌اش در تهران بعد از تبدیل شدن به رهبر یک انقلاب فراگیر، اول از همه مشروعیت محمدرضا شاه را برای سلطنت با اتکا به اصول بنیادین دموکراسی زیر سئوال برد و گفت حتی اگر ملت ایران با رای خود رضا شاه را به سلطنت رسانده باشند، بعد از ۵۰ سال باید دوباره از مردم رای‌گیری شود و پرسیده شود که چه نوع حکومتی می‌خواهند.

او همچنین در همین نخستین سخنرانی به تندی از تحولات فرهنگی-هنری در ایران، سبک زندگی ایرانیان و آزادی‌های اجتماعی دوران حکومت محمدرضا شاه انتقاد کرد.

آیت‌الله خمینی وضعیت اقتصادی ایران را نیز اسفبار خواند و ابتکار محمد رضا شاه برای اصلاحات ارضی و پایان دادن به نظام فئودالی و تقسیم زمین بین کشاورزان ایرانی را توطئه بیگانگان به ویژه آمریکا و اسرائیل توصیف کرد.

او در ادامه با شدیدترین لحن به دولت بختیار حمله کرد و گفت که خودش به دلیل حمایتی که مردم از او می‌کنند، به جای محمدرضا شاه «دولت تعیین می‌کند». در این لحظه، مردم حاضر در سخنرانی برای نخستین بار با دست زدن او را تشویق کردند و بعد به شکل ناهماهنگی عده‌ای حتی شکل تشویق را نیز به فریادهای الله اکبر تغییر دادند.

خمینی سپس بدون اینکه حتی یکبار نام شاپور بختیار را به زبان بیاورد درباره نخست‌وزیر گفت:

«این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقاش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارند، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده به ارتش دستور داده که از این پشتیبانی بکنید. انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد و نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگیرید قبولش ندارند. بله چند تا از اشرار را دارند که از خودشان هست و می‌آورند در خیابان‌ها این اشرار، فریاد هم می‌کنند و از این حرفها هم می‌زنند. لاکن ملت این است. این ملت است.»

آیت‌الله در این هنگام با دست مردمی را نشان که اطرافش حلقه زده بودند و به وضوح از شنیدن سخنرانی او به وجود آمده بودند.

اما تهدیدات آیت‌الله خمینی در بهشت‌زهرا و حتی گفتن این جمله که «من توی دهن این دولت می‌زنم» هیچ کدام موجب نشد تا دولت با آیت‌الله خمینی برخورد کند.

و خمینی هم خیلی زود به وعده خود عمل کرد و سه روز بعد در یک حکم بی سابقه و تاریخی، مهدی بازرگان را به عنوان نخست‌وزیر منصوب کرد. و در حالی که هنوز بختیار و وزرایش به شکل رسمی دولت ایران محسوب می‌شدند، بازرگان برای تشکیل یک کابینه انقلابی و انتخاب وزرایی جدید از سوی آیت‌الله خمینی ماموریت یافت.