محمدجواد ظریف، وزیر امورخارجه ایران در جمع ایرانیان سوئد گفته است اگر مقامهای عربستان سعودی فکر میکنند او «مالهکش اعظم» است، میتوانند با قاسم سلیمانی مذاکره کنند.
عبارت «مالهکش اعظم» را ۹ مرداد امسال صفحه رسمی و فارسی زبان وزارت امور خارجه آمریکا در توئیتر در توصیف محمدجواد ظریف به کار برد.
پیش از این در شبکههای اجتماعی نیز با اشاره به برخی اظهارات ظریف درباره حقوق بشر در ایران نیز از عبارت «مالهکش» در توصیف او استفاده شده بود.
چنین حاشیههایی در زندگی دیپلماسی آقای ظریف تازگی ندارند. وزیر امور خارجه ایران سالهاست که سوژه شماره یک رسانههاست، هم استعدادش را دارد و هم دوست دارد مورد توجه باشد. خیلی وقتها در نشستهای خبری و دیپلماتیک، او لبخندزنان چشم به دوربین دوخته است.
اهل دوربین بودن در دنیای سیاست و خصوصاً در فضای توییتری و اینستاگرامی امروز، صفت منفی نیست، نوعی تسلط و تبحر در استفاده از رسانه و بهروز بودن است. آقای ظریف در شش سال گذشته از مهارت شخصیاش و پتانسیل شبکههای اجتماعی به خوبی برای دفاع از اصول و ارزشهای مدنظر جمهوری اسلامی استفاده کرده است.
ظریف کماکان ترکیب متنوعی از قصه، مقایسه، مغالطه، انکار، حرف راست و دروغ و شبیهسازی به کار میگیرد تا چهره دیگری از وضعیت حقوق بشر ایران به تصویر بکشد.
خودش در صفحه ۴۲ کتاب خاطراتش گفته راهی که دهه ۶۰ در مسیر دفاع از حقوق بشر رفته، «کاربرد چندانی نداشت» ولی فعلاً در حال تکرار همان روش است. با این حال، او علاوه بر اصرار بر روش کهنهاش، آن را به اغلب حوزههای کاریاش هم تعمیم داده که اندکی عجیب است.
وزیر امور خارجه ایران در مقایسه با بسیاری از سیاستمداران ایرانی، چهره محبوبی نزد بخش قابل توجهی از مردم ایران است ولی از نظر تاریخی در سیاست ایران جایگاه محکمی ندارد و چندان پشت و پناهی در میان برخی لایههای اصلاحطلب و اصولگرا نداشته است.
اصلاحطلبان بر خلاف تعریف و تمجیدهای کنونی، در دولت خاتمی او را چندان تحویل نگرفتند. ظریف در کتاب خاطراتش نوشته که در اجلاس سران کشورهای اسلامی، مدیران دولت خاتمی از همه تقدیر کردند جز او. ظریف همچنین از کارشکنیهای برخی مدیران جناح چپ که بعداً اصلاحطلب خوانده شدند، مثل علیاکبر محتشمیپور به تندی گلایه کرده و وعده دیدار در قیامت داده است.
در دولت احمدینژاد هم که ظریف چند سالی عملاً در تهران خانهنشین بود و به نشست و برنامه خارجی هم دعوت نمیشد، راهی به محفل و بزم اصلاحطلبان نداشت.
رادیکالهای اصولگرایی مثل حمید رسایی هم در نشریهشان نوشتهاند خانواده پدری ظریف با ساواک زد و بند داشته، خودش را غربزده میدانند، میگویند او بود که با تهدید به استعفا، جام زهر به خامنهای داد و برجام را تحمیل کرد.
آنها همچنین ظریف را شخصیتی منفعل در برابر غرب و دشمن میدانند، مانند همان تصویری که در سریال گاندو نشان دادند و در نهایت به کمتر از محاکمه و استیضاح او راضی نیستند، ولو هر روز ظریف از مقاومت بگوید، دنبال اقتصاد مقاومتی باشد، با قاسم سلیمانی عکس یادگاری بگیرد و خامنهای بنویسد که راضی به هتک حرمت ظریف نیست.
علاوه بر این مشکلات ریشهدار، ظریف در یکی دو سال اخیر حداقل در چند حوزه شکستهای معناداری خورده است.
پیشبینیاش در ناتوانی دولت آمریکا برای خروج از برجام کاملاً غلط از آب درآمد و تلاشهایی که برای معطوف کردن حواسها به اصطلاح ابداعی خودش یعنی «تیم ب»، تاثیر معناداری برای شکافاندازی در دستگاه دیپلماسی ترامپ نداشته است. در همین حال، تحلیل آنها درباره ابعاد تأثیرگذاری بازگشت تحریمهای آمریکا بر اقتصاد و بهویژه نفت ایران نیز درست نبود، سیاست خارجی منطقهایاش فلج شده و درحاشیه حضور قاسم سلیمانی بوده و بدنه وزارتخانهاش مثل همه چهل سال گذشته، توفیقی در بهبود دیپلماسی اقتصادی ایران نداشته است.
این مثالها به معنای ناکامی مطلق آقای ظریف نیست ولی به معنای افتادن او در یک سربالایی کمرشکن است.
در این شرایط سخت، وزیر امورخارجه ایران برای اینکه کم نیاورد، تلاش و برنامهریزی گستردهای برای خرید اعتماد در داخل انجام میدهد.
تأکید مداوم بر مفهوم «مقاومت»، که نه نسبتی با شخصیت ظریف دارد و نه ربطی به چهار دهه کارنامه دیپلماتیکش، بخشی از برنامه تازه او است. این تکنیک هم برای فرار از بحران است و هم تلاش برای باز کردن جای پا در سیاست ایران.
او حتی میداند که استفاده مداوم از عبارتی چون «مالهکش اعظم» میتواند یک نوع خودزنی و خطرناک باشد ولی برای اینکه توجه منتقدان داخلی خودش را جلب کند و بگوید من آن نیستم که شما تصویر میکنید، تن به استفاده از چنین عباراتی درباره خودش میدهد.
ارزیابی موفقیت ظریف در این مسیر دشوار است. این تکنیک ممکن است مصرف داخلی داشته باشد و در صورت نامزدی او در انتخابات ریاست جمهوری آینده کمکش کند ولی بعید است در پیشبرد اهداف او به عنوان یک دیپلمات تاثیر مهمی داشته باشد.
صادق خرازی، دیپلمات رفیق ظریف در گفتوگویی روایت کرده که سال ۱۳۹۲ وقتی روحانی تصمیم گرفته بود ظریف را به عنوان وزیر خارجه معرفی کند، خامنهای از خرازی درباره ظریف پرسیده بود، «گفتم ایشان خلاف حرف شما عمل نخواهد کرد و رهبر فرمودند بله، ایشان وقتی نماینده سازمان ملل بودند، همکاری کاملی داشتند».
«همکاری کامل»، میتواند عبارت مناسبی برای درک سقف رابطه فعلی و نهایی خامنهای با دیپلماتی مثل ظریف باشد.
در توضیح بیشتر، اگر بخواهیم رابطه بین علیاکبر ولایتی و خامنهای را توصیف کنیم، میتوانیم از عبارت «اعتماد کامل» استفاده کنیم. ولی سقف رابطه خامنهای با ظریف، «همکاری کامل» است.
اعتماد داشتن و همکاری داشتن، دو مفهوم معنادار در رفتار و ادبیات رهبر جمهوری اسلامی است و بعید است که همه تلاشهای فعلی ظریف، نوع رابطه او با خامنهای را از «همکاری کامل» به «اعتماد کامل» تغییر بدهد. با این حال او ناچار است که تلاشش را بکند، چون به این اعتماد و توجه بیش از هر زمان دیگر نیاز دارد.
بیشتر در این باره: بازی دوگانه خامنهای با ظریفظریف با وجود اشتیاق ذاتیاش، دیدار با ترامپ را به گرفتن عکس یادگاری انتخاباتی بیهوده تشبیه میکند، «بحمدالله» میگوید و آن را نفی و رد میکند، چون یک پای محاسبهاش در سیاست داخلی ایران و فردای پس از پایان دولت روحانی گرفتار است و میخواهد مجددا عامل تحمیل مذاکره با آمریکا که خامنهای آن را «سم مضاعف» خوانده، معرفی نشود.
ممکن است این نگرانی را منطقی بدانیم، ممکن است آن را ناشی از ضعف مزمن ظریف در درک معادلات داخلی سیاست ایران توصیف کنیم، ممکن است آن را برنامهریزی برای انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ تحلیل کنیم ولی تغییری در این واقعیت ایجاد نمیکند که ظریف بر خلاف تاکید خودش، بیش از هر زمانی گرفتار بازیهای سیاست داخلی شده است.
محمود سریعالقم، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی که گاه مشاور حسن روحانی هم خوانده شده، در یادداشتی که با عنوان ۳۰ دلیل ناکامی سیاست خارجی منتشر کرده، محورهای متعددی درباره شناخت محدود (به گفته او زیر ۱۰ درصد) دیپلماتها از معادلات و مناسبات منطقهای و جهانی نوشته که به نظر میرسد مخاطب اشارهها و کنایههایش محمدجواد ظریف باشد.
آقای سریعالقلم نوشته مشکلاتی چون «داشتن افقهای کوتاه مدت، نداشتنِ تمرکز، عدم تمایز میان پروپاگاندا و دیپلماسی عمومی، فقدان ثبات رفتاری، توانمندی شبکههای مجازی در بروز دادن تناقضات و اشتباه گرفتنِ مدیریتِ سیاستِ خارجی با پروپاگاندا» عامل ناکامی دیپلماسی هستند.
شاید بتوان این گزارهها را نتایج گرفتاری یک دیپلمات و توجه بیش از اندازه او به درگیریهای سیاست داخلی برشمرد. سیاست داخلی سرچشمه دیپلماسی توصیف شده ولی باتلاق آن هم میتواند باشد.