بن، آلمان؛ اندکی پیش از نیمهشب ۱۵ مرداد ۱۳۷۱ پلیس وارد آپارتمان کوچک و درهمریختهٔ فریدون فرخزاد، شاعر و هنرمند و چهره تلویزیونی و فعال سیاسی مخالف جمهوری اسلامی شد. فرخزاد پس از انقلاب ۱۳۵۷ از ایران گریخته بود.
از چند روز پیش، پارس و زوزه بیوقفهٔ دو سگ فرخزاد در آپارتمانش در خیابان «ریمَن» در جنوب شرقی بن همسایگانش را نگران کرده بود.
مأموران پلیس جنازهٔ فریدون فرخزاد را در آشپزخانهٔ آپارتمان در حالی یافتند که یک چاقوی ضامندار از پشت در کتف راست او فرو رفته بود و کارد آشپزخانه بلندتری هم در دهانش.
شعلههای اجاق برقی که فرخزاد بر آن در حال آشپزی بوده، همچنان روشن بود. دما در آن آشپزخانهٔ کوچک تا پنجاه درجه سانتیگراد بالا رفته بود. حرارت اجاق برقی محتویات ماهیتابهها را زغال کرده بود و دمای بسیار بالای محیط، جسد رو به تلاشیِ او را پخته بود.
در غربت، فریدون فرخزاد بدل شده بود به منتقد تند و صریح نظام اسلامی حاکم بر ایران. او آیتالله روحالله خمینی، بنیانگذار این حکومت، را بهعنوان مردی بیسواد و عامی و متوهم که در نوشتههایش دچار عقدههای جنسی بود، پیدرپی مسخره میکرد.
فرخزاد همچنین برای سازمان «درفش کاویانی»، از سازمانهای ضد جمهوری اسلامی مستقر در پاریس، برنامهای رادیویی میساخت. او در عملیاتی خبرساز، در گیرودار جنگ خونبار و طولانی جمهوری اسلامی و عراق نیز به اجرای طرح فرار یکی از خلبانان جمهوری اسلامی از خاک ایران بهمقصد عراق کمک کرد.
قتل هولانگیز فریدون فرخزاد اغلب بهعنوان بخشی از جنایاتی به حساب میآید که در ایران با نام «قتلهای زنجیرهای» شناخته میشود. در این رشته جنایات، از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۷ چندین دگراندیش و روشنفکر ایرانی یا ناپدید شدند یا مأموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی اذعان کردند که آنها را کشتهاند.
با این حال، نزدیک به سه دهه پس از قتل فرخزاد، معمای این جنایت همچنان به طور رسمی حل نشده است، و مقامهای انتظامی آلمان تا کنون با استناد به ادامه داشتن تحقیقات، از ارائه توضیح دربارهٔ این پرونده یا زمینه احتمالاً سیاسی آن خودداری کردهاند.
اما تحقیقات جدید رادیو فردا افشا میکند که پلیس آلمان فکر میکرده نشانههایی اصلی از یک عملیات دولتی ایران را داشته است و به نظر میرسد عاملان این جنایت از یکی از آشنایان فرخزاد برای کشتن او استفاده کردهاند.
این ارزیابی در گزارش داخلی اداره آگاهی فدرال آلمان (بکاآ) دربارهٔ «تروریسم حکومتی» ایران در سال ۱۹۹۳ منعکس شده، که رادیو فردا به بخشهایی از آن دست یافته است. بهگفتهٔ بکاآ، این گزارش ویژه چندی پیش، در جریان پاکسازی بایگانی، نابود شده است.
افزون بر این، یکی از مأموران بلندپایهٔ جداشده از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، در مصاحبهای با رادیو فردا ادعا کرده که تهران از یکی از مهاجران ایرانی ساکن لسآنجلس که با فرخزاد آشنایی داشته، برای قتل او بهره گرفته است.
دولت ایران تا کنون هرگونه دخالت در قتل فرخزاد را رد کرده و ادعا کرده است که قتل او مرتبط با مسائل جنسی یا به دست مخالفان جمهوری اسلامی انجام شده است.
تحقیقات رادیو فردا، با بازبینی یادداشتهای روزانه و ویدئوهای شخصی فرخزاد، و بررسی چالشهای سیاسی و شخصی و حرفهای او در سالهای پایانی پیش از قتلش، و نیز مصاحبه با نزدیکان او، برای نخستین بار ابعادی روایتنشده از روند منتهی به قتل او را ارائه میدهد.
گزارش تحقیقاتی رادیو فردا همچنین آشکار میکند که:
- یکی از آشنایان پیشین فرخزاد میگوید که پلیس آلمان در سال ۲۰۱۹ از او دربارهٔ پروژهای با حمایت جمهوری اسلامی برای بدنامسازی فرخزاد پیش از قتلش تحقیق کرده است.
- بهرغم دیدار با مسئولان جمهوری اسلامی برای تضمین بازگشت به ایران، فرخزاد اندکی پیش از قتل اعلام کرده بوده که برای اجرای کنسرت به آمریکای شمالی سفر میکند.
- بر پایهٔ ارزیابی پلیس آلمان در سال ۱۹۹۳، «رهبران ایران بهظاهر نمیتوانستند بپذیرند که اظهارات موهن و علنی فرخزاد علیه اسلام بیمجازات بماند.»
- پناهندهٔ ایرانی که بهادعای مأمور پیشین دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی قاتل فرخزاد است، پس از مدتی بهرغم ارائه روایات متناقض به مسئولان اداره مهاجرت ایالات متحده، از این کشور پناهندگی سیاسی دریافت میکند.
- بهگفتهٔ یکی از کسانی که پلیس فدرال آمریکا دربارهٔ پرونده قتل فرخزاد از او بازجویی کرده، مقامهای آمریکایی در تحقیقات این پرونده با مسئولان آلمانی همکاری داشتهاند.
خاموش کردن مخالفان
با ظهور اینترنت، نسل نوین ایرانیان گفتههای سیاسی فرخزاد را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند و همزمان رسانههای فارسیزبان خارج از کشور بخشهایی از کنسرتها و سخنرانیهای آتشین او را برای ایرانیان بازپخش میکنند.
درباره فریدون چند مستند ساخته شده و زندگی او همچنین موضوع نمایشنامهای شده است که در دو سال گذشته در آمریکای شمالی به روی صحنه رفت. افزون بر این، فیلمی نیز بر اساس سرگذشت او در بهار امسال در آمریکا ساخته شد.
گسترهٔ عملیاتی حکومت ایران برای خاموش کردن مخالفانش در خارج از ایران همچنان مایهٔ نگرانی مخالفان جمهوری اسلامی است.
در تیرماه امسال، یک دادگاه فدرال در آمریکا از دادخواستی پرده برداشت که در آن مسئولان اطلاعاتی جمهوری اسلامی به توطئهچینی برای ربودن یکی از چهرههای خبرساز و فعال ضد حکومت تهران متهم شدهاند. بر اساس این دادخواست، مسیح علینژاد، روزنامهنگار ایرانی-آمریکایی مقیم نیویورک، به این دلیل که «افکار عمومی در داخل و خارج ایران را برای تغییر رفتار و قوانین حکومت [جمهوری اسلامی] بسیج کرده»، هدف این توطئهچینی قرار گرفته بود.
در ۱۱ آذر امسال، سناتور دموکرات، بن کاردین، و سناتور جمهوریخواه، پت تومی، در کنفرانسی خبری به همراه مسیح علینژاد از طرحی با هدف مجازات جمهوری اسلامی به دلیل آنچه سناتور تومی آن را «سرکوب فراملی ایران برای خاموش کردن مخالفان» توصیف کرد، رونمایی کردند. قتل فریدون فرخزاد یکی از چندین مورد ذکرشده در پیشنویس این طرح بود که اشاره میکند مرگ او «ظاهراً کار عوامل تحت هدایت ایران بوده است».
از دیدگاه مهرداد، برادر فریدون فرخزاد که در سال ۱۳۹۷ درگذشت، دربارهٔ عاملان قتل فرخزاد هیچ راز و رمزی در میان نیست. او در سال ۱۳۸۵ به کلاوس اشتریگل، فیلمساز آلمانی، گفت: «همه میدانند که دولت (جمهوری اسلامی) او را کشته است.»
«نمیگذارند زندگی کنی»
فریدون فرخزاد در سال ۱۳۱۵ خورشیدی در خانوادهای نظامی در تهران به دنیا آمد و چهارمین تن از هفت فرزند خانواده بود. یکی از خواهران او، فروغ، شاعر بلندآوازهٔ فمینیست، است که در ۳۳ سالگی در سال ۱۳۴۵ در یک حادثهٔ رانندگی کشته شد.
در اواخر دهه ۳۰ خورشیدی فریدون به آلمان سفر کرد و در مونیخ به تحصیل در زمینهٔ علوم سیاسی پرداخت. او همچنین در سال ۱۳۳۳ دفتر شعری به زبان آلمانی با عنوان «فصلی دیگر» منتشر کرد.
پس از بازگشت به ایران در دوران سلطنت محمدرضا شاه، فرخزاد با ساخت ترانههایی عامهپسند و خوانندگی و برنامهگردانی در رادیو و تلویزیون ملی محبوبیتی فراگیر یافت. با جامهٔ رسمی اسموکینگ، فرخزاد جوان میزبانی برنامهٔ تلویزیونی پرهوادار «میخک نقرهای» را از سال ۱۳۵۵ تا سال ۱۳۵۷ بر عهده داشت و در این مدت بسیاری از هنرمندان ایرانی را به اوج شهرت و محبوبیت رساند.
فریدون فرخزاد در اوج محبوبیت خود بسیاری از تابوها در ایرانِ عمدتاً محافظهکار را به چالش کشید.
علی لیمونادی، مؤسس تلویزیون ایرانیان در لسآنجلس آمریکا، به رادیو فردا میگوید که او بیمحابا دختران و زنان میهمان برنامههایش را در برابر دوربینهای تلویزیونی در آغوش میکشید و میبوسید. همزمان، شایعات دربارهٔ همجنسگرایی او بیش از پیش تشدید شده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷، دادگاههای انقلاب فرخزاد را بارها احضار کردند و چندین بار به بازداشتگاه انداختند. سرانجام، در پی تثبیت قدرت آیتالله خمینی در ایران، فرخزاد در سال ۱۳۶۱ ناگزیر از طریق ترکیه از ایران گریخت.
یادداشتهای روزانهٔ متعدد فرخزاد، که رادیو فردا به آنها دسترسی پیدا کرده، نشان میدهد که زندگی در تبعید بار سنگینی بر روح و روان او تحمیل کرده بود. در یکی از این یادداشتها به تاریخ هشتم بهمن ۱۳۶۲ مینویسد: « تنها هستم، تنها هستم... میل به خودکشی و آزاد شدن از این همه درد و رنج دارم.»
فریدون فرخزاد در دوران نوجوانیاش گرایشهای سیاسی چپ میانه داشت، اما او در دوران محبوبیت فراگیرش در زمان محمدرضا شاه پهلوی هرگز در قامت یک فعال سیاسی ششدانگ ظاهر نشد. با این حال او بعد از خروج از ایران و در دوران تبعید، خیلی زود با فعالیتهای سیاسیاش به خاری در چشم حکومت نوپای اسلامی بدل شد.
بیشتر در این باره: مستند تحقیقی شرقی غمگین؛ دفتر اولاو برای سازمان درفش کاویانی، مستقر در پاریس بهرهبری منوچهر گنجی، وزیر پیشین آموزش و پرورش در دوران محمدرضا شاه، یک برنامهٔ رادیویی هفتگی تهیه و اجرا میکرد. افزون بر این، فرخزاد در برنامهها و کنسرتهایش برای تماشاگران ایرانی مهاجر، مردم را علیه حکومت ایران تهییج میکرد.
در کنسرتی در اوایل دهه ۱۹۸۰ به حضار گفت: «خمینی مینویسد اگر با چهارپا "طرف شدید" او را ببرید به شهری در چهل کیلومتری و بفروشید. فقط تو میتونی با چهارپا طرف بشی... فقط تو آقای خمینی! فقط آخوندهای فیضیه میتونن بغل الاغ و شتر بخوابن.»
فرخزاد افزود: «شما فرزندان سعدی، حافظ و مولوی و ابنسینا هستید و حالا کارتان به خمینی ختم شده که این چرندیات را مینویسد.»
بیشتر در این باره: مستند تحقیقی شرقی غمگین؛ دفتر دومنوارهای کاست سخنرانیها و کنسرتهای فرخزاد در خارج قاچاقی به ایران میرسید و بین مردم پخش میشد، سالها پیش نوارهای آیتالله خمینی هم کمابیش به شیوهای مشابه در سراسر ایران دست به دست میشد.
سعید محمدی، دوست صمیمی و همکار فرخزاد، در گفتوگو با رادیو فردا در توصیف فریدون در آن سالها او را فرسنگها دور از «شب بود بیابان بود» توصیف کرد. در مدارک پلیس آلمان از سعید به عنوان «معشوق» فریدون نام برده شده است. سعید محمدی میگوید بین او و فریدون فرخزاد هیچگونه رابطه عاشقانهای وجود نداشته است.
فرخزاد زندگی عاشقانهاش را همواره پنهان نگاه میداشت، اگرچه روابطش با مردان دیگر برای کسانی که او را خوب میشناختند، نکتهٔ پنهانی نبود. یکی از ویدئوهای آرشیو خانگی فرخزاد که رادیو فردا به آن دست یافته، حاوی یک سخنرانی طولانی او در مقابل جمعیتی در استرالیاست که در آن در سخنانی کمسابقه آشکارا از گرایش جنسیاش صحبت میکند:
بیشتر در این باره: مستند تحقیقی شرقی غمگین؛ دفتر سوم«من ۱۰ سال با یک زن زندگی کردم و بینهایت عاشق آن زن بودم. این جملهها را به شما میگویم که بدانید من خردهبردهای با شما ندارم و به هیچکدام شما یک سِنت بدهکار نیستم. ولی شهامت اخلاقی انسان این را ایجاب میکند که مثل یک مرد بایستد و به مردم بگوید که من اینگونه فکر میکنم. من ۱۰ سال بعدی زندگیام با یک مرد زندگی کردم و بینهایت عاشق آن مرد بودم.»
فرخزاد در غربت همچنین غمخوار کودکسربازان ایرانی در جنگ ایران و عراق بود و کمک به کودکسربازانی را که در جنگ به اسارت گرفته شده بودند بهعنوان رسالتی فردی برای خود برگزیده بود. فرخزاد چندین بار به عراق سفر کرد و با این کودکان دیدار کرد. همچنین در سال ۱۳۶۵ او به فرار علیاکبر محمدی، خلبان ایرانی و برادر سعید، کمک کرد. محمدی بعدها در دیماه ۱۳۶۵ به ضرب گلولهٔ دو مرد مسلح در مقابل مهدکودک دخترش در شهر هامبورگ ترور شد.
پرداختن فرخزاد به موضوع کودکسربازان ایرانی موجب بروز اختلاف بین او و جامعهٔ ایرانیان مهاجر در لسآنجلس شد.
در آبان ماه ۱۳۶۷، فرخزاد یک برنامهٔ گلریزان تلویزیونی را در لسآنجلس برای گردآوری کمک به کودکان قربانی جنگ ایران و عراق ترتیب داد. یک سال بعد پلیس لسآنجلس تحقیقاتی را دربارهٔ فرخزاد آغاز و او را متهم کرد که ۲۸ هزار و ۵۰۰ دلار از کمکهای جمعآوریشده در این برنامه را اختلاس کرده و به اروپا گریخته است. او همچنین متهم به جعل یک چک تقریباً ۱۳ هزار دلاری شد.
دادستانی منطقه لسآنجلس در پی استرداد فرخزاد بود که در نهایت خود او داوطلبانه در فروردین ۱۳۷۱ به کالیفرنیا بازگشت و خود را به مقامهای قضایی تسلیم کرد. او به قید وثیقه آزاد شد، اما پروندهٔ قضایی علیه او هرگز به مرحلهٔ محاکمه نرسید. کمتر از پنج ماه بعد، فرخزاد به قتل رسید.
بهگفتهٔ آشنایان فرخزاد، او که بر بیگناهی خود تأکید داشت و خود را قربانی کارزاری برای ترور شخصیتش میدانست، از جمله بر اثر همین پروندهٔ قضایی در آخرین سال زندگانیاش بهگونهای روزافزون منزوی و افسرده شده بود.
رکسانا گنجی، دختر منوچهر گنجی و از دوستان فریدون فرخزاد، به رادیو فردا میگوید: «او هم از نظر مالی و هم از نظر روحی در وضعیت بدی بود. احتمالاً امیدوار بود بتواند به ایران برگردد، مثل خیلی از کسانی که جمهوری اسلامی این اواخر اجازه داد برگردند.»
مشخص است که فرخزاد با مسئولان جمهوری اسلامی، از جمله مأموران اطلاعاتی در سفارتخانه تهران در بن، تماس گرفته بود تا دربارهٔ امکان بازگشت به ایران برای دیدار با مادر بیمارش گفتوگو کند.
«نفوذ» در درفش کاویانی؟
منوچهر گنجی، که اکنون ۹۰ ساله است، در آبان ۱۳۷۳ به هفتهنامهٔ آلمانی «فوکوس» گفت که چهار مأمور سفارت جمهوری اسلامی در بن کوشیدند تا از فرخزاد برای نفوذ در سازمان درفش کاویانی استفاده کنند و فرخزاد «شخصاً در این مورد به من اعتراف کرد.»
بهگفتهٔ گنجی، «فرخزاد قرار بود نقش جاسوس جمهوری اسلامی در سازمان درفش کاویانی را بازی کند، اما این کار سر نگرفت. در نتیجه او را از بین بردند.»
خبر این تماسها به گوش منوچهر گنجی و سازمان درفش کاویانی در پاریس رسید.
منوچهر گنجی میگوید در گفتوگو با فرخزاد به او هشدار داده است: «من گفتم اینها تمام مقدماتی است که خود تو را ترور کنند. نمیگذارند جان سالم به در ببری و به ایران بروی. بنابراین این رابطه را قطع کن. فرخزاد بعد از یک بحث نیمساعته به من قول داد که دیگر این دیدوبازدیدها را قطع میکند.»
گنجی میگوید که بار دیگر مطلع شده که فرخزاد مجدداً با افرادی از سفارت جمهوری اسلامی در بن تماس گرفته است، و او را برای دیداری دیگر به دفترش در پاریس خواست.
او دربارهٔ این دیدار به رادیو فردا میگوید: «[به فرخزاد] گفتم خب دیگر ما دو سالی است با هم برنامه داریم، برنامه ضبط میکنیم، ولی متأسفانه به آخر خط رسیدهایم. امروز دیگر آخرین روزی است که تو اینجا هستی. ولی چیزی که میخواهم بگویم این است که اینها نمیگذارند جان سالم به در ببری.»
«دعوت به صرف غذا»
گزارش پلیس آلمان حاکی از این است که فرخزاد در آشپزخانهٔ کوچکش در آپارتمانش در بُن گرمِ آشپزی بوده که ظاهراً از پشت به او حمله کردهاند و او را با ضربات چاقو کشتهاند.
بر پایهٔ سندی که رادیو فردا به دست آورده، بکاآ، اداره کل آگاهی آلمان، در سال ۱۹۹۳ گزارش داده که «به نظر میرسد قاتل فرخزاد به آپارتمان او دعوت شده بود تا با او غذایی بخورد. سفره برای دو نفر چیده شده بود.»
در پایین پلکانی کوتاه که آشپزخانهٔ کوچک را به اتاق نشیمن وصل میکرد، دو بشقاب بر کف اتاق چیده شده بود و در کنارش دو تشک روی هم قرار داشت که در واقع «تختخواب» فریدون بود. در همان نزدیکی، چندین تکه گز هم کف اتاق پراکنده شده بود.
گروههای ضربت دو نفره
طبق گزارشی از بکاآ در سال ۱۳۷۲ که رادیو فردا به آن دسترسی پیدا کرده، «گروههای ضربت» که از سوی جمهوری اسلامی برای هدف قرار دادن مخالفان اعزام میشود، معمولاً متشکل از دو نفر است.
در بخشی از این گزارش زیر عنوان «عاملان مستقیم» آمده است: «قتل ناراضیان سیاسی که گمان میرود نتیجهٔ تروریسم دولتی ایران باشد، بر پایهٔ یک الگوی تقسیم کار اجرا میشود. سرگروه این عملیات فردی است که اصطلاحاً به او کنترولر (کنترلکننده یا ناظر) میگویند. (این فرد ناظر) دربارهٔ کل عملیات و همهٔ کسانی که در آن دخیلاند، اطلاع کامل دارد. این فرد همچنین از محل عملیات آگاه است و به افراد دخیل در عملیات دستورالعمل میدهد و برای آنها تدارکات و پشتیبانی لازم را تأمین میکند. یک گروه شناسایی متشکل از ۱۰ تن نیز در چنین عملیاتی دست دارد. اجرای مستقیم و بیواسطهٔ این عملیات بر عهدهٔ گروه یا تیم ضربت است. اطلاعات در دسترس همچنین نشان میدهد که گروه ضربت دو عضو دارد.»
ارزیابی بکاآ حکایت از این دارد که قتل فرخزاد احتمالاً چندین روز پیش از کشف جنازهاش رخ داده بود. گزارشی که در همان زمان منتشر شد، با نقلقول از پلیس آلمان مینویسد که مأموران پلیس در غروب ۱۲ مرداد ۱۳۷۱ دربارهٔ شنیدن صدای ناله و درخواست کمک در ساختمان محل آپارتمان فرخزاد تحقیقات کردند، اما نتوانستند مشخص کنند صدای این کمکخواهی از کدام یک از آپارتمانها بیرون میآمده است.
یکی از همسایگان و دو تن از دوستان فرخزاد به رادیو فردا گفتهاند که همسایگان با شنیدن نالههای ضعیفی که به زبان آلمانی کمک میخواسته، به پلیس تلفن میکنند. بهگفتهٔ آنها پلیس پس از آنکه موفق نشد آپارتمان و منبع این ناله را بیابد، محل را ترک کرد.
چند روز بعد، بهدلیل ادامهٔ پارس بیوقفه سگها، همسایگان فرخزاد برای بار دوم به پلیس تلفن کردند و پس از آن بود که مأموران به درون آپارتمان رفتند و جسد او را یافتند.
در آن زمان نشریهٔ فارسیزبان «رنگارنگ» چاپ آلمان از رالف مولر، کارآگاه پلیس شهر بن و مأمور وقت تحقیق پرونده، نقل کرد که فریدون با ۱۰ ضربهٔ چاقو از پای درآمده و بر اثر خونریزی بیش از حد جان خود را از دست داده است.
تا امروز دقیقاً روشن نیست که فرخزاد در روز قتلش برای چه کسی مشغول آشپزی بود. آنطور که یکی از دوستان فرخزاد، که به دلایل امنیتی خواست نامش فاش نشود، به رادیو فردا گفته است، فرخزاد معمولاً از مهمانانش با دوربین کوچکی که داشت عکس میگرفت. اما پلیس بن در همان زمان وقوع جنایت اعلام کرد که کیف دستی فرخزاد، حاوی دوربین «کانن تاپ توئین» او، پس از قتل ناپدید شده است.
بهگفتهٔ یکی از دوستان فریدون فرخزاد، از دیگر اقلام مفقودشده پس از قتل یک دفترچه (یا احتمالاً چند دفترچه) بوده که فرخزاد برنامههایش را منظماً در آن یادداشت میکرد. پرویز مردانی به رادیو فردا میگوید: «[به پلیس] گفتم شما آن را پیدا کردید؟ پلیس گفت نه، پیدا نکردیم. گفتم که شما اگر دفترچه را به دست بیاورید، تمام اطلاعات در آنجا ذکر شده؛ [اینکه] با چه کسانی ملاقات داشته، با چه کسانی قرار داشته، [با چه کسانی] میرفته و میآمده، و برنامههایش... گفتند نه، متأسفانه ما آن را پیدا نکردیم.»
پاسخ این معما که احتمالاً چه کسی در آن روز به دیدار فرخزاد رفته بود، احتمال دارد به هویت دو مسافری بستگی داشته باشد که در همان روز از قطاری در ایستگاه راهآهن شهر بن پیاده شدند.
بر پایه چندین منبع که رادیو فردا با آنها مصاحبه کرده، فریدون فرخزاد اندکی پیش از کشته شدن برای ملاقات با فرد آشنا به ایستگاه قطار شهر بن میرود.
دو تن از این مصاحبهشوندگان به رادیو فردا گفتهاند که اطلاعاتشان را از فردی به نام «سعید.ع» دریافت کردهاند؛ مرد جوانی که با فریدون فرخزاد زندگی میکرده است. او تلاش کرده از ملاقات فرخزاد با این دو تن خودداری کند، اما با بیاعتنایی فرخزاد روبهرو میشود. یکی از دو منبعِ رادیو فردا از قول سعید میگوید: «فرخزاد به سعید گفته آن دو نفر از دوستانش هستند.»
بهگفتهٔ پرویز مردانی، سعید.ع در زمان قتل فرخزاد با او زندگی نمیکرد. او همچنین اندکی پس از قتل، به مدت کوتاهی در ارتباط با این قتل بازداشت شد، اما سرانجام بهدلیل فقدان سند یا مدرکی علیه او آزاد شد.
تلاش رادیو فردا برای یافتن سعید.ع و شنیدن روایت او دربارهٔ دو «دوستی» که فرخزاد بهخاطر آنها به ایستگاه قطار بن رفته بود، تا کنون بینتیجه مانده است. مدت کوتاهی پس از قتل به مهرداد، برادر فریدون، و سعید بهنژاد، دوست خانوادگی آنها (که اکنون هر دو درگذشتهاند)، اجازه دادند به آپارتمان فریدون وارد شوند. آنها تصمیم گرفتند از این بازدید فیلم بگیرند.
سعید بهنژاد بوی تعفنی شدید را به یاد میآورد: «خون و چربی بدن که پخته شده بود، آب شده بود و زیر کابینتهای آشپزخانه را گرفته بود.»
سعید بهنژاد که در تیرماه ۹۹ درگذشت، یک سال پیش از آن در گفتوگویی به رادیو فردا گفت که پلیس آلمان از دادن هرگونه اطلاعات به آنها راجعبه تحقیقات کارآگاهان خودداری کرده است. پس از بازگشت مهرداد به ایران، پلیس به سعید بهنژاد گفته بود که هرچه درباره این تحقیقات بگویند، ساعتی بعد تلفنها در سراسر جهان به کار خواهد افتاد: «ما مشغول تحقیقات هستیم و این جلوی تحقیقات را خواهد گرفت.»
«عملیات منسوب به تروریسم دولتی»
در حالی که ظن اقدام به این جنایت بهسرعت متوجه جمهوری اسلامی میشد، تهران هرگونه دست داشتن در قتل فرخزاد را رد کرد.
کمتر از یک هفته پس از کشف جنازهٔ فریدون فرخزاد، روزنامهٔ تندرو کیهان چاپ تهران با لحنی تحقیرآمیز تیتر زد که «قاضی آلمانی جوان همجنسبازی را بهعنوان قاتل فرخزاد معرفی کرد».
گزارش کیهان مدعی بود که یکی قاضی در آلمان «یک جوان ۲۷ سالهٔ همجنسباز» را رسماً به اتهام قتل فرخزاد «مجرم شناخته است»؛ اشارهای به بازداشت سعید.ع که پس از مدتی کوتاه، به دلیل نبودِ سند و مدرکی علیه او، آزاد شد و برخلاف نوشته کیهان هرگز محاکمه یا محکوم نشد.
کمتر از چهار ماه پس از قتل فریدون فرخزاد، دولت جمهوری اسلامی در بیانیهای خطاب به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد مدعی شد که تحقیقات (پلیس) آلمان نشان میدهد که «قاتل فرخزاد همجنسگرا بوده و انگیزهاش نیز نه با قضایای سیاسی که با مسائل جنسی ارتباط داشته است». البته در همین بیانیه اذعان شده بود که «این اطلاعات ثابت نشده و تحقیقات ادامه دارد».
دولت آلمان نیز بهنوبهٔ خود صرفاً به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل یادآور شد که «تحقیقات به هیچ مدرکی بر نخورده که گویای دست داشتن مسئولان جمهوری اسلامی در ترور فرخزاد باشد».
سید حسین موسویان، سفیر جمهوری اسلامی در بن در زمان قتل فرخزاد، در مصاحبهٔ تلفنی با رادیو فردا مدعی شد که رئیس سازمان اطلاعات و امنیت آلمان، برند اشمیدباوئر، یک هفته پس از وقوع این قتل به او گفته «برای دستگاه امنیتی ما محرز است که ایران در این قضیه دخل و تصرفی نداشته است».
موسویان همچنین گفت: «چه وزارت خارجه آلمان، چه دستگاه امنیتی آلمان و چه دفتر صدراعظم آلمان هیچ ادعایی راجعبه دخالت ایران در مورد این قضیه نداشتند. در هیچ ملاقاتی هم مطرح نکردند. ولی حاضر نشدند به ما بگویند چه کسی. یا نمیدانستند، یا واقعاً نمیدانستند و نمیخواستند ضعف خودشان را نشان دهند، یا میدانستند و نمیخواستند به ما بگویند.»
رادیو فردا در ایمیلی به برند اشمیدباوئر، از جمله سؤالاتی را درباره صحت گفته آقای موسویان مبنی بر نقش نداشتن ایران در قتل فرخزاد و نیز گفتوگو با علی فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات جمهوری اسلامی در مورد این پرونده، در میان گذاشت. آقای اشمیدباوئر در ایمیل جواب خود به نوشتن یک جمله بسنده کرد که «در پاسخ به هر چهار پرسش شما میتوانم بگویم خیر».
پرسشهای رادیو فردا از برند اشمیدباوئر از جمله شامل این بود که آیا دستگاه جاسوسی آلمان اطلاعاتی به دست آورده که حاکی از دست داشتن حکومت ایران در قتل فرخزاد باشد یا نه.
با این اوصاف، گزارش سال ۱۳۷۲ بکاآ که رادیو فردا به آن دست یافته نشان میدهد که مسئولان آلمانی به شواهدی کافی دست یافتهاند که انگشت اتهام در قتل فرخزاد را به سوی تهران نشانه میرود.
همین گزارش ۲۱ مورد قتل و حملات دیگر به مخالفان جمهوری اسلامی در اروپا، از جمله کشتن فریدون فرخزاد، را تحلیل کرده و یادآور شده است که تمامی این موارد در چارچوب عملیات تروریسم دولتی میگنجند.
گزیدهای از گزارش پلیس جنایی فدرال آلمان در اکتبر ۱۹۹۳ درباره «تروریسم دولتی» ایران که شامل تحلیلی از قتل فریدون فرخزاد است.
در پاسخ به درخواست رادیو فردا برای دسترسی به گزارش یادشده با عنوان «یافتهها درباره تروریسم دولتی ایران» یکی از سخنگویان بکاآ اعلام کرد که این سند در جریان یک پاکسازی دورهای از بین رفته است. با این حال رادیو فردا از طریق یک منبع دیگر، به بخشهایی از این گزارش دست یافته است. در این سند آمده که تحلیل یادشده مبتنی بر «یافتههای خارجیها (غیرآلمانیها)، تماس و ارتباط با دیگر سازمانهای اطلاعاتی-امنیتی، و تحقیقات خودمان (آلمانیها) است.»
این گزارش تأکید میکند که فریدون فرخزاد از جمله کسانی است که «به اسلام یا حکومت جمهوری اسلامی آسیب رسانده است» و «به نظر میرسد تهران نمیتوانسته گفتههای موهن علنی او علیه اسلام را بدون مجازات بگذارد.»
بیشتر در این باره: علی فلاحیان؛ داستان مرد هزار چاقوگزارش بکاآ نمونههایی را نیز از فرخزاد نقل کرده که رادیو فردا نمیتواند صحت این نقلقولها را مستقلاً تأیید یا رد کند، از جمله اینکه او علناً گفته: «من به همجنسگرایی خودم اذعان میکنم اما اگر به شما بگویم که با کدام یک از آخوندها رابطهٔ جنسی داشتهام، چشمانتان از تعجب گرد خواهد شد.»
گزارش بکاآ نتیجهگیری کرده که اجازه دادن به فرخزاد برای بازگشت به ایران و دیدار با مادر بیمارش، رهبری جمهوری اسلامی را گرفتار مخمصهای وحشتناک میکرد؛ اینکه یا به یکی از مخالفان سرسخت خود اجازه دهد آزادانه به ایران رفتوآمد کند، یا او را به زندان بیندازد و عواقب خطیر «اعتراض سیاستمداران، هنرمندان و نیز ناراضیان سیاسی ایرانی در گوشه و کنار جهان را به جان بخرد.»
این گزارش همچنین تأکید کرده است که «در نتیجه، این فرض را نمیتوان کنار نهاد که رژیم جمهوری اسلامی احتمالاً با از میان برداشتن فرخزاد خود را از این مخمصه نجات داده است». با این حال، گزارش بکاآ مجدداً تأکید کرده است که «این فرضیه را نمیتواند به صورت قطعی رد یا تأیید کند.»
تحقیقات افبیآی
در گزارش بکاآ تنها به نام یک فرد، بهعنوان شخصی که میتواند مظنون احتمالی تلقی شود، اشاره شده است: سعید محمدی، خواننده، آهنگساز و دوست صمیمی فریدون فرخزاد. سعید برادر همان خلبانی است که با یاری فرخزاد توانست از ایران بگریزد و به عراق برود. اما این گزارش، بهجز «کدورت» میان این دو، شواهدی برای این فرضیه ارائه نمیکند.
از سعید محمدی در این گزارش بهعنوان «شریک عشقی» پیشین فرخزاد یاد شده، اما خود سعید محمدی در گفتوگو با رادیو فردا، ضمن تأیید وجود چنین «شایعاتی»، داشتن هرگونه رابطهٔ عاشقانه با او را بیپایه دانسته است.
گزارش بکاآ یادآوری میکند که در پی مخالفت و پافشاری برادرِ سعید محمدی، رابطهٔ فریدون و سعید به صورت ناخوشایندی از هم گسست.
پس از کشته شدن برادرِ سعید محمدی در سال ۱۳۶۵ به دست دو مرد مسلح در شهر هامبورگ، مقامهای آلمانی به ظن دادن سرنخهایی دربارهٔ محل زندگی خلبان پناهنده به مأموران امنیتی جمهوری اسلامی، از فرخزاد بازجویی کردند. اما در نبود شواهد کافی، اتهامی علیه فرخزاد مطرح نشد.
بر اساس گزارش بکاآ در آن زمان، فرضیه دست داشتن سعید محمدی در قتل فرخزاد «میتوانسته به عنوان یک احتمال مد نظر باشد»؛ با این گمان که تصور نقش احتمالی فرخزاد در به قتل رسیدن برادر سعید محمدی «انگیزهای برای انتقامجویی» ایجاد میکند. در گزارش بکاآ، به عنوان بخشی از این فرضیه، حدس زده شده که سعید محمدی احتمالاً میتوانسته برای ورود به آپارتمان فرخزاد به قاتلان کمک کرده باشد.
سعید محمدی اما در گفتوگو با رادیو فردا یادآور شد که خبر کشته شدن فرخزاد را زمانی شنید که ۱۷۰ کیلومتر دور از محل قتل فرخزاد، در فرانکفورت، به سر میبرد. او نه تنها هرگونه دخالت در قتل فرخزاد را رد میکند بلکه در طول سه دهه پس از قتل فرخزاد، هیچگونه نشانهای حاکی از اینکه مسئولان آلمانی او را در شمار مظنونان به مشارکت در قتل فرخزاد به حساب آورده باشند، وجود ندارد.
او همچنین در پاسخی مکتوب به رادیو فردا نوشت که حدود دو هفته پس از قتل فرخزاد «از دوستانم شنیدم که پلیس آلمان به دنبال من به محل مغازهای که در فرانکفورت داشتم، آمده است».
محمدی که آن زمان در اوکلند در ایالت کالیفرنیا زندگی میکرد، به پلیس آلمان تلفن زد و به او گفتند که افبیآی به نمایندگی بکاآ با او تماس خواهد گرفت.
محمدی به رادیو فردا میگوید: «در سپتامبر یا اکتبر ۱۹۹۲، دو مأمور افبیآی با من تماس گرفتند، به درِ منزلم آمدند و مرا برداشتند. ابتدا به بیمارستانی بردند و نمونهٔ خونم را گرفتند. سپس به قرارگاه مرکزی پلیس در داونتاون (مرکز شهر) اوکلند رفتیم و به مدت چهار یا پنج ساعت بیوقفه بازجویی شدم. بعد من را به خانه برگرداندند و گفتند تماس خواهند گرفت. دیگر نه پلیس آمریکا و نه پلیس آلمان هرگز با من تماس نگرفتند.»
کارول کریتی، سخنگوی پلیس فدرال آمریکا، اف.بی.آی، در پاسخ به سؤالی دربارهٔ نقش این نهاد در تحقیقات پروندهٔ قتل فرخزاد از ارائه هر توضیحی خودداری کرد و ما را به مقامهای آلمانی ارجاع داد.
حفرههای امنیتی
بهعنوان نمونهای از حفرههای امنیتی، گزارش بکاآ (اداره کل آگاهی آلمان غربی) به ترور شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر محمدرضا شاه، در فرانسه اشاره دارد، که دقیقاً یک سال پیش از قتل فرخزاد، کشته شد.
قاتلان بختیار که گذرنامههای جعلی ترکیهای داشتند، با خیانت یکی از افراد معتمد بختیار وارد خانه او شدند که تحت تدابیر شدید امنیتی قرار داشت. در کشتن بختیار هم، مانند قتل فرخزاد از کارد آشپزخانه استفاده شد.
با مقایسهٔ پروندهٔ قتل ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی در دیگر کشورهای اروپایی، بکاآ در گزارش خود یادآور شده که «حتی تدابیر حفاظتی دقیق... نتوانسته از اقدام برای سوءقصد به جان (مخالفان سیاسی) جلوگیری کند».
گزارش بکاآ همچنین یادآور شده که «حفرههای امنیتی که معمولاً در نتیجهٔ خوشباوری قربانی نسبت به معتمدان شخصیاش ایجاد میشوند، بهدقت رصد شده و مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. بهظاهر، مجرمان در قتل فرخزاد در تابستان ۱۳۷۱ در بن از یک شخص معتمد او استفاده کردهاند».
«رضا» و شاهد «سی»
اینکه دقیقاً کدامیک از افراد «مورد اعتماد» فریدون فرخزاد در قتل او مشارکت داشته، هنوز روشن نیست.
اما یکی از مأموران ارشد پیشین دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی که در دههٔ ۱۹۹۰ به غرب گریخت، در مصاحبهای اختصاصی با رادیو فردا ادعا کرده مردی که فریدون فرخزاد را با ضربات چاقو به قتل رساند، یکی از دوستان او در دوران اقامتش در لسآنجلس بوده است.
این مأمور پیشین امنیتی جمهوری اسلامی، ابوالقاسم مصباحی، یکی از شهود دادگاه رسیدگی به ترور چهار تن از مخالفان جمهوری اسلامی، از جمله سه تن از رهبران کُرد، در رستوران میکونوس در برلین بود، که شهادتش نقش مؤثری در رأی این دادگاه داشت. ترور این چهرهها درست شش هفته پس از فرخزاد روی داد.
«شاهد سی» کیست؟
رأی دادگاه میکونوس این اطلاعات را دربارهٔ «شاهد سی» یا همان ابوالقاسم مصباحی به دست داده است:
-- مصباحی در حالی که چندین سال به عنوان وابستهٔ اقتصادی جمهوری اسلامی در سفارتخانهٔ ایران در پاریس خدمت میکرد، فرمانده عملیات اطلاعاتی جمهوری اسلامی در فرانسه بود. دولت فرانسه در دسامبر ۱۹۸۳، مصباحی را در ارتباط با فعالیتهای اطلاعاتیاش اخراج کرد. دستگاه اطلاعاتی آلمان تأیید کرده که مصباحی، در پی اخراج از پاریس، با استفاده از «گذرنامهٔ خدمت» ویژهٔ مأموران و کارمندان جمهوری اسلامی، به آلمان و سوئیس سفر کرده است.
-- شهادت و سابقهٔ سفرهای مصباحی نشان میدهد که همکاری او با مسئولان بلندپایهٔ امنیتی جمهوری اسلامی، از جمله در زمینهٔ گفتوگو بر سر آزادی گروگانهای غربی، تا سال ۱۹۸۸ ادامه داشته است. در نوامبر ۱۹۸۸، جمهوری اسلامی مصباحی را به اتهام خیانت بازداشت کرد. او دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی را ترک کرد و نزدیک به ۱۸ ماه در بازداشتگاه خانگی ماند.
-- مصباحی شهادت داد که چندی بعد بهعنوان مستشار در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به خدمت گرفته شد و در سال ۱۹۹۳ در بازدید رئیسجمهوری گرجستان از ایران حضور داشته است. دادیاران آلمانی تصاویری را از این بازدید رسمی به دست آوردند که در آنها چهرهٔ شاهد سی (مصباحی) نیز مشخص بود.
-- ادعا شده که مصباحی در اوائل سال ۱۹۹۶ نشانههایی دریافت کرد مبنی بر اینکه دستگاه اطلاعاتی ایران تصمیم به حذف او گرفته است. سپس، در ماه آوریل همان سال، این مأمور ارشد اطلاعاتی پیشین ایران به پاکستان گریخت تا از آنجا به آلمان برود.
سازمان اطلاعات و امنیت آلمان به این نتیجه رسید که حکومت جمهوری اسلامی در کشتار رستوران میکونوس «مستقیماً» دست داشته است. همزمان، در اقدامی بیسابقه، دادستان کل آلمان، «کِی نِم»، حکم جلب علی فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات جمهوری اسلامی، را صادر کرد.
رأی دادگاه برلین رهبران جمهوری اسلامی در کشتار در میکونوس را دخیل دانست و در واکنش به آن، کشورهای اتحادیه اروپا دیپلماتهای ایرانی را اخراج کردند و سفیران خود در تهران را فراخواندند.
ابوالقاسم مصباحی، که در محاکمهٔ میکونوس با نام «شاهد سی» شهادت داد، نقش مؤثری در رأی دادگاه داشت اما از آن زمان تا کنون ادعاهای «ثابتنشده» و «جنجالی متعددی مطرح کرده که گاه اعتبار او را زیر سؤال برده است؛ از جمله او مدعی شده که رئیسجمهور پیشین آرژانتین «مأمور مزدور» جمهوری اسلامی بوده است.
مصباحی در مصاحبهاش با رادیو فردا تنها از نام کوچک دوست فرخزاد در لسآنجلس یاد کرد، اما رادیو فردا مستقلاً توانست مردی را شناسایی کند که هویت او با مشخصاتی که مصباحی از این «دوست» لسآنجلسنشین فرخزاد به دست داده، همخوانی دارد و توانست جزئیات متعددی را که مصباحی از این فرد ارائه کرده تأیید کند.
با توجه به شهادت معتبر مصباحی در دادگاه رسیدگی به ترور رستوران میکونوس در برلین و دههها سکوت مسئولان آلمانی دربارهٔ مظنون، رادیو فردا تصمیم گرفت که روایت مصباحی از قتل فرخزاد را منتشر کند.
از آنجا که مصباحی تنها کسی است که این ایرانی ساکن لسآنجلس را در قتل فرخزاد دخیل دانسته و خود این فرد نزدیک به یک دهه قبل درگذشته است، رادیو فردا از این «مظنون» صرفاً با نام «رضا» یاد خواهد کرد و نام و نشان واقعی او را محفوظ نگاه خواهد داشت.
اعتماد تام و تمام فریدون
برپایهٔ گفتههای مصباحی، رضا که جمهوری اسلامی داراییهای او را پس از انقلاب در ایران مصادره کرده بود، در لسآنجلس به خرید و فروش خودرو اشتغال داشت و در همانجا با فریدون فرخزاد آشنا و دوست شد.
او که علناً هوادار پادشاهی در ایران بود، همراه خانوادهاش از کشور گریخت و سرانجام در شهر لسآنجلس در کالیفرنیای آمریکا مستقر شد. مصباحی مدعی است که رضا از یکی از «واسطه»های جمهوری اسلامی شنید که اگر بتواند وفاداریاش را به دولت ایران نشان دهد، اموال مصادرهشدهاش را به او باز خواهند داد.
آن طور که مصباحی به رادیو فردا میگوید، رضا به واسطهٔ اطلاعاتی جمهوری اسلامی یادآور شده که «میتوانم فرخزاد را از بین ببرم، برای اینکه با من خیلی خیلی دوست است، و اصلاً میتوانم بروم در خانهاش تنها باشیم.»
بهگفتهٔ مصباحی، این واسطهٔ اطلاعاتی، مقامهای اطلاعاتی ایران در آلمان را از این طرح آگاه کرد و از آنها چراغ سبز گرفت.
مصباحی مدعی است با توجه به اینکه فرخزاد از کار رادیوییاش با سازمان درفش کاویانی کنار گذاشته شده بود، جمهوری اسلامی نتیجهگیری کرد که «هیچ اطلاعات بیشتری از او به دست نمیآید» و «او باید حذف شود».
مصباحی اضافه میکند که فرخزاد در این مقطع «روی صحنه میرود و به آن شکل به آقای خمینی و دستگاه [حکومتی] فحاشی میکند».
بهگفتهٔ مصباحی، رضا برای این عملیات با هدایت اکبر خوشکوشک، یکی از مأموران بدنام پیشین امنیتی جمهوری اسلامی، تعلیم داده شد. خوشکوشک از اعضای گروهی از مأموران اطلاعاتی به شمار میرفت که بعدها در جریان قتل مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی معروف به «قتلهای زنجیرهای» بهعنوان «عوامل خودسر» معرفی شدند.
مصباحی در مصاحبه با رادیو فردا مدعی شد: «در ایران به او (رضا) آموزش دادند و حتی تمرینش دادند، که اولاً به هیچ عنوان ابزار قتل با خودش همراه نداشته باشد. چون خود این اگر بعداً پیدا شود ممکن است سرنخی بدهد. ثانیاً حتماً به اصطلاح از وسائلی که در خانه هست، استفاده کند مثل چاقوی آشپزخانه و از این قبیل. اینها را به او آموزش داده بودند. و حتماً ضربهٔ اول را هم بهنحوی بزند که در گلو فرو برود -چرا که از آن به بعد مقتول هیچ سر و صدای زیادی نخواهد داشت- و بعد کار را تمام کند.»
مسئول ترورهای جمهوری اسلامی در اروپا
اکبر خوشکوشک در گفتوگویی تلفنی هرگونه دخالت در قتل فریدون فرخزاد را بیپایه دانست، اما سوابقی در دیوان عالی کانادا که رادیو فردا به آن دست یافته نشان میدهد که او دستکم چند ماه مانده به قتل فرخزاد، با هویت جعلی به اروپا سفر کرده و عوامل قتل را آموزش داده است.
این سابقه مربوط به پروندهٔ مرتبط با اخراج یک مأمور اطلاعاتی از کانادا در سال ۲۰۰۲ است که دستگاه اطلاعاتی کانادا گفته بود، خوشکوشک در آموزشهایی که برای اقدام به سوءقصد دیده، دخیل بوده است.
منصور آهنی، اکبر خوشکوشک را در ماه مه ۱۹۹۲ در سوئیس و اندکی پس از آن در ایتالیا ملاقات کرد. مأموران ایتالیایی هر دو را بازداشت، بازجویی و سپس آزاد کردند. آهنی سرانجام به استانبول رفت و دوربینی را که اکبر خوشکوشک به او داده بود، به کنسولگری ایران تحویل داد و با یک گذرنامهٔ جعلی جمهوری «آندورا» به کانادا بازگشت.
سوابق موجود در دیوان عالی کشور کانادا حکایت از این دارد که اکبر خوشکوشک در آن زمان «مسئولیت کلیه گروههای ترور ایران را به عهده داشته است».
منصور آهنی به مأموران امنیتی کانادا گفته است که پس از بازگشت به کانادا، بار دیگر در ماه ژوئیه ۱۹۹۲ با خوشکوشک گفتوگو کرده است. او از خوشکوشک بهعنوان «سرگروه» خود یاد کرده که «افرادی را که تهدیدی برای انقلاب ایران هستند، از بین میبرد و ... این ترورها را در ایران و در کشورهای دیگر انجام میدهد».
وی اضافه کرد، قاتل به قدری مورد اعتماد فرخزاد بود که «حتی وقتی وارد شد و جنایت را مرتکب شد، فرخزاد هنوز در موقعیتی نبود که حتی فریاد بزند».
بهگفتهٔ مصباحی، یک روز پس از سوءقصد مرگبار به جان فریدون فرخزاد، رضا با گذرنامهای که یکی از مأموران اطلاعاتی ایران به نام سید رضا صابری در اختیارش گذاشته بود، از فرانکفورت به ایران گریخت. مصباحی مدعی است که رضا در این پرواز با واسطهای با نام خانوادگی قدسی که گفته میشود او را با سرویس اطلاعاتی ایران مرتبط میکرده، همراه بوده است.
همزمان، در یکی از گزارشهای کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل در ژانویه ۱۹۹۳ به فردی با نامی مشابه با این واسطهٔ ادعایی اشاره شده است. فریدون فرخزاد نیز پیش از کشته شدن، گفته بود که شخصی به نام دکتر جواد قدسی «دربارهٔ فعالیتهایش بر ضد نظام» به او هشدار داده است.
رادیوفردا کوشید تا ردی از آقای «قدسی» نیز بیاید، اما موفق نشد هویت او را با قطعیت احراز کند. همزمان، بهگفتهٔ سیدحسین موسویان، سفیر وقت جمهوری اسلامی در آلمان در زمان قتل فرخزاد، شخصی با همین نام در سفارتخانهٔ تهران در بن کار میکرده است.
موسویان از «قدسی» بهعنوان شخصی ساکت و خجول یاد میکند که از کارمندان محلی سفارت ایران بوده و در حالی که همسرش در آلمان تخت مداوا بوده، به مرکز فرهنگی ایران در بن کمک میکرده است.
موسویان میگوید، «قدسی» در آن زمان حدوداً ۵۵ساله بود و هیچ ارتباطی با دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی نداشت. به ادعای موسویان، قدسی پس از یک همکاری کوتاهمدت با بخش فرهنگی سفارت در بن، به ایران بازگشت.
از سوی دیگر، مصباحی، از «قدسی» بهعنوان دایی رضا یاد میکند، اما رادیو فردا تا کنون به سند یا مدرکی دست نیافته است که این ادعا را ثابت کند. همچنین خانواده رضا به پرسشها در مورد قدسی پاسخ ندادند.
سفر عجیب رضا
افزون بر این، کوششهای رادیو فردا برای یافتن منبع دومی که مؤید ادعای مصباحی دربارهٔ ارتباط رضا با ترور فریدون فرخزاد باشد، تا کنون بینتیجه مانده است. اما رادیو فردا موفق شده دیگر موارد توصیفی آقای مصباحی درباره رضا را از طریق منابع دیگر راستیآزمایی کند. از جمله اینکه بعد از انقلاب ۱۳۵۷ اموال رضا توقیف شد، اینکه «سلطنتطلب» بوده [یا دستکم تظاهر به سلطنتطلبی میکرده است.] و اینکه در زمان زندگی در لسآنجلس با یک نمایشگاه خودرو مرتبط بوده است.
در گفتوگوهایی با رادیو فردا، دو تن، از جمله یکی از خویشاوندان رضا، نیز تأیید کردهاند که او و فرخزاد، در زمانی که هر دو در لسآنجلس زندگی میکردند، با یکدیگر آشنا بودهاند.
رادیو فردا همچنین سندی را کشف کرده حاکی از اینکه نزدیک به دو سال قبل از قتل فرخزاد در تابستان ۱۳۷۱، رضا احتمالاً از ایران بازدید کرده و برای مدتی نامعلوم در آنجا بوده است. این سفر در حالی انجام گرفته که رضا قبل از آن به مسئولان آمریکایی گفته بود که اگر به ایران بازگردد، جانش در خطر خواهد بود.
بر پایهٔ سوابق اداراه مهاجرت ایالات متحده، رضا در سپتامبر ۱۹۸۶ از آلمان وارد لسآنجلس شد و نزدیک به سه سال بعد، با این ادعا که پس از انقلاب در پی مصادره داراییها و نیز بازداشت و شکنجهشدنش همراه خانوادهاش از ایران گریخته است، درخواست پناهندگی سیاسی کرد. این اسناد، به حکم قانون «آزادی اطلاعات» در اختیار رادیو فردا قرار گرفته است.
در ماه ژوئیه ۱۹۸۹، مأمور رسیدگی به پروندهٔ رضا در ادارهٔ مهاجرت از او بهعنوان «سلطنتطلب» یاد کرده، که با نظر مصباحی دربارهٔ رضا همخوانی دارد.
رضا در درخواستنامهٔ پناهندگیاش که یک ماه پیشتر (ماه ژوئن) پر شده بود، تأکید کرده بود که اگر به ایران بازگردد، زندانی و اعدام خواهد شد.
شش ماه بعد، در دسامبر ۱۹۸۹، مسئولان ادارهٔ مهاجرت ایالات متحده به رضا اطلاع دادند که تصمیم به رد درخواست پناهندگی او گرفتهاند چون «شما نتوانستهاید ثابت کنید که وحشتتان از تحت آزار و ایذا قرار گرفتن در صورت بازگشتن به ایران مبنای محکمی دارد.»
بهرغم وحشتی که رضا در تقاضانامهٔ پناهندگیاش از بازگشت به ایران ابراز کرده، پروندهٔ او در ادارهٔ مهاجرت آمریکا به این نکته اشاره دارد که او در پی احتمالاً در همان سالی که نخستین درخواست پناهندگیاش را ارائه کرده، به ایران سفر کرده است.
رضا بعدها در تقاضانامهٔ دیگری که در سال ۲۰۰۴ به ادارهٔ مهاجرت آمریکا داد، چنین نوشت: «در حد فاصل سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۷ شنیدم که رژیم (جمهوری اسلامی) به پایان رسیده و تصمیم گرفتم به ایران برگردم. با این حال رژیم عوض نشد و سپس تصمیم گرفتم که وکیل جدیدی بگیرم و بار دیگر درخواست پناهندگی کنم.»
در پروندهٔ ۴۸۸صفحهای رضا در ادارهٔ مهاجرت آمریکا، که رادیو فردا به نسخهای از آن دسترسی یافته، این تنها موردی است که به بازگشت احتمالی او به ایران اشاره دارد. تصویر صفحات گذرنامهٔ ایرانی رضا که ضمیمهٔ پروندهٔ اوست، نشان نمیدهد که او پس از ورودش به لسآنجلس در سپتامبر ۱۹۸۶ به جایی سفر کرده باشد.
پشیمانی قاتل
اکبر گنجی، روزنامهنگار منتقد جمهوری اسلامی، در کتابش با عنوان «عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری» مدعی شده که فرمان قتل ف.ف. (که اشارهٔ صریحی به فریدون فرخزاد است) توسط «شاه کلید» صادر شده که گنجی، بعدتر او را علی فلاحیان، وزیر اطلاعات وقت جمهوری اسلامی، معرفی میکند.
آقای گنجی، در این کتاب مینویسد: «گفته میشود ۱۰ روز بعد از قتل ف.ف. (اشارهای صریح فریدون فرخزاد)، نیروی عملیاتی در یک جلسه... به شدت میگریست.»
او سپس از قول این «نیروی عملیاتی» در جلسه مورد اشاره مینویسد: «شاه کلید (علی فلاحیان) به من گفت ف.ف. را بکش. اما اینک به من میگوید یک گزارش درباره علل قتل او تهیه کن. من دلیل قتل را نمیدانم. دستور شاه کلید بود که او را بکش. وقتی با مسئولین پرونده صحبت کردم آنها گفتند ف.ف. عامل ما بود و با ما همکاری داشت و کشتن او بر خلاف برنامههای ما بود. حال اگر من بمیرم در آن دنیا جواب خدا را چگونه خواهم داد.»
گنجی در کتابش که در سال ۱۳۷۸ در ایران منتشر شده، منبع این اطلاعات را مشخص نکرده و در تماس رادیو فردا با او نیز حاضر نشد در این زمینه حرفی بزند.
رضا در زمانهای مختلف در گیرودار درخواستهای پناهندگیاش از ایالات متحده، روایتهای متفاوتی از چندوچون فرارش از ایران ارائه کرده است.
او در دومین درخواستنامهاش، ادعا کرده که «با این فرض به من اجازهٔ خروج از ایران دادند که برای دولت ایران جاسوسی کنم»، و اضافه کرده: «نیت من ترک کشور و عدم بازگشت تا زمانی بود که رژیم تغییر کند.»
اما در نخستین درخواستنامهٔ پناهندگیاش در ماه ژوئن ۱۹۸۹، رضا ادعا کرده بود که مسئولان جمهوری اسلامی «صرفاً به این نیت» او را آزاد کردند که «اموال و داراییهای او را به نفع رژیم بفروشند»، و او پس از آن همراه خانوادهاش به آلمان گریخت.
سرانجام، دولت آمریکا در سال ۲۰۰۴ به رضا پناهندگی سیاسی داد. او هفت سال بعد درگذشت.
آنها دوست یا «چنین چیزی» بودند
اگر ادعاهای مصباحی در مورد نقش ادعایی رضا در قتل فرخزاد ساختگی یا صرفاً اطلاعاتی گمراهکننده بود، او به سختی میتوانست چهره مبهمتری را برای اثبات جنایت انتخاب کند.
اطلاعات عمومی دربارهٔ رضا بهشدت ناچیز است و او عملاً ردپای دیجیتالی نیز از خود بر جای نگذاشته است. با این حال، رادیو فردا در صفحات خویشاوندان بلافصل او (که همچنان در منطقهٔ لسآنجلس زندگی میکنند) در شبکههای مجازی به دو عکس او دست یافته است. رادیو فردا این دو عکس را به مهندس امیر شجره، بنیانگذار تلویزیون فارسیزبان «پارس» در لسآنجلس نشان داد.
آقای شجره صاحب عکسها را شناخت و تأیید کرد که او (رضا) و فریدون فرخزاد یکدیگر را میشناختهاند.
شجره به یاد میآورد که رضا با فرخزاد دوست شد و خود را «فروشنده خودرو» معرفی کرد.
آقای شجره در ادامه میگوید که رضا «فروشنده خودرو نبود، بلکه دلال بود، و برای کسانی که نمایشگاه خودرو داشتند، مشتری پیدا میکرد». آقای شجره همچنین میگوید که رضا همراه فریدون فرخزاد از تلویزیون پارس (که فرخزاد در دوران اقامتش در لسآنجلس در آن شبکه برنامهای ویژه داشت) بازدید کرده است.
او به یاد میآورد که پس از قتل فرخزاد دیگر رضا را ندیده یا دربارهاش نشنیده است.
رادیو فردا با بستگان رضا در لسآنجلس تماس گرفت و تنها یکی از آنها پذیرفت که با رادیو فردا گفتوگو کند. این عضو خانواده، بدون آنکه توضیح بیشتری بدهد، گفت که رضا و فرخزاد «دوست یا یک چنین چیزی» بودهاند.
او در پاسخ به این پرسش رادیو فردا که آیا رضا در خرید و فروش خودرو دست داشته، نیز بار دیگر بدون هیچ توضیحی گفت: «بله، دست داشته، و در خیلی چیزهای دیگر».
رادیو فردا با همسر رضا هم تلفنی تماس گرفت، اما او به محض اشاره به نام فریدون فرخزاد ارتباط را قطع کرد.
پس از به دست آوردن سوابق مهاجرتی رضا، رادیو فردا از طریق ایمیل، پیامک و پیامرسانهای رمزگذاریشده، دربارهٔ ادعای نقش احتمالی او در قتل فرخزاد و همچنین محل حضور او در زمان این جنایت و روایتهای متفاوتی که او در مورد خروجش از ایران به مقامات مهاجرتی آمریکا ارائه کرده بود، پرسشهایی را با چند تن از نزدیکان او در میان گذاشت.
تمامی این سؤالات تا زمان انتشار این گزارش بیپاسخ مانده است.
همچنین در تماسی تلفنی، عضو خانوادهای که قبلاً تأیید کرده بود رضا و فرخزاد همدیگر را میشناسند، به خبرنگار ما گفت که دیگر با خانوادهاش تماس نگیرد.
یکی از بستگان او نیز با اشاره به فرخزاد گفت: «ما با این مرد کاری نداریم.»
مظنونان
در حالی که دولت آلمان هرگز مسئولان جمهوری اسلامی در ارتباط با قتل فریدون فرخزاد به طور علنی متهم نکرده است، اسامی چندین مأمور اطلاعاتی جمهوری اسلامی، بارها توسط نزدیکان فرخزاد به عنوان مظنونان احتمالی جنایت برجسته شده است.
سوابق دادگاههای فرانسه و گزارشهای اطلاعاتی آلمان در چند دههٔ گذشته که توسط رادیوفردا بررسی شده، نشان میدهد تعدادی از این مأموران با ترور دیگر مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی در کشورهای اروپایی مرتبط هستند.
این مأموران از جمله شامل سه نفری هستند که ابوالقاسم مصباحی از آنها با نام خانوادگیشان، غلامی و اصولی و صابری، یاد کرده است.
مصباحی مدعی است: غلامی پیشنهاد رضا برای ترور فرخزاد را با مسئولان مافوق خود در میان گذاشت، در همین حال صابری گذرنامهای برای قاتل تهیه کرد تا همراه شخصیت مرموز دیگر، «قدسی»، فردای روز سوءقصد از فرانکفورت به خارج پرواز کند.
فهرستی از دیپلماتهای ایرانی مستقر در آلمان که رادیو فردا تهیه کرده است، نشان میدهد که از ماه مارس ۱۹۹۲، پنج ماه پیش از قتل فرخزاد، تنها یک تن با نام خانوادگی «غلامی» در سفارتخانهٔ جمهوری اسلامی در بن (پایتخت آلمان غربی در آن زمان) رسماً کار میکرده است؛ مرتضی غلامی، یکی از وابستههای سفارت.
به هر روی، غلامی فردی فراتر از یک وابستهٔ سفارتی بود. او مسئول اطلاعاتی-امنیتی تعقیب، نظارت و شنود مخالفان جمهوری اسلامی بود و بر پایه اداره فدرال آلمان برای حفاظت از قانون اساسی (ب.اف.و) در ژوئن ۱۹۹۳، در رهبران مخالف کرد ایرانی در رستوران میکونوس در برلین، درست شش هفته پس از قتل فرخزاد، «احتمالاً نقشی کلیدی داشت.»
گزارش سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۳ یادآور شده که فردی بهنام «علی غلامی» که گفته میشود از مأموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی است، بر پایه گزارشها «تهدید کرده بود که اگر فرخزاد با حکومت [ایران] همکاری نکند، کشته خواهد شد.»
با وجود تفاوت در نام کوچک، به نظر میرسد غلامی مورد اشاره در گزارش سازمان ملل، همان کسی است که نامش در فهرست دیپلماتهای ایرانی مستقر در بهعنوان «وابستهٔ سفارت بُن» آمده است.
منوچهر گنجی، کارفرمای فریدون فرخزاد در رادیوی سازمان «درفش کاویانی»، در یکی از کتابهایش یادآور شده که «مرتضی-علی غلامی یکی از دیپلماتهای جمهوری اسلامی بود که فرخزاد پیش از قتلش با او ملاقات داشت.»
به نظر میرسد که غلامی، اندکی پس از کشتار حمله میکونوس، آلمان را ترک کرده است. گزارش بافو در سال ۱۹۹۳ عنوان میکند که غلامی پیش از موعد مقرر به ایران بازگشت و جای خود را به جاسوس دیگری بهنام علی اصولی داد که او نیز در سال ۱۹۹۵، با اتهاماتی در ارتباط با فعالیتهای اطلاعاتی به ایران بازگشت.
نام غلامی و اصولی بار دیگر، در سال ۱۹۹۶ در پاریس، در تحقیقات فرانسه دربارهٔ قتل یکی دیگر از چهرههای مخالف جمهوری اسلامی و از مقامهای سابق، رضا مظلومان، مطرح شد.
سوابق ثبتشده در دادگاههای فرانسه، که رادیو فردا به آنها دسترسی یافته، حکایت از این دارد که یک ایرانی تبعیدی ساکن آلمان که بعدها به جرم مشارکت در قتل رضا مظلومان در پاریس محکوم شد، هم با اصولی و هم با غلامی که از هویتهای جعلی استفاده میکردند، در تماس بوده است.
مظنونان غیرمعمول
پیشتر نام چندین متهم به دسیسهچینی برای قتل فرخزاد، که مصباحی در گفتوگو با رادیوفردا از آنها یاد کرده، در سال ۲۰۰۳ در مقالهای به قلم اسماعیل پوروالی، در ماهنامهٔ «روزگار نو» در پاریس منتشر شده بود.
پوروالی، که چند سالی بعد در غربت پاریس درگذشت، در این مقاله بدون ذکر منبع اطلاعات خود نقشهایی برای غلامی و صابری در قتل فرخزاد قائل شده که با نقش آنها در روایت مصباحی متفاوت است.
بهنوشتهٔ پوروالی، «صابری و غلامی، مأموران امنیتی جمهوری اسلامی، در قتل فرخزاد در آپارتمانش در شهر بن مستقیماً شرکت داشتند و صابری در آنجا خود را تاجری معرفی کرد که میخواهد هتلی در آلمان بخرد.»
همزمان، پوروالی مدعی شد که خوشکوشک و اصولی در سازماندهی قتل دخیل بودند و یکی از دوستان فرخزاد را به کار گرفتند تا او را بفریبد و به ایستگاه راهآهن بن بکشاند. به هر روی، به نظر میرسد که چهرهای که پوروالی از «دوست» فرخزاد به دست میدهد، با مشخصات «رضا» همخوانی ندارد.
پوروالی همچنین ادعا کرده که از سرنوشت «قدسی»، که روز بعد از قتل فرخزاد «ناپدید» شد، هیچ خبری در دست نیست.
دستگاه امنیتی فرانسه، یکی دیگر از جاسوسهای ایرانی را نیز با نامی مشابه با یکی از افراد مورد اشاره مصباحی زیر نظر داشتند؛ رضا صابری.
مصباحی در گفتوگو با رادیو فردا، رضا صابری را از مأموران بلندپایهٔ اطلاعاتی جمهوری اسلامی معرفی میکند که گذرنامهای را به قاتل فرخزاد داد تا بتواند فردای روز جنایت، به همراه چهرهٔ مرموز دیگر، یعنی جواد قدسی، از فرانکفورت به تهران پرواز کند و به دام نیفتد.
در این زمینه، رادیو فردا تا کنون نتوانسته به سوابقی مؤید حضور صابری در آلمان در زمان قتل فریدون فرخزاد دست یابد.
با این حال، اداره اطلاعات داخلی فرانسه (دی.اس.تی.) مسجل کرده که مردی با نام سید رضا صابری، که مدتی رسماً عهدهدار سمت ریاست حراست ایرانایر، هواپیمایی دولتی ایران، در فرانسه بوده، در واقع از مأموران بلندپایهٔ امنیتی جمهوری اسلامی است که «نقش خاص او شامل ترور مخالفان در تبعید (جمهوری اسلامی) بوده است.»
این ارزیابی در مراجع مورد اشارهٔ دادستانی فرانسه در ارتباط با پروندهٔ قتل سیروس الهی، یکی از چهرههای فعال ضد جمهوری اسلامی در پاریس، و دو ایرانی متهم به ارتکاب این جنایت در ماه آوریل ۱۹۹۶ منعکس شده است. این دو ایرانی در سال ۱۹۹۰ متهم به قتل دکتر الهی شدند و سپس دادگاه هر دو را مجرم شناخت و محکوم کرد.
بر پایهٔ همین سند، که رادیو فردا به نسخهای از ترجمهٔ آن به زبان انگلیسی دست یافته، صابری مأمور ناظر بر عملیات یکی از این دو مجرم بوده است. کیفرخواست همین پرونده حکایت از این دارد که صابری به دلیل «فعالیتهای تروریستی»اش برای مسئولان بریتانیایی شناخته شده بود و ورود او به قلمرو بریتانیا ممنوع شده بود.
رادیو فردا از وزارت کشور بریتانیا درباره ممنوعالورود بودن صابری به دلیل «فعالیتهای تروریستی» پرسش کرد و یکی از سخنگویان آن چنین پاسخ داد: «ما به طور معمول دربارهٔ پروندههای شخصی ابراز نظر نمیکنیم.»
ملاحظات سیاسی
قتل فریدون فرخزاد درست چند ماه پیش از تصمیم اتحادیهٔ اروپا به نزدیکی با جمهوری اسلامی تحت عنوان «گفتوگوی انتقادی» انجام گرفت. هدف اصلی در سیاست جدید اتحادیهٔ اروپا تغییر دادن رفتار تهران در قبال حقوق بشر، تروریسم و قوانین بینالمللی، همزمان با حفظ روابط اقتصادی و فرهنگی بود.
این تصمیم همچنین در حالی گرفته شد که همکاری میان سازمانهای اطلاعاتی-امنیتی آلمان و جمهوری اسلامی در پی کشته شدن تنی چند از رهبران مخالف کُرد در رستوران میکونوس در برلین بیش از پیش زیر ذره بین رفت. کشتار در میکونوس درست شش هفته پس از قتل فرخزاد روی داد و به بحثی آتشین دامن زد.
در اکتبر ۱۹۹۳، چند هفتهای پیش از محاکمهٔ پنج مرد - چهار تبعهٔ لبنان و یک شهروند ایرانی - متهم به مشارکت در کشتار در میکونوس، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، علی فلاحیان، برای دیداری رسمی به شهر بن سفر کرد تا با همتای آلمانیاش، برند اشمیدباوئر، ملاقات کند.
همکاری پرحاشیه
علی فلاحیان در طول سفر بحثانگیزش به آلمان در اکتبر ۱۹۹۳ در گفتوگو با خبرنگاران مدعی شد که همکاری دوجانبهٔ امنیتی میان ایران و آلمان دو سالی است که آغاز شده است.
سرانجام هفتهنامهٔ اشپیگل گزارش داد که سازمان امنیت فدرال آلمان در سال ۱۹۹۱ «یک کامپیوتر در اختیار جمهوری اسلامی گذاشته و دو ماه آموزش برای مأموران ایرانی ترتیب داده است.»
در ارتباط با این دیدار، اشمیدباوئر هدف انتقاداتی فرساینده قرار گرفت و به پارلمان آلمان احضار شد تا دربارهٔ ملاقاتش با فلاحیان که آن را ماهیتاً «نوعدوستانه» توصیف کرده بود و نیز ارتباط آن با محاکمهٔ متهمان کشتار میکونوس توضیح دهد.
بعدها اشمیدباوئر شهادت داد که در گیرودار گفتوگوهایش با فلاحیان، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، کوشیده بود که دولت آلمان را به جلوگیری از دادگاه میکونوس یا تعطیلی آن ترغیب کند.
در ماه مارس ۱۹۹۶ دادگاهی در آلمان حکم جلب علی فلاحیان را به این اتهام که «مغز متفکر» کشتار در رستوران میکونوس بوده است، صادر کرد. یک سال بعد، دادگاهی در برلین چهار تن از مظنونان پروندهٔ میکونوس را بهعنوان عاملان اجرای کشتار به دستور رهبران جمهوری اسلامی مجرم شناخت و دو تن از آنها را به زندان ابد محکوم کرد.
کشتار در رستوران میکونوس تا حد گستردهای قتل فریدون فرخزاد را تحتالشعاع خود قرار داد، اما امید نوریپور، یکی از نمایندگان ایرانیتبار پارلمان آلمان که در سال ۱۹۸۸ با خانوادهاش به آلمان مهاجرت کرده، میگوید: محاسبات سیاسی همچنان بر قتل او سایه افکنده است.
امید نوریپور در گفتوگو با رادیو فردا چنین یادآور شد: «واضح است که فشارهایی سیاسی در میان هست تا به جزئیات پرونده (قتل فریدون فرخزاد) اشارهای نشود؛ جزئیاتی که برای یک عده در هر دو طرف (ایران و آلمان) بسیار مضر است و میتواند به روابط ایران و آلمان ضربه بزند.»
نوریپور همچنین گفت که حل معمای قتل فرخزاد «صرفاً بحث اجرای عدالت نیست. این یک مسئله حاکمیتی [برای] آلمان است که آلمان از چنین قتلهایی در خاک ما، دور نگه داشته شود».
حسین موسویان، سفیر جمهوری اسلامی در آلمان در زمان قتل فرخزاد، به رادیو فردا گفته است که او هر چه در توان داشت انجام داده تا بازگشت فرخزاد به ایران را تسهیل کند. همزمان، او بدون ارائه سند یا مدرکی، مدعی شد که مخالفان ایرانی جمهوری اسلامی در قتل این چهرهٔ سرشناس دست داشتهاند تا «ایرانیان تبعیدی را از بازگشت به میهنشان دلسرد کنند.»
بهگفتهٔ موسویان، «درست در زمانی که فرخزاد شروع به فروش اموالش در آلمان کرده و آمادهٔ بازگشت به ایران شده بود، او را زدند.»
اما، برخلاف گفتههای این سفیر پیشین، اسناد و مدارک به این احتمال اشاره دارد که فرخزاد برای بازگشت به زادگاهش همچنان دودل بود.
پرونده کلاهبرداری لسآنجلس
رادیو فردا به سندی ۳۷ صفحهای متعلق به دادستانی لسآنجلس دربارهٔ پروندهٔ جنایی علیه فریدون فرخزاد دست یافته که پیش از قتل او در سال ۱۹۹۲ تنظیم و بایگانی شده است.
این مدارک بر اساس قانون اسناد عمومی کالیفرنیا، در اینجا قابل دریافت است.
امیر شجره، بنیانگذار کانال تلویزیونی فارسیزبان «پارس» در لسآنجلس، به رادیو فردا میگوید که فرخزاد چند هفته پیش از کشته شدن یک پیام صوتی برای او گذاشته بود.
در این پیام، فرخزاد گفته بود: «یکی-دو روز لسآنجلس بودم، ولی متأسفانه آنقدر وقتم کم بود که نشد تلفن بکنم، خانه خانم الهه [خواننده] بودم. ولی شنیدم برنامههای من را پخش میکنید، خیلی متشکرم. به زودی لسآنجلس هستم، یعنی کنسرت خیلی بزرگی دارم در کانادا و بعد در تمام آمریکا، بعد سری به شما میزنم. ولی به هر جهت تشکر از برنامهها.»
بررسی اسناد رسمی به دست آمده از سوی رادیو فردا نشان میدهد که فرخزاد، در ماه مارس همان سال، به لسآنجلس بازگشته بود تا با مأموران تحقیق دربارهٔ پروندهٔ جنایی علیه خودش گفتوگو کند. مأموران او را بازداشت و پس از مدتی کوتاه با وثیقهای ۱۲ هزار دلاری آزاد کردند.
بهگفتهٔ شجره، فرخزاد به او گفته بود که مصمم است به آمریکا بازگردد و تولید و اجرای شوی تلویزیونیاش را که پیش از انقلاب میزبانی میکرد، در کانال «پارس» از سر بگیرد.
آقای شجره همچنین یادآور شد که فرخزاد در کانادا به سر میبرد که آن پیام تلفنی را برای او گذاشت. این گفتهٔ بنیانگذار کانال تلویزیونی «پارس» با اسناد دیگر دربارهٔ محل حضور فرخزاد چند ماه پیش از کشته شدنش همخوانی دارد.
در کنسرتی که از آن بهعنوان «آخرین برنامه» فرخزاد یاد میشود، او در برابر هوادارانش در شهر ونکوور در کانادا ظاهر شد. بهگفتهٔ دو تن از نزدیکان این هنرمند و فعال سیاسی، از جمله یکی که در کنسرت یادشده حضور داشت، این برنامه در اواخر ماه ژوئن ۱۹۹۲، نزدیک به شش هفته پیش از کشته شدن فرخزاد، برگزار شد.
به فرض اینکه فرخزاد واقعاً در تدارک برای بازگشت بوده، به نظر میرسد او در این برنامه دیگر نگران حمله علیه حاکمان ایران نبوده است.
او در همین کنسرت گفت: «امروز من خجالت میکشم که بگویم ایرانی هستم، در حالی که ایرانی بودن در طول تاریخ باعث افتخار مردم بوده. چه بر سر ما آمده که مثل آلمانهای زمان هیتلر خجالت میکشیم بگوییم رهبر ما آدولف هیتلر است؟ ولی در همین جاها...در همین مجالس خیلیها هستند که مجیز همین آدولف هیتلر در تهران را میگویند».
بدون نتیجههای سیاسی
در ماه ژوئیه ۲۰۲۰، نوری پور، نماینده ایرانیتبار پارلمان آلمان، در نامهای رسمی از وزارت کشور آلمان دربارهٔ «نتایج سیاسی» تحقیقات دولت دربارهٔ قتل فریدون فرخزاد پرسید.
وزارت کشور پاسخ داد که در سال ۲۰۰۴ دادستانهای فدرال آن کشور پروندهٔ قتل فرخزاد را به سبب «پیشینه اطلاعاتی-امنیتی» آن از همکارانشان در شهر بن تحویل گرفتهاند و رسیدگی به آن را در همان سال متوقف کردهاند. اما سه سال بعد، در سال ۲۰۰۷، تحقیقات دربارهٔ این پرونده از سر گرفته شد و از آن زمان تا کنون بکاآ، بهنمایندگی از دادستانی فدرال آلمان، این تحقیقات را «علیه افرادی نامشخص» ادامه داده است.
وزارت کشور آلمان همچنین گوشزد کرد: «از آنجاکه این تحقیقات به پایان نرسیده، نتیجهای سیاسی نیز از آن نمیتوان به دست داد.»
بهگفتهٔ علی لیمونادی، مؤسس تلویزیون فارسیزبان «آیآرتیوی» در لسآنجلس، مأموران تحقیق در آلمان دستکم از سال ۲۰۱۹ تا کنون پیگیر سرنخهایی دربارهٔ قتل فریدون فرخزاد بودهاند.
آقای لیمونادی به رادیو فردا گفت که در ماه اوت ۲۰۱۹ که در فرانکفورت به سر میبرد، پلیس آلمان با او تماس گرفت و دربارهٔ قتل فرخزاد از او پرسشهایی کرد: «از پلیس آلمان پرسیدم: اما چهطور ممکن است که (پس از گذشت این همه سال) پرونده همچنان باز باشد؟»
رادیو فردا مستقلاً نمیتواند صحت و سقم بازجویی از آقای لیمونادی را تأیید کند، هرچند او سندی را ارائه داد که نشان میدهد در تاریخ یادشده در فرانکفورت آلمان بوده است.
آقای لیمونادی همچنین مدعی است که پلیس آلمان نسخهای از یادداشتی درونسازمانی متعلق به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را به او نشان داد که از پشتیبانی مالی دهها هزار دلاری تهران برای کارزاری گسترده در راه لکهدار کردن شخصیت و حیثیت فریدون فرخزاد در میان انبوه مهاجران ایرانی در لسآنجلس حکایت میکرد.
در این مورد نیز رادیو فردا تا کنون نتوانسته معتبر بودن سندی را که آقای لیمونادی به آن اشاره کرده، تأیید یا رد کند. در عین حال، بکاآ هم حاضر به ابراز نظر در این زمینه نشد.
خود فرخزاد همواره تأکید میکرد که در گیرودار گردآوری کمک برای ایرانیان خردسال اسیر در عراق هیچگونه تخلف مالی نداشته است.
بهمن شریفزاده، که گفته میشود از قربانیان پروندهٔ اتهام مالی به فرخزاد به شمار میرود، در گفتوگویی تلفنی با رادیو فردا تأکید کرد: «هیچگونه کارزاری برای ترور شخصیت فرخزاد در میان نبود. کارآگاهان و بازپرسان مأمور رسیدگی به اتهام او پروندهاش را صرفاً بستند چون او را کشته بودند.»
رادیو فردا فهرستی طولانی از پرسشهای مربوط به تحقیقات دربارهٔ قتل فرخزاد، از جمله ادعای وجود کارزاری برای لطمه زدن به حیثیت فرخزاد و نیز نقشی که به رضا نسبت دادهاند (بهخصوص که ردپای رضا، از جمله نمونه انگشتنگاریاش در ادارهٔ مهاجرت آمریکا، بر جای مانده) فراهم آورد و جویای نظر بکاآ دربارهٔ آن شد.
دفتر روابط عمومی بکاآ در ایمیلی پاسخ داد که چون تحقیقات ادامه دارد، مجاز به ابراز نظر در این زمینه نیست.
بر پایهٔ قوانین آلمان، تنها اعضای بلافصل خانوادهٔ قربانیان حوادث جنایی حق دارند که برای مطالعهٔ تحقیقات جنایی ذیربط درخواست اجازه کنند.
تمامی شش خواهر و برادر فرخزاد اکنون چشم بر جهان بستهاند و تنها پسر او، رستم، ارتباط با پدرش را از سالها پیش قطع کرده بود. رستم فرزند فریدون فرخزاد و همسر نخست او، آنیا بوچکووسکی، هنرپیشه و برنامهگردان رادیویی، متولد اتریش است.
رادیو فردا برای دست یافتن به مدارک و اسنادی مرتبط با قتل فریدون فرخزاد خواستار همکاری رستم شد. رستم ۵۴ساله در آسایشگاهی در مونیخ به سر میبرد و سرپرست قانونی رستم به رادیوفردا گفته است که او علاقهای به پیگیری پروندهٔ پدرش ندارد.