در این مورد هم هیچ آمار دقیق و قابل اتکایی وجود ندارد. درباره مهاجرت. مهاجرت ایرانیان به خارج از کشورشان. رفتن و ماندن و خانه کردن، جایی دیگر، جایی بجز آنجا که در آن به دنیا آمدهای، بزرگ شدهای و خانه و زندگی و خانواده و در بیشتر موارد کار و مشغولیات و در یک کلمه جهان خود را بنا نهادهای.
یک آمار تخمینی هست که میگوید نزدیک هفت تا شاید هشت میلیون از جمعیت ایران به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند. این آماری است که دبیرکل شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور در سال ۱۳۹۷ اعلام کرده است.
بیشترین مهاجران ایرانی در آمریکا هستند. چیزی نزدیک به دو میلیون از جمعیت مهاجر ایرانی و بعد از آمریکا، امارات متحده عربی و ترکیه. ترکیه مخصوصا در سالهای اخیر میزبان بسیاری از مهاجران ایرانی بوده است.
کانادا هم ایرانی کم ندارد. استرالیا و سوئد و آلمان و هندوستان هم.
تقریبا هر جای جهان که بروید هیچ بعید نیست که یک جمعیتِ حتی کوچک از ایرانیان مهاجر پیدا کنید.
مهاجرت ایرانیان پس از انقلاب سال ۵۷ البته شدت گرفت. موج مهاجرت در دهه ۶۰ خورشیدی ، ایرانیان زیادی را راهی کشورهای دیگر کرد. گروهی از ایرانیان پس از اعتراضات و سرکوب سال ۸۸ مهاجرت کردند. گروهی مجبور شدند مهاجرت کنند. گروهی فرار کردند. گروهی پناهنده شدند و حالا پس از اعتراضات و سرکوب حکومتی در آبان ماه ۹۸ ، بار دیگر حرف از مهاجرت به کشوری دیگر، حتی شده یک کشور همسایه، انگار که بیشتر و بیشتر شنیده میشود، دستکم در شبکههای اجتماعی.
با این همه حسن روحانی، رئیسجمهور ایران همین به تازگی گفت در هر دو روز، سه ایرانی تحصیلکرده به کشور باز میگردند.
این هفته در مجله جامعه فکر کردیم با شما حرف بزنیم. تریبون را به شما بدهیم و دیدگاههای شما را درباره مهاجرت بشنویم. خیلیها با ما تماس گرفتند. هم از مهاجرتکردهها و هم آنها که در فکر مهاجرت هستند. برای حفظ امنیت و حریم شخصی شنوندگانمان همه آنها را در این برنامه با اسم مستعار معرفی میکنیم.
این صدای علی است. او دارد به مهاجرت فکر میکند:
« هر دو روز سه نفرشان برمیگردند که من نمیدانم از کجا آمده! ما که ندیدیم. با توجه به همه اقوام و دوستانی که خارج از ایران داریم من که چنین چیزی اصلا ندیدهام. چیزی که من دیدهام این است که کسی که پای خود را از این کشور بیرون میگذارد، به هر سختی که شده زورش را میزند که زندگیاش را آنجا بسازد. به خاطر حداقل آزادیها و حقوقی که آنجا هر انسانی دارد؛ خب اگر بتوانی آنجا زندگیات را بسازی خیلی بهتر از اینجاست. اکثر آدمهایی که میروند و زندگی را میسازند دیگر دلشان نمیآید برگردند. آنجا زندگی بهتری دارند که وقتی به اینجا میآیند از کوچکترین مسائل این کشور هم تعجب میکنند».
از او میپرسم چرا به فکر رفتن افتاده است؟ چرا میخواهد از ایران مهاجرت کند؟ او میگوید امیدی ندارد.
«شاید باید این جوری بگویم که اگر اینی که الآن هست نبود، من میماندم. دور قبل هم ما به روحانی رأی دادیم و ناگهان همه چیز از این رو به آن رو شد. اگر همان شرایط هم میماند که از لحاظ اقتصادی خوب بود...در این دور دوم حتی آن وعدههایی که عملی کرده بود، دانه دانه حذف شد. من اگر شرایط حتی فقط همان طور میماند، تصمیمم ماندن بود. میگفتم خب خیلی گرانیها بیشتر نشده و دارد یک چیزهایی بازتر و بهتر میشود و میشود ماند. ولی ناگهان همه چیز خراب شد».
علی به آبانماهی که بر مردم ایران گذشت اشاره میکند: «خب مشخصا هم بعد از اتفاقات اخیر این تصمیمها چندین برابر بیشتر شده و هر کس از زاویه خودش، یکی از زاویه کار، یکی از زاویه نبود اینترنت، یکی از زاویه نبود آزادیها و سرکوبی که اتفاق میافتد و یکی دیگر از زاویه گرانیهایی که اتفاق افتاده و میافتد از این به بعد».
او هنوز در ایران است و در کار تولید ویدئوهای هنری. اما بعد از سالها حالا تصمیم گرفته ایران را ترک کند. میگوید اینجا همیشه چوب لای چرخ آدم است.
«خب خیلی شنیدهایم از میزان پیشرفتی که در آنجا هست. اینجا همیشه انگار یک چوب لای چرخ تو هست. چه در ابعاد بزرگ حکومتی و دولتی بگیر که جلوی کارت را برای پیشرفت میگیرند و یک بخش آن از طرف حکومت و دولت و مجوز و همه اینهاست و یک بخشی هم از طرف این مردمی است که دائما فکر میکنند نمیشود. خودت هم این انرژی را داری دائما. نمیشود. نمیتوانی. پارتی میخواهد. رانت میخواهد. عجیب است برای من. مثلا میشنویم یک ایرانی که اینجا ده سال کار میکرده و به هیچ جایی نتوانسته برسد، رفته آنجا دانشجو شده و سال اول، حالا غیر از مسائل مالی و خانه و ماشین که توانسته بخرد، ناگهان در شغلاش هم یک پیشرفت عجیبی کرده که واقعا عجیب است».
علی میگوید اطرافیانش همه از رفتن سر میزنند: «یعنی از چند سال پیش هر کس را میبینیم از رفتن حرف میزند یا دارد میرود. خیلیها هم میروند همین ترکیه، یعنی دیگر دم دستیترین و نزدیکترین کشوری که میشود، این نشان میدهد که همه فقط میخواهند بروند».
این صدای پرستوست. ۳۴ساله و در ایران. او هم در آستانه مهاجرت: « در ایران الآن متاسفانه با شرایطی که پیش آمده میتوانم بگویم از هر ده نفر هشت نفر دارند به مهاجرت فکر میکنند».
از دلایل مهاجرتش میپرسم: «عمدهتریناش بحث فرهنگی است. چیزی که خیلی اذیت میکند. متأسفانه در این چهل سال گذشته حکومت یک طرز فکری را در جامعه ما حاکم کرد که تأثیراتش را ما داریم میبینیم. مردم ایران مجبور شدهاند که دو جور زندگی داشته باشد. یکی زندگی شخصیشان است که چیزی است کاملا متفاوت با خواست حکومت و خواست غالب جامعه است و یکی هم زندگی که با آن یک جورهایی امرار معاش میکنند.
خب هر کسی نمیتواند این نقش را بازی کند در این تضاد و دوگانگی. من یکی از همانهایی هستم که واقعا نمیتوانند. من بشخصه میبینم کسانی را در دور و ازراف خودم که با تمام مشکلاتی که ما الآن در جامعه داریم اما آنها سرشان به زندگی خودشان است و خیلی هم برایشان مهم نیست که آن بیرون دارد چه اتفاقهایی میافتد».
این صدای امید است در استرالیا. از هزینههای کمرشکن درمانی در ایران میگوید و وقتی این وضعیت را با امکاناتی که در استرالیا میگیرد یک نتیجه میگیرد: به ایران برنخواهم گشت: «در مورد بازگشت به ایران، خیر به هیچ وجه من به آن فکر نمیکنم. حداقل برای من شرایطی وجود دارد که یک سال بعد از مهاجرتم متوجه شدم که مبتلا به بیماری ام اس هستم. در این چند سال من سه تا داروی مختلف عوض کردم. هزینههای همین داروهایی که من استفاده کردم و این آخری که دارم استفاده میکنم در ایران فوقالعاده سرسامآور است. آخرین دارو که دارم استفاده میکنم میدانم که اگر در ایران پیدا شود هزینهاش نزدیک حدود ۴۰ میلیون تومان برای هر یک داروست که هر شش ماه یک بار باید تزریق شود. یک بخشی فوقالعاده ناراحتکننده است که من میبینم سختی کشیدن
دوستان و عزیزانم و کسانی را که در ایران هستند و از طرفی هم میتوانم ببینم که این زندگی و شرایط من الان چهقدر با آنها فرق میکند».
صدای مریم را از اتریش میشنوید. از تبعیض جنسیتی و نابرابریهای حقوقی در ایران دلزده شده. کشورش را در آرزوی برابری و آزادی پشت سر گذاشته است:« من در سن ۳۲ سالگی به قصد ادامه تحصیل از ایران به اتریش مهاجرت کردم. یکی از دلایلی که من به مهاجرت فکر کردم برخورداری از حداقل حقوق شهروندی بوده و یکی دیگر از دلایلش فرار از آن نگاه سنتی و تبعیضآمیزی بوده که در جامعه ایران نسبت به خانمها وجود دارد».
مریم میگوید بیرون آمدن از ایران نگاه او را به برخورداری از حق انتخاب پوشش تغییر داده است:« خب من زمانی وارد مدرسه و جامعه شدم که آن فضای بسته و خفقان دهه ۶۰ بوده و میتوانم بگویم که ماها خیلی به حق و حقوق خودمان آگاه نبودیم. فضا خیلی فضای بستهای بود. حتی من در مقاطعی در دوران دبیرستان مجبور به پوشیدن چادر بودم. برای همین من خیلی حالت دیگری را نمیتوانستم برای خودم متصور باشم که خب من میتوانم جور دیگری هم لباس بپوشم و پوشش متفاوت داشته باشم ولی از وقتی از ایران بیرون آمدم و تجربه زندگی اینجا را دارم چیزی که برای من الآن خیلی تعیینکننده است همین برخورداری از حق انتخاب پوشش است. این مسأله الآن برای من خیلی مهم است».
مریم میگوید امید بازگشت به ایران که در پس زمینه ذهناش بود، پس از سرکوب اعتراضات آبان ۹۸ از بین رفته است:« خیلی از ما ایرانیهایی که مهاجرت کردهایم در پسزمینه ذهنمان وجود دارد که بالاخره ما روزی به ایران برمیگردیم. خب این امید همیشه در دل ما وجود دارد ولی متأسفانه بعد از اتفاقات تلخی که پاییز امسال در ایران افتاد ترس و نگرانی دارد بیشتر و بیشتر میشود. وقتی که من میبینم معدود دوستانی که در ایران داشتم و دلشان با ماندن بود، حتی آنها هم به فکر مهاجرت هستند و به منی که اینجا هستم هشدار میدهند که اصلا فکر برگشتن از ایران را از سرت بیرون کن، این خیلی من را نگران و ناراحت میکند راستش».
در این مجله جامعه از رادیوفردا صدای تعدادی از مهاجران ایرانی یا ایرانیانی را شنیدید که در آستانه مهاجرتاند. از شما دعوت میکنیم سهشنبه آینده هم مجله جامعه را بشنوید. هفته آینده علاوه بر مهاجران، تجربه پناهجویانِ ایرانی را هم که به کشورهای دیگر پناهنده شدهاند خواهید شنید. شاید هر تصمیمی که میخواهید بگیرید، شنیدن این تجربهها کمی به آن کمک کند.