سری برنامههای «سقوط»، در شصت سالگی ۲۸ مرداد، این رویداد را مفصلتر از همیشه خواهد کاوید. در این سلسله برنامهها بازیگران کلیدی دهه ۲۰ و دو سال نخست دهه ۳۰ بررسی خواهند شد.
(در قسمت نخست سلسله گزارشهای بررسی وقایع سال ۳۲، زندگی سیاسی مصدق را از جوانی تا کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ خورشید، مرور کردیم. اینکه چگونه محمد مصدق از یک کارمند عالیرتبه تبدیل شد به یکی از رجال سیاسی ایران در سالهای پادشاهی احمدشاه قاجار و بعد از تحصیل در اروپا و گرفتن مدرک دکترای حقوق، در پستهایی چون وزارت، در کابینههای مختلف آخرین دهه قرن ۱۳ هجری خورشیدی مشارکت داشت. همچنین خواندیم که در پی کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ خورشیدی که توسط نیروهای نظامی تحتامر رضاخان میرپنج و با رهبری سیاسی سیدضیاءالدین طباطبایی رخ داد، مصدق از ترس دستگیری پنهان شد.)
عمر کابینه سید ضیا و بگیر و ببندهایش – کابینهای که به «کابینه سیاه» معروف شد – کوتاه بود و سر سه ماه، سقوط کرد.
سقوط سیدضیا و نخستوزیری قوامالسلطنه – سیاستمداری که خواستگاه قدرت سیاسیاش چون مصدق، خاندان قاجار بود – زمینه را برای بازگشت مصدق به عرصه سیاست فراهم کرد.
در این دوره که رضاخان با لقب سردار سپه، گامهایی کلیدی برای قبضه کامل قدرت برمیداشت، موقعیت سیاسی مصدق به واسطه فرود و افول سردار سپه، بالا و پایین میشد، چرا که او در هر حال با رضا خان مخالف بود و با استناد به کمک مالی و نظامی بریتانیا به کودتای سوم اسفند، او را بر آمده از سیاست استعماری دولت بریتانیا میدانست.
مصدق که تا پیش از کودتای سوم اسفند، وزارت و والیگری را در کارنامه خود داشت، در سالهای پایانی سلطنت قاجار و دوره اوجگیری رضا خان به سوی تبدیل شدن به قویترین مرد عرصه سیاست ایران، پستهایی کلیدی را تجربه کرد و حتی تا تصدی وزارت امور خارجه پیش رفت.
از ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۴
به گفته مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ ساکن لندن، بعد از سقوط سیدضیا و در کابینه قوامالسلطنه، مصدق به عنوان وزیر مالیه به دولت بازگشت و تا پایان عمر دولت قوام، در این پست باقی ماند.
بعد از سقوط قوام و به قدرت رسیدن مشیرالدوله، این بوروکرات تحصیلکرده به عنوان والی آذربایجان منصوب شد.
مجید تفرشی میگوید: «در مقطع والیگری مصدق در آذربایجان در اواخر سال ۱۳۰۱، به دلیل یک درگیری میان او و قوای نظامی تحت امر سردار سپه، مصدق از والیگری استعفا کرد و به تهران بازگشت. در فاصله کوتاهی در بهار سال ۱۳۰۲، مصدق در کابینه مشیرالدوله برای نخستین بار به عنوان وزیر امور خارجه منصوب شد که پست مهمی بود و از همان زمان، مخالفتهایی با سیاستهای بریتانیا از خود نشان داد که البته مقابلهجویی نبود و تعامل هم وجود داشت.»
روحیه ضد انگلیسی مصدق در مقطعی سرنوشت ساز از تاریخ قرن بیستم ایران، مسیر زندگی سیاسی او را به میزان بسیار زیادی تحت تاثیر قرار داد.
زمانی که در سال ۱۳۰۴، رضاخان در آستانه رسیدن به مقام پادشاهی قرار گرفت، مصدق از نمایندگان انگشتشمار مجلس شورای ملی بود که با انقراض سلطنت سلسله قاجاریه و تاسیس یک سلسله تازه به نام «پهلوی» مخالفت کرد و در راه این مخالفت سنگتمام گذاشت.
جلال متینی، نوییسنده کتاب «نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق» میگوید او حتی به دروغ متوسل شد تا احمدشاه را تطهیر کند.
به گفته متینی، مصدق در مجلس گفت که احمد شاه هیچگاه قرارداد ۱۹۱۹ را تایید نکرده است. این قرارداد ناکام به شکل مخفیانه امضا شده بود و کنترل امور کشور را به بریتانیا واگذار میکرد. همراهی با این قرارداد، ضربهای جدی به وجه هر سیاستمداری بود که در آن زمان در عرصه سیاست داخلی فعال بود. جلال متینی میگوید اسناد و مدارک نشان میدهند که احمدشاه قرارداد ۱۹۱۹ را تایید کرده بود.
خانهنشینی در دوره رضا شاه
دشمنی مصدق با رضاخانی که به رضاشاه تبدیل شد، کماکان ادامه پیدا کرد و آنطور که عباس میلانی، استاد دانشگاه استنفورد و نویسنده کتاب «نگاهی به شاه» میگوید بخشی از این دشمنی نتیجه تحلیل و اطلاعاتی است که بر اساس اسناد امروز، میدانیم که غلط بودهاند.
میلانی میگوید مصدق گمان میکرد که رضا شاه به دستور انگلیسیها به دنبال تاسیس راهآهن سراسری در ایران بود. این در حالی است که در واقع انگلیسیها سخت با تاسیس این راهآهن مخالف بودند.
همزمان هستند پژوهشگرانی چون مجید تفرشی که معتقدند بر پایه سخنرانیهای محمد مصدق در مجلس پنجم میتوان نتیجه گرفت که مخالفت مصدق با پادشاهی رضاخان میرپنج، یکسره در نتیجه روحیه ضدانگلیسی او نبوده، بلکه علایق دموکراتیک مصدق هم در این مخالفت بی تاثیر نبوده است.
تفرشی میگوید: «او در مجلس میگوید چون رضا خان سردار سپه به عنوان نخست وزیر کارنامه خوبی داشته – که البته این نظر خیلیهای دیگر هم بوده در آن زمان - به همین دلیل تبدیل کردنش به پادشاه، او را از یک عامل اجرایی درجه یک موفق تبدیل میکند به یک پادشاهی که بر اساس قانون اساسی از مسئولیت مبراست.»
اما مخالفتهایی از این دست در فضای پرشور اوجگیری سردار سپه نتیجهای نداشت و نخستوزیر قدرتمند، شاه شد و مخالفت رجلی مانند مصدق با پادشاهی رضا خان هم بیجواب نماند. او تقریبا در تمامی دوران سلطنت رضاشاه تا سال ۱۳۲۰، یا خانهنشین بود یا در تعبید یا در زندان.
زندان دوره رضاشاه برای مخالفانش، عموما نتایج فاجعهباری در پی داشت و کم نبودند مخالفانی که در همین زندانها، جان خود را از دست میدادند. شاید همین نگرانی موجب شد تا در سالهای پایانی دهه ۲۰خورشیدی، فرستاده شدن مصدق به زندان موجب شد تا خانوادهاش دست به کار شوند و با تمام توان بکوشند تا او را از زندان نجات بدهند.
در این ماجراست که برای نخستین بار پای محمدرضای پهلوی – ولیعهد جوان – به حیات سیاسی مصدق باز میشود. به این شکل که ارنست پرون – دوست سوئیسی ولیعهد که به تازگی به ایران آمده بود – بیمار غلامحسین مصدق (پسر محمد مصدق) بود که او هم در سوئیس درس خوانده بود و پزشک شده بود. این رابطه موجب شد تا پسر مصدق بتواند محمدرضای ولیعهد را واسطه کند و پدرش را از زندان برهاند.
اشغال ایران
در فاصله کوتاهی بعد از آزادی مصدق از زندان، ایران در ابتدای جنگ دوم جهانی، به رغم اینکه اعلام بیطرفی کرده بود توسط بریتانیا و شوروی اشغال شد. متفقین مدعی بودند که ایران به بیطرفی در جنگ پایبند نبوده و در برابر حضور به گفته آنها «گسترده» جاسوسان آلمانی در ایران، هیچ اقدامی از سوی نیروهای امنیتی ایران انجام نشده است.
مهمترین قربانی اشغال کشور، شخص اول مملکت، رضاشاه پهلوی بود. او مجبور شد تاج پادشاهی را از سر بردارد و از ایران برود. خبری که دوستدارانش را در شوک و حیرت فرو برد و مخالفانش را دلشاد کرد. تابستان آزادی از راه رسیده بود.
در این شرایط بود که دوسالی بعد از سرنگونی رضاشاه پهلوی، محمد مصدق از حوزه تهران نامزد نمایندگی مجلس شورای ملی شد و توانست بعد از بیش از یک دهه خانهنشینی به عنوان نماینده اول مردم تهران وارد مجلس چهاردهم شود.
نگاهی به عملکرد مصدق در دو سال این دوره از مجلس – در فاصله سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۴ خورشیدی – نشان میدهد که از همین دوره، او دلبستگی عمیقی به حفظ منافع ایران در قراردادهای نفتی داشته است.
در واقع در همین دوره از مجلس است که مصدق تلاش کرد تا جلوی هر گونه توافق ایران با قدرتهای غربی و شرقی بر سر نفت را بگیرد. استدلال او و همفکرانش ساده بود. کشور اشغال شده. و امضای این قراردادها مشروعیت کافی ندارند.
کوروش زعیم – عضو کنونی جبهه ملی و از پژوهشگران هوادار مصدق – درباره فعالیت او در این دوره میگوید: «مساله مهمی که در مجلس چهاردهم مطرح شد، دادن امتیاز نفت به آمریکا بود. همزمان شوروی از بیرون بردن ارتش خود از آذربایجان خودداری میکرد و به دنبال تثبیت یک دولت دستنشانده در آنجا بود. بریتانیا هم که نفت جنوب را قبضه کرده بود.
مصدق با چند حرکت هوشمندانه وضعیت را نجات داد. یکی اینکه سیاست کشور را موازنه منفی اعلام کرد. به این معنا که ما با همه کشورها رابطه خوبی خواهیم داشت ولی به هیچ کشوری امتیاز نخواهیم داد. دوم اینکه طرحی را به تصویب رساند که بر مبنای آن هیچ دولتی نمیتواند به کشورهای خارجی امتیاز نفت اهدا کند و تنها میتواند بر سر فروش نفت مذاکره کند. بعد از این هم طرحی را تصویب کرد مبنی بر اینکه مادامی که کشور در اشغال است، دولت حق مذاکره بر سر فروش نفت را هم ندارد.»
مجلس پانزدهم و فراکسیون اقلیت
در پایان کار دوره دوساله چهاردهمین مجلس شورای ملی در اسفندماه سال ۱۳۲۴ خورشیدی، نمایندگان مجلس در حالی کرسیهای خود را ترک کردند که هنوز قوای اشغالگر روس و انگلیس، ایران را ترک نکرده بودند و همزمان، یک کمونیست سرشناس ایرانی به نام جعفرپیشهوری موفق شده بود با حمایت ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی که کنترل شمال کشور را در دست داشت، در آذربایجان ایران، یک حکومت مستقل از حکومت مرکزی برپا کند و آن را حکومت ملی آذربایجان بنامد.
در چنین شرایطی که دولت احمد قوام (قوامالسطنه) حکومت نظامی نیز اعلام کرده بود، امکان برپایی انتخابات مجلس در همهجای ایران وجود نداشت و بدین ترتیب انتخابات به تعویق افتاد و دوره نزدیک به دوسال فترت آغاز شد. تا زمانی که قوای ارتش ایران در سال ۱۳۲۵ خورشیدی به آذربایجان رفتند و در پی فرار سران فرقه آذربایجان به شوروی، کنترل تمام نقاط کشور به دست حکومت مرکزی افتاد و زمینه برپایی انتخابات برای تشکیل مجلس پانزدهم شورای ملی فراهم شد.
در این زمان قوام در تلاش بود تا کنترل مجلس به دست نمایندگان حزب تازه تاسیسش به نام حزب دموکرات بیافتد. و در همین دوره است که مجلس پانزدهم در میان انتقادات تند برخی روزنامههای تهران در آن زمان، در سال ۱۳۲۶ خورشیدی افتتاح شد.
نتیجه این وضعیت برای مصدق، ناکامی از ورود به مجلس بود که در نگاه دوستدارانش، به خاطر تقلب در انتخابات رخ داد نه به خاطر رویگردانی مردم از این سیاستمدار قدیمی که حالا پا به سن گذاشته بود و هر چه بیشتر به سالهای پایانی دهه ۲۰ نزدیک میشد، بیشتر بر محبوبیتش افزوده میشد.
در مجلس پانزدهم در غیاب محمد مصدق و نطقهای پرشورش علیه نفوذ بیگانگان در کشور و غارت ثروتهای ملی، گروهی از همفکرانش که خود را فراکسیون «اقلیت» مجلس میخواندند همان راهی را رفتند که مصدق در دوره چهاردهم آغاز کرده بود. حسین مکی، مظفر بقایی، ابوالحسن حائری زاده، عبدالقدیر آزاد و غلامحسین رحیمیان.
در همین مجلس بود که مساله نفت بیش از هر زمان دیگری مطرح شد و در فاصله کوتاهی به یکی از مسایل مهم افکار عمومی ایرانیان تبدیل شد.
اقلیت مجلس به دنبال این بود که قرارداد به جا مانده از امتیازنامه قدیمی «دارسی» میان انگلیس و ایران را بیاعتبار کند و نفت مملکت را از امپراتوری بریتانیا پس بگیرد.
و یکی از همین نمایندگان به نام غلامحسین رحیمیان در مجلس پانزدهم، راهحلی برای مساله نفت پیشنهاد کرد که نه تنها بر زندگی سیاسی مصدق تاثیری عمیق گذاشت، بلکه آغازی شد برای دورانی که گروهی آن را یکی از پرشورترین جنبشهای سیاسی تاریخ معاصر ایرانیان توصیف میکنند.
رحیمیان در مجلس پانزدهم گفت ایران باید نفت خود را ملی کند.
(در قسمت بعدی زندگی سیاسی مصدق را از انتخابات مجلس شانزدهم تا نخستوزیری در سال ۱۳۳۰ دنبال میکنیم. اینکه چگونه در این فاصله جبهه ملی تشکیل شد و اینکه چرا مصدق، به عنوان یک چهره ملی و محبوب، رهبری جنبش ملی کردن نفت را به عهده گرفت.)
قسمتهای دیگر سری سقوط را میتوانید در اینجا بشنوید:
عمر کابینه سید ضیا و بگیر و ببندهایش – کابینهای که به «کابینه سیاه» معروف شد – کوتاه بود و سر سه ماه، سقوط کرد.
سقوط سیدضیا و نخستوزیری قوامالسلطنه – سیاستمداری که خواستگاه قدرت سیاسیاش چون مصدق، خاندان قاجار بود – زمینه را برای بازگشت مصدق به عرصه سیاست فراهم کرد.
در این دوره که رضاخان با لقب سردار سپه، گامهایی کلیدی برای قبضه کامل قدرت برمیداشت، موقعیت سیاسی مصدق به واسطه فرود و افول سردار سپه، بالا و پایین میشد، چرا که او در هر حال با رضا خان مخالف بود و با استناد به کمک مالی و نظامی بریتانیا به کودتای سوم اسفند، او را بر آمده از سیاست استعماری دولت بریتانیا میدانست.
مصدق که تا پیش از کودتای سوم اسفند، وزارت و والیگری را در کارنامه خود داشت، در سالهای پایانی سلطنت قاجار و دوره اوجگیری رضا خان به سوی تبدیل شدن به قویترین مرد عرصه سیاست ایران، پستهایی کلیدی را تجربه کرد و حتی تا تصدی وزارت امور خارجه پیش رفت.
Your browser doesn’t support HTML5
از ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۴
به گفته مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ ساکن لندن، بعد از سقوط سیدضیا و در کابینه قوامالسلطنه، مصدق به عنوان وزیر مالیه به دولت بازگشت و تا پایان عمر دولت قوام، در این پست باقی ماند.
بعد از سقوط قوام و به قدرت رسیدن مشیرالدوله، این بوروکرات تحصیلکرده به عنوان والی آذربایجان منصوب شد.
مجید تفرشی میگوید: «در مقطع والیگری مصدق در آذربایجان در اواخر سال ۱۳۰۱، به دلیل یک درگیری میان او و قوای نظامی تحت امر سردار سپه، مصدق از والیگری استعفا کرد و به تهران بازگشت. در فاصله کوتاهی در بهار سال ۱۳۰۲، مصدق در کابینه مشیرالدوله برای نخستین بار به عنوان وزیر امور خارجه منصوب شد که پست مهمی بود و از همان زمان، مخالفتهایی با سیاستهای بریتانیا از خود نشان داد که البته مقابلهجویی نبود و تعامل هم وجود داشت.»
روحیه ضد انگلیسی مصدق در مقطعی سرنوشت ساز از تاریخ قرن بیستم ایران، مسیر زندگی سیاسی او را به میزان بسیار زیادی تحت تاثیر قرار داد.
در فاصله کوتاهی در بهار سال ۱۳۰۲، مصدق در کابینه مشیرالدوله برای نخستین بار به عنوان وزیر امور خارجه منصوب شد که پست مهمی بود و از همان زمان، مخالفتهایی با سیاستهای بریتانیا از خود نشان داد که البته مقابلهجویی نبود و تعامل هم وجود داشت.مجید تفرشی
جلال متینی، نوییسنده کتاب «نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق» میگوید او حتی به دروغ متوسل شد تا احمدشاه را تطهیر کند.
به گفته متینی، مصدق در مجلس گفت که احمد شاه هیچگاه قرارداد ۱۹۱۹ را تایید نکرده است. این قرارداد ناکام به شکل مخفیانه امضا شده بود و کنترل امور کشور را به بریتانیا واگذار میکرد. همراهی با این قرارداد، ضربهای جدی به وجه هر سیاستمداری بود که در آن زمان در عرصه سیاست داخلی فعال بود. جلال متینی میگوید اسناد و مدارک نشان میدهند که احمدشاه قرارداد ۱۹۱۹ را تایید کرده بود.
خانهنشینی در دوره رضا شاه
دشمنی مصدق با رضاخانی که به رضاشاه تبدیل شد، کماکان ادامه پیدا کرد و آنطور که عباس میلانی، استاد دانشگاه استنفورد و نویسنده کتاب «نگاهی به شاه» میگوید بخشی از این دشمنی نتیجه تحلیل و اطلاعاتی است که بر اساس اسناد امروز، میدانیم که غلط بودهاند.
میلانی میگوید مصدق گمان میکرد که رضا شاه به دستور انگلیسیها به دنبال تاسیس راهآهن سراسری در ایران بود. این در حالی است که در واقع انگلیسیها سخت با تاسیس این راهآهن مخالف بودند.
همزمان هستند پژوهشگرانی چون مجید تفرشی که معتقدند بر پایه سخنرانیهای محمد مصدق در مجلس پنجم میتوان نتیجه گرفت که مخالفت مصدق با پادشاهی رضاخان میرپنج، یکسره در نتیجه روحیه ضدانگلیسی او نبوده، بلکه علایق دموکراتیک مصدق هم در این مخالفت بی تاثیر نبوده است.
تفرشی میگوید: «او در مجلس میگوید چون رضا خان سردار سپه به عنوان نخست وزیر کارنامه خوبی داشته – که البته این نظر خیلیهای دیگر هم بوده در آن زمان - به همین دلیل تبدیل کردنش به پادشاه، او را از یک عامل اجرایی درجه یک موفق تبدیل میکند به یک پادشاهی که بر اساس قانون اساسی از مسئولیت مبراست.»
اما مخالفتهایی از این دست در فضای پرشور اوجگیری سردار سپه نتیجهای نداشت و نخستوزیر قدرتمند، شاه شد و مخالفت رجلی مانند مصدق با پادشاهی رضا خان هم بیجواب نماند. او تقریبا در تمامی دوران سلطنت رضاشاه تا سال ۱۳۲۰، یا خانهنشین بود یا در تعبید یا در زندان.
زندان دوره رضاشاه برای مخالفانش، عموما نتایج فاجعهباری در پی داشت و کم نبودند مخالفانی که در همین زندانها، جان خود را از دست میدادند. شاید همین نگرانی موجب شد تا در سالهای پایانی دهه ۲۰خورشیدی، فرستاده شدن مصدق به زندان موجب شد تا خانوادهاش دست به کار شوند و با تمام توان بکوشند تا او را از زندان نجات بدهند.
در این ماجراست که برای نخستین بار پای محمدرضای پهلوی – ولیعهد جوان – به حیات سیاسی مصدق باز میشود. به این شکل که ارنست پرون – دوست سوئیسی ولیعهد که به تازگی به ایران آمده بود – بیمار غلامحسین مصدق (پسر محمد مصدق) بود که او هم در سوئیس درس خوانده بود و پزشک شده بود. این رابطه موجب شد تا پسر مصدق بتواند محمدرضای ولیعهد را واسطه کند و پدرش را از زندان برهاند.
اشغال ایران
در فاصله کوتاهی بعد از آزادی مصدق از زندان، ایران در ابتدای جنگ دوم جهانی، به رغم اینکه اعلام بیطرفی کرده بود توسط بریتانیا و شوروی اشغال شد. متفقین مدعی بودند که ایران به بیطرفی در جنگ پایبند نبوده و در برابر حضور به گفته آنها «گسترده» جاسوسان آلمانی در ایران، هیچ اقدامی از سوی نیروهای امنیتی ایران انجام نشده است.
مهمترین قربانی اشغال کشور، شخص اول مملکت، رضاشاه پهلوی بود. او مجبور شد تاج پادشاهی را از سر بردارد و از ایران برود. خبری که دوستدارانش را در شوک و حیرت فرو برد و مخالفانش را دلشاد کرد. تابستان آزادی از راه رسیده بود.
در این شرایط بود که دوسالی بعد از سرنگونی رضاشاه پهلوی، محمد مصدق از حوزه تهران نامزد نمایندگی مجلس شورای ملی شد و توانست بعد از بیش از یک دهه خانهنشینی به عنوان نماینده اول مردم تهران وارد مجلس چهاردهم شود.
نگاهی به عملکرد مصدق در دو سال این دوره از مجلس – در فاصله سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۴ خورشیدی – نشان میدهد که از همین دوره، او دلبستگی عمیقی به حفظ منافع ایران در قراردادهای نفتی داشته است.
کوروش زعیم – عضو کنونی جبهه ملی و از پژوهشگران هوادار مصدق – درباره فعالیت او در این دوره میگوید: «مساله مهمی که در مجلس چهاردهم مطرح شد، دادن امتیاز نفت به آمریکا بود. همزمان شوروی از بیرون بردن ارتش خود از آذربایجان خودداری میکرد و به دنبال تثبیت یک دولت دستنشانده در آنجا بود. بریتانیا هم که نفت جنوب را قبضه کرده بود.
مصدق با چند حرکت هوشمندانه وضعیت را نجات داد. یکی اینکه سیاست کشور را موازنه منفی اعلام کرد. به این معنا که ما با همه کشورها رابطه خوبی خواهیم داشت ولی به هیچ کشوری امتیاز نخواهیم داد. دوم اینکه طرحی را به تصویب رساند که بر مبنای آن هیچ دولتی نمیتواند به کشورهای خارجی امتیاز نفت اهدا کند و تنها میتواند بر سر فروش نفت مذاکره کند. بعد از این هم طرحی را تصویب کرد مبنی بر اینکه مادامی که کشور در اشغال است، دولت حق مذاکره بر سر فروش نفت را هم ندارد.»
مجلس پانزدهم و فراکسیون اقلیت
در پایان کار دوره دوساله چهاردهمین مجلس شورای ملی در اسفندماه سال ۱۳۲۴ خورشیدی، نمایندگان مجلس در حالی کرسیهای خود را ترک کردند که هنوز قوای اشغالگر روس و انگلیس، ایران را ترک نکرده بودند و همزمان، یک کمونیست سرشناس ایرانی به نام جعفرپیشهوری موفق شده بود با حمایت ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی که کنترل شمال کشور را در دست داشت، در آذربایجان ایران، یک حکومت مستقل از حکومت مرکزی برپا کند و آن را حکومت ملی آذربایجان بنامد.
در چنین شرایطی که دولت احمد قوام (قوامالسطنه) حکومت نظامی نیز اعلام کرده بود، امکان برپایی انتخابات مجلس در همهجای ایران وجود نداشت و بدین ترتیب انتخابات به تعویق افتاد و دوره نزدیک به دوسال فترت آغاز شد. تا زمانی که قوای ارتش ایران در سال ۱۳۲۵ خورشیدی به آذربایجان رفتند و در پی فرار سران فرقه آذربایجان به شوروی، کنترل تمام نقاط کشور به دست حکومت مرکزی افتاد و زمینه برپایی انتخابات برای تشکیل مجلس پانزدهم شورای ملی فراهم شد.
در این زمان قوام در تلاش بود تا کنترل مجلس به دست نمایندگان حزب تازه تاسیسش به نام حزب دموکرات بیافتد. و در همین دوره است که مجلس پانزدهم در میان انتقادات تند برخی روزنامههای تهران در آن زمان، در سال ۱۳۲۶ خورشیدی افتتاح شد.
نتیجه این وضعیت برای مصدق، ناکامی از ورود به مجلس بود که در نگاه دوستدارانش، به خاطر تقلب در انتخابات رخ داد نه به خاطر رویگردانی مردم از این سیاستمدار قدیمی که حالا پا به سن گذاشته بود و هر چه بیشتر به سالهای پایانی دهه ۲۰ نزدیک میشد، بیشتر بر محبوبیتش افزوده میشد.
در مجلس پانزدهم در غیاب محمد مصدق و نطقهای پرشورش علیه نفوذ بیگانگان در کشور و غارت ثروتهای ملی، گروهی از همفکرانش که خود را فراکسیون «اقلیت» مجلس میخواندند همان راهی را رفتند که مصدق در دوره چهاردهم آغاز کرده بود. حسین مکی، مظفر بقایی، ابوالحسن حائری زاده، عبدالقدیر آزاد و غلامحسین رحیمیان.
در همین مجلس بود که مساله نفت بیش از هر زمان دیگری مطرح شد و در فاصله کوتاهی به یکی از مسایل مهم افکار عمومی ایرانیان تبدیل شد.
اقلیت مجلس به دنبال این بود که قرارداد به جا مانده از امتیازنامه قدیمی «دارسی» میان انگلیس و ایران را بیاعتبار کند و نفت مملکت را از امپراتوری بریتانیا پس بگیرد.
و یکی از همین نمایندگان به نام غلامحسین رحیمیان در مجلس پانزدهم، راهحلی برای مساله نفت پیشنهاد کرد که نه تنها بر زندگی سیاسی مصدق تاثیری عمیق گذاشت، بلکه آغازی شد برای دورانی که گروهی آن را یکی از پرشورترین جنبشهای سیاسی تاریخ معاصر ایرانیان توصیف میکنند.
رحیمیان در مجلس پانزدهم گفت ایران باید نفت خود را ملی کند.
(در قسمت بعدی زندگی سیاسی مصدق را از انتخابات مجلس شانزدهم تا نخستوزیری در سال ۱۳۳۰ دنبال میکنیم. اینکه چگونه در این فاصله جبهه ملی تشکیل شد و اینکه چرا مصدق، به عنوان یک چهره ملی و محبوب، رهبری جنبش ملی کردن نفت را به عهده گرفت.)
قسمتهای دیگر سری سقوط را میتوانید در اینجا بشنوید: