جیمز جویس چگونه در پاریس انقلاب کرد؟

نمایش نخستین نسخه چاپی اولیس در ۱۹۲۲، در مراسمی با حضور شاهزاده ویلیام و همسرش در مارس ۲۰۲۰ در دوبلین

«اولیس» اثر جیمز جویس محصول دوران اسطوره‌ای زندگی و حضور نویسندگان و ناشران انگلیسی‌زبان اروپایی و آمریکایی در پاریس، پایتخت هنری جهان پس از جنگ جهانی اول است.

اگر ازرا پاوند، شاعر ایرلندی ساکن پاریس، به جویس توصیه نمی‌کرد که به این شهر بیاید و جویس هم به این حرف پاوند عمل نمی‌کرد و روز نهم ژوئیه سال ۱۹۲۰ از شهر بندری تریسته در شمال شرقی ایتالیا به پاریس نمی‌آمد، شاید برای اولیس و در کل ادبیات جهان سرنوشت دیگری رقم می‌خورد.

جویس در هشتم نوامبر سال ۱۹۱۶، از شهر زوریخ سوئیس برای هریت شاو ویور حامی اصلی خود، که به همراه پاوند و تی‌.اس. الیوت مسئول گاهنامه ادبی «اگوئیست» در لندن بود، نوشت: «اولیس: شش یا هفت سال پیش در رم شروع شده و اکنون در حال نوشتن آن هستم. امیدوارم اواخر ۱۹۱۸ تمام شود.»

آن سال‌ها سال‌های فقر و هرج و مرج ناشی از جنگ جهانی اول بود. همزمان چشمان آبی و نافذ جویس دچار بیماری آب‌سیاه یا گلوکوم شده بود که در سال ۱۹۱۷ برای اولین بار جراحی شد و این جراحی‌ها ادامه داشت.

بالاخره در مارس ۱۹۱۸، انتشار این رمان به صورت مجموعه دنباله‌دار در یک نشریه آمریکایی (The Little Review) در نیویورک آغاز شد که پاوند از سال ۱۹۱۷ «سردبیر خارجی» آن بود. انتشار اولیس در این نشریه تا ابتدای سال ۱۹۲۱ ادامه داشت اما به اتهام ترویج «هرزگی» متوقف شد.

تندیس جویس در باری در دوبلین

از آن وقت به بعد، سیلویا بیچ ناشر آمریکایی مقیم فرانسه که چند ماه قبلش با جویس در پاریس آشنا شده بود، وارد عمل شد.

جویس وقتی با توصیه پاوند به پاریس آمد، قرار بود یک هفته بیشتر نماند، اما او بیست سال در فرانسه زندگی کرد.

بیچ و جویس یک شب در تابستان ۱۹۲۰، در یک مهمانی در خانه آندره اسپیر در نویی، حومه اعیان‌نشین پاریس، با یکدیگر آشنا شده بودند.

آن شب سیلویا بیچ با آدرین مونیه، یک کتاب‌فروش زن که بعدا نشریه‌ای ادبی به راه انداخت و ترجمه اولیس به فرانسه را نیز منتشر کرد، به آن مهمانی رفته بود.

بیچ که سال ۱۹۱۶ به پاریس آمده بود اول همکار مونیه بود و بعداً خودش کتاب‌فروشی «شکسپیر و شرکا» را در این شهر به راه انداخت.

جویس در کنار سلیویا بیچ

سیلویا بیچ وقتی آن شب وارد آپارتمان آندره اسپیر شد، هنوز از در وارد نشده بود که این شاعر دم گوشش به او گفت: «جیمز جویس نویسنده ایرلندی اینجاست!»

اسپیر از طریق پاوند، جویس را به خانه‌اش دعوت کرده بود؛ حلقه دوستی‌ها و روابط در اطراف جویس تازه رسیده به پاریس محکم‌تر می‌شد.

آنطور که خود بیچ روایت کرده، آن شب بعد از شام، او در اتاقی که دیوارهایش تا سقف پوشیده از کتاب بود، می‌خواست جویس کم‌حرف را کشف کند: «دستان کشیده‌اش توجه من را به خود جلب کرد. انگشترهایی با سنگ‌های درشت در انگشت میانی و انگشت حلقه دست چپش داشت. چشمانش، آبی پررنگ و درخشان از نور نبوغ، بسیار زیبا بود. با خودم گفتم وقتی جوان بوده حتما خیلی خوش‌تیپ‌تر بود.»

بیچ جسورانه پیشنهاد انتشار اولیس را به جویس داد که با استقبال پاوند نیز مواجه شد. اما با وجود استقبال این حلقه کوچک فرهیخته از جویس، او در پاریس احساس بیگانگی می‌کرد.

این احساس او را می‌توان از یک نامه‌اش که در سال ۱۹۲۱ نوشته شده، فهمید: «من یک سال است که در پاریس هستم و در این مدت حتی کلمه‌ای درباره من در یک نشریه فرانسوی منتشر نشده است.»

این نامه همچنین بی‌صبری‌ جویس را نسبت به دریافت واکنش خوانندگان به ویژه منتقدان ادبی فرانسوی درباره رمان «اولیس» نشان می‌دهد که در آن موقع کم‌کم جنجالش عالم‌گیر می‌شد.

سال بعد، روز اول فوریه، موریس دارانتی‌یر یک چاپخانه‌دار اهل شهر لیون بالاخره اولیس را منتشر کرد و سه نسخه آن را به آدرس سیلویا بیچ فرستاد.

بیچ ساعت هفت صبح روز دوم فوریه به ایستگاه قطار پاریس رفت کتاب‌ها را گرفت و یک نسخه را به جویس داد؛ دقیقاً در روزی که او ۴۰ ساله شد.

تندیس دیگری از جویس بر سر آرامگاهش در زوریخ

وقتی اولیس سرانجام به صورت کتاب در پاریس منتشر شد، ویلیام باتلر ییتس یکی از بزرگترین شاعران و نمایشنامه‌نویسان ایرلندی از این رمان بسیار تعریف کرد، اما جورج برنارد شاو از توصیفات «فحشا» در این رمان انتقاد کرد.

اما در نشریات فرانسوی، به غیر از یک مقاله در «نوول روو فرانسز»، چندان از جویس سخن گفته نمی‌شد.

در سپتامبر ۱۹۲۴، پس از انتشار ترجمه فرانسوی رمان «چهره مرد هنرمند در جوانی» که با تلاش پاوند صورت گرفته بود، پل سوده، منتقد ادبی فرانسوی روزنامه «لو تان» در نقدی کنایه‌آمیز بر این اثر نوشت: «در آثار آقای جویس بداهه‌گویی‌های زیادی وجود دارد، با چند تصویر خوب. اما بالاخره همه اینها شاید در دوبلین جدیدتر از پاریس باشد.»

نظر پل سوده تا حدودی درست بود. جویس همچون ویرجینیا وولف، دیگر نویسنده انگلیسی‌زبان که از قضا همسنش هم بود، شیفته تک‌گویی درونی یا گفتمان درونی بود که بعدا حتی روایت سیال ذهن خوانده شد.

اساساً رمان «اولیس» با تمام حجم خود رویدادهای یک روز را روایت می‌کند: شانزدهم ژوئن ۱۹۰۴، روزی مثل روزهای دیگر که حتی حادثه مهمی هم در آن روی نداده است.

اما چنین روایتی در ادبیات فرانسه سابقه داشت: ادوار دوژاردن نویسنده فرانسوی چهار دهه قبل‌تر، در رمان «برگ‌بوها چیده شده‌اند» از تک‌گویی درونی استفاده کرده بود. هدف از چنین روایتی، برانگیختن جریان بی‌وقفه افکاری است که به ذهن شخصیت داستان می‌رسد، بدون آن که به توالی منطقی و زمانی پایبند باشد.

جویس در ۱۹۱۵؛ زمانی که هنوز گرم نگارش اولیس بود

با این حال، چنین روایت سخت‌خوانی حتی اگر از سوی نویسندگان فرانسوی به کار گرفته می‌شد در آن دوران در فرانسه مورد استقبال قرار نمی‌گرفت، چه برسد به اینکه به قلم یک نویسنده خارجی باشد. این عدم استقبال از جویس در فرانسه همراه با سانسور رمانش در آمریکا، دهه ۱۹۲۰ را برای جویس دهه‌ای ناخوشایند کرد.

ولی اکنون که صد سال از انتشار رمان «اولیس» نوشته جیمز جویس و یکی از مطرح‌ترین آثار ادبی جهان می‌گذرد، بسیاری از منتقدان، از جمله منتقدان فرانسوی، آن را یک «انقلاب» در تاریخ ادبیات می‌دانند و همچنان درباره اهمیت این رمان می‌نویسند.

تفسیرها و نقدها درباره «اولیس» از همان عنوان رمان که خود «ارجاعی انقلابی» به ادبیات کلاسیک یونان است آغاز می‌شود و تا لایه‌های پنهان خود متن ادامه دارد؛ متنی که با در هم تنیده شدن گفتمان‌های عینی و درونی و شکسته شدن سیستماتیک شیوه‌های روایت، باب تفسیر را تا همیشه باز گذاشته است.

بدون شک آنچه برای جویس در اولیس اهمیت داشت دگرگونی در روایت بود؛ دقیقا مثل مارسل پروست در اثر ماندگار «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» که تقریبا هر دو محصول یک دوران ادبی بودند.

تلفیق روایت‌ها و جایگزینی روایت خطی با روایتی دوار و در عین حال تو در تو، یا آنچه تی‌.اس. الیوت آن را «روش اسطوری» خوانده، موجب شده که هم اولیس و هم پروست گسستی با رمان‌های قرن نوزدهمی، چه از نوع انگلیسی ویکتوریایی، روسی تولستویی یا فرانسوی فلوبری، ایجاد کنند.

بیشتر در این باره: یولسیز (اولیس)؛ بدون سانسور و رایگان برای فارسی‌زبانان

با این حال چنین روایتی موافقان و مخالفانی داشت؛ از یک سو، برخی می‌گفتند اندیشیدن همیشه کلامی نیست و به همین دلیل شیوه تک‌گویی درونی گمراه‌کننده است. در مقابل، برخی معتقد بودند بدون زبان، اندیشیدن ممکن نیست و جویس به درستی پی برده که زندگی ذهنی انسان از یک تک‌گویی درونی پیوسته تشکیل شده است.

با وجود به‌کارگیری تک‌گویی درونی، جویس در اولیس به سوی رمانی تک‌آوایی نرفته است. پیش از جویس، بزرگانی چون داستایوفسکی تعدد صداها را در رمان پدیدآورده بودند. جویس نیز از تک‌گویی درونی برای چندصدایی بهره برده است و از این نظر هم در تک‌گویی درونی انقلابی ایجاد کرد و هم در روایت چندصدایی.

اولیس که در آمریکا و بریتانیا برای سال‌ها ممنوع بود، همچنین تعریف ادبیات را در قوانین حقوقی تغییر داد؛ به ویژه تعریفی که برای «مستهجن» ارائه شده بود.

اولیس بود که قانونگذاران را مجبور کرد بگویند وقتی صحنه‌های جنسی عمدا «افرودیزیاک» (هوس‌افزا) نیستند، دیگر مصداق پورنوگرافی نخواهند بود.