سینمای ایران در دهه ۹۰ با وجود کسب تعدادی از مهمترین جوایز تاریخش از جمله دو جایزه اسکار، زیر سایه افزایش پیچیدگیها و مشکلات روزافزون جامعه ایران، جلوه آشکارا کم فروغتری نسبت به دهههای گذشتهاش داشت.
سینما هرچه بیشتر از مفهوم فرهنگی فاصله گرفت و به ابزار پرخواستاری برای پاسخ به نیازهای مختلف و در مواردی متضاد فردی و گروهی تبدیل شد. در این دهه دوربین سینماگران ایرانی در ترسیم مشکلات و اتفاقات و روح عمومی جامعه ایران در بیشتر موارد محدود به قابهای اکثرا تکراری و عموما کمخطر بود.
۱۰ فیلمی که در زیر مرور میشوند لزوما بهترین فیلمهای دهه ۹۰ سینمای ایران نیستند اما هرکدام بازتاب دهنده بخشی از ویژگیهایی هستند که سینمای این دهه ایران با آنها به یاد آورده خواهند شد.
Your browser doesn’t support HTML5
پرویز (مجید برزگر، ۱۳۹۱)
هشدار مهیب و ترسناکی از احتمال شورشهای فردی ویرانگر در جامعه رو به انفجار ایران در نخستین سالهای دهه ۹۰. انتخاب ساختار خاص روایی فیلم که آن را به آثار فیلمسازان تحسین شده اروپایی چون آکی کوریسماکی نزدیک میکرد، اجازه داد تا فیلم باوجود مضمون به شدت انتقادیاش اجازه نمایش بگیرد و جریانی از فیلمهای مشابه خود در بخش فیلمهای مربوط به مخاطبان جدی سینما ایجاد کند.
این فیلم حالا میتواند اثر نمونهای از جریان دور از گفتمان رسمی و نزدیکتر به بخشهای نخبهگرای جامعه در بیان هشداری صریح از شرایط انفجاری پیش روی جامعه ایران در مقطع ساختش ارزیابی شود.
عصبانی نیستم (رضا درمیشیان، ۱۳۹۲)
در نسخه اصلی اکران شده این فیلم در جشنواره فیلم برلین سال ۹۲، عصیان، کلافگی و ناامیدی جاری در نسل جوان سرخورده از اتفاقات اواخر دهه ۸۰ ایران دیده میشد. عصیانی که در جامعهای منفعتجو سرانجامی جز نیستی و مرگ نداشت.
با آنکه در نسخه اکرانشده این فیلم در ایران از حجم برندگی و انتقادات آن کاسته شد اما همچنان میتواند اثر نمونهای در بازتاب عصبانیت ریشه کرده در بخشی از جامعه ایران در سالهای بعد ۸۸ باشد.
با این فیلم نوید محمدزاده به عنوان یکی از بازیگران نمونهای دهه ۹۰ به سینمای ایران معرفی شد. سرانجامی که این بازیگر با استعداد با حضور در آثار پرسروصدا اما در باطن پوچ و خالی اواخر این دهه (به طور مشخص سریال «قورباغه») پیدا کرد مثال نمادین خوبی از سیر رو به نزول و استعداد کش هنرهای تصویری دهه ۹۰ است.
ماهی و گربه (شهرام مکری، ۱۳۹۲)
تلاش بلندپروازانه و جاهطلبانهای از سوی نسل تازهای از سینماگران ایرانی برای کشف ساختارهای روایتی تازه در سینما که در بطن خود اشارههای استعاری به برخی اتفاقات تاریخی معاصر از جمله خشونت حکومتی داشت. «ماهی و گربه» بیش از هر چیز با تجربهگرایی رواییاش در به کارگیری ساختار دایرهای تکرار پیش رونده، اهمیت نمادینی در دهه ۹۰ دارد.
سازنده این فیلم با تکرار همین ساختار در آخرین فیلم همین دههاش («جنایت بیدقت») توانست وجوه استعاری روایتش را به اتفاقات واقعی تاریخ معاصر ایران بکشاند و از تکرار جنایتها از آتش زدن سینما رکس تا سرنگونی هواپیمای اوکراینی بگوید.
دستنوشتهها نمیسوزند (محمد رسولاف، ۱۳۹۲)
سندی بیهمتا از واقعیت آنچه نیروهای امنیتی در مقطعی از تاریخ جمهوری اسلامی ایران بر روشنفکران ایران آوردند از فیلمسازی که نشان داد با مقاومت و تن ندادن به ساختارهای محدودگرای رسمی میتوان در داخل ایران واقعیترین فیلمها از آنچه در جامعه میگذرد، ساخت.
فیلمی از جریان سینمای غیررسمی و زیرزمینی ایران که البته اجازه نمایش در داخل کشور پیدا نکرد اما به تدریج جایگاهش را به عنوان شاخصترین نمونه در ارائه تصویری حقیقی از فشارهای حکومت جمهوری اسلامی ایران پیدا کرد. مأموران امنیتی در این فیلم برخلاف تصویر ارائه شده از آنها در فیلمهای جریان رسمی، نه تنها قهرمان و از جان گذشته و ایثارگر نیستند بلکه به شدت هراسان و نگران از تبعات اقداماتشان هستند.
سازنده این فیلم روند جسورانهاش در ساخت فیلمهای انتقادی را در این دهه ادامه داد و هر کدام از فیلمهایش («به امید دیدار»، «لرد» و «شیطان وجود ندارد») به نمونههای کمنظیری از بیان شرایط اجتماعی و سیاسی ایران دهه ۹۰ تبدیل شدند.
نهنگ عنبر (سامان مقدم، ۱۳۹۳)
با این فیلم جریانی از فیلمهای کمدی در سینمای ایران به راه افتاد که در آنها شرایط غیرعادی و سخت دهه ۶۰ و تلاش مردم برای مواجه شدن با سختیهای آن دوران به عنوان عواملی برای ساخت شوخی و طنز به کار گرفته شدند.
در این فیلمها بدون هرگونه اشارهای به دلایل و زمینههای غیرعادی بودن شرایط آن زمان، سویههای انتقادی فیلمها متوجه جنبههای بارها گفته شده فیلمهای طنز دو دهه اخیر ایران در بیان نوعی ریاکاری جمعی محدود میشد.
این نوع کمدیها در اواسط دهه ۹۰ به جریان غالبی در سینمای ایران تبدیل شدند که در مواردی چون فیلم «مصادره» با تمسخر مخالفان حکومت به بیان مضامین امنیتی نظام رسیدند.
در دنیای تو ساعت چند است (صفی یزدانیان، ۱۳۹۳)
اهمیت این فیلم در تفاوت محسوسش با جریان رایج حاکم بر سینما بود که توانست در مقیاس کوچکی نوعی از سینمای شخص محوری با قالب غمخوارانه گذشته ایجاد کند.
تداوم این نگاه در ساخته بعدی سازندهاش («ناگهان درخت») با اضافه شدن سویههای انتقادی درباره تأثیر انقلاب بر زندگیها با استقبال رسمی مواجه نشد و تنها به صورت آنلاین به نمایش درآمد.
فروشنده (اصغر فرهادی، ۱۳۹۴)
فیلم نمونهای جریانسازترین فیلمساز یک دهه اخیر سینمای ایران در دهه ۹۰. در میانه انبوه فیلمهای مرتبط با مضامینی چون پنهانکاری و خیانت متأثر از موفقیت فیلمهای پیشین (بویژه «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین») این تنها برنده جایزه اسکار سینمای ایران، در «فروشنده» طرح پرسشهای اخلاقگرایانهاش را به داستانی مرتبط با انتقام گیری شخصی برآمده از یکی از حساسیت برانگیزترین مسائل جامعه یعنی روابط جنسی کشاند و با خلق درام پرتعلیق دیگری صاحب دومین جایزه اسکار شد.
کسب این جایزه در دوره پرمناقشهای از روابط میان ایران و آمریکا و امتناع سازندگانش از حضور در سالن اسکار در اعتراض به یکی از تصمیمات رئیس جمهوری وقت آمریکا، سینما را هرچه بیشتر به بطن تحولات سیاسی ایران و حتی آمریکا برد.
ابد و یک روز (سعید روستایی، ۱۳۹۴)
این نمونهای ترین فیلم دهه ۹۰ در بیان معضلاتی چون فقر و اعتیاد، ناشی از شدت گرفتن مشکلات اقتصادی است. این فیلم در پرداخت فقر، نوعی خشونت پنهان و منفعت محوری فاصله گرفته از اخلاق را میان شخصیتهای یک خانواده نمایش میداد که کمسابقه بود. هرچند به شیوه مرسوم فیلمهای جریان رسمی، اشارهای به سهم حکومت در ایجاد چنین شرایطی نمیکرد.
فیلمی که راه بر تاویلهای فرامتنی از موقعیت و جهان داستانیاش میگشود اما پایان مورد پسند رسمیاش، اعمال هرگونه محدودیت در نمایش و عرضهاش را بیمعنی میکرد تا فرصت عرضه و معرفی همه جانبه پیدا کند. دقت در پرداخت شخصیتها، یکی از آنها را با جمله شاخصی وارد فرهنگ عمومی جامعه کرد. اتفاقی کم سابقه برای فیلمهای دهه ۹۰.
ماجرای نیمروز (محمدحسین مهدویان، ۱۳۹۵)
شاخصترین فیلم تبلیغی حکومت برای ارائه روایت مطلوب خود از تحولات مناقشه برانگیز دهههای گذشته. ساخته شده توسط نسل تازهای از سینماگران تربیت شده ساختارهای بنا شده اواخر دهه ۸۰ نظام در راستای بهرهگیری هرچه بیشتر از قدرت و جاذبه سینما.
شکل روایتی مستندنمای این فیلم پیشتر در آثار قبلی سازندهاش تمرین شده بود و به لطف فضاسازی و استقبال همهجانبه رسمی از آن، به دنبالهها و فیلمهای دیگری انجامید. دنبالهای که در آن اقدام بیسابقهای افتاد و یکی از مناقشه برانگیزترین اتفاقات تاریخ جمهوری اسلامی ایران، کشتار زندانیان در سال ۶۷ که از سوی برخی ناظران حقوق بشری تا حد جنایت علیه بشریت ارزیابی میشود با گنجاندن سکانسی درباره برنامهریزی زندانیان برای شورش توجیه شد.
قصیده گاو سفید (بهتاش صناعیها و مریم مقدم، ۱۳۹۸)
فیلم متفاوت و صریح اواخر دهه ۹۰ سینمای ایران از جریان فیلمهای مرتبط با قصاص که به جای گذاشتن بار پذیرش و یافتن راهی برای کنارآمدن با یکی از انبوه مشکلات حقوقی ایران امروز بر دوش مردم، از لزوم اصلاح و بازنگری در آن صحبت میکند.
آنچه فیلم را متفاوت از نمونههای مشابه دیگرش میکند بیان پرسشهای تامل برانگیز درباره هزینههای همراهی با ساختار و شیوههای معیوب است که آن را به فیلمهای انتقادی خارج از جریان رسمی نزدیک میکند.
فیلم همچنین نمونه خوبی در ارائه تصویری از تلاشهای این سالهای زنان ایرانی در حفظ استقلال فردی و بیان خواستههای شخصی است. در این مسیر هم تصویر دقیقی از مشکلات فراروی زنان ارائه میدهد.
***
به جز فیلمهای اشاره شده در بالا باید به چند اثر دیگر که با اهمیتی کمتر در شناخت کلی تصویر سینمایی دهه ۹۰ کمک میکنند، اشاره کرد.
از مهمترین آنها مجموعه فیلمهای جعفر پناهی در دهه ۹۰ («پرده»، «تاکسی» و «سه رخ») است که نمایشگر تداوم مقاومت سرسختانه هنرمندی در عدم پذیرش محدودیتهاست. «قصهها» ساخته رخشان بنیاعتماد، «ملکه» ساخته محمد باشهآهنگر، «فراری» ساخته علیرضا داودنژاد، «آشغالهای دوستداشتنی» ساخته محسن امیریوسفی، «اژدها وارد میشود» ساخته مانی حقیقی، «بی خود و بیجهت» ساخته عبدالرضا کاهانی و «آرایش غلیظ» ساخته حمید نعمتالله هم هرکدام از منظری واجد اشاره هستند.