چهار معضل ساختاری در مدیریت بلایای طبیعی در ایران

شهرستان سرپل ذهاب در زلزله استان کرمانشاه بیشترین آسیب را دید

در همه‌ی نقاط دنیا مردم با بلایای طبیعی از قبیل زلزله، رانش زمین، سونامی، توفان، گردباد، آتش، و بادهای موسمی و مانند آنها مواجه می‌شوند. اما جوامع بشری در دنیای جدید هم راه‌هایی برای پیش‌بینی و پیش‌گیری (مثل اعمال مقررات سختگیرانه‌ی ساختمان سازی) و هم راه‌هایی برای کاهش خسارات انسانی و مالی یافته است. البته زلزله از جمله بلایای طبیعی است که پیش‌بینی آن در حدی که بتوان بر اساس آن به موقع به افراد اخطار داد فراهم نشده است، اما برای کاهش خسارات بعد از وقوع راه‌هایی وجود دارد.

آیا این راه‌ها و روش‌ها در ایران در پیش گرفته شده است؟ اگر گرفته نشده موانع کدامند؟ در این نوشته معضل پیشگیری را در پرانتز گذاشته و به چهار مانع اصلی در مدیریت بلایا بعد از وقع آنها که به ساختار دولت و مدیریت اجتماعی باز می‌گردند اشاره می‌کنم.

مدیریت تمرکزگرا

در جوامعی که دمکراسی از پایین و مدیریت محلی، استانی (ایالتی) و ملی به موازات هم وجود دارد بر اساس نوعی تقسیم کار و هماهنگی میان این سه لایه میزان رنج‌ها و خسارات انسانی کاهش می‌یابد. نقش دولت مرکزی تنها در حدی است که نهادهای محلی توان امداد نداشته باشند اما آنها اصل و دولت مرکزی فرع است. در ایران فقط یک نوع مدیریت بحران آن هم در سطح ملی وجود دارد که همیشه دیر به میدان عمل می‌رسد. به عنوان مثال اگر منطقه‌ی ازگله و سر پل ذهاب و استان کرمانشاه به موازات دولت مرکزی دارای نهادهایی برای مقابله با بلایای طبیعی پس از وقوع بودند طبعا خسارات و رنج‌های انسانی کاهش می‌یافت. طبیعی است که یک سازمان عمومی محلی با بسیج همه‌ی نیروها و امکاناتش در ۲۴ ساعت اولیه که زمان موثر نجات و امداد است می‌تواند از نیروهای نظامی یا غیرنظامی که اعزام آنها با بیشترین کارایی ۲۴ تا ۴۸ ساعت طول می‌کشد موثرتر عمل کند.

از اقدامات کاملا آگاهانه‌ی قوای قهریه‌ی جمهوری اسلامی و نهاد رهبری تخریب همه‌ی نهادهای داوطلب برای واگذاری مسئولیت‌های آنها به بسیج بوده است. یک گروه متشکل ده پانزده نفره‌ی محلی در شرایط سیل بیشتر از یک گردان نظامی که صدها کیلومتر از محل واقع فاصله دارد می‌تواند جان انسان‌ها را با چند قایق نجات دهد.

مقاومت بی‌نظیر حکومت مرکزی در ایران برای مقابله با مدیریت‌های محلی و استانی (منتخب مردم و متکی بر مالیات و امکانات محلی) مردم ایران را در شرایط بلایای طبیعی وابسته به دولت مرکزی کرده که:

۱) نیروهایش بسیار دیر به محل حادثه می‌رسند؛

۲) در ارسال کمک به نتایج سیاسی می‌اندیشد (مثل واگذاری توزیع امکانات به روحانیون و سپاهیان برای درست کردن چهره‌ی آنها در نزد مردم)؛

۳) وارد بازی‌های بی‌نتیجه‌ی سرزنش و مچ‌گیری و آویزان کردن مدال به خود می‌شود (مثل سرزنش دولت قبلی برای مشکلات مسکن مهر در حالی که این طرح در دولت روحانی نیز ادامه داشته است)؛

۴) نهادهایش از فساد مفرط رنج می‌برند. در زلزله‌های گذشته شاهد فروش وسایل امدادی مثل چادر و پتوی هلال احمر در بازارهای سیاه کشور بوده‌ایم.

این در حالی است که امکان سیاسی شدن امداد و آلوده شدن آن به فساد در سطح محلی بسیار کمتر است. متاسفانه تا در ایران کسی از مدیریت محلی و استانی مستقل از دولت مرکزی و دمکراتیک (از اصفهان و فارس تا کردستان و ایلام و از همدان و گیلان تا سیستان و بلوچستان) که معنای آن کوچک شدن دولت مرکزی است سخن بگوید به تجزیه‌طلبی متهم می‌شود.

سیاست نابودی نهادهای مدنی و داوطلبی

از اقدامات کاملا آگاهانه‌ی قوای قهریه‌ی جمهوری اسلامی و نهاد رهبری تخریب همه‌ی نهادهای داوطلب برای واگذاری مسئولیت‌های آنها به بسیج بوده است. نگاه امنیتی دولت مرکزی به هرگونه فعالیت سازمانی، نهادهای داوطلبی عرفی و شهروندی را که عضویت در آنها برای همه جدا از باورهای دینی، ایدئولوژیک، تعلقات قومی و حزبی، و گرایش‌های جنسی و فرهنگی آزاد باشد به شدت ضعیف ساخته است. حکومت حتی برای مقابله برای نهادهای مدنی به تشکیل و تقویت نهادهای مدنی قلابی (دولت ساخته) در دو دهه‌ی اخیر اقدام کرده است. نهادهای مدنی و اجتماعی مستقل از دولت خط مقدم جامعه در مواجهه با مشکلات و معضلات ناشی از بحران‌های انسانی و اجتماعی هستند چون دولت‌ها حتی در شکل چند لایه‌ی خود (ملی، ایالتی/استانی و محلی) نمی‌توانند خسارات بزرگ را به نحوی موثر مدیریت کنند.

یک گروه متشکل ده پانزده نفره‌ی محلی در شرایط سیل بیشتر از یک گردان نظامی که صدها کیلومتر از محل واقع فاصله دارد می‌تواند جان انسان‌ها را با چند قایق نجات دهد. چنین گروه‌هایی با در اختیار داشتن چند کپسول اکسیژن، جعبه‌ی کمک‌های اولیه یا سگ زنده‌یاب و با آموزش‌هایی چند روزه می‌توانند ده‌ها نفر را در ساعات اولیه از زیر آوار زلزله نجات داده یا به بیمارستان برسانند. نیروهای اورژانس در جوامع دمکراتیک عمدتا نیروهای داوطلب و محلی هستند. اثری از این نیروهای داوطلب سازمان یافته در جریان امداد پس از زلزله در ایران (از جمله زلزله‌ی کرمانشاه) دیده نشده است.

جمهوری اسلامی با مقابله‌ی سرسختانه با نهادهای مدنی مستقل با عضویت داوطلبانه‌ی آزادانه و عرفی، مردم ایران را از این خط مقدم محروم ساخته است. جالب است که جمهوری اسلامی در همین روزهایی که باید ضرورت نهادهای محلی مستقل از دولت و حکومت مورد توجه قرار گیرد به دنبال آن است که گشت‌های شبانه‌ی بسیج را از مزاحمت های شبانه در خیابان‌ها و میادین به درون پس کوچه‌ها و محلات نیز بسط دهد.

درست کردن کاسبی برای رانت‌خواران و مباشران

اگر ده سال بعد از زلزله‌های بم، رودبار و منجیل یا اهر و رزقان به این مناطق سفر کنید (نویسنده این کار را ده سال پس از زلزله‌ی رودبار و منجیل انجام داده است) همچنان بسیاری از شهروندان ایرانی را که در بیغوله و زاغه زندگی می‌کنند مشاهده می‌کنید. علت این امر عدم تخصیص بودجه برای بازسازی نیست بلکه اعطای این بودجه‌ها به نهادها و سازمان‌هایی مثل بسیج و سپاه (برای اعطای رانت و مباشر پروری) و نه خود آسیب‌دیدگان است. حسن روحانی بعد از چهل سال متوجه این موضوع شده که مردم بهتر از همه می‌توانند برای خود خانه بسازند اما سازوکارهای نظام به گونه‌ای است که بودجه‌ها باید به نهادهای امنیتی و نظامی و سازمان سرکوب اختصاص یابد تا آنها فربه‌تر شده و بیشتر حضور اجتماعی داشته باشند و مردم خود را وامدار آنها بدانند.

اگر ده سال بعد از زلزله‌های بم، رودبار و منجیل یا اهر و رزقان به این مناطق سفر کنید همچنان بسیاری از شهروندان ایرانی را که در بیغوله و زاغه زندگی می‌کنند مشاهده می‌کنید. علت این امر عدم تخصیص بودجه برای بازسازی نیست بلکه اعطای این بودجه‌ها به نهادها و سازمان‌هایی مثل بسیج و سپاه (برای اعطای رانت و مباشر پروری) و نه خود آسیب‌دیدگان است

چرا خسارت فردی که خانه‌اش از میان رفته به قیمت روز مستقیما به خود وی داده نمی‌شود، کاری که در لبنان توسط جمهوری اسلامی پس از جنگ سال ۲۰۰۶ صورت گرفت؟ لبنانی‌ها اعم از اعضای حزب الله و غیر آن می‌توانستند تا چهار صد هزار دلار خسارت خانه‌های از میان رفته‌ی خود را مستقیما از جمهوری اسلامی بگیرند اما روستایی اردبیلی و کرمانشاهی و گیلانی صلاحیت ندارد هزینه‌ی خسارت را خود دریافت کند و خود خانه و سرپناه خویش را بسازد؟ در لبنان جمهوری اسلامی حتی اجاره خانه و خسارات مبلمان را هم به شهروندان لبنانی پرداخت کرد، کاری که دول غربی بعد از این گونه خسارات انجام می‌دهند اما با شهروندان ایرانی به عنوان «هیچ کس» برخورد می‌شود.

نمایش به جای مدیریت

جمهوری اسلامی بیش از آن که یک نظام مدیریتی باشد یک شوی تبلیغاتی و سازمان سرکوب و ترور است. به مجموعه‌ی کارهایی که بعد از زلزله‌ی استان کرمانشاه شده نگاه کنید. حتی روحانیونی که برای اعطای کمک‌ها به این استان اعزام شده‌اند با خرابه‌ها عکس یادگاری می‌گیرند چه برسد به شخص رئیس دولت که در دیدار از محل (سرپل ذهاب) حتی از اتومبیل پیاده هم نمی‌شود و هیچ کس را (که داغدار و عزیز از دست داده هستند) لایق در آغوش گرفتن نمی‌داند. دروغگویی وی نیز در باب کمک‌های سپاه و بسیج با عکس العمل حاضران با فریاد «ارتش ارتش» مواجه می‌شود و نزدیکان رئیس دولت با فریاد «آقا ساکت» آنها را به سکوت دعوت می‌کنند.

مردم آسیب‌دیده این نمایش‌ها را باید از راه دور و همانند مترسک تماشا کنند بدون آن که واقعا در زمان مناسب کمک‌های لازم به آنها برسد. ده‌ها گزارشگر مستقل در روزهای پس از زلزله از نرسیدن امداد (حتی آب و غذا و پتو و چادر در سرمای مناطق کوهستانی) خبر داده‌اند اما دستگاه تبلیغاتی حکومت با همه‌ی قوا حضور روحانیون و سپاه و بسیج را گزارش می‌دهد. جمهوری اسلامی با دیوانسالاری دینی (تبلیغات) و دیوانسالاری نظامی (ارعاب و تهدید) حکومت می‌کند و نه مدیریت انسانی و اجتماعی برای کاهش رنج انسان‌ها.

به دلیل همین رویکرد تبلیغاتی حکومت به جریان امداد پس از بلایای طبیعی و پنهانکاری و اطلاع نارسانی به موقع است که بازار شایعات (مثل این که زلزله‌ در نتیجه‌ی انفجار بمب توسط سپاه در تونل‌های زیر زمینی بوده) داغ می‌شود در حالی که موسسات علمی زلزله‌نگاری این رویداد را به عنوان زلزله ثبت کرده‌اند. بخشی از مردمانی که بلاوقفه مورد هجوم تبلیغاتی واقع می‌شوند چاره‌ای به جز پاتک شایعاتی پیدا نمی‌کنند.

--------------------------------------------------------------

یادداشت‌ها و گفتارها بیانگر آرا و نظرات نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از سوی رادیو فردا.