قدرت ایران در خاورمیانه: از ژئوپولیتیک تا ژئواکونومی

مانور دریایی ارتش ایران در نزدیکی تنگه هرمز، عکس آرشیوی است

منطقه‌ای که از سوی غربیان «خاور میانه» نام گرفته، یکی از توفانی‌ترین دوره‌های تاریخ خود را از سر میگذراند و آینده آن بیش از هر زمان دیگری در هاله ابهام است.

مرز‌های بر جای مانده از موافقتنامه‌های معروف سایکس‌پیکو، که در سال ۱۹۱۶ میان دو امپراتوری مستعمراتی فرانسه و انگلستان به امضا رسیدند، متزلزل به نظر میرسند و همه پرسی اقلیم کردستان عراق نیز، که به زودی برگزار میشود، طبعا بر حجم ابهام‌ها می افزاید.

این که کشور هایی چون عراق و سوریه بتوانند بار دیگر در چارچوب مرز‌های گذشته خود به زندگی عادی سیاسی بازگردند، و یا لبنان و اردن بتوانند در محدوده‌های کنونی شان پایدار بمانند، با اما و چرا‌های گوناگون روبرو ست. در ورای خاورنزدیک، که بر ویرانه‌های امپراتوری عثمانی شکل گرفت، کشور‌های دیگری چون یمن و لیبی با خطر تجزیه روبرو هستند.

از خلیج فارس تا مدیترانه

ایران به دلیل جمعیت، تاریخ و ابعاد جغرافیایی‌اش یکی از مهم‌ترین کشور‌های خاورمیانه است و نقش آن در رویداد‌های معاصر منطقه با شتابی نامنتظره رو به افزایش گذاشته است. با توجه به تحولات سهمگینی که هم در درون و هم در پیرامون ایران میگذرد، ارزیابی قدرت واقعی آن از یکسو برای دستگاه حاکمه آن و از سوی دیگر برای دیگر کشور‌ها هم در سطح منطقه و هم در سطح جهانی اهمیت فراوان دارد.

در تعریف مفهوم «قدرت» در روابط بین المللی، بر تعریف ریمون آرون فرانسوی، یکی از پر آوازه‌ترین نظریه پردازان روابط بین المللی در دوران جنگ سرد تکیه میکنیم که میگفت : «قدرت در صحنه بین المللی عبارت است از توانایی یک واحد سیاسی (کشور) به تحمیل اراده خویش بر دیگر واحد ها». ابزار هایی که کشور‌ها برای تحمیل اراده خویش در صحنه بین بین المللی مورد استفاده قرار میدهند طیف وسیعی را در بر میگیرد، از قدرت نظامی گرفته تا قدرت اقتصادی و حتی قدرت ایدئولوژیک و فرهنگی.

اگر تعریف ریمون آرون را ملاک قرار دهیم، برای اندازه گیری قدرت ایران در خاور میانه نیز باید به تاثیری که این کشور تا امروز بر رویداد‌های آن گذاشته توجه کنیم، و نیز به درجه توفیق یا شکست آن در تحمیل اراده‌اش بر دیگر کشور‌های منطقه.

از دیدگاه نظریه پردازان جمهوری اسلامی، ایران تنها قدرت منطقه‌ای است که می تواند قواعد تازه بازی را در خاور میانه تعریف کند. حضور و نفوذ ایران در «چهار پایتخت» (بغداد، بیروت، دمشق و صنعا) و، از آن مهم تر، مستقر شدن نفوذ آن در سواحل مدیترانه، به عنوان مهم‌ترین نشانه‌های اوجگیری کشور، مورد تاکید شماری از چهره‌های نظامی و غیر نظامی جمهوری است.

از دیدگاه نظریه پردازان جمهوری اسلامی، ایران تنها قدرت منطقه‌ای است که می تواند قواعد تازه بازی را در خاور میانه تعریف کند. حضور و نفوذ ایران در «چهار پایتخت» (بغداد، بیروت، دمشق و صنعا) و، از آن مهم تر، مستقر شدن نفوذ آن در سواحل مدیترانه، به عنوان مهم‌ترین نشانه‌های اوجگیری کشور، مورد تاکید شماری از چهره‌های نظامی و غیر نظامی جمهوری است.

بخش نه چندان کمی از ناظران غربی امور خاورمیانه نیز در این ارزیابی شریکند. در این جا به تازه‌ترین نمونه این دیدگاه اشاره میکنیم، مقاله‌ای که آلن فراشون، یکی از مهم‌ترین نویسندگان روزنامه فرانسوی «لوموند»، در شماره جمعه هشتم سپتامبر همین روزنامه منتشر کرده است. با توجه به نفوذ «لوموند» در فضای فرانسه و از جمله در وزارت خارجه و وزارت دفاع این کشور، نگاه آنرا به مسایل خاورمیانه نمی توان نادیده گرفت.

«لوموند» می نویسد که برای نخستین بار بعد از امپراتوری پارس، ایران از موضع قدرت در خاورمیانه مستقر شده است. به نوشته او از میان رویداد هایی که طی چند سال گذشته برای خاورمیانه بدبختی به بار آوردند، تنها یک رژیم قدرت خود را تحکیم کرده و آن جمهوری اسلامی ایران است. «خانه شیعه» در بخش بزرگی از این منطقه در کنترل این رژیم است و رهبران جمهوری اسلامی در امور لبنان، سوریه و شاید هم یمن، از حق وتو برخوردارند.

به نوشته آلن فراشون، نویسنده «لوموند»، با توجه به موقعیت ایران وضعیت بیسابقه‌ای در منطقه خاور میانه به وجود آمده و ایرانی ها، بین خلیج فارس و مدیترانه، یک دالان خاکی بدون گسست را در اختیار دارند و برای جا به جا شدن در آن نیازی به ویزا ندارند. از دیدگاه او «جبهه سنی»‌ها در برابر ایران شیعه فاقد وحدت است و تهران توانسته است به بعضی از اعضای این جبهه نزدیک شود، از ترکیه گرفته تا حماس و قطر. با این همه آلن فراشون میگوید که گسترش بیش از حد منطقه نفوذ ایران در خاور میانه می تواند برای این کشور خطرناک باشد. احتمالا منظور آن است که چنین گسترشی می تواند رقیبان ایران را یکپارچه کند.

«بیسمارک» خاورمیانه

دیدگاه نویسنده «لوموند» درباره ابعاد قدرت ایران در خاورمیانه، همچون دیدگاه‌های مشابهی که در درون کشور از سوی شماری از نظریه پردازان جمهوری اسلامی عنوان میشود، چندان با واقعیت نمی خواند. به احتمال فراوان شماری از کارشناسان درون ایران نیز، که ضعف‌های بنیادی کشور را در عرصه‌های گوناگون به خوبی میشناسند، از خواندن مقاله «لوموند» شگفت زده خواهند شد و نگاه آنرا سطحی ارزیابی خواهند کرد.

تحلیل این روزنامه فرانسوی نویسنده این یادداشت را به یاد مطالبی می اندازد که رسانه‌های غربی و حتی شماری از سیاستمداران اروپایی و آمریکایی در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی درباره رژیم حافظ اسد، پدر دیکتاتور کنونی سوریه، می نوشتند. کم نبودند تحلیلگرانی که طی این دوران، و به ویژه بعد از چنگ انداختن سوریه بر لبنان، نظام دمشق را نماد بازسازی امپراتوری عرب در دوران بنی امیه و بنی عباس توصیف میکردند. هنری کیسینجر، وزیر خارجه سابق آمریکا که به عنوان یک استراتژ بزرگ شناخته میشد، ابائی نداشت از این که حافظ اسد را «بیسمارک» خاور میانه (با اشاره به صدر اعظم مشهور پروس در قرن نوزدهم) بنامد.

امروز می دانیم که حافظ اسد، «بیسمارک» بعثی، با بر پا کردن یک دیکتاتوری خونین در سوریه، زمینه فرو رفتن کشورش را در گرداب مخوف کنونی، و ویرانی جبران ناپذیر آنرا فراهم آورد. درباره حضور ایران در «چهار پایتخت» نیز، و این که چنین سیاستی در راستای گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه تا چه اندازه می تواند به منافع پایدار کشور کمک کند، باید بسیار هشیار بود.

آنچه خاورمیانه کنونی به آن نیاز دارد، شاخ و شانه کشیدن شیعه در برابر سنی و یا ایرانی در برابر عرب نیست. تسلیم شدن به اوهام مرتبط با دوباره سازی امپراتوری‌های کهن به منظور تحریک غریزه‌های ناسیونالیستی نیز بسیار خطرناک است. در شرایط کنونی خاورمیانه، اولویت اصلی بسیج جوامع مدنی و نیز روشنفکران منطقه برای جلوگیری از زبانه کشیدن باز هم بیشتر شعله جنگ‌های مذهبی و ملی و قبیله‌ای است.

آنچه خاورمیانه کنونی به آن نیاز دارد، شاخ و شانه کشیدن شیعه در برابر سنی و یا ایرانی در برابر عرب نیست. تسلیم شدن به اوهام مرتبط با دوباره سازی امپراتوری‌های کهن به منظور تحریک غریزه‌های ناسیونالیستی نیز بسیار خطرناک است. در شرایط کنونی خاورمیانه، اولویت اصلی بسیج جوامع مدنی و نیز روشنفکران منطقه برای جلوگیری از زبانه کشیدن باز هم بیشتر شعله جنگ‌های مذهبی و ملی و قبیله‌ای است.

برای تبدیل شدن به قدرت پایدار

ولی در ورای این ملاحظات کلی، تاکید قاطعانه بر اوجگیری قدرت ایران در منطقه خاورمیانه نقص بزرگ دیگری هم دارد و آن نادیده گرفتن اصولی است که در دنیای قرن بیست و یکم میلادی در تعریف قدرت مورد توجه قرار میگیرد. در این تعریف، باید هم برداشت ژئوپولیتیک را در نظر گرفت و هم برداشت ژئواکونومیک را.

بررسی عمیق و همه جانبه این دو برداشت در این مقاله امکان پذیر نیست. به طور ساده و خلاصه می توان گفت که در ژئوپولیتیک برای تعریف قدرت یک کشور بر عناصری چون سرزمین، جمعیت، شمار نظامیان قابل بسیج، کمیت و کیفیت جنگ افزار‌ها و عوامل دیگری از این قبیل تاکید میشود، حال آنکه برداشت ژئواکونومیک نقش یک کشور را در بازرگانی و سرمایه گذاری بین المللی، تولید ناخالص داخلی، سطح رفاه مردمان، وزنه پول ملی، شمار بنگاه‌های بزرگ، توانایی تکنولوژیک ، وغیره در نظر میگیرد. این دو برداشت مکمل یکدیگرند و در ارزیابی قدرت یک کشور باید هر دو را در نظر گرفت.

نظریه پردازان مبلغ اوجگیری قدرت ایران در خاورمیانه، و ناظران خارجی (از جمله نویسنده لوموند) که تحلیل‌هایشان در مورد ایران و منطقه به همان نتیجه گیری میرسد، ضعف‌های عظیم ایران را در زمینه ژئواکونومیک به کلی از یاد می برند و، بر عکس، در مورد بعضی از جنبه‌های ژئوپولیتیک پیشروی جمهوری اسلامی، آنهم به گونه‌ای مقطعی و بدون توجه به پیآمد‌های دراز مدت آن، اغلب به صورتی سطحی بزرگنمایی میکنند.

در دنیای امروز قدرتی واقعی است که بتواند بر زیر بنا‌های اقتصادی نیرومند تکیه کند. و این همان عاملی است که جمهوری اسلامی به کلی از آن محروم است.

به عنوان نمونه ایران در زمینه آب، سرچشمه اصلی بقای یک کشور، مشکل بنیادی دارد. عیسی کلانتری، وزیر سابق کشاورزی و رییس تازه سازمان حفاظت محیط زیست، به تازگی گفت :«بررسی‌ها نشان میدهد بیش از هفتاد در صد مشکل محیط زیست کشور در حوزه آب است و تداوم روند موجود تا پانزده سال آینده موجب از بین رفتن تاریخ چند هزار ساله ما خواهد شد.» او پیش از این گفته بود که با توجه به بحران آب در کشور، اگر چاره اندیشی نشود، بخش بزرگی از جمعیت باید فلات ایران را ترک کند. کشوری که در درون خود با این مشکل بزرگ روبرو است، چگونه می تواند به قدرتی پایدار در مقیاس خاور میانه بدل شود؟

آیا کشوری چنین شکننده می تواند نقش قدرت حاکم بر سرنوشت خاورمیانه را بر عهده بگیرد؟ تردیدی نیست که در منطقه‌ای با ویژگی‌های خاورمیانه، ایران نمی تواند و نباید از توان نظامی نیرومند محروم باشد. ولی بهترین راه دستیابی ایران به قدرت پایدار ایجاد یک زیر بنای اقتصادی نیرومند از راه آزاد کردن انرژی‌ها و رفع تنش در روابط بین المللی کشور است.

عوامل دیگری چون نفتی بودن اقتصاد، ضعف شدید بخش صنعت، بیکاری، فساد، محروم بودن از زیر بنا‌های اقتصادی از جمله شبکه بانکی واقعی، بازرگانی خارجی متمرکز بر کالا‌های سطح پایین، پول ضعیف و غیره، راه را بر تبدیل شدن ایران به یک قدرت واقعی منطقه‌ای می بندند.

ایران به دلایل ژئواکونومیک نه تنها نمی تواند به یک قدرت واقعی بدل شود، بلکه حتی از درون نیز با خطر فروپاشی روبرو است. چهار سال پیش، در جریان تحریم‌های مربوط به پرونده هسته ای، این خطر بر ایران سنگینی میکرد. این نکته‌ای است که حسن روحانی، رییس جمهوری اسلامی، در برنامه انتخاباتی خود زیر عنوان «دوباره ایران» برای دوره دوم زمامداری اش، بر آن انگشت گذاشته است. او می نویسد : «کم تر کسی می تواند منکر این حقیقت شود که در سال ۱۳۹۲ کشور در استانه ورشکستگی مالی قرار داشت و اگر صادرات نفت به صفر میرسید دولت در اداره امور جاری کشور و تامین نیازمندی‌های اولیه مردم (مانند پرداخت حقوق کارمندان و تامین کالا‌های اساسی) دچار مشکلات جدی میشد. هم زمان نرخ تورم به طور بیسابقه و سرسام آوری افزایش می یافت و ارزش پول ملی تا بیش از چهار برابر یا بیشتر سقوط میکرد.»

حسن روحانی چنین ادامه میدهد : «اگر چنین شرایطی بر کشور حاکم میشد دیگر نیازی به حمله نظامی گسترده از سوی دشمن وجود نداشت بلکه کشور به طور خود به خود و از درون به مرحله فروپاشی میرسید».

آیا کشوری چنین شکننده می تواند نقش قدرت حاکم بر سرنوشت خاورمیانه را بر عهده بگیرد؟ تردیدی نیست که در منطقه‌ای با ویژگی‌های خاورمیانه، ایران نمی تواند و نباید از توان نظامی نیرومند محروم باشد. ولی بهترین راه دستیابی ایران به قدرت پایدار ایجاد یک زیر بنای اقتصادی نیرومند از راه آزاد کردن انرژی‌ها و رفع تنش در روابط بین المللی کشور است.

--------------------------------------------------------------------

یادداشت‌ها، آرا و نظرات نویسندگان خود را بیان می‌کنند و لزوماً بازتاب دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند.