آمریکا چگونه می‌تواند تنش فزاینده در خاورمیانه را مدیریت کند؟

دیوارنوشتهٔ تبلیغاتی در خیابانی در تهران، پس از حملهٔ موشکی و پهپادی به اسرائیل

فروردین ۱۴۰۳ منطقهٔ خاورمیانه که شاهد جنگ اسرائیل در نوار غزه بود، درگیر یک بحران جدی دیگر شد. در پی حملهٔ اسرائیل به ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در دمشق و کشته شدن یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران در این حمله، حکومت ایران تصمیم گرفت که به اسرائیل به‌صورت مستقیم پاسخ دهد.

این پاسخ با شلیک ده‌ها موشک کروز و بالیستیک و همچنین ارسال ده‌ها پهپاد به مقصد اسرائیل داده شد، اما این کشور با همکاری متحدان غربی خود، ایالات متحده و بریتانیا و همچنین مساعدت اردن، موفق به دفع این حمله شد.

پس از چند روز اسرائیل در پاسخ به این حمله، سیستم دفاع هوایی ایران در اصفهان را هدف قرار داد، اگرچه مقام‌های جمهوری اسلامی سعی در سرپوش گذاشتن بر این حمله کردند.

در پی این فرازونشیب دفعی میان دو کشور، حالا ناظران بر این باورند که «جنگ در سایه» ایران و اسرائیل که سال‌ها جریان داشت، وارد مرحله‌ای تازه شده و خطر درگیری و جنگ تمام‌عیار میان دو کشور اکنون زیر ذره‌بین تحلیلگران است.

نشریه «فارین افرز» اخیراً مقاله‌ای به قلم ولی نصر، استاد مطالعات خاورمیانه و روابط بین‌الملل در دانشگاه جانز هاپکینز منتشر کرده که در آن می‌گوید علی‌رغم این‌که ایران و اسرائیل در مقطع فعلی از یک جنگ تمام‌عیار عقب‌نشینی کرده‌اند اما «تا زمانی که دو طرف همدیگر را یک تهدید کشنده ارزیابی کنند که تنها به صورت نظامی می‌توانند با یکدیگر مقابله کنند، یک درگیری در آینده حتمی است».

آقای نصر از همین رو در مقالهٔ خود به سیاستمداران ایالات متحده توصیه می‌کند که یک «راهبرد دیپلماتیک» اتخاذ کنند و «شرایط امنیتی خطرناک منطقه ایجاب می‌کند که واشینگتن پتانسیل دولت‌گرایی خود را درک کند».

ولی نصر به پرسش‌های رادیوفردا دربارهٔ وضعیت کنونی خاورمیانه،‌ تنش فزاینده میان ایران و اسرائیل و موقعیت کشورهای عرب منطقه در میانهٔ این بحران پاسخ داده است.

آقای نصر هفت سال رئیس دپارتمان مطالعات بین‌الملل در دانشگاه جانز هاپکینز بوده و بین سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ مشاور ارشد نمایندهٔ ویژه آمریکا در امور افغانستان و پاکستان بود. او کتاب‌ها و مقالات متعددی در زمینهٔ سیاست در خاورمیانه و ایران نوشته است.

Your browser doesn’t support HTML5

ایران، اسرائیل و تنش فزاینده در خاورمیانه؛ گفت‌وگو با ولی نصر

  • آقای نصر، می‌خواهم این گفت‌وگو را از مقالهٔ اخیری که نوشتید، شروع کنم. شما در بخش ابتدایی و همچنین پایانی این مقاله این را مسئولیت آمریکا می‌دانید که به یک استراتژی دیپلماتیک برای کاهش تنش میان ایران و اسرائیل برسد و یکسره بر دیپلماسی تأکید می‌کنید. آیا در وضعیت موجود چنین اراده‌ای در واشینگتن وجود دارد؟

ولی نصر

پاسخ کوتاه به این سؤال مثبت است. ببینید، همیشه اینطور نبوده که آمریکا به یک راه‌حل دیپلماتیک باور داشته یا فکر کرده که چنین راه‌حلی ممکن خواهد بود، اما به این نتیجه رسیده که این کاملاً ضروری است که برای جلوگیری از جنگ به یک استراتژی دیپلماتیک بیندیشد. در نتیجه هر موقع احساس کرده که جنگ بسیار نزدیک است و به آن تمایل ندارد، به دیپلماسی روی آورده است.

مثلاً هفت ماه پیش از هفت اکتبر، تصمیم گرفت که نمی‌خواهد با یک تنش تمام‌عیار با ایران روبه‌رو شود، تصمیم گرفت که نوعی از آتش‌بس در تنش فزاینده ایجاد کند و در عمان با ایران دیدار کند و به این نتیجه رسیدند که اگر ایران برنامه هسته‌ای‌اش را گسترش ندهد یا به نیروهای آمریکایی در منطقه حمله نکند، واشینگتن هم اجازهٔ فروش نفت به ایران بدهد. نوعی از راه‌حل دیپلماتیک با ایران بود که تنش‌ها بیشتر نشود.

  • اما آیا باید طرفین به چنین مرحله‌ای برسند تا به راه‌حل دیپلماتیک فکر کنند؟ چون شما دربارهٔ هفت ماه پیش از حملهٔ هفت اکتبر صحبت می‌کنید. هم‌اکنون، هفت ماه پس از آن مرحله، ما به جایی رسیده‌ایم که در فضای عمومی ایران، سیاستمداران یا تصمیم‌سازان صحبت از لزوم ساخت سلاح هسته‌ای می‌کنند.

ببینید، شرایط تغییر کرد و باید یک راهبرد دیپلماتیک جدید تهیه شود. عمان یک پیشرفت دیپلماتیک عظیم نبود که نظمی جدید در روابط دوطرف ایجاد کند. یک راهبرد دیپلماتیک بود تا از یک بحران خیلی نزدیک جلوگیری شود. بحرانی که ایالات متحده نمی‌خواست به صورت نظامی حل کند.

به همین شکل بعد از هفت اکتبر که احتمال می‌رفت اسرائیل و حزب‌الله درگیر یک جنگ شوند، آمریکا ناوهای هواپیمابر خود را به مدیترانه برد تا از راکت‌پرانی‌های گسترده حزب‌الله به سمت اسرائیل جلوگیری کند. اما همزمان به صورت غیرمستقیم گفت‌وگوهایی را با حزب‌الله از طریق فرستادهٔ ویژه آموس هاک‌استاین پیش برد، تا از تنش بیشتر جلوگیری کند.

وضعیت میان ایران و اسرائیل چنان است که اگر آمریکا یک راهبرد دیپلماتیک پیدا نکند، دوباره به وضعیت چند هفته قبل برمی‌گردیم.

تأکید می‌کنم که رویکرد این بود که تا زمانی که راهی برای حرف زدن با حزب‌الله پیدا نشود، درگیر یک جنگ خواهیم شد و آمریکا نمی‌خواست درگیر یک جنگ شود. در زمان این درگیری اخیر میان ایران و اسرائیل، دیدم که آمریکا از طریق میانجی‌هایی با ایران صحبت کرد که حملهٔ بزرگی نکند و بعد درگیر گفت‌وگو با اسرائیل شد که از یک وضعیتی که واقعاً خطرناک به نظر می‌آمد، جلوگیری کند؛ وضعیتی که آمریکا را هم درگیر خود می‌کرد.

تا این‌جا آمریکا به صورت تاکتیکی از دیپلماسی برای جلوگیری از وضعیتی که می‌تواند به جنگ منجر شود، استفاده کرده و تا حدی هم موفق بوده است. می‌گویم تاکتیکی چون مانع یک بحران فوری شده، اما نتوانسته وضعیت را در منطقه تغییر دهد. من الان فکر می‌کنم که وضعیت میان ایران و اسرائیل چنان است که اگر آمریکا یک راهبرد دیپلماتیک پیدا نکند، دوباره به وضعیت چند هفته قبل برمی‌گردیم.

  • شما در مقالهٔ خود نوشته‌اید که «قوانین جنگ در سایه میان ایران و اسرائیل تغییر کرده و وضعیت چنان است که اگر یک طرف حمله‌ای بکند، طرف دیگر از این پس مستقیم پاسخ خواهد داد». در چنین وضعیتی،‌ با چنین تغییری، ایالات متحده چه گزینه‌ای پیش روی خود دارد؟

ایالات متحده باید پیرامون یک سری قوانین به صورت غیرمستقیم با ایران، و مستقیم با اسرائیل مذاکره کند؛ دربارهٔ این‌که هر طرف چه تحریکی را به عنوان افزایش تنش قلمداد می‌کند و امکان ترسیم یک سری خطوط قرمز را بررسی کند. مثلاً ایرانی‌ها روشن گفته‌اند که حمله به خاک خود یا ترور فرماندهان ارشدشان را برنمی‌تابند. اسرائیل هم خطوط مشخصی دارد در زمینهٔ آن‌چه ایران می‌تواند یا نمی‌تواند در لبنان و سوریه انجام دهد. هم‌اکنون این پیام‌ها را به صورت راکت و جت‌های جنگنده به یکدیگر می‌رسانند.

یک راه جلوگیری از چنین وضعیتی رسیدن به یک فهم مشترک در هر دو طرف است. یک سابقه‌ای هم وجود دارد. مثلاً از جنگ سال ۲۰۰۶ تا این هفت اکتبر یک نوع درکی بین اسرائیل و حزب‌الله وجود داشت که چه خطی را رد نخواهند کرد. این به معنای این نیست که مسائل بین دو طرف حل شده بود، اما یک فضایی را ایجاد می‌کرد که از جنگ تمام‌عیار جلوگیری می‌کرد.

  • اما آقای نصر، ما در زمانی صحبت می‌کنیم که آمریکا به شدت درگیر مذاکراتی است برای این‌که جنگ در غزه را دست‌کم برای مدتی متوقف کند. هفته‌ها و شاید ماه‌هاست که این مذاکرات فشرده در قطر، در مصر، ادامه دارد و به نتیجه نمی‌رسد. به نظرتان چگونه می‌تواند این کار سخت را بین ایران و اسرائیل پیش ببرد؟

به نظر من چالش در نوار غزه فرق دارد با آن‌چه در قواعد بازی میان ایران و اسرائیل در جریان است؛ چون وقتی یک جنگ در جریان است، نیاز به یک نوع دیگری از مذاکرات دارد تا این‌که تلاش شود آن‌چه بین این دو کشور می‌گذرد، تبدیل به یک جنگ تمام‌عیار شود.

ایران و اسرائیل منافعی دارند که نمی‌خواهند وارد یک جنگ داغ واقعی در این مقطع بشوند.

به نظرم ایران و اسرائیل منافعی دارند که نمی‌خواهند وارد یک جنگ داغ واقعی در این مقطع بشوند. مضاف بر این، آمریکا به یک آتش‌بس در غزه بسیار نزدیک شد و البته موفق شد یک آتش‌بس موقت هم در مقاطع ابتدایی جنگ برقرار کند. من معتقدم اگر آمریکا واقعاً مصمم به برقراری آتش‌بس در غزه بود، می‌توانست این کار را انجام دهد.

البته یک تفاوت خیلی مهم دیگر وجود دارد. آمریکا در غزه مجبور نیست نیروی نظامی خود را پیاده کند و ریسک خیلی بالایی را بپذیرد، اما جنگ میان ایران و اسرائیل، ایالات متحده را به صورت مستقیم درگیر خواهد کرد.

شاید از همین رو هم هفت ماه طول کشیده تا جو بایدن جدی‌تر عمل کند و به اسرائیل هشدار دهد که وارد رفح نشود. اما در مورد ایران، آمریکا نمی‌تواند هفت ماه صبر کند تا درگیر شود.

  • شما از منطقهٔ خاورمیانه با ما صحبت می‌کنید. این وضعیت در خلأ اتفاق نمی‌افتد. سؤالم این است که آیا به نظرتان این وضعیت میان ایران و اسرائیل تغییری در وضعیت و دینامیک این منطقه ایجاد کرده است یا خیر؟

می‌توانیم بگوییم که چیزی تغییر نکرده و در عین حال تغییر بزرگی رخ داده است. این منطقه و خصوصاً کشورهای حوزه خلیج [فارس] اگرچه به شدت می‌خواهند بر توسعهٔ اقتصادی، تجارت و رابطه با آمریکا و چین تمرکز کنند، متوجه شده‌اند که مسائل اقتصادی بر همه چیز احاطه ندارد و این منطقه همچنان به لحاظ مشکلات ژئواستراتژیکی که حل نشده، آسیب‌پذیر است.

مثلاً بعد از هفت اکتبر اتفاقی که حوثی‌ها با مزاحمت در تجارت دریایی در دریای سرخ رقم زدند. در همین حال، حال‌وهوای خیابان‌های این کشورهای عربی، همچنین در مصر یا اردن، تغییر کرد. صحبت جمعیت‌های این کشورها از شکوفایی اقتصادی به سمت غزه رفت.

حکومت‌ها به هر جهت مجبورند که مردم خود را همراه داشته باشند. آن‌ها ممکن است که همچنان به وضعیت پیش از هفت اکتبر چنگ بزنند، اما مردم در این کشورها مسیری متفاوت می‌روند و این در بلند‌مدت شاید غیرقابل دفاع شود.

حالا وضعیت ایران به موضوع یک فوریت بیشتر هم داده است؛ چون چگونه می‌توان دربارهٔ توسعهٔ اقتصادی و پروژه‌های عظیم فکر کرد وقتی موشک‌ها بالای سرشان پرواز می‌کنند و فرودگاه‌ها ممکن است تعطیل شوند. این وضعیتی نیست که شرکت‌های عظیم آمریکایی، اروپایی یا چینی علاقه‌مند به سرمایه‌گذاری در آن باشند.

این منطقه نسبت به آن‌چه درگیری میان ایران و اسرائیل می‌تواند در پی داشته باشد، مصون نیست و این کشورها هم در صورت بروز یک جنگ تمام‌عیار بازنده‌ خواهند بود.

به نظرم تغییری در این رویکرد ایجاد شده که کشورهای عربی به آمریکا و اسرائیل می‌پیوندند تا اتحادی علیه ایران تشکیل دهند، چون این پروژه‌ای برای دفاع از اسرائیل خواهد بود به‌جای آن‌که پروژه‌ای برای دفاع از خودشان باشد.

  • اما در این هفته‌ها و ماه‌های اخیر، این موضوع اتفاقاً بسیار مورد نظر واشینگتن بوده است تا به عادی‌سازی رابطه میان عربستان سعودی و اسرائیل دست یابند. به این موضوع اشاره می‌کنم که به همان صحبت اولیه یعنی نیاز به تهیهٔ یک راهبرد دیپلماتیک برگردم.

بله، تمرکز بوده، اما به نظرم به دور از واقعیت است. با توجه به آن‌چه در غزه می‌گذرد یا فضا در خود اسرائیل، این‌که دولت اسرائیل نه تنها به پایان جنگ فکر نمی‌کند بلکه نمی‌تواند وجود یک کشور فلسطینی را بپذیرد...

حالا فکر کنیم عربستان دست به عادی‌سازی روابط به اسرائیل می‌زند، مثل این است که فکر کنیم عربستان جمعیتی ندارد و مردم عرب وجود ندارند که در این ماه‌ها کشته‌شدن حدود ۴۰ هزار فلسطینی و [ازجمله] ۱۵ هزار کودک را دیدند.

  • اما آقای نصر، دربارهٔ یک حکومت دموکراتیک که رأی مردم برایش مهم است که صحبت نمی‌کنیم...

بله، اما حتی دیکتاتوری‌ها هم باید آرای عمومی را بسنجند. ببینید، این خوب است که بایدن، عربستان سعودی و اسرائیل این ایده را روی میز داشته باشند که به راه‌حل‌هایی بیندیشند درحالی‌که به بزرگ‌ترین موضوع میان‌شان که یک کشور فلسطینی است، بپردازند. برای همین هم تمرکز آن‌جاست. اما من فکر نمی‌کنم این ممکن باشد.

این منطقه نسبت به آن‌چه درگیری میان ایران و اسرائیل می‌تواند در پی داشته باشد، مصون نیست و این کشورها هم در صورت بروز یک جنگ تمام‌عیار بازنده‌ خواهند بود.

اگر چه تا قبل از هفت اکتبر به رسمیت شناخته شدن از سوی عربستان برای اسرائیل بسیار وسوسه‌برانگیز بود، اما امروز این کار مشکلات امنیتی اسرائیل و بازدارندگی را حل نمی‌کند.

به‌علاوه، من فکر نمی‌کنم اسرائیل در موقعیتی باشد که حداقلی را که عربستان سعودی می‌خواهد، بدهد؛ این‌که جنگ در غزه را پایان دهد، وارد رفح نشود و همچنین اقدامات معناداری برای به رسمیت شناختن یک کشور فلسطینی بردارد.

از همین رو هم این را یک راه‌حل نمی‌دانم. ایالات متحده می‌تواند به این هدف عادی‌سازی برسد، اما این نمی‌تواند نقطهٔ آغازین باشد. نقطه‌آغاز این کار باید پایان دادن به جنگ در غزه، به رسمیت شناختن کشور فلسطینی و رسیدگی به وضعیت میان حزب‌الله، ایران و اسرائیل باشد تا دست‌کم به یک وضعیت استوار میان آن‌ها دست پیدا کنید، بعد می‌توانید بگویید که حالا که یک ثبات در زمینهٔ این مسائل امنیتی ایجاد کرده‌اید، می‌توانید فضای کافی برای اسرائیل و عربستان سعودی برای حرکت به سوی عادی‌سازی داشته باشید.

در نگاه اسرائیل، عادی‌سازی با عربستان ایجاد یک اتحاد علیه ایران است و من فکر نمی‌کنم این چیزی باشد که عربستان بخواهد؛ این‌که تبدیل به خط مقدم تقابل با ایران شود. بله، آن‌ها در مورد ایران نگرانی‌هایی دارند، اما تئوری کنونی عربستان این است که بهترین راه مدیریت این وضعیت ایجاد رابطه با ایران است و به نظرم این چیزی است که در این منطقه تغییر کرده است.

  • این‌که ریاض یک همزیستی با تهران در عین رقابت حداکثری را در پیش گرفته است.

دقیقاً. جهان عرب به این نتیجه رسیده است که ضرورت دارد در یک فضای خاکستری باشد. همان‌طور که در عرصهٔ جهانی هم می‌خواهد روابط بسیار خوبی با آمریکا داشته باشد، در پی تعمیق روابط با چین است. نمی‌خواهند در یک وضعیت سیاه‌وسفید گیر کنند، چون می‌دانند که ایالات متحده هم نمی‌تواند آن‌ها را در مقابل موشک‌های ایران محافظت کند.

ایالات متحده به نوعی می‌خواهد از آن‌ها بهره بگیرد تا اسرائیل را در مقابل موشک‌های ایران حفاظت کند. آن‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که این رابطه با ایران است که می‌تواند آن‌ها را در مقابل موشک‌های ایران محافظت کند و در این درگیری اخیر میان ایران و اسرائیل هم این را دیدیم.

جهان عرب به این نتیجه رسیده که ضرورت دارد در یک فضای خاکستری باشد نه سیاه‌وسفید.

دقیقاً بعد از آن امارات متحده عربی از آمریکا خواست از خاک این کشور برای حمله به یمن و عراق که نیروهای تحت حمایت ایران در آن‌جا هستند، استفاده نکند. این‌ها سیگنال‌هایی است که این کشورها می‌فرستند و می‌گویند نمی‌خواهند تبدیل به هدفی برای ایران شوند.

  • آیا چیزی هست که موجب تغییر این وضعیت بشود؟ چون مثلاً همین امارات متحده عربی روابطش با اسرائیل را بسیار گسترده کرده بود؛ روابط اقتصادی میان دو کشور یا سفرهای تجار میان دو کشور.

این چیزی که شما می‌گویید، به نظر من دقیقاً نقطهٔ ثقل مشکل وضعیتی است که در آمریکا و اروپا بررسی می‌شود. این کشورها تمایل به رابطه با اسرائیل دارند، اما نمی‌خواهند این رابطه دربارهٔ ایران باشد؛ می‌خواهند دربارهٔ فناوری و توسعهٔ اقتصادی باشد، می‌خواهند دربارهٔ این باشد که امارات در مرکز یک خط تجاری باشد که هند را به اروپا وصل می‌کند.

اما طرف مقابل بیش از هر چیز این موضوع را پیرامون مسئلهٔ ایران می‌بیند. اما برای امارات، این مسئله باید فقط مسئلهٔ امارات باشد.

از همین رو هم روابط با ایران را بهبود داده‌ و حتی رابطهٔ اقتصادی را تا جایی که تحریم‌های غرب نقض نشود، گسترش می‌دهد. همچنین رابطه با اسرائیل را. بعد از هفت اکتبر، این‌که طرف یک سوی این ماجرا را نگیرند، حتی برایشان مهم‌تر هم شده است، چرا که در این ماه‌ها اعتماد به آمریکا در تعهد و مدیریت وضعیت در منطقه هم کاهش پیدا کرده است.

شاید ما در واشینگتن به شکل دیگری این موضوع را ببینیم، اما در منطقه رویکرد متفاوت است. آن‌ها فکر می‌کنند ایالات متحده در این هفت ماه همواره یک قدم عقب‌تر از تحولات بوده است؛ به نظر این کشورها واشینگتن نتوانسته بر تصمیمات اسرائیل تأثیر داشته باشد یا این‌که ارادهٔ کافی برای دفاع از کشورهای عربی نشان نداده است.

گفت‌وگو با استیون والت، استاد دانشگاه هاروارد ایران و اسرائیل؛ چه کسی از گسترش جنگ در خاورمیانه سود می‌برد؟