«شیوه غلط برخورد قذافی در آرامسازی اعتراضات مردمی، بهترین بهانه را به آمریکا و ناتو داد که با استفاده از شورای امنیت سازمان ملل از این فرصت برای نابودی یکی از مخالفین سنتی خود استفاده کنند.»
این سخن دقیق ارزیابی یکی از بلندپایهترین اعضای پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یعنی حسین علائی، فرمانده پیشین نیروی دریایی سپاه و رئیس پیشین ستاد مشترک سپاه است. او این تحلیل را در ۳۰ دی ۱۳۹۱ یعنی به فاصله دو روز از کشتهشدن معمر قذافی به رشته تحریر درآورده بود.
علایی به رغم مقام رفیعش در مدارج نظامی از نادر فرماندهان ارشد سپاه پاسداران است که در حوزه روابط بینالملل صاحبنظر است و قلم میزند. ناگزیر باید انگیزهای مهم این فرمانده عالیرتبه سپاه را برانگیخته باشد که در چنین فاصله کوتاهی از سرنوشت شوم قدافی دست به تحریر «چرایی و چگونگی سرنگونی قذافی» زده باشد.
شرح آنچه که حسین علایی به تصویر کشیده علت قتل فجیع رهبری است که «با سادهزیستی حکومت خود را شروع کرده بود»، خود را «رهبر انقلاب اسلامی جهانی» مینامید ولی به «دست مردمانش» به خفتبارترین شکل ممکن کشته شد. این در حالی بود که در دوران رهبریاش «تحصیلات رایگان را در کشور به راه انداخت و توانست در دوران زمامداری خود ۲۵ درصد از واجدین شرایط جمعیت شش و نیم میلیونی لیبی را به سطح تحصیلات عالیه برساند... در حکومت او درآمد سرانه نزدیک به ۱۰ هزار دلار بود».
اما، چرا قذافی به دست همان مردمی که گمان داشت بهترین کشور را برایشان ساخته به فجیعترین وضع کشته و کشورش اینک عملا چند پاره شده است؟ شاید کمتر کسی بتواند باور کند لیبی دوران قذافی، اینک به یکی از پایگاههای داعش تبدیل شده و در این کشور اینک برده فروشی امری عادی شده است.
در پاسخ به پرسش بالا، آقای علایی به طرز «معناداری» نور بر علل فروپاشی حکومت قذافی می تاباند. او مینویسد «سرهنگ معمر قذافی داعیه مبارزه با استعمار جهانی را داشت و با این بهانه عملا تمام آزادیهای سیاسی و اجتماعی را از ملت لیبی سلب نمود و یک سیستم بسته حکومتی را ایجاد کرد. مشخص است که سیستمهای سیاسی بسته نسبت به سیستمهای باز اشتباه بیشتری میکنند زیرا مقامات دولتی در این نوع سیستمها در فضایی محدود و بسته تصمیم میگیرند و همه فعالیتها و اقدامات آنها با مجوز شخص اول مملکت انجام میشود.»
او میافزاید « قذافی از درآمد هنگفت نفت یک نیروی نظامی پرخرج و تعداد زیادی نهاد امنیتی سرکوبگر ایجاد کرد... در دوران حکمرانی خود تمام آزادیهای سیاسی را از مردم گرفته بود و در این کشور هیچ حزب و رسانه مستقلی وجود نداشت... قذافی به اسلام تظاهر میکرد ولی مردم باید به اسلام، آن گونه که او تفسیر میکرد گردن مینهادند.»
علایی می افزاید در حالی که در لیبی نرخ بیکاری به ۳۰ درصد رسیده بود قذافی در راه مخالفت شدید با عربستان به دنبال یافتن جای پایی در فرامرزهای لیبی بود. اما، در پی تحریمهایی که از ۱۳۷۱ تا ۱۳۸۰ از سوی سازمان ملل بر لیبی وضع شد «در نهایت قذافی در نابود سازی تأسیسات هستهای خود با آمریکا همکاری کرد و با امضای پروتکل الحاقی موجب شد تا روابط لیبی با آمریکا و غرب عادی شود».
اما، دست کشیدن او از جاهطلبی هستهای و آغاز دوستی با غرب پایان خوشی را برای او رقم نزد. با بهار عربی در تونس و مصر که منتهی به سقوط بن علی (پس ۲۴ سال حکومت) و سقوط حسنی مبارک (پس از ۲۰ سال حکومت) شد، نوبت به قذافی رسید که برای ۴۲ سال حکومت بلامنازع را در دست داشت. با اوجگیری قیام در لیبی، وی مردم به پاخاسته ی خود را مشتی «موش صحرایی» خواند و «تجمعات مردم بلافاصله از سوی نیروهای امنیتی و نظامی سرکوب شد».
در این فراز حسین علایی به زیبایی علت سقوط قذافی را چنین تبیین می کند که «قذافی فراموش کرده بود سیاست و قدرت از معنای قدیمی و تاریخی استبدادی آن فاصله گرفته و به مفهوم جدید "قانون"،"نظام حقوقی" و "مسئولیت" تبدیل شده است.»
در حالی که گویا علایی تصویری روشن نه از یک دیکتاتور بلکه هر دیکتاتوری به دست میدهد شرح سقوط قذافی را چنین می نویسد که «وی خود را رهبر مادام العمر انقلاب میدانست... ساختارهای حکومتی به گونهای طراحی شده بود که موجب عدم امکان تغییر رهبر انقلاب به دست مردم میشد... در عین حال قذافی از اطرافیان خود به طور مرتب تعریف و تمجید میشنید و به عنوان رهبری حکیم [بخوانید فرزانه] معرفی میشد... این در حالی بود که او از شناسایی و فهم مطالبات واقعی مردم خود عاجز بود. او در مراحل نخست مواجهه با اعتراضات و تظاهرات پرشمار مردمی به جای تن دادن به خواستههای مردم،راهکار اتکا به زور و بازداشتهای گسترده و نقض فاحش حقوق بشر را برگزید.»
سرانجام حسین علایی پایان قذافی را چنین ترسیم می کند که «برخورد غلط قذافی با اعتراضات مردمی، بهترین بهانه را به آمریکا و پیمان ناتو داد که بتوانند با استفاده از ظرفیت حقوقی شورای امنیت سازمان ملل از این فرصت طلایی برای نابودی یکی از مخالفین سنتی خود و نیز گسترش حضور نظامیشان در شمال آفریقا و تقویت نیروهایشان در حوزه دریای مدیترانه و تسلط بر چاههای نفت لیبی استفاده کنند.»
شرح سقوط شاه
حسین علایی در ۱۹ دی ۱۳۹۰ ( یک سال پیش از سقوط قذافی) مقالهای از خود به یادگار گذاشت که کسی را باور آن نمی رفت. او نه شرح سقوط شاه بلکه شرح سقوط نظامی را ترسیم می کند که اگر تدبیری اندیشیده نشود بر آن همان خواهد رفت که بر شاه رفت.
علایی در یادداشت خود که به مناسبت قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ به تحریر درآورد چنان اشارات واضحی را به کار بست که بر بسیاری این باور حاصل آمد که او در صدد مقایسه رفتار علی خامنهای با محمدرضا پهلوی بر آمده است. این تلقی باعت شد که به منزل مسکونی او یورش برده شود و برخی قصد جان او را کنند.
علایی شرح سقوط شاه را چنین اغاز می کند: « روز ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶ سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند... بهانه آن را خود حکومت فراهم کرد... حکومت شاه به بهانه نداشتن مجوز برای راهپیمایی به طلاب و جوانان در خیابان صفائیه حمله کرد... هرچه بر کشتههای خیابانی و بازداشت مردم و تعداد زندانیان سیاسی افزوده میشد عملا از اقتدار نظام شاهنشاهی کاسته میشد.»
علایی پس از شرح چرایی و چگونگی سقوط شاه با به کار بردن عبارتی که خامنه ای به کار بسته بود، می نویسد احتمالا شاه پس از خروجش از کشور از خود پرسیده که «اگر به مردم معترض اجازه راهپیمایی مسالمتآمیز را میدادم و آنها را متهم به اردوکشی و زورآزمایی خیابانی نمیکردم، مسئله خاتمه نمییافت؟... آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانههایشان... باب گفتوگو با آنها را باز میکردم، کار به فرار من از کشور میانجامید؟... اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجیها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمیکردم حالا خودم مجبور بودم به خارجیها پناه ببرم؟»
جمهوری اسلامی در شرایط مشابه
اینکه یک فرمانده عالیرتبه سپاه همچون حسین علایی یک بار به بهانه سقوط شاه و بار دیگر به بهانه سقوط قذافی دست به قلم برد و حکایت سقوط دو حکومت را ترسیم کند، این گمان را قوت می بخشد که او برای نظام جمهوری اسلامی همان سرنوشت را گمان دارد، اگر همان روش ها را به کار بندد که شاه و قذافی به کار بستند. این گمان وقتی قوت می گیرد که به یادآوریم علایی معترض به خشونت عریان حاکمیت در ۸۸ بود.
بازخوانی سقوط قذافی و شاه آن هم از زبان یک فرمانده سپاه اینک معنایی ژرف دارد وقتی به یاد آوریم مردم ایران در گوشه گوشه کشور دست به اعتراض زدهاند به ویژه وقتی میدانیم خیزش اخیر مردم ناشی از فقر و فاقه و ظلم و فساد و تبعیض است.
همچنین بازخوانی سقوط قذافی از ناحیه دیگر در برهه کنونی درسآموز است و آن اینکه سقوط قذافی هنگامی صورت گرفت که پرونده سرکوب مخالفانش در شورای امنیت به بحث گذاشته شد و این شورا رأی مثبت به مداخله نظامی داد. مشابه این سناریو عینا درباره جمهوری اسلامی نیز در حال انجام است.
مداخله نظامی علیه قذافی در حالی به اجرا گذاشته شد که او گمان می کرد باب دوستی با غرب را گشوده است. جمهوری اسلامی همین را هم ندارد. این در حالی است که مثلث عربستان-اسرائیل-آمریکا نیز به هم رسیدهاند.
آنچه حسین علایی درباره سقوط شاه و قذافی نوشته بود پیشبینی روزی همچون امروز بود که در ایران شاهد خیزش گرسنگان هستیم و سرکوب را هیچ فایدهای نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشتها و گفتارها نظرات و آرای نویسندگان خود را بازتاب میدهند. آنها بیانگر دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند.