اگر در نقطهی تلاقی جامعه و نظام بهداشت و درمان به مسائل بهداشتی و درمانی جامعهی ایران نگاه کنیم با پنج چالش جدی مواجه میشویم که نسبتا در ایران مغفول ماندهاند. این چالشها عمدتا ناشی از سطح پایین سرمایهی اجتماعی، کندی و گاه توقف فرایند اجتماعی شدن، محدود بودن یا عدم شمول در فرایند اجتماعی شدن، ضعف شبکههای اجتماعی، و اخلال در فرایند اجتماعی شدن شاغلان در حرفههای پزشکی و پیراپزشکی و پرستاری در ایران است.
فقدان سازوکارهای بهبود بخش بهداشتی
سوسیالیستها و اسلامگرایان ایرانی معمولا وقتی به سراغ نظام بهداشت و درمان جامعه می روند فورا به نابرابریهای طبقاتی درمانی و هزینهی بالای درمان برای خانوارهای فقیر و مشکلاتی مثل تغذیه یا عدم دسترسی این خانوارها به مراکز بهداشتی اشاره می کنند و کمتر به سازوکارهای بهداشتی می پردازند. منظور از سازوکارهای بهداشتی سازوکارهایی است که در متن جامعه جریان داشته و به بهداشت عمومی افراد اعم از فقیر و غنی کمک می کنند. نتیجهی سازوکارهای بهداشتی را می توان در وضعیت محیط زیست، آموزش و تغذیه که مشکلات مربوط به هیچکدام ضرورتا ناشی از فقر نیست میتوان دید.
فقرا و اغنیا به یک نسبت می توانند محیط زیست را تخریب کنند یا به تخریب آن بیتوجهی کنند؛ آنها به یک نسبت می توانند نسبت به آموزشهای بهداشتی بی توجه باشند؛ و هر دو گروه می توانند تغذیهی نادرستی داشته باشند اگر تک تک اعضای جامعه حیات خود را بدون توجه به دیگران تعریف کنند. هنگامی که فرد خود را عضوی از جامعهی بزرگ تر دید طبعا یک نوع نظام حمایت و مسئولیت اجتماعی شکل می گیرد که بهداشت را به عنوان یکی از اولویتهای خود تعریف خواهد کرد. در ایران متاسفانه چنین حس تعلق و مسئولیتی کمتر به چشم میخورد.
ضعف شبکههای حمایتی
بهداشت و درمان یک پدیدهی اجتماعی است و هیچکس به تنهایی نمیتواند بهداشت و درمان خود را تضمین کند. شبکههای حمایتی اجتماعی (و نه دولتی) از این جهت نقش بسیار کلیدیای دارند؛ آنها می توانند اصولا تصور افراد را از بهداشت و درمان تغییر دهند و در جریان فرایند تامین بهداشت و درمان نیز ورودیهای موثری داشته باشند. بخش قابل توجهی از نهادهای بهداشتی و درمانی در جوامع آزاد اصولا توسط این شبکهها تاسیس شدهاند در حالی که در ایران این نهادها از پایین رشد نکرده و به دولت وابسته هستند. نهادهای دینی در ایران بیشتر دغدغهی چپاول منابع عمومی و سوار شدن بر اسب قدرت را داشتهاند تا درگیر شدن در شبکههای حمایتی.
تابوی معلولیت و ناتوانی
بنا به گزارش جامعه معلولان ایران و دیگر نهادهای مرتبط با معلولان در ایران، در این کشور دو تا سه میلیون معلول شدید و حدود ۶ تا ۸ میلیون معلول کمتوان زندگی میکنند. جمعیت معلولان ایران رو به افزایش بوده است و سالانه حدود ۱۲۰ تا ۱۶۰ هزار نفر به جمعیت آنها افزوده می شود. این جمعیت به مراقبتهای بهداشتی و درمانی بیشتری نسبت به بقیهی اقشار نیاز دارد و از همین جهت هیچ دری نباید بر آنها بسته بماند. اما جامعهی ایران به دلیل پایین بودن سطح پذیرا بودن با این قشر به صورت مجموعهای از افراد عادی که باید بتوانند مثل بقیه زندگی کنند و باید به آنها به صورت عادی برخورد کرد و تسهیلات زندگی عادی را برای آنها فراهم کرد نگاه نمی کند. نزدیکان افراد معلول در فضای عمومی می توانند نگاههای سنگین دیگران را به عزیز خود به سادگی احساس کنند. به عنوان کسی که فرزند ناتوان ذهنی دارد در بیست سال زندگی وی در ایران هر روز این نگاهها را احساس می کردم در حالی که در نیویورک هرگز با چنین نگاههایی مواجه نشدهام.
متاسفانه شهروندان ایرانی همراه با افراد معلول فرایند اجتماعی شدن را طی نمیکنند. نظام اجتماعی معلولان را از کودکی در جامعه و مدرسه از بقیهی جمعیت جدا می کند و افراد فرصت پیدا نمی کنند این قشر را به عنوان قشری مثل دیگر اقشار نگاه کنند. انسانی که وضعیت جسمانی و روانی وی هنجار تلقی نمیشود (و همراهان وی) به سادگی میتوانند نگاههای سنگین دیگران را احساس کنند. بدون عادیشدن زندگی معلولان در جامعه مشکلات آنها نیز حل نخواهد شد.
تصور منفی به حرفهی درمان و بهداشت
حرفهی درمان و تامین بهداشت در جامعهی ایران در چهار دههی گذشته به ابزاری برای ارتقای اجتماعی و اقتصادی و نه مجرایی برای ارتباط محکم میان جامعهی امدادگران و مردم تبدیل شده است. از همین جهت است که حداقل بخشی از افکار عمومی نگاه مثبتی به این قشر ندارد و اعضای آن را گروهی فرصت طلب و در پی کسب ثروت بیشتر تلقی می کند. یکی از نقاط مهم برای بهبود وضعیت بهداشتی و درمانی جامعه ترمیم این رابطه است. اعزام پزشکان به طرحهای اجباری در مناطق محروم، سهمیههای بسیجیان و خودیها در دانشکدههای پزشکی، و تقلب در آزمون ورودی افراد به حیطههای تخصصی و در نتیجه افزایش بی توجهی و خطاهای پزشکی نیز به رابطهی میان اهل حرف درمانی و مردم خدشه وارد کرده است.
پزشکان غیر پاسخگو
در نتیجهی پایین آمدن سطح آموزش حرفهای پزشکان، نگاه بدبینانه به رفت و آمد و مبادلهی علمی با غرب، سهمیهها، کاهش درآمد پزشکان عمومی و تزریق «خودیها» به دورههای تخصصی میزان خطاهای پزشکی در ایران افزایش یافته است. مردمی که در نتیجهی این خطاها آسیب می بینند کمتر می توانند خسارت دریافت کنند. سازمان نظام پزشکی معمولا در این دعواها طرف پزشکان را می گیرد. این موضوع نیز به رابطهی بیمار و پزشک و اعتماد بیماران به درمانگران خدشه وارد آورده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشتها و گفتارها نظرات و آرای نویسندگان خود را بازتاب میدهند. آنها بیانگر دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند