(در قسمتهای پیشین، زندگی بختیار را از جوانی تا آخرین روزی که در ایران در قدرت بود – ۲۲ بهمن ماه – بررسی کردیم. دو قسمت باقیمانده از سری مطالب «بختیار» به فعالیتهای او بعد از انقلاب اختصاص دارند.)
Your browser doesn’t support HTML5
حدود یک ساعت بعد از اینکه شاپور بختیار دفتر نخستوزیری را ترک کرد، انقلابیون از راه رسیدند.
تصاحب این دفتر و دیگر ساختمانهای مهم دولتی و وزارتخانهها، برای انقلابیون پایان کار سرنگون کردن رژیم شاهنشاهی بود و آغاز روزگاری تازه برای برپایی نظامی جدید.
بختیار که بر اساس برخی روایات قرار بود در ساعت چهار بعداز ظهر در خانه یکی از سناتورهای باسابقه با مهدی بازرگان ملاقات کند، به دلیل وضعیت خیابانها دیگر از مخفیگاهش خارج نشد و چنانکه در کتابش به نام «یکرنگی» نوشته، دورهای طولانی از فرار و پنهان شدن از همین زمان برایش آغاز شد.
در این مدت او به کمک رادیو در جریان تحولات بود و دستکم یکبار در آستانه برپایی رفراندوم تاسیس جمهوری اسلامی، با ارسال یک پیام ضبط شده به خبرگزاری فرانسه، نظرش را درباره تحولات سیاسی اعلام کرد.
او در این پیام پرسشهایی را درباره محتوای «جمهوری اسلامی» مطرح کرد و گفت که هیچکس از جمله خود مهدی بازرگان، نخستوزیر وقت، هم نمیداند که «جمهوری اسلامی» دقیقا چیست و به چه شکل قرار است کشور را اداره کند. بختیار با استناد به همین ابهام گفت که حاضر نیست به این جمهوری رای «آری» بدهد.
بختیار در این پیام خطاب به مردم ایران گفت: «خواهران و برادران عزیز! من به چنین جمهوری رای نخواهم داد زیرا آن را منافی پیشرفت جامعه، سربلندی کشور، شکوفایی اقتصاد و اجرای واقعی حقوق بشر میبینم.»
البته بختیار در همین پیام با لحنی بسیار محترمانه از آیتالله خمینی یاد کرد و او را «معظمله» خطاب کرد. او همچنین گفت که اصولا در جریان نخستوزیریاش با تغییر رژیم شاهنشاهی موافق بوده و تغییری مسالمتآمیز با رجوع به آرای مردم برای تعیین نوع حکومت بعدی از جمله برنامههای او نیز بوده است.
بیرون از مخفیگاه بختیار اما تغییرات با سرعت بسیار به نفع جمهوری اسلامی و هوادارانش پیش رفت و انقلابیون رژیمی جدید را بر پایه مخلوطی از اعتقادات دینی و حکومتداری مدرن و دموکراتیک به وجود آوردند.
اندکی بعد شاپور بختیار با پاسپورت جعلی از فرودگاه مهرآباد گریخت. شاید دوستی دیرینه او با نخستوزیر وقت، مهدی بازرگان موجب شد تا برخی به طعنه در آن روزها بگویند: «بختیار از مرز بازرگان گریخت».
مجید تفرشی پژوهشگر تاریخ در لندن میگوید درباره خروج بختیار از کشور اطلاعات متناقضی منتشر شده است. یختیار در کتاب خود نوشته که با پاسپورت فرانسوی از ایران خارج شده است اما به گفته تفرشی در سالهای اخیر برخی از دوستان قدیمی بختیار گفتهاند که اسرائیلیها در فراهمکردن زمینه فرار بختیار نقش اصلی را بازی کردهاند.
به هر ترتیب، بختیار خیلی زود در خارج از کشور فعالیت سازمانیافته و منسجمی را علیه نظام رژیم تازه تاسیس جمهوری اسلامی آغاز کرد.
کودتای نوژه
هدف بختیار از ابتدا روشن بود. او میخواست که رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کند. اما روش بختیار برای رسیدن به این هدف آنقدرها واضح نبود. در این زمان بزرگترین مخالفان اصلی جمهوری اسلامی، هواداران نظام پیشین و سلطنتطلبانی بودند که از فردای انقلاب ایران ناچار شده بودند کشور را ترک کنند.
مهران کلبادی، از کسانی که بعد از انقلاب با شاپور بختیار ارتباط برقرار کرد معتقد است که در روزهای نخستین، او ایده روشنی برای چگونگی به قدرت رسیدن در ایران نداشت.
کلبادی میگوید: «در آن زمان نه سازمانی وجود داشت و نه چیزی. اما برخی از نظامیان در داخل کشور شروع کرده بودند به تشکیل یک سازمان و آنها با دکتر بختیار تماس گرفتند.»
نظامیانی که به گفته آقای کلبادی از ایران تماس گرفتند، گروهی بودند که طرحی برای انجام یک کودتای نظامی در سر داشتند. در این روزها در سال ۱۳۵۸، جمهوری تازه تاسیس با مشکلات بیشماری روبهرو بود و به نظر میرسید یک کودتای برقآسا برای پایان دادن به حکومت روحانیون کافی است.
بختیار نه تنها از این طرح استقبال کرد بلکه تصمیم گرفت به برنامهریزان کودتا در ایران کمک کند.
مهران کلبادی که خود در جریان جزئیات این طرح کودتا بود، میگوید که بختیار نمیتوانست هیچگونه سلاحی به دست نظامیان در داخل کشور برساند، اما موفق شد به این گروه کمکهای مالی برساند تا آنها بتوانند خود سلاح بخرند.
منبع حمایت مالی شاپور بختیار از نظامیان هوادار کودتا چه بود؟
سیروس آموزگار، وزیر مشاور و سرپرست وزارت اطلاعات در کابینه بختیار که در این زمان هنوز در ایران به سر میبرد میگوید بختیار نخستین کمکهای مالی را از اشرف پهلوی، خواهر محمدرضا شاه و اسدالله رشیدیان، سرمایهدار سرشناس و یکی از برادارن معروف رشیدیان دریافت کرد. به گفته آموزگار این دو نفر هر کدام نیم میلیون دلار به بختیار کمک کردند.
و البته هر دوی این افراد از کسانی بودند که در سال ۱۳۳۲ تمام قد در برابر دولت مصدق ایستادند. این در حالی بود که بختیار همواره خود را پیرو راه مصدق میخواند و عموما در محل کارش عکسی از رهبر محبوب جبهه ملی قرار میداد. پذیرفتن حمایت مالی دو تن از مخالفان سرسخت مصدق در سال ۱۳۵۸ در واقع نخستین نشانهها از رفتار شاپور بختیار در این دوره است که به یکی از مهمترین نقدهای مخالفانش تبدیل شد؛ اینکه او برای گرفتن کمک مالی در راه مبارزه با جمهوری اسلامی، هیچ گونه محدودیتی برای خود قائل نبود.
نقل قول معروفی از او شاید یکی از روشنترین گزارهها برای فهم استراتژی بختیار در گرفتن کمکهای مالی است. سیروس آموزگار این گفته بختیار را چنین نقل میکند: «این البته سری نیست و دکتر بختیار آن را در بسیاری از مصاحبهها تکرار کرد و گفت من برای فروریختن برج اهریمنی جمهوری اسلامی، از هر کس حتی از خود شیطان هم حاضرم کمک بگیرم.»
کمکهای صدام
همین رویکرد موجب شد تا او خیلی زود با یکی از دشمنان مهم آیتالله خمینی در منطقه ارتباط برقرار کند: صدام حسین؛ کسی که بعد از مدتها اداره عراق به عنوان مرد شماره دو، از تیرماه سال ۵۸ در یک کودتای بدون خونریزی قدرت را در این کشور قبضه کرده بود.
صدام حسین از نخستین روزهای انقلاب اسلامی در ایران به این رویداد نگاهی مردد داشت و خیلی زود به این نتیجه رسید که روحانیون شیعه که در ایران به قدرت رسیدهاند، یک تهدید تمام عیار برای حکومت تکحزبی سکولارهای سنی عراق هستند. به ویژه اینکه آنها در حالی قدرت را در عراق قبضه کرده بودند که از نظر جمعیتی، شیعیان در این کشور در اکثریت بودند.
همزمان که انقلابیون اسلامگرای شیعه در ایران، حمایتهای کلامی خود از مخالفان عراقی را به حمایتهای لجستیک و مالی گسترش میدادند، صدام نیز استراتژی مشابهی برگزید و به سراغ مخالفان جمهوری اسلامی رفت. بختیار در این زمان یکی از مهمترین مخالفان محسوب میشد و به همین دلیل دیری نپائید که او به بغداد دعوت شد.
و بعد از ملاقات با صدام حسین بود که کمکهای عراق به بختیار آغاز شد.
منوچهر رزمآرا وزیر بهداری کابینه بختیار واز دوستان نزدیک او میگوید که بختیار در مجموع پنجبار به عراق سفر کرد و با صدام حسین ملاقات کرد.
رزمآرا میگوید: «عراق بین ۶۰ تا ۱۰۰ میلیون دلار به بختیار کمک کرد. و بعد هم هر ماه به طور مستقیم، چیزی در حدود ۲۰۰ هزار دلار تا این سالهای آخر ]قبل از ترور بختیار[ میداد.»
چنانکه مهران کلبادی، دیگر دوست شاپور بختیار میگوید، تامین هزینههای کودتا در ایران به عراق نیز خلاصه نشد.
او درباره منابع مالی این کودتا میگوید: «چند تن از ایرانیان متمول بودند که به دکتر بختیار کمک کردند. از سوی دولتهای خارجی هم ۵۰۰ هزار دلار که یادم نیست قطر بود یا ابوظبی [کمک کردند]. و بعد هم کمکهای عراق بود. که البته این قبل از حمله عراق به ایران بود. عراق همچنین به بختیار اجازه داده که یک فرستنده رادیو هم داشته باشد. این را البته ]بعدتر[ مصر هم اجازه داد تا یکساعت برنامه از قاهره پخش بشود.»
اما در تیرماه سال ۵۹، کودتایی که قرار بود با حمایت مالی صدام حسین و همراهی مخالفان در ایران رخ بدهد پیش از وقوع لو رفت. این کودتا هماکنون به نام کودتای نوژه معروف است.
بسیاری از طراحان کودتای نوژه پیش از انجام کودتا دستگیر و اعدام شدند.
مهران کلبادی که خود در جریان برنامهریزیها برای این کودتا نقش داشت میگوید شخصا خبر شکست کودتا را از ایران به اطلاع بختیار رسانده است.
او میگوید: «من آن زمان هنوز در ایران بودم و شخصا با دکتر بختیار صحبت کردم. به وقت تهران ساعت دو بعد از نیمه شب و به وقت پاریس چهار و نیم صبح بود که زنگ زدم و گفتم متاسفانه این جریان ناموفق شده. البته در آن زمان نمیشد پای تلفن صحبت زیادی کرد. بعدا که آمدم فرانسه با دکتر بختیار بارها درباره این مساله صحبت کردیم و او بسیار ناراحت بود چون بهرحال خیلی دشوار بود که بتوان دوباره این ماجرا را راه انداخت.»
در فاصله کوتاهی بعد از اینکه سرنگون کردن آیتالله خمینی از طریق کودتا شکست خورد، صدام حسین تصمیم گرفت با حمله همه جانبه به ایران به یک جنگ تمامعیار کلاسیک روی بیاورد تا با اشغال ایران، نظام جمهوری اسلامی و رهبرش را سرنگون کند.