«ابزار امپریالیسم»، «همسو با فاشیسم»، «ارتجاعی» و «ضد انقلاب» از جمله واژههایی بود که در حکومت استالین از علم ژنتیک یاد میشد.
حکومتی که ادعای علمی بودن داشت و رهبرش «بزرگترین نابغه علوم در میان همه ملل» خوانده میشد، پژوهش ژنتیک را ممنوع کرد. دانشمندان ژنتیک اگر خوش شانس میبودند فقط از مراکز مطالعاتی پاکسازی میشدند و اگر بدشانس، روانه زندان و تبعید.
مبارزه با ژنتیک از دهه سی میلادی آغاز شد، حکومت استالین در سال ۱۹۴۹ ژنتیک را رسما «شبه علم بورژوا» خواند و دست به پاکسازی متخصصان این علم زد. اگرچه ۱۵ سال بعد ممنوعیت پژوهش ژنتیکی برداشته شد، اما مبارزه علیه علم ژنتیک، هواداران نظام کمونیستی را حتی در جهان غرب به نفع خود بسیج کرد و آراگون شاعر معروف فرانسوی «مداح» این مبارزه شد. بسیاری این دوره را عجیب و غریبترین دوره مبارزه با علم در عصر حاضر میدانند.
بوی گندم
در کنار خشکسالی، سیاستهای اشتباه حکومت کمونیست، از جمله سلب مالکیت خصوصی از روستائیان، وضعیت کشاورزی اتحاد جماهیر شوروری را که نسبت به بسیاری از کشورهای اروپایی عقب مانده بود، وخیمتر کرد و قحطی مناطق زیادی از این کشور را فرا گرفت.
کمونیستها که با ادعای علمی بودن حکومت خود وعده بهبود زندگی کارگران و کشاورزان را داده بودند با واقعیت کاملا متفاوتی روبرو شدند.
در همین زمان تروفیم لیسنکو، مدیر یکی از مراکز کشاورزی شوروی که مورد حمایت حزب حاکم بود ادعا کرد که روشی یافته که میتواند بحران کشاورزی در شوروی را به سرعت از بین ببرد و تولید گندم را افزایش دهد.
لیسنکو بر خلاف دانشمندان علم ژنتیک و بیولوژیستهای هوادار نظریه داروین و حتی لامارک معتقد بود که موجودات زنده در مدت کوتاهی مانند دو سه سال، میتوانند خصوصیاتی را که از محیط کسب کردهاند منتقل کنند.
لیسنکو حدود دو دهه، با پشتیبانی استالین و خروشچف، «دیکتاتور» بیولوژی در شوروی بود ولی هرگز معجزه و انقلابی در جهان کشاورزی نکرد.
ژاریس مدودیف، بیولوژیست معروف شوروی که نوشتههایش در مورد «صعود و سقوط لیسنکو» به طور مخفیانه در اواخر دهه شصت میلادی از شوروی خارج و در دنیای آزاد منتشر شد، مینویسد که آمار و اعداد و ارقامی که لیسنکو ارائه میداد تقلبی بود و فقط با زور سیاسی حزب کمونیست حرفش را به کرسی نشاند.
لورن گراهام، استاد تاریخ تکنولوژی در هاروارد و نویسنده کتاب علم در روسیه و اتحاد شوروی به رادیو فردا میگوید «لیسنکو وجود ژن را انکار نمیکرد اما معتقد بود هیچ اهمیتی ندارند... لیسنکو تاکید میکرد که موجودات زنده در طول حیات خصوصیاتی کسب میکنند و آنها را میتوانند منتقل کنند. این امر میتواند در برخی موارد اتفاق بیافتد. اما لیسنکو پژوهشگر کم مایهای بود و متوجه آمار نمیشد و برای وی کاربردی نداشت. به همین خاطر تعلیماتش لیسنکو مورد قبول نیست.»
بسیاری مانند لورن گراهام معتقدند که آزمایشهای لیسنکو فاقد ارزش علمی بودند.
دیوید جوراوسکی، تاریخدان آمریکایی معتقد است که جای شکی در مورد علمی نبودن نظرات لیسنکو نیست و هرگونه شباهتی بین نظریات لیسنکو و یک نظریه واقعی علمی تصادفی است.
ژنتیک، «گناه نابخشودنی»
بحثها بین دانشمندان علم ژنتیک و لیسنکو و هوادارانش به سرعت سیاسی شد. روزنامههای حکومتی از جمله پراودا به حمایت از لیسنکو پرداختند. پس از سخنرانی معروف استالین در سال ۱۹۳۷ علیه تروتسکی، مبارزه با دانشمندان ژنتیک، مترادف شد با جنگ با دشمنان خلق.
برچسب ایده آلیست و بورژوا که امروزه در ایران آن را میتوان با محاربه با خدا و براندازی مقایسه کرد، بر ژنتیک و دانشمندان این علم زده شد. نیکلای واویلوف، رئیس کنگره ژنتیک در مسکو و منتقد سرسخت لیسنکو، به همراه همفکرانش پاکسازی و زندانی شدند.
نیکلای واویلف،دانشمند ژنتیک، در مارس ۱۹۳۹ در مقابل فشار حزب کمونیست برای همراه شدن با نظریات لیسنکو مقاومت کرد و گفت ما را می توانید زنده زنده بسوزانید ولی نمی توانید مجبورمان کنید از عقایدمان دست برداریم...انکار یک واقعیت فقط به دلیلی اینکه کسی در مقام بالایی چنین تصمیمی گرفته غیرممکن است.
نیکلای واویلف در مارس ۱۹۳۹ در مقابل فشار حزب کمونیست برای همراه شدن با نظریات لیسنکو مقاومت کرد و گفت ما را میتوانید زنده زنده بسوزانید ولی نمیتوانید مجبورمان کنید از عقایدمان دست برداریم... انکار یک واقعیت فقط به دلیلی اینکه کسی در مقام بالایی چنین تصمیمی گرفته غیرممکن است.
یک سال بعد یکی از برزگترین متخصصان زنتیک شوروی دستگیر و سه سال بعد در زندان درگذشت.
یکی از ترفندهای حکومت استالین برای بیاعتبار کردن دانشمندان ژنتیک پیوند زدن آنها با گوبلز و آلمان نازی و عقاید نژادپرستانه بود.
این در حالی است که خود حکومت نازی و افسانه نژاد برترش با دانشمندان ژنتیک سرجنگ داشت و بسیاری از آنها آلمان هیتلر را ترک کرده بودند.
لیسنکو مبدل به دیکتاتور بیولوژی شوروی شد، لقب «کبیر» و «بزرگ» گرفت، مجسمههایش در مغازههای هنر به فروش میرفت. کمونیستهای کشورهای مختلف که خط استالین و حزب کمونیست برایشان مقدس بود در بسیاری از کشورها به دفاع از لیسنکو پرداختند.
کروموزومهای سیاسی
یکی از میدانهای نبرد اندیشه بین کمونیستها در مورد اندیشه لیسنکو فرانسه بود. در فرانسه حزب کمونیست قدرت و هواداران زیادی داشت. ماجرای لیسنکو فقط چهار سال پس از پایان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتاد و شوروی به خاطر نبرد استالینگراد هنوز پرستیژ بسیاری بین کمونیستهای فرانسوی داشت بهطوری که تنها حمایت استالین از لیسنکو برای «بسیاری کفایت میکرد و دلیل و برهانی لازم نبود.»
در مقابل آراگون، مداح استالین که از لیسنکو حمایت میکرد، برخی طرفداران حزب کمونیست از جمله بیولوژیستهایی چون ژان روستان و ژاک مونو به صراحت با این خط سیاسی استالین مخالفت کردند.
ژان روستان میگفت کرموزومها را سیاسی نکنید و از هواداران لیسنکو خواست تا مدرک و دلیل بیاورند؛ اتفاقی که نه در فرانسه افتاد و نه در شوروی.
این میان بیولوژیستهایی هم بودند که سعی کردند راه سوم انتخاب کنند و بین ایدئولوژی و علم مانور دهند تا بدین ترتیب از موضعگیری صریح طفره بروند. برخی از آنها سالها بعد از تصمیم خود شرمسار بودند.
چگونه لیسنکو غول شد
اگرچه بیاثری تئوری لیسنکو و شکست کشاورزی شوروی، مرگ استالین و برکناری خروشچف (حامیان بذرشناس اوکراینی)، در اوایل دهه ۶۰ میلادی خط بطلانی بر این «دیکتاتوری» کشید، باز بسیاری از خود میپرسند که چگونه در کشوری که تکنولوژی پیشرفته نظامی و فضایی داشت، شارلاتانی مانند لیسنکو به قدرت رسید.
یکی از نظرات این است که عقاید رادیکال رهبران شوروی که حتی میخواستند کشاورزی را سیاسی کنند و آرمان شهری برای روستائیان ترسیم کنند، جایی میان داشنمدان واقعی نداشت و همین امر فضا را برای فردی مانند لیسنکو آماده کرد.
نظر دیگر هم این است که ادعاهای لیسنکو درباره موروثی بودن خصوصیات اکتسابی به این معنی بود که میتوان با ایجاد محیط انقلابی، چندین نسل انسان ایدهآل و انقلابی به وجود آورد. به عبارت دیگر نظر لیسنکو در چارچوب انقلاب جا میگرفت. لورن گراهام میگوید لسینکو هرگز در مورد ژنهای انسان نظری عنوان نکرده بود.
استالین که شکستهایش در زمینه کشاورزی را پشت شعارها و دروغهای لیسنکو پنهان میکرد از وی برای تصفیه نهادهای زیست شناسی و کشاورزی استفاده کرد. در برهههای زمانی دیگر همین اتفاق برای دانشمندان و هنرمندان زمینههای تخصصی دیگر هم افتاد تا استالین تسلط خود را بر جامعه روشنفکری شوروی کامل کند.
اگرچه در زمان لنین حمله به «دانش بورژوا» آغاز شده بود ولی رهبر انقلاب اکتبر مانع سیاسی شدن آزمایشگاه و علم شده بود. این میان استالین راه دیگری در پیش گرفت و از ماتریالیسم دیالکتیک برای مرعوب کردن استفاده کرد.
در میان قربانیان حکومت داس و چکش این تنها ژنتیک نبود، بلکه روانکاوی هم که مورد علاقه شدید تروتسکی بود، به سرنوشت مشابهی دچار شد. حتی کوانتوم، تکامل و نظریه نسبیت نیز مورد حمله شدید قرار گفتند.
گراهام میگوید بسیاری در غرب فکر میکردند که مارکسیسم محدود به تغییرات در اقتصاد، سیاست و جامعه است ولی برای بسیاری از کمونیستها، ماتریالیسم دیالکتیک تفسیر جدیدی از علم و دانش بود، امری که در هیچ انقلابی تا آن زمان وجود نداشت.
در میان قربانیان حکومت داس و چکش این تنها ژنتیک نبود، بلکه روانکاوی هم که مورد علاقه شدید تروتسکی بود، به سرنوشت مشابهی دچار شد. حتی کوانتوم، تکامل و نظریه نسبیت نیز مورد حمله شدید قرار گفتند.
زمانی که لیسنکو در اواسط دهه هفتاد میلادی درگذشت، نشانی از نبوغ و جادوی وی نبود. ولی تا امروز هر بار که سیاست سعی میکند بر علم بتازد، نام لیسنکو و تجربه عجیب شوروی بر زبانها میآید، نام و تجربهای عجیبتر از فیلمهای تخیلی.
---------------------------------------------------------------------------
به مناسبت یکصدمین سالگرد رویداد اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه،رادیو فردا از نویسندگان و کارشناسان دعوت کرده که در پیوند با همین سالگرد، نظریات خود را با کاربران رادیو فردا در میان بگذارند. یکی از مباحث مهم تاثیری است که این رویداد بر زندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ایران داشته است. مشارکت کاربران طبعا به غنای بحث کمک میکند.