زبان در دوره فرقه دمکرات آذربایجان (۱): «زبان رسمی دولتی»

از راست بالا: تصویر استالین در یکی از شماره‌های روزنامه «آذربایجان»، شماری از اعضای فرقه، روزنامه «آذربایجان» با عکسی از پیشه‌وری، اعضای فرقه، و میرجعفر باقرف، بریا و ماخارادزه

نمونه زبان ترکی دوره فرقه دمکرات آذربایجان

​نمونه زبان ترکی دوره فرقه دمکرات آذربایجان: «امروزه آذربایجان که زادگاه بابک و ایلخان است، زیر سایه ارتش سرخ و استالین، تبدیل به گلستان شده…»

در دوره حکومت یک‌ساله «فرقه دمکرات آذربایجان» (۱۳۲۴-۲۵)، تدریس و آموزش زبان مادری در میان موضوع‌هایی بود، که از نگاه سیاسی و تبلیغاتی اهمیتی درجه اول پیدا کرد.

هسته مرکزی تبلیغات فرقه دمکرات در تبریز و حزب کمونیست آذربایجان در باکو این بود: «دو سوی آذربایجان دو تکه یک بدن هستند که به زور از هم‌دیگر جدا شده‌اند و باید یکی شوند. زبان مادری ما یکی‌است. ایران، شما را از زبان مادری‌تان محروم کرده‌است. ارتش شوروی و فرقه دمکرات آمده تا دو آذربایجان را متحد کند و زبان مادری شما را به شما بازگرداند.»

اما صرف‌نظر از آن‌همه تبلیغات، از ۲۱ آذر ۱۳۲۴ تا ۲۱ آذر ۱۳۲۵، یعنی در این یک سال حاکمیت فرقه دمکرات وضع واقعی زبان و ادبیات، چه فارسی و چه ترکی آذری، چگونه بود؟ نیت اساسی چه بود؟ شعار‌ها و واقعیات چگونه بود؟
در این هفتاد و چندمین سالگرد تاسیس حکومت فرقه، به بررسی این موضوع می‌پردازیم.

زمینه سیاسی

پیش از همه چیز جا دارد یادآوری کنیم که در آذربایجان شوروی زبان ترکی آذری را مصرانه و موکدا «آذربایجانی» و نه «ترکی» و یا «ترکی آذری» می‌نامیدند تا زمینه تبلیغاتی به جریان‌های پان ترکیستی داده نشود (و این سنت هنوز هم در آذربایجان قفقاز ادامه دارد).

موضوع زبان مادری و برجسته کردن سیاسی و تبلیغاتی آن، اصولا ابتکار فرقه دمکرات آذربایجان و یا رهبر آن سید جعفر پیشه‌وری نبود، بلکه چند ماه‌ پیش از تاسیس فرقه و حکومت آن، در فرمانی مورخ ششم ژوییه ۱۹۴۵ با امضای شخص استالین، ازمسکو به رییس حزب کمونیست آذربایجان شوروی یعنی میر جعفر باقروف ابلاغ شده بود (۱). در فرمان مزبور استالین شخصا باقروف را مسئول اجرای این نقشه کرده بود. حتی موضوع تنها به آذربایجان و زبان «آذربایجانی» هم محدود نمی‌شد.

در بند «و» فرمان استالین، موضوع زبان‌های محلی نیز جزو وظایف اصلی این حکومت‌های «تجزیه طلبانه» و «خودمختار» محلی مانند حکومت فرقه دمکرات شمرده می‌شد:

حقوق برابر برای اقلیت‌های ملی و ایلات: افتتاح مدارس و نشر روزنامه و کتاب به زبان‌های آذربایجانی، کُردی، ارمنی و آسوری، برگزاری جلسات دادگاه و مکاتبات رسمی در مؤسسه‌های محلی به زبان‌های بومی، ایجاد یک مدیریت استانی از جمله ژاندارمری و پلیس که متشکل از افراد بومی محل باشد، تأسیس انجمن‌های ولایتی، ایالتی و شهری (و) موسسات خود گردان محلی (…)

طبیعتا این طور نبود که «فرقه دمکرات آذربایجان» و «حزب دمکرات کردستان» خود علاقه‌ای به اولویت دادن به زبان‌های محلی خود نداشتند. برعکس. آنها با تعصب و جوش و خروشی فزاینده که از حضور ارتش سرخ در ایران برگرفته شده بود، زبان رسمی کشور یعنی فارسی را کنار گذاشته، زبان محلی خود را به تنها زبان رایج، رسمی، اداری، رسانه‌ای و آموزشی ایالت خود مبدل می‌کردند. در نمونه آذربایجان، زبانی که آنها رواج می‌دادند، در اساس ترکی آذری بود. اما گونه‌ای که مورد ترجیح و ترویج حزب کمونیست آذربایجان و فرقه دمکرات بود، اولا با گونه ترکی آذربایجان ایران فرق داشت، ثانیا زبانی کتبی و رسمی بود که برای آذربایجانیان ایران ناآشنا بود و ثالثا با تعابیر روسی و سیاسی-ایدئولوژیک کمونیستی عجین شده بود (۲). پیشه‌وری در یکی از مقاله‌هایش در روزنامه «آذربایجان»، ارگان فرقه دمکرات آذربایجان، می‌نوشت که زبان آذربایجانیان ایران نیز باید با «آذربایجانی» کتابی و استاندارد آن دوره در باکو یکسان شود، اما ظاهرا از روی احتیاط نسبت به گونه ایرانی ترکی آذری که بین مردم رایج است، علاوه می‌کرد که این کار را نمی‌توان «ناگهانی» انجام داد.

یعنی برای فرقه که زیر نظر باکو و رییس حزب کمونیست آذربایجان میر جعفر باقروف دستورهای استالین را اجرا می‌کرد، موضوع اصلی بر سر اجرای تصمیم مسکو بود. برای حزب کمونیست شوروی و ارتش سرخ که آذربایجان را زیر اشغال خود داشت، موضوع زبان ترکی آذری یک وسیلهٔ تبلیغاتی بود. حزب کمونیست هم چه در مرکز یعنی مسکو و چه در باکو از این طریق می‌خواست آذربایجانی‌های ایران را بر ضد تهران و به هواداری از شوروی بشوراند. اما روشن‌است که شخصا برای آن دسته از آذری‌های باکو که مسئول اجرای این برنامه شده بودند، مسئلهٔ ترکی آذری که زبان مادری آنها هم بود، موضوع خوشایندی جلوه می‌کرد. ولی در نهایت آنها هم مجری نقشه‌های کلان سیاسی مسکو بودند. از طرف دیگر برخی در رهبری فرقه هیچ هم بدشان نمی‌آمد که آذربایجان ایران به بهانهٔ زبان مادری هم که شده، با ایران قطع رابطه کند و به جمهوری آذربایجان بپیوندد و یا دستکم چیزی مانند خودمختاری به دست بیاید.

آذربایجانی، تنها زبان «رسمی دولتی»

تقریبا یک ماه پس از اعلان «حکومت ملی آذربایجان» به رهبری پیشه‌وری (۲۱ آذر ۱۳۲۴)، «زبان آذربایجانی» (یعنی ترکی آذری) تنها «زبان رسمی دولتی» درآذربایجان ایران اعلام شد. در یک مصوبه حکومت فرقه مورخه ۱۶ دی ۱۳۲۴ که به امضای پیشه‌وری رسیده در روزنامه «آذربایجان» انتشار یافت، گفته می‌شد: «از امروز به بعد زبان آذربایجانی در آذربایجان زبان رسمی و دولتی محسوب می‌شود. تصمیم‌های دولت، اعلان‌های رسمی و همچنین قرارهای صادره در واحد‌های قشون خلقی (دسته‌های فداییان فرقه) و لایحه‌های قانون مطلقا باید به زبان آذربایجانی باشند. تمام اداره‌ها (دولتی، ملی، تجاری و اجتماعی) مجبورند که تمام مکاتبات خود را به زبان آذربایجانی بنویسند. دفاتر و مدارکی که به این زبان نوشته نشده باشند، رسمی محسوب نخواهند شد. در دادگاه‌ها همه کارها باید به زبان آذربایجانی انجام گیرند. برای کسانی که این زبان را نمی دانند، مترجم تعیین خواهد شد.» (۳)

روی تصویر کلیک کنید: «قرار حکومت ملی آذربایجان در باره زبان» (روزنامه آذربایجان، ۱۹ دی ۱۳۲۴، با امضای سید جعفر پیشه‌وری)

پاکسازی و «زبان مهاجرها»

چند ماه قبل از آن، پیشه‌وری در همان روزنامهٔ «آذربایجان» زیر عنوان «روزنامه میزین دیلی» (زبان روزنامهٔ ما) بعد از تعریف و توصیف زبان ترکی آذری می‌نوشت: «زبان آذربایجان آنقدر قدرتمند و قواعد صرف و نحو آن آنقدر طبیعی‌است که حتی اگر کلمات فارسی و عربی هم که وارد آن شده، درآورده شوند، باز هم می‌توان به کمک این زبان افکار بزرگ و مقاصد عالی را بیان کرد و شرح داد. و لیکن ما استعداد خلق را در نظرگرفته، احتیاجی حس نمی‌کنیم که این کار را به صورت ناگهانی انجام دهیم» (۴). آنگاه او می‌ افزود که «مانند هر زبان دیگر، زبان آذربایجانی نیز تحت تاثیر زبان‌های اجنبی (فارسی و عربی) قرار گرفته» و فرقه می‌خواهد به کمک نویسندگان آذربایجان این تاثیر را به مرور زمان ازبین ببرد.

پیش از همه چیز مهم‌است این را بدانیم که در دورهٔ حکومت فرقهٔ دمکرات آذربایجان، تقریبا بدون استثناء، تنها زبانِ چاپ و انتشارات، ترکی آذری بود. فارسی حتی پیش از صدور «قرار» رسمی شدن «آذربایجانی» عملا از مطبوعات، نشریات و مکاتبات و اسناد رسمی رخت بربسته بود.

و اما از نگاه خود زبان ترکی آذری که از سوی فرقه زبان «رسمی دولتی» اعلان شده بود، جالب‌است بدانیم که معمولا زبانی که مسئولان فرقه صحبت می‌کردند و به خصوص زبانی که در نوشتار استفاده می‌شد، لهجهٔ رسمی و یا ترکی باکو بود. حتی آن دسته از ایرانیان آذری که سال‌ها در شمال ارس مانده و همراه با ارتش سرخ به ایران آمده بودند، با این لهجه صحبت می‌کردند که برای مردم آذربایجان ایران نامانوس بود. بسیاری‌ها که در آن دوره در تبریز بودند، به من گفته‌اند که مردم تبریز، این لهجه را «زبان مهاجرها» و یا «ترکی دمقیرات‌های باکو» می‌نامیدند. آنها هنگام شنیدن این زبان، مجموعا منظور مخاطب خود را می‌فهمیدند، اما به‌خاطر واژگان، تعابیر و حتی تلفظ نامانوس و بیگانه، آن را «خودی» حساب نمی‌کردند، در حالی‌که خواندن و نوشتن آن زبان برای مردم عادی آذربایجان ایران و حتی اشخاص با سواد بسیار سخت و نامانوس بود.

پیشه‌وری در همان مقالهٔ خود راجع به لزوم پیرایش و تصفیهٔ ترکی آذری از واژگان «بیگانهٔ» فارسی و عربی سخن می‌گفت و علاوه می‌کرد که نمی‌توان در این کار عجله کرد، اما اقلا نباید در استفاده از کلمات و تعابیر فارسی و عربی مبالغه کرد. این نکته روی کاغذ قابل درک‌است. اما در عمل وضع دیگری حاکم شد و آن این بود که زبانی که فرقه‌چی‌ها صحبت می‌کردند و یا می‌نوشتند، هر چه بیشتر با «زبان مهاجرها» که همان زبان رسمی باکو باشد، یکسان گشته، به همان درجه عناصر، واژگان و حتی تلفظ روسی به آن اضافه می‌شد. در کارهای مربوط به نوشتن، چاپ و مکاتبات رسمی، این کار را «مشاوران سیاسی» و همچنین نویسندگان و شاعرانی می‌کردند که از باکو آمده در تبریز زندگی می‌کردند و نقش «رئداقتور» (ویراستار) و هماهنگ‌کنندهٔ مطبوعات و رسانه‌ها را داشتند.

هدف حملهٔ اصلی این «رئداقتورها» البته آن دسته از روشنفکران، نویسندگان و شعرایی بودند که همراه با حملهٔ شوروی به ایران و یا کمی دیرتر، بعد از برسرکار آمدن پیشه‌وری، از ترس به تهران گریخته بودند. اکثر نخبگان و مشاهیر آذربایجان ایران مانند سید حسن تقی زاده و یا استاد شهریار [محمد حسین بهجت تبریزی] جزو این دسته بودند. مسئولان تبلیغات رسمی فرقه، آنها را همچون «خائنین» به مردم آذربایجان محکوم و مطرود می‌شمردند و خانه و املاک آنها را مصادره می‌کردند. زبان و آثار آنها که اکثرا هم به فارسی بود، «مرتجعین دیلی» (زبان مرتجع) نامیده می‌شد. گروه دوم عبارت از شعرای معروف ترکی‌سرایی مانند محمد فضولی و عمادالدین نسیمی بودند که مربوط به تاریخ ادبیات مشترک ایران و آذربایجان بودند. از این دسته استفاده تبلیغاتی می‌شد. فرقه به تبعیت از حزب کمونیست، طرفدار غزل و قصیده و ادبیات تغزلی و تصوفی نبود. اما این دسته از شاعران کلاسیک اگرچه اکثرا غزل و قصیده سروده بودند، مورد تجلیل قرار گرفته، جزو «شاعران بزرگ خلق هنرپرور آذربایجان» شمرده می‌شدند، در حالیکه به اشعار فارسی آنها که اکثریت آثار این بزرگان را تشکیل می‌دهد، توجهی نمی‌شد. از شاعران و نویسندگان زنده، برخی هنوز در آذربایجان مانده بودند. کسانی که سِنّی از آنان گذشته بود و دیگر امکان تغییر اساسی عقیدهٔ آنها ممکن به‌نظر نمی‌رسید و یا تعلیم و تربیت گذشتهٔ فارسی و عربی دیده و به ادبیات کلاسیک وارد بودند، عموما مورد انتقاد مستقیم قرار نمی‌گرفتند، بلکه با چاپ اشعارشان کوشش می‌کردند آنها را جزو «خودی‌های فرقه» قلمداد کنند و تشویقشان کنند که به نفع فرقه و شوروی شعر بنویسند.

کوشش اصلی آن «رئداقتور‌ها» و مشاوران ادبی-سیاسی، روی نویسندگان نثر، داستان و مقاله متمرکز شده بود. از نگاه فرقه و ویراستارها و مشاورانی که از باکو آمده بودند، این نویسندگان و شاعران جوان و اغلب کم سواد «زبان معاصر خلق و دورهٔ آزادی را ترّنم می‌کردند» و این زبان، فقط عبارت از لهجه و استاندارد باکو بود. در کار تصفیهٔ کلمات فارسی و عربی، خصومت با واژگان فارسی به مراتب بیشتر از عربی بود و نوک تیز این حمله متوجه واژگان نوین فارسی بود که در زمان رضا شاه جایگزین واژگان هم معنای عربی شده بود، مانند: شهربانی (نظمیه)، دادگستری (عدلیه) و یا دانشگاه (دارالفنون). مثلا شخصی بنام رضا آذری در روزنامهٔ «آذربایجان» می‌نوشت: «به نفع آزادی ما خواهد بود، اگر اقلا لغاتی را که در دورهٔ اصلاحات رضاشاهی از گردونه خارج شده‌اند، دوباره احیاء کنیم» (۵).

به موازات این کوشش‌ها، دو و یا سه روند تغییر زبان مردم در جریان بود؛

اولا لغات و اصطلاحاتی را که مخصوص ترکی آذری باکو بود، در آذربایجان ایران به کار می‌بردند و به این گونه لغات رواج می‌بخشیدند، در حالیکه آن لغات و اصطلاحات باکو برای مردم آذربایجان ایران سخت فهم و حتی گاه عجیب بود، مانند: شکیل (تصویر)، چیخیش (سخنرانی)، طنطنه لی (باشکوه)، اینجه صنعت (هنر)، تطبیق ائتمک (اجرا کردن)، حصه (بخش)، قرار (تصمیم) و یا عَنعَنه (سنّت).

ثانیا بسیاری لغات و تعابیر صرفا روسی وارد گردونهٔ زبان ترکی آذری ایران شده بود، مانند: زاوود (کارخانه)، واغزال (ایستگاه راه آهن)، گاسترول (برنامهٔ هنری، نمایش گروه‌های هنری) و یا ساتیرا (طنز.)

ثالثا تلفظ و املای روسی آن دسته از لغات اروپایی و نام‌های افراد و کشور‌ها که ما در ایران بطور سنتی طور دیگری می‌نامیم و یا اصولا از فرانسه گرفته‌ایم، شکل روسی می‌گرفت، مانند: استانسیا (استاسیون، بعدا ایستگاه)، کولتورا (فرهنگ)، اونیورسیتت (دانشگاه) و یا اوقتیابر (اکتبر.)

در شعر، هنوز ظاهرا به ذوق و سنت مردم آذربایجان ایران و علاقهٔ آنها به شعر کلاسیک عروضی مانند غزل و قصیده ظاهرا احترام می‌گذاشتند، اما پنهان هم نمی‌کردند که شعر «ایده آل» و بخصوص نثر ادبی (مانند داستان و نمایشنامه) باید مانند باکو و کلا شوروی در چهارچوب «رئالیسم سوسیالیستی» باشد و رهبری حزب کمونیست و ارتش سرخ و در راس آن «پدر زحمتکشان جهان» یعنی استالین را پاس دارد. در عمل هم اینطور شد که تغییرات در شعر ترکی آذری که بطور تاریخی و سنتی با زبان، ادبیات و اوزان فارسی و عربی عجین شده است، بسیار مشکل تر بود. بیشتر تغییرات و به اصطلاح «اصلاحات» در سبک و به خصوص مضمون کتاب‌ها و مطبوعات در نثر به چشم می‌خورد.

در زمینهٔ داستان‌نویسی، در این دوره چندین کوشش برای نوشتن رُمان و داستان کوتاه (که آن را به تقلید از روسی «پووست» می‌نامیدند) مانند «گؤی قورشاغی» (قوس و قزح) و «اودلی قیلینج» (شمشیر آتشین) انجام گرفت که آثاری تبلیغاتی و غیر جدی بودند و به زودی فراموش شدند.

شاید یکی از کار‌های کمیاب اما خوب این دوره که در زمینهٔ انتشارات انجام شده، چاپ و یا باز نشر برخی از آثار ادبیات ترکی و یا ترجمهٔ ترکی بعضی آثار فارسی و یا روسی به ترکی آذری بود، مانند: کلیات صائب تبریزی و میرزا علی معجز شبستری.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در بخش دوم و پایانی این بررسی: «زبان مهاجرها»، تبلیغات به‌جای ادبیات، پس از فرقه

منابع
(۱) همه این اسناد در: جوادی، عباس: از ۲۱ آذر تا ۲۱ آذر، تارنمای چشم انداز، در این لینک:
https://tinyurl.com/yamqnxd9

(۲) Berengian, Sakina.: Azeri and Persian Literary Works in Twentieth Century Iranian Azerbaijan, Berlin 1988, pp. 145-149
(۳) روزنامه «آذربایجان،» ارگان فرقه دمکرات آذربایجان، تبریز، ش ۹۶، ۱۹ دی ۱۳۲۴
(۴) پیشه‌وری، سید جعفر.: روزنامه میزین دیلی، آذربایجان، ش. ۱، ۱۴ شهریور ۱۳۲۴
(۵) Berengian: ibid, p. 141