در چهلمین سالگرد انقلاب بهمن ۵۷، رویدادی که در چهار دهه گذشته زندگی ایرانیان را تحت تأثیر خود قرار داده است، در قالب چهل گفتوگو با چهرههای تاریخساز یا فعال ایرانی در سالهای منتهی به انقلاب و پس از آن، روایت آنها را از این رویداد و تأثیرات آن، و نیز چشمانداز آنها از آینده ایران را بازجستهایم.
در برنامهای دیگر از این مجموعه گفتوگو، به سراغ حسین آرین رفتهایم؛ کارشناس امور نظامی و راهبردی. آقای آرین در سال ۵۷، ۳۳ سال داشت و در نیروی دریایی ایران با درجه افسری خدمت میکرد. او در آن زمان در بریتانیا در حال گذراندن دوره آموزشی بود.
حسین آرین اکنون در نیوکاسل در شمال بریتانیا زندگی میکند و در این گفتوگوی ویژه از او درباره وضعیت نیروی دریایی ایران، پیش و پس از انقلاب ۵۷ و همچنین علت خروجش از ایران پرسیدهایم.
Your browser doesn’t support HTML5
آقای آرین، از همان روزها برای ما بگویید. در کدام منطقه بریتانیا بودید و چه دورههایی میدیدید؟
بیشتر در ارتباط با ناو خارک بود که در کشتیسازی سوان هانتز در نیوکاسل که شرکت بسیار بزرگی است و در ساختن انواع و اقسام ناوها ید طولایی دارد، ما در شهر نیوکاسل بودیم. یک سال قبل از انقلاب یعنی اوایل بهمن ۵۶ من برای این ناوی که در دست ساخت بود، اعزام شدم. کار ما در واقع این بود که بر ساخت این ناو نظارت کنیم و بعد این را آزمایش کنیم، تحویل بگیریم از کارخانه سازنده و بعد ناو خارک را به ایران انتقال بدهیم.
این ناو، ناوی بود از برنامهای بزرگتر؛ در زمان شاه، ایران چهار فروند از ناوشکنهای بسیار پیشرفته آمریکایی را -که در چارچوب پروژه کوروش بود- از آمریکا خریده بود، به اضافه چند فروند زیردریایی آمریکایی، به اضافه ناوهای دیگر، و ما باید میرفتیم چابهار و هسته اولیه نیروی دریایی را در آن پایگاه بزرگ، که برای تأمین امنیت در شمال غرب به اقیانوس هند و حضور در آن منطقه برنامهریزی شده بود، تأمین میکردیم.
آیا به هر حال موفق شدید این ناو دریایی خارک را به ایران برگردانید یا این که به خاطر انقلاب مجبور شدید این کار را نیمه تمام بگذارید و به ایران برگشتید؟
دورههای کوتاهی را که باید میدیدیم، دیدیم، ولی باید بگویم با شروع انقلاب و موج اعتراضات در ایران، در میان پرسنل این ناو که از فرمانده تا آشپز حدود ۱۸۰ نفر بودیم، انقلاب کوچکی هم در اینجا رخ داد. میتوانم بگویم تمام پرسنل ناو بدون استثنا یک رادیو موج کوتاه داشتند که گوش کنند به اخبار داخل ایران. یک تشنجهایی در ناو به وجود آمد، بی انضباطیهایی در مراحلی رخ داد و مشکلاتی برای اداره ناو پیش آمد. ولی در نهایت، ما توانستیم این ناو را به دریا ببریم و از کارخانه سازنده با آزمایشهایی که در سه مرحله و به مدت سه هفته انجام داد، ناو را تحویل بگیریم.
بعدتر اما با موضع دولت بریتانیا مواجه شدیم، یعنی [مواضع دولت] وقتی مارگارت تاچر نخست وزیر بریتانیا بود. حرف دولت [بریتانیا] این بود که ما این ناو را به پادشاه ایران یا به نیروی دریایی شاهنشاهی و به حساب نظام گذشته فروختهایم و حالا ما نمیتوانیم این ناو را تحویل بدهیم. حرف دولت وقت ایران پس از انقلاب هم این بود که پول این ناو به طور تام و تمام فروخته شده و نباید از نظر قانونی مشکلی باشد و شما بایستی اجازه بدهید که این ناو به طرف ایران حرکت کند -و این یک مسئله حقوقی بود-، در غیر این صورت پولش را به ایران پس بدهید.
در نهایت، کار به اینجا رسید که اقامت ما در نیوکاسل طولانی شد و بالاخره برای حل این مسائل قانونی بین تهران و لندن، به تمام پرسنل ابلاغ شد که شما باید به ایران برگردید و ناو را همان جا بگذارید تا مسائل حقوقی حل بشود. به همین جهت ما برگشتیم ایران. ولی در این فاصله اتفاق ناگواری افتاد که همان شروع جنگ بود. یعنی بیشتر پرسنل برگشتند...
آقای آرین، شما در آن زمان، در مدتی که در نیوکاسل بودید با یک خانم انگلیسی ازدواج کرده بودید. آیا همراه خانواده به ایران برگشتید یا تنهایی بازگشتید؟
من سالهای بسیار قبل از آن با یک شهروند انگلیسی ازدواج کرده بودم. ازدواج ما در سال ۱۹۷۰ در آبادان بود، و آن موقع پرسنل ارتش با توجه به دستوراتی که پادشاه ایران داده بود، حق ازدواج با شهروندان بیگانه را نداشتند و فکر میکنم این دستور شامل وزارت خارجه هم میشد. ولی بعد از اینکه ازدواج کردم مقررات باعث شد که ما را به دادگاه نظامی نیروی دریایی در زمان شاه و چند سال قبل از آمدن به ناو خارک، ما به اضافه تعدادی از افسران، محکوم به ۱۱ ماه زندان شدیم.
از تیرماه ۱۳۵۱ در دژبانی آبادان به مدت چهار ماه و سه روز زندانی بودیم که بعد به باور من با پادرمیانی یکی از افسران نیروی دریایی به نام شهریار شفیق که خواهرزاده پادشاه ایران بود و اتفاقاً پدر خودش هم اصلاً مصری بود و افسر نیروی دریایی بود و در همان دانشکدهای درس خوانده بود که ما درس خوانده بودیم، بعد از چهار ماه و سه روز ما را آزاد کردند و برگشتیم به خدمت در نیروی دریایی.
آقای آرین، در اینجا اگر ممکن است دو ترانه مورد علاقه خودتان را نام ببرید تا در خلال این گفتوگو پخش بشود.
یکی از ترانههای بسیار مورد علاقه من که واقعاً باید فقط گوش کرد و من را به خصوص در این برهه زمانی و وضعیتی که ایران دارد منقلب میکند و از جهتی هم [مرا] خوشحال و امیدوار میکند به آیندهای که برای ایران هست، ترانهای «ایران ایران» محمد نوری، خواننده معروف ایرانی است. و از آنجا که اصلاً زاده غازیان بندر پهلوی هستم و علاقه خاصی به ترانههای گیلانی دارم، ترانه «دریا طوفان داره» از احمد عاشورپور، پدر ترانه محلی یا فولکلور گیلانی است.
آقای آرین، شما پس از نزدیک به سه سال که در ایران بودید، در دوران جنگ ایران و عراق به انگلیس برگشتید. چرا در آن شرایط حساس ایران را ترک کردید؟
ببینید، وقتی به ما دستور داده شد ناو را همین جا بگذاریم و برگردیم، من با توجه به اینکه همسرم و فرزندان ما در بریتانیا بودند و نمیدانستم که واقعاً بعد از برگشتن به ایران به کدام پایگاه منتقل خواهم شد، این است که خب به همسرم گفتم شما در این جا باشید تا بعداً که وضعیت خدمتی من روشن شد به شما اطلاع بدهم که برگردید.
به همین جهت من و یکی دیگر از افسران این آب و خاک که وضعیتی تقریباً مشابه داشتیم، سه هفته مرخصی گرفتیم که بمانیم و کارها را این جا سر و سامان بدهیم و برگردیم ایران. ولی چند روز از مرخصی سه هفتهای ما گذشته بود که من تلویزیون خانه را روشن کردم و خبر فوری بود از تلویزیون انگلیس، که عراق به ایران حمله کرد. این باعث شد که ما مرخصیمان را نیمهکاره بگذاریم و تلفن زدیم به وابسته دریایی در سفارت ایران در لندن که از نظر خدمتی هم، با هم آشنا بودیم و گفتیم که ما میخواهیم برگردیم ایران.
گفت فرودگاهها بسته است و باید صبر کنید، تا در اولین فرصت که فرودگاه باز شد بلیت ما را داد و ما به ایران برگشتیم چون جنگ شروع شده بود و مرخصی اصلاً معنی نداشت. یکی از خاطراتی که دارم با این همکار ما که آشنایی بیشتری با ناخدا افضلی، فرمانده وقت نیروی دریایی داشت، در ستاد به محض ورودمان با فرمانده نیروی دریایی روبهرو شدیم و یک لبخندی زد و گفت خوش آمدید و در عین حال به طور ضمنی گفت خیلی خوب است که برگشتید.
جواب ما این بود که مگر چه انتظاری داشتید؟ گفت نه نه سوءتفاهم پیش نیاید و ما رفتیم و بلافاصله به جنوب منتقل شدیم. در چند ناو خدمت کردیم ولی بیشتر خدمت من در زمان جنگ، در واقع در اتاق جنگ ناوگان در بندرعباس و در نیروی رزمی ۴۲۱ بود، یعنی قرارگاه مقدم دریایی در بوشهر، که عهدهدار فرماندهی نیروهای مناطق چهارگانه نیروی دریایی بود، و کارش اجرای عملیات برای مقابله با عراق در خلیج فارس و در عین حال تأمین امنیت خطوط مواصلات دریایی یعنی همه کاره عملیات در نیروی دریایی.
من حدود ۹ ماه در دو برهه مختلف در این قرارگاه مقدم نیروی دریایی به عنوان افسر عملیات، افسر اتاق عملیات و افسر عملیات نیروی رزمی خدمت کردم. مابقی خدمت من در اتاق جنگ ناوگان در بندرعباس بود و چون همسر و بچههایم نبودند بنابراین هر کاری که پیش میآمد داوطلب میشدم و میرفتم.
بعد از نابودی نیروی دریایی عراق و قطع صادرات نفت عراق از دو پایانه مهم البکر و الامیه، -که دو سوم صادرات نفت عراق از این جاها به خارج صادر میشد- و محاصره دریایی عراق، یکی از کارهای به اصطلاح عمدهای که نیروی رزمی ۴۲۱ بر عهده داشت، بازگذاشتن خطوط مواصلات نیروی دریایی بود و اسکورت کشتیهای تجارتی برای تأمین مایحتاج کشور. این کشتیها باید میآمدند و میرفتند، از نزدیک آبهای عراق به داخل خور و موسی و به مهمترین بندر تجارتی ما، بندر شاهپور که بعداً اسمش را عوض کرده بودند به بندر امام خمینی، که بندری استراتژیک بود، راه آهن به آنجا متصل میشد، پشت جبهه بود، و این کار تمام مدت انجام میگرفت. مدتی که من خدمت میکردم یکی از کارهای عمده ما این بود.
اما آقای آرین، چرا در آن شرایط از ایران خارج شدید؟ آیا مشکل خاصی پیش آمد که ناچار به ترک ایران شدید و مسئلهای بود؟ چرا دست به چنین اقدامی زدید؟
در آن موقع، در آن دوران خدمت ما در نیروی دریایی، به ویژه در مکانهایی که ما خدمت میکردیم، هنوز آن دایره سیاسی-ایدئولوژی وارد این بخشها نشده بود. یعنی در قرارگاه مقدم نیروی دریایی یا در اتاق عملیات ناوگان در بندرعباس و جاهایی که من خدمت میکردم. ولی بعد از آزادی خرمشهر که کارها یکسره شد و تقریباً نیروهای ایران به مرز بینالمللی رسیدند، ماهیت جنگ عوض شد.
تا آن موقع مسئله ملی بود و پرسنل نیروی دریایی با تمام قوا فعالیت میکردند، افسران، درجهداران، کارمندان، افزارمندان، کار خودشان را انجام میدادند و صحبت آنچنانی در رابطه با اسلام و اینها نبود، همه این کارها برای ایران بود. یک روحیه ملی واقعاً تا آن موقع وجود داشت. ولی بعد از آزادی خرمشهر ماهیت جنگ عوض شد و تبدیل به جنگی خصوصی و شخصی شد. یعنی به باور ما و بسیاری، حتی کسانی که در مقامات بالای نیروی دریایی بودند و حتی در نیروی زمینی بودند، بایستی جنگ را در آن موقع قطع میکردند.
برای اینکه نیروی هوایی ما به شدت در حال افول بود. کلی از قراردادهای تسلیحاتی در زمان دولت بختیار و بعد از آن همه کنسل و لغو شده بود. نیروی هوایی رنج میبرد چون پشتیبانی هوایی در کار نبود. سلاح و تجهیزات به تدریج داشت از بین میرفت و امکان جایگزینی اینها نبود. ولی [با این همه] جنگ به جنگی خصوصی تبدیل شد، که ما باید برویم به عراق، و باید صدام حسین را شکست بدهیم، باید آنجا جمهوری اسلامی برپا کنیم، و بعد از راه کربلا برویم به قدس.
اینجا بود که... برای بسیاری از ما این مسئله پیش آمد که [بگوییم] آن کار با اهمیت ملی و وظیفهای را که ما به عنوان یک نظامی و پرسنل سازمان نیروی دریایی داشتیم، کارمان را انجام داده ایم. بسیاری از ما به فکر افتادند که نیروی دریایی را ترک کنند. در عین حال، این مصادف شد با تشدید فعالیت اسلامی شدن نیروی دریایی. برای نمونه، افسران و درجه داران را در بندر عباس با زور میفرستادند به سالن بزرگی که آنجا بود و سیاسی-ایدئولوژی میآمد و قرائت قرآن بود و درسهای اسلامی بود و کنترل ها به مراتب بیشتر شده بود و داشت تشدید میشد. حتی برای اینکه پرسنل نمیخواستند بروند، همیشه این گونه بود که میگفتند خب مثلاً از اتاق عملیات دو نفر سهمیه است، شما بروید، حالا شش هفته دیگر لازم نیست بروید.
بعد کار کشیده بود به آزمایشهای سیاسی-ایدئولوژی که باید همه بدون استثنا در ان شرکت میکردند و یک سری سؤالات اسلامی و دینی و آداب اسلامی... یکی دو مورد که من را بسیار منقلب کرد این بود که دادگاه نظامی، -در جنوب، در خود پایگاه بندرعباس نزدیک ستاد نیروی دریایی بود-، چندبار ما را به عنوان سهمیه که دیگر راه گریزی نداشتیم، مجبور کردند برویم آنجا، و در یک مورد من دیدم که یک افسر ژاندارمری را به آن جا آوردند و به خاطر خوردن مشروب یا عدم رعایت آداب اسلامی او را جلو همه آنجا شلاق زدند...
و این مسائل موجب شد که شما ایران را ترک کردید.
ولی یک نکته را میگویم که تا حالا نگفتهام. یکی از کارهایی که برای خود من اتفاق افتاد، که یک روز در اتاق جنگ، در اتاق عملیات ناوگان بودم و رئیس دایره سیاسی-ایدئولوژی من را خواست. من و همه پرسنل در حال کار بودیم، زمان جنگ بود. وقتی که رفتم پیش او، یک آخوندی بود، به من گفت بنشین، خیلی با تحکم، که ما مدت هاست شما را تحت نظر داریم و مثل اینکه شما هیچ میانهای با آداب اسلامی ندارید.
من خیلی مودبانه گفتم منظورتان چیست؟ گفت شما هربار که به دستشویی بغل اتاق جنگ میروید، شما ایستاده ادرار میکنید. من واقعاً شوکه شدم و گفتم شما چرا وقتتان را میگذارید برای این کارها یعنی این ها تا این حد کنترل میکردند. وقتی که برگشتم، همه پرسنل اتاق مضطرب بودند که تو را برای چه خواستند. چون افرادی را که میخواستند بروند بیشترشان بر نمیگشتند یا یک مجازاتی برایشان قائل میشدند. وقتی به ایشان گفتم، مایه خنده همه شد.
همه اینها دست به دست هم داد و مجبورم کرد نیروی دریایی را ترک کنم. استعفا دادم، با نظر فرمانده نیروی دریایی، ناخدا افضلی، که قبول کرد و گفت من این را قبول میکنم، اما هیچ حق و حقوقی نمیگیری و بعد از ۱۸ سال خدمت نمیتوانیم چیزی به تو بدهیم چون زمان جنگ است و در عین حال هیچ ضمانتی نیست که بتوانی از ایران هم خارج بشوی. ولی قبول میکنم بروی مراحلش را طی بکنی. [استعفا] مراحل را طی کرد، شش ماه طول کشید و البته داستانش طولانی است. در نهایت موافقت کردند و من توانستم به طور قانونی از ایران خارج بشوم، که برای این مورد هم واقعاً شانس آوردم و شماری از افرادی که میشناختم به من کمک کردند که مسئلهای در فرودگاه و جاهای دیگر پیش نیاید.
آقای آرین، دهها سوال دیگر در ذهنم هست اما چون وقتمان محدود است به مسائل دیگر میپردازیم. شما که از نزدیک مسائل نظامی ایران را دنبال میکنید و از تحلیلگران حوزه نظامی هستید، در حال حاضر وضعیت و توان نیروی دریایی ایران را [در قیاس] با توان نیروی دریایی شاهنشاهی چه طور میبینید؟ آیا آن زمان در مقایسه با سایر کشورهای منطقه، موقعیت نیروی دریایی بهتر بود یا در حال حاضر؟
نیروی دریایی آن زمان به مراتب قوی تر از حالا بود در مقایسه با کشورهای اطراف. این فقط شامل نیروی دریایی نمی شد، نیروی هوایی هم [بهتر] بود. این را حتی مؤسسه مطالعات استراتژیک لندن هم آن موقع گزارش کرده بود. برای نمونه نیروی هوایی ایران قوی تر از جمع تمام نیروهای هوایی کشورهای جنوب خلیج فارس بود. در مورد نیروی دریایی هم، نیروی بسیار زبدهای بود... نکته مهم درباره نیروی دریایی این است که با استعداد ۲۳ هزار نفر در آن موقع، به خاطر ماهیت تخصصی و تکنیکی، یک نیروی دریایی است که افراد وظیفه ندارد. افراد وظیفه شاید پنج درصد این نیرو را تشکیل میدادند، بقیه افراد افسران و درجه داران و کارمندان و افزارمندان و استادکاران هستند و بالاخره تعدادی دریافر داشتیم.
پروژههای مختلفی هم برای تقویت هر چه بیشتر نیروی دریایی در آن موقع وجود داشت، مثل پروژه کوروش در زمان شاه، برای خریدن پیشرفتهترین ناوها از آمریکا؛ پروژه کوسه برای خریدن زیردریایی، که حتی آماده شده بود زیردریایی ها، که از آمریکا به ایران تحویل بدهند؛ پروژه کمان بود که نصفه اجرا شده بود و قرار بود ناوچههای موشک انداز دیگر و بیشتری از فرانسه گرفته بشود؛ پروژه زیردریاییهای آلمانی در کار بود؛ پروژه فری گیتهای مختلف که ایران باید از هلند میگرفت؛ و بالاخره پروژه چابهار.
تمام اینها بعد از انقلاب لغو شد. ناتمام ماند یا نصفه و نیمه اجرا شد... حالا نیروی دریایی ایران با توجه به کوششهای بسیار زیادی که به عمل آورده، کماکان این رژیم غفلت کرده در بالا بردن توانایی این نیرو. یعنی ناوها و یکانهایی را که با تلاش بی امان پرسنل نیروی دریایی ارتش استفاده میکنند، این ناوها قدیمی هستند. سامانهها و سیستمهای اینها قدیمی است، به جز برخی سامانههای موشکی که بر روی اینها گذاشته شده.
آقای آرین، به عنوان سوال آخر، وضعیت و آینده نیروهای مسلح ایران را چگونه میبینید؟ آیا به نظر شما دستگاه نظامی ایران نیازی به یک تحول و رویکرد تازه دارد؟
تمام اینها بستگی دارد به جمهوری اسلامی. بودنش، نبودنش یا اصلاحاتی که ممکن است در آن رخ بدهد. در حال حاضر آنچه در چارچوب ارتش است، که من تمرکزم بیشتر بر روی این است، واقعاً آن گونه که باید و شاید، به ارتش برای دفاع از کشور و مرزهای خارجی و ایستادگی در مقابل دشمنهای احتمالی که کار ارتش است، [امکانات کافی نمیدهد و] این، در وضعیت بسیار نامناسبی قرار دارد.
در عین حال باید اضافه کنم که بیشتر فرماندهان فعلی ارتش، کسانی هستند که بعد از انقلاب تربیت شدهاند و یک دوز قوی از آن سیاسی-ایدئولوژی به اینها داده شده. در حال، اگر بخواهم مقایسهای بکنم، این ارتش مثل یک فرزند صیغهای جمهوری اسلامی است در مقابل سپاه. یعنی سپاه بودجه بیشتری دارد، نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی و هر نفوذ دیگری که شما بگویید را در سطح کشور دارد، و ارتش در حاشیه قرار گرفته است و در عین حال، از نظر سلاح و تجهیزات به مراتب نسبت به کشورهای جنوب خلیج فارس عقب افتاده، گو اینکه بر این نکته هم باید تأکید کنم که کشورهای جنوب خلیج فارس، خریدهای تسلیحاتی عظیمی را در سالهای گذشته داشتهاند و این لزوماً به این معنا نیست که کاراییشان به همان اندازه بالا رفته.
با همه این احوال، من باز هم خوشبین هستم که با تغییرات و تحولاتی که ممکن است در داخل کشور پیش بیاید و نمونههای آشکاری از آن در سالهای اخیر ظاهر شده، ارتش بتواند مقام خودش را داشته باشد و ما در ایران یک ارتش داشته باشیم، نه دو ارتش موازی، یکی به نام سپاه و یکی به نام ارتش جمهوری اسلامی.