با پوشک در اجلاس خبرگان

خواب دیدم توی اجلاس سراسری مجلس خبرگان آیت‌الله جنتی دارد سخنرانی می‌کند و من دارم بین اعضای مجلس پوشک توزیع می‌کنم. وقتی به صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه رسیدم به من چشمکی زد. جلوتر رفتم و گفتم: «جانم؟»
دوباره چشمک زد. داشتم فکرهای بدی می‌کردم که گفت: «یه دونه اضافه بده ما مصرفمون بالاست.»
گفتم: «متأسفم حاج آقا. آیت‌الله جنتی گفتن اگه آخرش کم بیاد میدن خودمو پوشک کنن».
لبخند ملیحی زد. گفت: «تو نمی‌دونی من چیکاره‌ام نه؟ ما خودمون ضد انقلابو پوشک می‌کنیما.»

داشتم بسته پوشک حسن روحانی را که غایب بود روی صندلی خالیش می گذاشتم که دولا شد و آن را از دستم گرفت و گفت: «پس من اینو می‌برم.»
گفتم: «حاج آقا این مال رییس قوه مجریه است.»
یک شیشکی اساسی کشید و گفت: «برو بچه بزار باد بیاد»

گفتم:«طبق اصل ۵۷ قانون اساسی قوای سه گانه از هم مستقلند و شما نمی‌تونید پوشک رییس قوه مجریه رو بردارید.»
پوشک روحانی را پرت کرد طرفم و گفت: «یک پوشکی نشونت بدم صد تا موشک از تهش در بیاد.»

در این لحظه سر و صدایی از سمت هیئت رئیسه بلند شد. یکی از همکاران خدماتی مجلس خبرگان داشت به سمتم می‌آمد. با نگاه پرسیدم چه خبر است؟ گفت: «آیت‌الله جنتی سر تلفظ کلمه نابسامانی گیر کرده و همه دارن کمکش می‌کنن.»

در حالی که تعداد زیادی پوشک دستم بود احساس وظیفه بر من مستولی شد و به سمت هیئت رئیسه دویدم. صدای آقای رئیسی را پشت سرم شنیدم: « آقا اون سهمیه پوشک آستان قدسو ندادیا...کجا میری؟»
دیگر به هیئت رئیسه رسیده بودم. جنتی داشت سعی می‌کرد کلمه «نابسامانی» را تلفظ کند و موحدی کرمانی و احمد خاتمی داشتند تلاش می‌کردند کمکش کنند. موحدی میگفت: «حاجی زبونو باید ببری بالا اول.»
جنتی گفت: «لابماسانی»
خاتمی زد پس کله موحدی و گفت: «اشتباه راهنمایی نکن ملعون! حاجی نفس عمیق بکش و یهو بگو نابسامانی»
جنتی نفس عمیقی کشید و گفت:«لافِ ساسانی»

ناگهان چشم جنتی به من افتاد و من هم ناخواسته یک بسته از پوشک‌ها را بالا گرفتم و به او نشان دادم. به اذن خدا زبان باز کرد و با بیان قرایی گفت:
«نابسامانی»

حضار با خوشحالی صلوات بلندی فرستادند و موحدی کرمانی در حالی که اشک می‌ریخت به سمتم آمد و من را در آغوش گرفت و گفت: «شما از فرزندان خلف انقلاب هستید. بوی امام میدی شما چقدر.»
گفتم: «حاج آقا بوی پوشکه. البته استفاده نشده است. سهمیه شما رو دادم؟»

در این لحظه ناگهان نمیدانم چه شد که به اذن خدا تمام بسته‌های پوشکی که توزیع کرده بودم باز شد و پوشک‌ها به پرواز درآمدند و اعضای مجلس خبرگان هر کدام روی یکی از پوشک‌ها قرار گرفته اند و در حالی بسیار عرفانی در فضا به این طرف و آن طرف می‌رفتند و من با فریاد یا«پوشاننده تمام پوشک‌ها» از خواب پریدم.