جنگ بزرگ یا Great War - آنطور که در ابتدا نامش بود – هزار و ۵۶۸ روز طول کشید. از ۲۸ ژوئیه سال ۱۹۱۴ تا ۱۱ نوامبر سال ۱۹۱۸ میلادی.
در پی این جنگ چهار خاندان سلطنتی مهم جهان از بین رفتند، دو انقلاب پیروز شدند، ملتهای تازهای به دنیا آمدند و ۹ میلیون نفر جان خود را از دست دادند.
ضمن اینکه بسیاری، جنگ جهانی دوم را نیز نتیجه مستقیم رویدادهایی میدانند که در فاصله سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ رویدادند و زخمی برجای گذاشتند که درمانش، دههها طول کشید.آثار و تبعات جنگ جهانی اول نه تنها تا آخرین روزهای قرن بیستم، پایدار ماند، حتی امروز که یکصد سال از آغاز این جنگ گذشته نیز در لابهلای تحلیل و تفسیرهای رویدادهای سیاسی روز، گاه کارشناسان به تحولاتی اشاره میکنند که در واقع در جنگ جهانی اول ریشه دارند و کم نیستند مرزهایی که در پایان همین جنگ شکل گرفتند و تا امروز، شکل خود را از دست ندادند.
این جنگ همچنین دامن کشور ایران را نیز گرفت؛ ایرانی که در آن زمان تازه از چنگال استبداد محمدعلی شاه رها شده بود و نخستین گامهای جدی را برای تجربه دموکراسی به جا مانده از انقلاب مشروطه، برمیداشت. در واقع احمد شاه، آخرین شاه قاجار، در فاصله بسیار کوتاهی از آغاز جنگ، به شکل رسمی تاج شاهی را بر سر گذاشت و البته خیلی زود، در آتش جنگ، غرق شد. مانند همه رجال سیاسی آن دوران، که گروه بزرگیشان چهارسال آواره شدند.
در سلسله برنامه «جنگ اول» که پخش از آن از امروز از رادیو فردا آغاز شده و همزمان، متن مقالات مرتبط با هر برنامه در وب سایت رادیو فردا منتشر میشود، ضمن بررسی موشکافانه رویدادهای زمینههای این جنگ و جزئیات تحولات چهارساله آن، از وضعیت ایران در سال ۱۹۱۴ میلادی (۱۲۹۳ خورشیدی) خواهیم گفت. همچنین اثرات و تبعات جنگ جهانی اول را در جهان و در ایران به شکل مجزا بررسی خواهیم کرد.
Your browser doesn’t support HTML5
اهمیت اروپا
برخی اساتید تاریخ معتقدند که تاریخ بشریت، در نگاهی گذرا، در واقع تاریخ جنگها و درگیریهای بشریت است. در ترتیب اهمیت وقایع تاریخی، عموما در سدههای پیاپی، این جنگها بودهاند که عمیقترین تاثیر را بر مسیر رشد تمدنها و نظامهای سیاسی برجای گذاشتهاند. اما در این تاریخ پر زدوخورد، جنگ جهانی اول، جایی است که در تاریخ مدرن، برای نخستین بار، جهانی درگیر جنگ میشود؛ جهانی که گویی قلبش در اروپا میتپد.
چگونه درگیریهای محلی در اروپا به یک درگیری جهانی تبدیل شد و اصولا چرا این قاره کوچک، در آغاز قرن بیستم، چنین اهمیتی عمیق یافت که سرنوشتش و رقابتهایش و چشم هم چشمی امپراتورها و پادشاهانش، به مساله مهم نقاط دیگر جهان نیز تبدیل شد؟
غلامرضا وطندوست، استاد تاریخ و علوم سیاسی در دانشگاه آمریکایی کویت معتقد است، اروپا تا حدود ۵۰۰ سال پیش، برتری خاصی نسبت به سایر نقاط جهان نداشت اما وقوع سلسله رویدادهایی مانند جنبش رنسانس و نوزایی انقلابی فرهنگ، هنر و علم در این قاره موجب شد تا تحولات سیاسی – اقتصادی چشمگیری در میان اروپائیان رخ بدهد.
تحولاتی که در ۵۰۰ سال از قرن شانزدهم تا قرن بیستم اتفاق افتاد، اروپا را به کلی دگرگون کرد؛ از جمله از قرن ۱۶ در اروپا تفکری حاکم میشود که به جای اندیشیدن به آن دنیا – Otherworldliness – تمرکزشان معطوف به این دنیا میشود و تمام سعی و کوششان این است که بتوانند جهان اطراف خودشان را متحول بکنند.غلامرضا وطندوست
او میگوید: «تحولاتی که در ۵۰۰ سال از قرن شانزدهم تا قرن بیستم اتفاق افتاد، اروپا را به کلی دگرگون کرد؛ از جمله از قرن ۱۶ در اروپا تفکری حاکم میشود که به جای اندیشیدن به آن دنیا – Otherworldliness – تمرکزشان معطوف به این دنیا میشود و تمام سعی و کوششان این است که بتوانند جهان اطراف خودشان را متحول بکنند.»
عینیترین نتیجه دورههای متوالی جنبشهای فرهنگی و علمی مانند رنسانس (در فاصله قرن ۱۴ تا ۱۷) و همچنین عصر روشنگری (Age of Enlightenment در قرون ۱۷ و ۱۸) که انقلاب علمی اروپا را پایهریزی کردند، انقلاب سرنوشتساز صنعتی است؛ انقلابی که این بار به جز اندیشمند و هنرمند و فیلسوف، سرمایه بسیار نیز برای اروپا به ارمغان آورد.
غلامرضا وطندوست میگوید: «در پی انقلاب صنعتی در بریتانیا و در فاصله کوتاهی در فرانسه و آلمان و باقی اروپا، توانایی این قاره به شکل چشمگیری افزایش یافت. یعنی توانایی خریدشان، توانایی گسترش و تجارتشان، توانایی علمیشان، تسلطشان بر تکنولوژی جدید، به شکل فوقالعادهای پیشرفت کرد. و البته تحولات اجتماعی عظیمی هم مانند انقلاب آمریکا و انقلاب فرانسه صورت میگیرد.»
اختلاف آلمان و فرانسه
همزمان با این تحولات در قرن نوزدهم، و در دورهای که استعمار برخی مناطق توسعه نیافته جهان به اوج رسیده، در اروپایی که در آن، ملیگرایی نوینی در حال شکلگیری است و دولت-ملتهای مدرن پدید آمدهاند، کشورهای تازهای نیز ظهور میکنند که به سرعت سلطه سنتی امپراتوریهای مهمی چون بریتانیا، روسیه و فرانسه را به چالش میکشند.
از آن جمله کشوری است بزرگ در قلب اروپا که ما امروز آن را به نام آلمان میشناسیم. مجید تفرشی پژوهشگر تاریخ درباره این کشورهای جدید میگوید: «آلمان از اتحاد ۳۶ کشور کوچک به وجود میآید و ایتالیا هم پیشتر هفت کشور بود که متحد شدند. بنابراین دو قدرت نوظهور ایتالیا و آلمان در اروپا مطرح میشوند که اندکی هم ماجراجو بودند.»
آلمان که با ابتکار صدراعظم صاحبنامش اتو فون بیسمارک شکل گرفته بود، خیلی زود در برابر همسایه ابرقدرتش فرانسه قد علم کرد.
ریشه اصلی این اختلاف هم بر سر مرزهای دو کشور بود، به ویژه در منطقهای به نام «آلساس – لورین» که برای هر دو طرف اهمیت استراتژیک داشت.
یرواند آبراهامیان مورخ ساکن نیویورک این اختلاف سرنوشتساز را چنین شرح میدهد: «زمانی که در سال ۱۸۷۰، بیسمارک کشور مدرن آلمان را پایه گذاشت، فرانسه را در جنگ مشهور فرانسه و پروس شکست داد و منطقه آلساس لورین را از فرانسه جدا و به خاک آلمان ضمیمه کرد. از ۱۸۷۰ به بعد این جدال عمیق بر سر آلساس-لورین بین فرانسه و آلمان وجود داشت. ملیگرایان فرانسوی اعتقاد داشتند تا روزی که آلساس – لورین به فرانسه برگردانده نشود، از فرانسه اعاده حیثیت نخواهد شد. آلمانیها فکر میکردند که تصرف آلساس – لورین برای امنیت مرزهای غربی آنها حیاتی است.»
اما اختلافات میان قدرتهای بزرگ اروپایی به نزاع تاریخی فرانسه و آلمان خلاصه نمیشد. اروپای ثروتمند و قدرتمند، وقتی به قرن بیستم رسید، پروندههای جدال و نزاع بسیاری در آرشیوش داشت؛ از تلاش اسلاوهای بالکان برای استقلال تا رقابت بر سر حکمرانی بر دریاهای جهان و تصرف مستعمرات بیشتر در آفریقا و خاورمیانه همه نفتی بودند بر آتش رقابت شدید امپراتوریهای اروپایی در ابتدای قرن بیستم.
(در قسمت بعدی سری «جنگ اول»، بررسی وضعیت اروپا در ابتدای قرن بیستم را ادامه میدهیم و از امپراتوریهای اتریش-مجارستان، عثمانی و روسیه پیش از جنگ اول خواهیم گفت. همچنین وضعیت ائتلافهای سیاسی میان کشورها و چگونگی شکلگیری این ائتلافها را نیز بررسی خواهیم کرد و از وضعیت بالکان و تلاشها اسلاوها برای اسنقلال خواهیم گفت. برنامه «جنگ اول» دوشنبهها ساعت هشت از رادیو فردا پخش میشود و در طول هفته در روزهای چهارشنبه ساعت ۱۰ صبح، جمعه ساعت ۱۲ ظهر و شنبه ساعت ۵ عصر، بازپخش خواهد شد. این برنامه در وب سایت رادیو فردا نیز منتشر میشود.)