در ادامه دادگاه حمید نوری در استکهلم سوئد، روز چهارشنبه ۲۷ مهر، علی ذوالفقاری، به عنوان شاهد و شاکی در دادگاه گفت صدای اجساد اعدام شدهها را که توی کامیون میانداختند شنیده است.
او در جلسه محاکمه حمید نوری به اتهام مشارکت در اعدام چند هزار زندانی سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷، گفت که در اتاق هیات مرگ، ابراهیم رئیسی، حسینعلی نیری، اسماعیل شوشتری و مصطفی پورمحمدی را دیده است هرچند که در آن زمان آنها را نمیشناخت.
حمید نوری متهم است که در مقام دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج در اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی مشارکت داشته است؛ اتهامی که خود آن را رد میکند. او روز ۱۸ آبان ۹۸ با یک پرواز مستقیم از ایران وارد فرودگاه استکهلم شد و بلافاصله دستگیر شد.
وکیل مشاور علی ذوالفقاری در دادگاه حمید نوری گفت که آقای ذوالفقاری ۱۱ آذر ۱۳۶۰ در۱۷ سالگی و زمانی که سال آخر دبیرستان بود دستگیر و به اتهام هواداری از مجاهدین و پخش اعلامیه و نشریه آنها به ۱۵ سال زندان محکوم شد. یک سال و نیم زندان رشت بود و در سال ۱۳۶۳ به زندان گوهردشت منتقل و در سال ۱۳۷۲ بعد از ۱۲ سال حبس آزاد شد.
علی ذوالفقاری که ساکن سوئیس است به گفته خود در دادگاه، فعال سیاسی و هوادار مجاهدین است. او در جلسه روز چهارشنبه دادگاه حمید نوری گفت که به همراه ۴۰ زندانی دیگر از جمله ۲۰ زندانی زن از زندان رشت به گوهردشت منتقل شد و این انتقال برای آنها حکم تبعید داشت.
بیشتر در این باره: دادگاه اعدامهای ۶۷: یک شاکی خواست نوری بگوید مقصد کامیونهای یخچالدار کجا بود؟به گفته او از این زنان زندانی، «کسی زنده بیرون نیامد که بتواند بعدها شهادت بدهد».
به گفته آقای ذوالفقاری، از هفتم مرداد ۱۳۶۷ تلوزیون را از بند زندانیان خارج کرده و هواخوری را قطع کردند: «ما کرکره اتاق را بلند کرده بودیم و به هواخوری اشراف داشتیم. من یکسری پاسدار را همراه با داوود لشکری و حمید عباسی (نوری) و یک پاسدار به اسم حمید حاجیخانی که می شناختم دیدم. این فرد آخری که اسم بردم تنها کسی بود که لباس پاسداری نپوشیده بود با یک زیر پیراهن رکابی سفید، یک فرغون که پر از طناب بود را با خودش حمل میکرد و میبرد».
آقای ذوالفقاری توضیح داد: «آنها از در بزرگ هواخوری رد شدند و بیرون رفتند و من که پنج سال در گوهردشت بودم اولین بار دیدم آن در بزرگ باز شد. بعد از مدتی تعدادی از بچههای زندانی را توی هواخوری آوردند. من چهار نفر را دیدم که بچههای دیگر گفتند اینها بچههای مشهد هستند. به سمت روشویی که در هواخوری بود رفتند. وضو گرفتند و نماز خواندند. آنها را از آن در بزرگ رد کردند و بردند».
او در دادگاه گفت که هنگام شب متوجه نوری در همان محوطه شدند: «چیزی نمیتوانستیم ببینیم فقط چراغهای ماشین را میدیدیم، یعنی نور بالا پایین میشد و ما آن نورها را می دیدیم و صدایی مثل بام بام میآمد. این برداشت را کردیم که این صدای بدنهای اعدام شدههاست که توی کامیون انداخته میشود».
علی ذوالفقاری گفت که روز ۱۰ مرداد به راهروی مرگ برده شد: «داوود لشکری و یک پاسدار آمدند و یکسری اسامی خواندند که من یکی از آنها بودم. به سالنی بردند که حمید عباسی (نوری) نشسته بود و یک کاغذ دستش بود. اسم پدر و اتهام را پرسید و ما را به راهروی مرگ برد. کسی مرا صدا نکرد و شب مرا به انفرادی بردند».
یک روز بعد مجددا علی ذوالفقاری به راهروی مرگ منتقل میشود و «حمید عباسی آمد اسم پدر مرا توی گوشم گفت و مرا به سمت هیات مرگ برد و تحویل ناصریان (محمد مقیسه) داد که جلوی در بود».
آقای ذوالفقاری حضورش در اتاق هیات مرگ را اینطور توضیح داد که «دیدم جلوی من تعدادی نشستهاند یکسری آخوند و یکسری لباس شخصی و تعدادی هم پشت آنها سرپا بودند. من آن موقع هیچکدام را نمیشناختم. شب زندانیان دیگر به من گفتند آخوندی که وسط نشسته بود (حسینعلی) نیری است. لباس شخصی (ابراهیم) رئیسی بود و اسماعیل شوشتری هم بود. آخوند دیگر را نمیشناختند بعدا فهمیدیم که مصطفی پورمحمدی بود».
حسینعلی نیری در اتاق مرگ از علی ذوالفقاری سوال میکند: «نیری با من صحبت کرد. وقتی اتهام را پرسید با سابقهای که از قبل داشتم و میدانستم بحث اعدام است یک مقدار مکث کردم. نتوانستم از آرمان خودم دفاع کنم و از آن چیزهایی که اعتقاد داشتم کوتاه آمدم و کلمه منحوس منافق را گفتم. آنها که رفتند روی مجاهد ماندند و اعدام شدند. نیری گفت برو بیرون بنویس. ناصریان مرا بیرون آورد و یک جایی نشاند».
او گفت وقتی توی راهروی مرگ نشسته بود «ناصریان (محمد مقیسه) که همیشه یک خودکار همیشه دستش داشت خودکار را روی دیوار میکشید و میگفت امروز عاشورای مجاهدین است. خیلی خوشحال بود».
علی ذوالفقاری گفت که حمید عباسی (نوری) را در راهروی مرگ هم دید: «در همان روز چند مرتبه اسامی خوانده میشد و به یک سمتی برده میشد آن موقع من نمیدانستم که اینها دارند به سمت حسینیه میروند. داوود لشکری و ناصریان (قاضی مقیسه) اسامی را میخواندند. یکبار هم حمید عباسی (نوری) خواند و به سمت حسینیه برد».
او بعد به یک اتاق ۱۰ تا ۱۲ متر منتقل میشود که «در آن اتاق که نمیدانم به لحاظ موقعیتی کجا بود میتوانستیم بفهمیم که هیات مرگ وارد میشود. ماشین که وارد میشد یعنی دادگاه تشکیل شده و هیات مرگ ادامه دارد. بعدا از بچههای دیگر شنیدم که میگفتند هیات مرگ بعضی وقتها با هلیکوپتر هم میآمد».
علی ذوالفقاری بار دیگر چند روز بعد به گفته خود به اتاق هیات مرگ منتقل میشود. به گفته او در این روز «راهروی مرگ پر بود. هیچ جای خالی نبود. بغل یکی از زندانیان نشستم. فاصله ما حدودا یک متر و نیم بود پرسیدم کی هستی؟ گفت بهروز شاهیمقامی هستم. گفتم دارند اعدام میکنند مراقب باش. گفت من رفتم دادگاه و از مجاهدین حمایت کردم. گفت هر چی میخواهد پیش بیاید و قسمتی از ایران زمین را برایم خواند که "آید از ملک ایران زمین غرش خلق ایران به گوش". حمید عباسی آمد لگد محکمی به او زد و با فحشهای رکیک گفت منافق بیشرف الان میبرم تو را راحت میکنم. منظورش اعدام کردن بود. یقهاش را گرفت بلند کرد و من از زیر چشمبند دیدم. من صدای حمید عباسی (نوری) را خیلی خوب میشناختم. البته صورتش را ندیدم اما بدنش را دیدم. دیگر از بهروز خبری نداشتم و هیچ وقت هم ندیدم».
آقای ذوالفقاری گفت که از شب همین روز تا اتمام پروسه اعدامها در سلول انفرادی بوده است: «انفرادی سختترین دورانم بود. وقتی اعدام میشوی یک مرتبه است اما وقتی منتظر اعدام هستی شکنجهاش خیلی بیشتر است. یک ماه باید طول کشیده باشد که من هر روز منتظر بودم صدایم کنند. متاسفانه مورس هم بلد نبودم که بتوانم ارتباط برقرار کنم. بعد مرا به یک فرعی بزرگ بردند برای هشت ماه و تا انتقال به اوین با حدودا ۱۵۰ نفر دیگر که بازمانده اعدامها بودند در یک بند بودیم».
او در پاسخ به سوالهای دادستان درباره حمید نوری گفت: «حمید عباسی (نوری) تنها دادیار یا مسئولی بود که لاغر بود. خیلی خوب او را میشناختم. از زیر چشمبند میدیدم.کسی که ۷ سال با چشمبند باشد دیگر چشمبند مانع نیست و میداند چگونه با وجود چشمبند ببیند و برای من لازم نیست که ببینم. صدای اینها را که میشنیم انگار که چشمهایم باز است».
علی ذوالفقاری گفت که حداقل چهار بار حمید عباسی (نوری) را بدون چشمبند دیده است: «یکبار بعد از نماز جماعت که میخواندیم در اتاق را بستند دوباره باز کردند. یکبار آمده بودند ما را برای اتاق گاز برده بودند، یکبار برای بازرسی بند آمده بودند و یکبار هم هشتم مرداد که ما را به سمت سولهای که قبلا گفتم بردند. اینها حداقل مواردی است که بدون چشمبند دیدم».
به گفته او، حمید عباسی (نوری) مسئول گرفتن مصاحبه با کسانی بود که آزاد میشدند.
آقای ذوالفقاری گفت که از شنیدن خبر دستگیری حمید نوری در سوئد خوشحال شده است: «یک نفر بالاخره دستگیر شد و ما میتوانیم یکی از اینها را به دادگاه بکشانیم. حمید عباسی تغییر نکرده، همان است. موی کوتاه، صورت استخوانی و قیافهای که الان هم است فقط پیر شده. استخوانبندی صورت هرگز تغییر نمیکند. همان حمید عباسی (نوری) است. البته اسمها برای انسانهاست».
حمید نوری با صدای بلند گفت که علی ذوالفقاری به او توهین کرده است. او گفت «ایشان انسان نیست خودش و جد و آبادش انسان نیستند و مجاهدین خلق».
جدل لفظی در نهایت منجر به تذکر قاضی دادگاه شد که گفت: «آقای نوری اگر اینطور است من از شما عذرخواهی میکنم هرکسی در این سالن نشسته باید رعایت حال سالن را بکند. اگر رعایت نکنید و نظم دادگاه را بخواهید برهم بزنید تمام کسانی که اینجا هستند را بیرون میکنم».
در ادامه دادگاه، وکیل حمید نوری به «تناقضها» در سخنان علی ذوالفقاری در اداره پلیس و دادگاه از جمله درباره تاریخها و اسامی و ترکیب اعضای هیات مرگ اشاره کرد.
وکیل حمید نوری گفت تاریخی که آقای ذوالفقاری درباره دیدن بهروز شاهیمقامی در راهروی مرگ میگوید مدتها بعد از تاریخی است که به گفته ایرج مصداقی، اعدام شده است. او پرسید که بین بازپرسی اول و دوم پلیس با کسی یا کسان دیگری درباره بازپرسیتان صحبت کردید و بعد برگشتید تغییر دادید. با چه کسانی صحبت کردید؟
علی ذوالفقاری پاسخ داد که نمیتواند اسم ببرد چون ایران هستند.
او همچنین گفت که خیلی چیزها بعد یادش آمده و «من به گفتههای ایرج مصداقی کاری ندارم.».
حمید نوری اتهامات مطرح شده را رد کرده است. به گفته وکیل او، موضع حمید نوری این است که «این اعدامها هرگز رخ نداده است و نمیتواند اتهامات را بپذیرد».
وکیل حمید نوری مدعی است که موکلش در زمان اعدامها در مرداد و شهریور سال ۱۳۶۷ به خاطر تولد فرزندش در مرخصی بوده است.