فرمودند: «لو شامو وو له گران دو کوتون دان لو قه»

خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۶)

راه حل آقا برای فرانسه

فرمودند از فرانسه چه خبر؟ عرض کردم ترامپ گفته این شلوغی‌ها علیه مکرون مال این است که فرانسوی‌ها رهبری مثل من می‌خواهند. آقا خیلی خندیدند، بعد فرمودند:
- «ترامپ بیجا کرده. حیف که من فرانسه بلد نیستم وحید. فقط همین مون-آمور را از جوانی یاد گرفتم که میشه انتَ حبیبی. از کلاس اولِ مجتبی هم همین «رفوزه» را بلد شدم. اول بار که مدیرشان گفت پسرت رفوزه شده، نمی‌دانستم پسرک چی شده؟ خوب شده یا بد؟ الحمدلله آنقدر رفوزه پشت رفوزه شد که معنیش حسابی دستم آمد.»
با افسوسی فرمودند: من خیلی استعدادش را داشتم، پدر سیاست بسوزد.

دنبالش آمدند: «الان هم اگر چهار کلمه فرانسه می‌دانستم صاف به اراذل و اوباش فرانسوی می‌گفتم «لو شامو وو له گران دو کوتون دان لو قه»‌، و در مقام مترجم فرمودند «بین خودمان بماند یعنی همان شتر در خواب بیند پنبه دانه ...»

بعد فرمودند به قول احمدی‌نژاد اینها «فیوعه کوپویی» بیش نیستند. پرسیدم خس و خاشاک؟، فرمودند «آفرین، آفرین، تو هم استعداد زبان داری. علاقه داری دنبالش را بگیر، شب‌ها برو گوگل.»
عرض کردم احمدی‌نژاد به مکرون توئیت زده که به حرف تظاهرکننده‌ها گوش بده. فرمودند: این خیال کرده خس و خاشاک فرانسوی با خس و خاشاک ایرانی توفیر دارد. ولی خب، روزی که این حرف را زد، نظر من به نظر احمدی‌نژاد نزدیکتر بود تا به نظر خس و خاشاک. حالا هم مکرون در کاخ الیزه حیران نشسته بوده لنگ توئیت احمدی‌نژاد بوده که تصمیم بگیرد.

بعد از خنده تمسخر فرمودند: ببین وحید، فرانسه برای رفع مشکلش نه ترامپ می‌خواهد نه سردار سلیمانی، فقط جیپ به کارشان می‌آید. -جیپ؟ -بعله جیپ، یک جبپ، لندرور یا هرچی، با یک راننده. از روی یکی دو تا این تظاهرکننده‌ها رد بشنوند، بقیه میروند کنار که زیر جیپ نروند. خلاص.

«خلاصِ» آقا دو معنی داشت، یعنی هم مشکل فرانسه حل شد، هم من بروم سر خبر بعدی.

آقا از فساد خودشان می‌گویند

عرض کردم وزارت خارجه آمریکا غلط زیادی کرده، به مناسبت روز فساد... فرمودند در جریان هستم... که من ۹۵ میلیارد دلار ثروت دارم. غلط کرده‌اند. دیروز سردستی چرتکه انداختم، بالای ۱۲۵ میلیارد است. ارواح باباشان اطلاعات دارند. تا چشمشان چهار تا شود. پس چی؟ توقع داشتند با اینهمه گرفتاری، مجتبی برود کلیه‌اش را بفروشد برای تأمین مخارج؟

عرض کردم حالا چرا روز فساد را برای این افشاگری انتخاب کرده اند؟ فرمودند از بس خرند. فساد که روز مخصوص ندارد. به قول مرحوم امام هر روز عاشورا، هر یوم یوم‌الله. آدم اگر نیتش درست باشد هر روز روز فساد است.
عرض کردم جسارت است. زبانم لال حضرتعالی هرگز در زندگی به فساد آلوده...؟ آقا مدتی فکر فرمودند و گفتند «راستش فقط یکبار. طلبه بودم، در حوزه علمیه، سر درس اصول داشتم جزوه می‌نوشتم، نوک مدادم تحلیل رفته بود. یک طلبه‌ای کنار دستم بود، این رفته بود خلأ، من مدادتراش او را برداشتم مداد خودم را تراشیدم گذاشتم سرجایش. وقتی او آمد نفهمید، من هم چیزی نگفتم ولی عذاب وجدان داشتم... همیشه از این قضیه ناراحت بودم... تا این اواخر که زنده بود همیشه احساس می‌کردم یک دینی به او دارم.» پرسیدم چطور شد مرد؟ فرمودند دادم اعدامش کردند.

ما رکورد جنایت را شکسته‌ایم

عرض کردم هادی غفاری گفته قانون منع به کارگیری بازنشستگان باید شامل ائمه جمعه هم بشود. آقا با تمسخر فرمودند «باز این حرف زد. این هنوز جوراب استارلایت پایش میکند. یک لنگه‌اش را میرحسین به او داده، یک لنگه‌اش را کروبی. ولی ببین وحید، این میخواهد زیرآب ائمه جمعه باسابقه را بزند، خودش ائمه جمعهء جوان بیاورد با آنها جوراب به جوراب شود.»

آقا یک قورت چای سر کشیدند و فرمودند «ما این ائمه جمعه فعلی را از سر راه نیاورده‌ایم. اینها میخ خیمه نظامند. اینها مثل رسانه و فیسبوک و اینستاگرام و تلگرام و توئیتر برای نظام کار می‌کنند. هر شایعه‌ای را ما بخواهیم منتشر کنیم، هر خرافاتی را ما بخواهیم دامن بزنیم، از طریق همین‌ها اشاعه می‌دهیم. این آقا خودش مسجد الهادی را به اسم خودش مصادره کرده امام جماعت آنجا شده در حالی که تنها کار مثبتی که در این انقلاب کرده، همان گلوله‌ای است که زده هویدا را کشته. ولی مگر نوبرش را آورده؟ مگر دیگران کم کشتند؟ شکرخدا که الان همه دنیا دارد از جنایت‌های ما تعریف می‌کند. همین مجله اکسپرس اون هفته از کشتارهای ما نوشت. سال ۶۷ ما رکورد شکستیم. همین پریروزها یک زندانی عقیدتی در قم با اعتصاب غذا مرد، تازه هیچ کاری هم نکرده بود. اینها را هادی غفاری نمی‌بیند، آن وقت یک تیری که بی‌نوبت به یکی زده، حق خلخالی خدا بیامرز را خورده، هوار هوار راه انداخته ده جور جایزه گرفته جفت و طاق. اینهمه ما بهایی کشتیم یکبار نیامد بگوید دست شما درد نکند، خسته نباشید».

دیدم آقا خیلی دارند حرص می‌خورند، برای عوض شده موضوع راجع به احکام میوه شب چله در اسلام پرسیدم. با هوشمندی فرمودند موضوع را عوض نکن بگذار حرصم را بخورم.

آمریکا، آمریکا، حظ کن ز نیرنگ ما

از فرمایشات‌شان راجع به آمریکا و نقشه سال ۹۸ پرسیدم. فرمودند نه خیر خبری نیست، فقط من دست پیش را گرفتم خواستم این اعتراضات کارگری و دانشجویی را ملکوک کنم. حالا هر کارگری را بگیرند، می‌گوییم عامل رژیم آمریکاست. اگر شش ماه غذا گیرش نیومده گرسنگی کشیده، می‌گوییم به دستور آمریکا غذا نخورده، رژیم آمریکایی گرفته! (خنده‌شان گرفت) این خودش ترس برشون میداره. دو تا از خودمان میاریم توی تلویزیون که اعتراف کنند به دستور آمریکا، غذا نمی‌خورده‌اند. از حالا گفته‌ام اطلاعات سپاه دو تا از قلمی‌هاشان را تمرین بدهد.

آهسته در گوشم فرمودند: بین خودمان بماند الان سه روز است سردار سلیمانی پایش را کرده توی یک کفش که اجازه بدهید بروم آمریکا را بگیرم، گفتم نه، صبر کن برای دهه فجر.

راجع به کتک زدن زن

عرض کردم که حالا یک عده خودشان را لوس کرده‌اند که چرا در قرآن «کتک زدن زنان» تجویز شده است؟ آقا هیچ خوششان نیامد. اخم فرمودند و گفتند: هیچ همچین چیزی نیست. هیچ مردی حق ندارد بی‌خودی زنش را کتک بزند. این را قرآن برای روز مبادا و موارد استثنایی گفته برای وقتی است که زنی خدای ناکرده تمرد کند یا تمکین نکند یا حاضر جوابی کند یا یک زنی کاری بکند که وقتی شوهرش را حصر کردند، او را هم حصر بکنند. اون شوهر حق دارد زنش را بزند بگوید تو دیگر چرا شلوغ کردی؟، رأی تو را که کسی نخورده، کنار می‌ماندی دخترها را سرپرستی می‌کردی. اینجور موارد خب قرآن تکلیف را معلوم کرده. یا مثلاً یک زنی خدای ناخواسته، نوبل بگیرد، نوبل صلح بگیرد. این را همان روزش آقای خاتمی که رئیس‌جمهور هم بود گفت جایزه صلح نوبل ارزشی ندارد. حالا بعضی‌ها گفتند حسودی کرده. اما اون مرد، اون شوهر حق دارد زنش را کتک بزند که تو چرا باید بری نوبل صلح بگیری؟. نه اینکه برعکس. قرآن نگفته اون زن اون مرد را کتک بزند ولی ما آوردیمش توی تلویزیون، خودش گفت زنش او را می‌زده. حتی کتک‌هایی که ما بهش زده بودیم، جایش را نشان داد گفت زنم زده. قرآن برای این گفته. یا یک زنی بهایی است، شوهرش حق دارد او را کتک بزند بگوید وقتی اسلام هست، تو چرا مذهب دیگری داری؟ حتی اگر اون شوهر خودش بهایی است باز باید اون زن را بزند. کتک خودش هم با ماست.

***

شعر هفته؛ این شعر جدید نیست اما تازه است:

لبخند شیرین وطن

«خجالت» دیشب آمد زار می‌زد
سرش را بر در و دیوار می‌زد

«سلامت» را گرفته حاکم شرع
چه شلاقی به آن بیمار می‌زد

«رذالت» جسته بر بام «وقاحت»
«عدالت» را در آنجا دار می‌زد

«فقاهت» با «شناعت» گشته همدست
خلایق را گره در کار می‌زد

«امانت» را «طمع» تسخیر کرده
طلا در کامیون‌ها بار می‌زد

«غرض» تنبک‌زنان اطوار می‌ریخت
«خصومت» همره او تار می‌زد

«جنایت» یار گشته با «حکومت»
جماعت را به عشق یار می‌زد

«وزارت» را «قساوت» گشته پیرو
چه لبخندی به آن خونخوار می‌زد

به منبر بر شده بالا «خرافات»
دو دستی قفل بر افکار می‌زد

«ولایت» خون ملت را مکیده
دم از زالوی استکبار می‌زد

«نظافت» گشته نومید از «امامت»
به تسخر خنده بر اطهار می‌زد

«شرارت» صاحب پست «صدارت»
نشان بر سینه اشرار می‌زد

«ترقی» خواهرش را لخت کرده
بفرما بر فلان سردار می‌زد

«رشادت» از اوین برگشته زخمی
هنوز اما دم از پیکار می‌زد

«شجاعت» در خیابان‌های فردا
سقوط جانیان را جار می‌زد

خودش را تیتر می‌کرد «استقامت»
سحرگه بر سر اخبار می‌زد

وطن حالش پریشان بود و تب داشت
ولی لبخند شیرینی به لب داشت