جشنواره ایدفا که مهمترین جشنواره فیلمهای مستند در جهان محسوب میشود، بیش از چهارصد فیلم مستند را که طی سالهای مختلف در این جشنواره به نمایش درآمدهاند، به طور آنلاین و به صورت مجانی در اختیار علاقهمندان قرار داده است؛ فرصتی استثنایی برای تماشای فیلمهای مستند در این روزهای کرونایی که بخش زیادی از مردم جهان به اجبار خانهنشین شدهاند. به تدریج مروری داریم بر برخی از این فیلمها. این بار میپردازیم به «آب شدن گرینلند» (Greenland Melting) ساخته مشترک کاترین اوپین، جولیا کورت، نانی دولاپلا و رانی آرانسون رت.
****
همه چیز از یک واقعیت تلخ آغاز میشود: گرینلند، جزیره یخی بزرگ نزدیک به قطب شمال به سرعت در حال آب شدن است. آب شدن این یخها چیز تازهای نیست و دهههاست که ادامه دارد اما واقعیت تلختری که فیلم به آن اشاره دارد سرعت این آب شدن است: این که سرعت آب شدن یخها چندین برابر شده و طی پانزده سال اول قرن بیست و یکم بیش از یک قرن گذشته بوده است.
این فیلم ساده و کوتاه، از همان ابتدا مثل پتک بر سر تماشاگر میکوبد: راوی به ما میگوید اگر همه این جزیره آب شود، آب دریاها حدود شش متر بالا خواهد آمد. معنی این بالا آمدن آب دریاها در سراسر جهان را در انتهای فیلم روشنتر میفهمیم؛ این که شهرهایی چون میامی تا ممبئی چطور در خطر جدی قرار میگیرند (و البته نیویورک که فیلم از آن یادی نمیکند).
فیلم از «واقعیت مجازی» (Virtual Reality) و تکنیک سیصد و شصت درجه استفاده میکند تا تماشاگر را به شکل ساده تری در دل طبیعت قرار دهد، طبیعتی که از عکسها و ویدئوهای سهبعدی خلق شده اند و گاه حالتی فانتزی به خود میگیرند. سازندگان از فضایی تخیلی و غیرواقعی استفاده میکنند تا به واقعیتی برسند که در تضاد با حال و هوای کودکانه فیلم قرار میگیرد. در واقع ساختار فیلم به شکلی است که گویی با یک اثر انیمیشن روبهرو هستیم، اما حضور دو دانشمند ناسا بر این تصاویر- آن هم به شکلی کاملاً خام- تناقض غریب و تکان دهندهای را به فیلم میدهد. این دو از ناکجا وارد تصویر میشوند و پس از گفتن چند جمله- با زبانی ساده و عامهفهم، گویی برای مخاطب کودک- محو میشوند و ما را در میان تصاویری از گرینلند سرد تنها میگذارند.
فیلم هر چند از نظر تکنیکی و ساخت، شیوه و سبک متفاوتی را برگزیده اما سازندگان برای خود رسالتی را قائل هستند که بخشی از دنیای مستندسازی است: اطلاعرسانی و در واقع به صدا درآوردن زنگ خطر برای تماشاگر عادی. از این رو فیلم به تمامی- و عامدانه- بر مبنای هشداری بنا شده که البته پاسخ و راهکاری برای آن ندارد. دانشمندانی که فیلم حول و حوش توضیحات آنها بنا میشود، پاسخی برای چگونگی کند کردن روند این آب شدن ندارند، اما با همان حضور فانتزی شان، در چند جمله پتکی را بر سر تماشاگر میکوبند و او را وادار میکنند به فکر کردن به حقیقتی که چندان مورد توجه نیست.
آنها هرچند پاسخی برای آینده بشر و چند و چون امکان تاثیر مثبت او بر طبیعت ندارند، اما نتیجه تحقیقاتشان را که طی سالهای زیادی به دست آمده در همین چند دقیقه با تماشاگر قسمت میکنند.
یکی از این نتایج اشاره به گرم شدن آب اقیانوس است: آنها برای تماشاگر توضیح میدهند که دلیل آب شدن سریعتر این یخها، به جز گرم شدن هوا، به گرمای زیر آب اقیانوس اطلس ارتباط دارد و این که حجم بزرگی از این یخ در داخل آب است. آنها به طور ساده توضیح میدهند که یخ چطور در آب- به ویژه آبی که گرم شده باشد- سریعتر آب میشود. از این رو تماشاگر با اطلاعات درگیرکنندهای روبرو میشود که از صورت مساله مطرح در رسانهها پیچیدهتر به نظر میرسد.
در نهایت تصاویر ابتدایی و انتهایی فیلم به هم پیوند میخورد: تصویر کره زمین. در ابتدا این سیاره تنها را میبینیم که با حرفهای راوی روی گرینلند میایستیم. به مدد تصاویر ناسا به یک سیر و سلوک ساده در این جزیره میپردازیم و در انتها به نقطه اول بازمیگردیم؛ زمینی که در حال گردش است و این بار راوی اشاره میکند که گرینلند تمام ماجرا نیست و سوی دیگر زمین- قطب جنوب- هم سرنوشت مشابهی دارد. فیلم اگر دستاورد تکنیکی و سینمایی قابل توجه و جدیای ندارد، حداقل میخواهد در ساده ترین تکلیف یک مستند علمی در به صدا درآوردن زنگ خطر موفق باشد.