بیست و یکم آذر امسال، هفتادمین سالگرد تاسیس حکومتی است در آذربایجان ایران که یک سال بیشتر دوام نیاورد و زیر سایه ابهامات حقوقی متعدد و اتهامات بیشمار، خیلی زود برای همیشه از میان برداشته شد؛ آنچه که «حکومت ملی آذربایجان» نام گرفت و البته در حاشیه این واحد سیاسی متفاوت، تشکیلاتی نیز به نام «جمهوری کردستان» در خاک استان آذربایجان غربی اعلام موجودیت کرد.
Your browser doesn’t support HTML5
هر دو تشکیلات در تاریخ معاصر ایران، نقاط عطفی هستند برای کسانی که به مساله اصلاحات سیاسی در ایران و گذارش به عصر حکومتداری مدرن و دموکراتیک علاقهمندند و درباره آن مطالعه میکنند.
از کسانی که معتقدند حاکمیت فدرال، یکی از گزینههای جدی برای آینده دموکراسی ایرانی است تا آنها که حکومت مرکزگرای قدرتمند را راه سعادت همه ایرانیان میشناسند، از کسانی که از آنچه تبعیض علیه اقوام میخوانند گلهمندند تا آنها که معتقدند ریشه مشکلات در ساختار غیردموکراتیک حاکمیت است، از کسانی که پنهان یا آشکار خواهان تجزیه کشور ایران هستند تا گروهی که به سختی از تمامیت ارضی ایران دفاع میکنند، همه وقتی به حوادث هفتاد سال پیش آذربایجان میرسند، با روایتی منحصربهفرد، بخشی از آنچه رخ داده را به عنوان شواهد تاریخی استدلالهای سیاسی امروز به رخ میکشند و بر حقانیت خود پا میفشارند.
هفتاد سال بعد از این اتفاق، تشکیلاتی به نام «حکومت ملی آذربایجان» برای تجزیهطلبان امروز خود گواهی است که ایده جدایی آذربایجان از ایران، زمینه تاریخی قابل اعتنایی دارد و پروژه کهنهای است که برای دفاع از حقوق آذربایجانیها باید دنبال شود.
در مقابل مخالفان تجزیه ایران، اسناد موجود درباره وابستگی این تشکیلات به اتحاد جماهیر شوروی و البته فرجام این تشکیلات را شاهدی میدانند بر اینکه آنچه جدایی طلبی برخی از آذربایجانیها خوانده شده، یک توطئه ضد آذربایجانی و ضد ایرانی وابسته به کشورهای خارجی است و نه تنها ریشه در واقعیت ندارد بلکه حقیقت تاریخی آنچه رخ داده و واکنش مردم عادی به این تشکیلات بعد از خروج نیروهای نظامی شوروی از ایران، کاملا عکس این ادعا را ثابت میکند.
بدین ترتیب وقایع سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵، برای گروهی «غائله آذربایجان» است و از پایانش به عنوان «نجات آذربایجان» یاد میکنند و برای عدهای دیگر، جرقه یک جنبش به گفته آنها «ملی».
چگونه ممکن است که یک واقعیت تاریخی برای دو گروه سیاسی کاملا مخالف افتخار بیافریند؟ در هفتاد سال پیش دقیقا چه رخ داده که هم هواداران تجزیه ایران به آن ارجاع میدهند و هم مخالفان تجزیه ایران؟ نقش اتحاد جماهیر شوروی در این ماجرا چه بود؟ ایران چگونه این بحران را از سر گذراند؟ و در پایان ماجرا چرا بعد از خروج نیروهای نظامی شوروی، تشکیلات حکومت ملی آذربایجان و جمهوری کردستان که به نام جمهوری مهاباد معروف است، به سرعت از هم پاشیدند؟
سری تاریخی «فرقه» که در یک ماه پیشرو، هر شب در پایان مجله شامگاهی از رادیو فردا پخش خواهد شد، تلاشی است برای یافتن پاسخ برای تک تک این سئوالات. همزمان با پخش هر قسمت از این برنامه، نسخه آنلاین آن نیز به شکل روزانه در وبسایت رادیو فردا منتشر خواهد شد. در این نسخههای آنلاین شما میتوانید علاوه بر خواندن متن مرتبط با هر قسمت، نسخه کامل رادیویی را نیز گوش کنید.
تاریخ جدایی
تاریخ آنچه امروز به نام «آذربایجان» میشناسیم، در شمال و جنوب رود ارس، تاریخی است که تا پیش از ورود امپراتوری روسیه به جغرافیای سیاسی منطقه، به جان کشور ایران تنیده است.
اما در یک نقطه عطف تاریخی، بخشی از این سرزمین از حاکمیت ایران جدا شد و مسیری دیگر را در پیش گرفت؛ جایی که همسایه شمالی یعنی امپراتوری روسیه موفق شد در دو جنگ پیاپی در قرن ۱۹ میلادی، بخشهای اصلی منطقه قفقاز را صاحب شود؛ در جریان امضای دو عهدنامه گلستان و ترکمنچای میان دولتهای ایران و روسیه در سالهای ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ میلادی.
تورج اتابکی، مورخ و نویسنده کتاب آذربایجان در ایران معاصر و استاد دانشگاه لایدن در هلند میگوید در پی این دو قرارداد، ایران، کنترل سرزمینهایی از جمله «خانات شیروان، گنجه، قرهباغ، نخجوان و ...» را از دست داد و مرز ایران و روسیه به رودخانه ارس رسید.
روایت ساده و کوتاه ماجرا این است که از اینجای کار سرنوشت مردمان دو سوی ارس، سرنوشتی به کلی متفاوت شد.
اما در میان مناطقی که بعد از عهدنامه دوم از ایران جدا شدند، خانات مسلماننشین شمال ارس، مشترکات فرهنگی و مذهبی عمیقی با ساکنین جنوب ارس داشتند.
این گروه مانند آذربایجانیها ترک بودند، ترکی حرف میزدند و مسلمان بودند.
شاید به همین دلیل بود که وقتی حاکمیت سیاسی این مناطق از دست تهران به دست مسکو افتاد، گروهی از ساکنین منطقه تصمیم گرفتند به جنوب ارس مهاجرت کنند.
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در لندن، از روزهای نخست پس از جدایی میگوید: «روسها در آن زمان تا تبریز را اشغال کرده بودند و سرزمینهای جنوب ارس بعد از عهدنامه دوم به ایران برگردانده شد. و بعد جابهجاییهای جمعیتی صورت گرفت. عدهای به دلایل مختلف از جمله دلایل مذهبی، اقتصادی و داشتن عرق ملی، کوچ کردند به جنوب ارس تا مقیم ایران باقی بمانند.»
اما این جابهجایی جمعیتی عملا به کوچ مسلمانان علاقهمند به حاکمیت مسلمان ایران ختم نشد و آنگونه که تورج اتابکی میگوید، در چارچوب یک سیاست دراز مدت استراتژیک، از سوی حاکمان روس شمال ارس تشویق میشد؛ اینکه مسلمانان به جنوب ارس مهاجرت کنند و در مقابل، مسیحیان جنوب ارس که عموما ارمنی بودند، به شمال ارس بروند.
این سیاست چنان با جدیت از سوی روسیه اجرا میشد که سرانجام اعتراض دولت قاجاریه را به دنبال داشت و کار به جایی رسید که دولت روسیه طی یک قراردادی وعده داد که این سیاست را به کناری بگذارد. اما در عمل چنین نشد.
درد جدایی
با این همه کماکان گروه بزرگی از مسلمانان ترک، در شمال ارس و در زیر سایه تزار روسیه ماندند. به بیان دیگر، این گروه بزرگ یک روز از خواب برخاستند و دیدند که دیگر از سایه شاه مسلمان ایران که خود ترک بود، خبری نیست. و در عوض تزار مسیحی روس، حاکم خراج بگیر مملکت است.
این تحول بزرگ برای اهالی شمال ارس چگونه رخ داد؟
جمیل حسنلی، مورخ ساکن باکو که درباره تحولات آذربایجان چندین کتاب منتشر کرده، میگوید، این جدایی برای ساکنین شمال ارس، بسیار دشوار رخ داد:
«جدایی یک گروه قومی و یک جمعیت در هر شرایطی مشکلات جدی را برای همین مردم در پی دارد. تقسیم اراضی محل سکونت آذربایجانی ها در بین دو دولت روسیه و ایران بعدها آثار منفی بسیار تاثیرگذاری داشت. در مناطق مرزی، اقوام و خویشاوندان زندگی می کردند. ساکنانی که در اراضی شمالی آذریایجان ماندند نسبت به شهرهای بخش جنوبی مانند اردبیل و تبریز احساسی همانند شهر زادگاهشان داشتند. همین طور برای مردمی که در جنوب ارس ماندند، شهرهای شمالی این گونه بود.
حرکت آزادانه اهالی در منطقه محدود شد. ازنظر اقتصادی نیز تاثیرات خود را به ویژه در مناطق مرزی همچون مغان که زندگی مردم بر پایه دامداری و کوچروی بود داشت. و حتی تا مدتها بعد از امضای قرارداد و تا استقرار مرزهای سیاسی، اهالی در دو سوی ارس ییلاق و قشلاق می کردند. »
سرانجام این مرزهای سیاسی روز به روز پررنگتر شدند و هر چه از آن روز سرد و یخ زده زمستان سال ۱۲۰۶ که عهدنامه ترکمنچای امضا شد، گذشت، فاصله میان اهالی دو سوی مرز نیز بیشتر شد.
آنها که آنسوی ارس ماندند آخرین گروه از شهروندان ایران بودند که بر مبنای توافقی سیاسی، یک شبه، خارجی شدند.
(تاریخ این جدایی در مناطق شمال ارس چگونه ثبت شده؟ آیا آنها نیز مانند ایرانیها، عهدنامههای گلستان و ترکمنچای را عهدنامههای ننگین می خوانند؟ و چگونه و چرا نام مناطق مسلماننشین جنوب قفقاز به «آذربایجان» تغییر کرد؟ پاسخ همه این سئوالات در قسمت دوم برنامه فرقه.)