طنزنوشتهای از جلال سعیدی
فرض کنید در مملکت دو مدل ارز داریم: ارز جهانگیری به قیمت ۴۲۰۰ تومان و ارز شیرتوشیری به قیمت هرچی جا بشه.
در این مطلب، روشها و راههای توزیع و خوردن حدود ۵ میلیارد دلار ارز جهانگیری را - آنگونه که در گزارش دیوان محاسبات آمده بود - به اطلاع شما میرسانیم.
روش سپاهی: ریش و پشمهای خود را میزنید، با کت و شلوار و به صورت کاملاً عطر و ادکلنزده و غیرسپاهی به دفتر مسئول مربوط میروید و درخواست مقدار معتنابهی ارز جهانگیری میکنید. مسئول مربوط خودش را اول مثل همیشه چسفیل میکند و از مدارکتان ایراد میگیرد. شما که فکر همهجا را کردهاید، چند تا عکس جلویش میگذارید شامل:
یک هواپیمای مسافربری اوکراینی، قبل، حین و بعد از سقوط
تعدادی از فعالان محیط زیست در فیگورهای متنوع، پشت میلههای زندان
تصاویر خاطرهانگیز از تعداد کشتگان (عکسها مربوط به آبان ۹۸)
تصاویر دلانگیز از چند منتقد و مخالف سابق در حال التزام به ولی فقیه
تعداد معتنابهی عکس بادنجان، بطری نوشابه، مناظر اراضی کهریزک و چند مدل سیخ و میخ.
مسئول مربوط به اذن خدا با دیدن این عکسها به خود میآید و از شما میپرسد برای بردن دلارها ساک آوردین یا ساک هم باید بدم خدمتتون؟
روش اطلاعاتی: در این روش، قبل از رفتن پیش مسئول مربوط، میدهید سربازان گمنام واحد «هک و تَرَکِ» وزارت، توی تلگرام طلاییاش یک دوری بزنند.
از چتهای پر حرارت او با خواهر زن، رفیق دوران دبیرستان همسر، رفیق دوران دانشگاه همسر، رفیق دوران مهد کودک همسر، رفیق جیم و گرمابه همسر، دختر همسایه، مادر دختر همسایه، برادر دختر همسایه، گربه پدر دختر همسایه، همسر سرایدار ساختمان روبهرو، کفترهای مادهٔ محل سکونت و چند چت دیگر اسکرینشات میگیرید و برایش میفرستید.
زیرش هم مینویسید: کمی آهستهتر زیبا! کمی آهستهتر چت کن! بعد هم احوالات طهورا خانم، همسر محترمشان، را جویا میشوید.
هنوز ایز تایپینگ هستید که او هم ایز تایپینگ میشود و چند لحظه بعد پیامش میآید: «ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات، من بدم بچهها دلارا رو بیارن دفتر یا حتماً باید خودم بیام دستبوس؟»
روش شهروند عادی: چند روز پیاپی مراجعه میکنید. مسئول مربوط یا توی جلسه است یا رفته ناهار و نماز، و یا باز هم جلسه است.
توی دفترش کشیک میدهید تا یک بار توی دستشویی بعد از کشیدن سیفون در حالی که آستینهایش را تا بالای آرنج و پاچههایش را تا مچ بالا زده و یک دمپایی پلاستیکی پارهپوره به پا دارد و دارد ریشش را میخاراند، غافلگیرش میکنید.
در حالی که دولا شده و دارد با دقت خاصی مسحِ پا میکند، به درخواست دریافت ارز شما نگاهی میاندازد و ضمن گرفتن چند غلط املایی و انشایی از نامه شما، ناگهان داد میزند: «ای بابا! بازم در رفت که!»
با نگرانی میپرسید:«چی در رفت؟ کمکی از دست من برمیآد؟»
وقتی دوباره شروع به وضو گرفتن میکند، میفهمید که وضویش باطل شده. در حالی که دارد پیسپیسکنان ذکر هنگام وضو میگوید تا یک وقت خدانکرده از مستحبات جا نماند، از ادامه حضور شما کلافه میشود و میگوید: «متأسفانه اعتبار نداریم. این اقلامی هم که شما میخوای وارد کنی، توی لیست کالاهای ضروری ما نیست.»
از او درباره چوببستنی و انواع خاک و نخ دندان و دسته بیل که در لیست واردات با ارز جهانگیری وجود دارد میپرسید که دوباره از شدت ناراحتی وضویش باطل میشود و شما در راه ترک اداره مربوط برای هزارمین بار آرزو میکنید که واردات واشر مخصوص مدیران دولتی هم به لیست کالاهای ضروری اضافه شود.