زنان و تاریخ ایران در روایاتی سرراست؛ گفت‌وگو با لیلی منجمی

  • مهرداد قاسمفر

لیلی منجمی نویسندگی را از استرالیا شروع کرد اما اکنون سال‌هاست ساکن لندن است.

لیلی منجمی، نویسنده شش رمان به زبان انگلیسی است که همگی در استرالیا و انگلستان منتشر شده‌اند و آخرین آنها، «فرشتگان هم می‌توانند متنفر باشند» را چندماه پیش انتشارات Austin Macauley Publishers Ltd در بریتانیا منتشر کرد.

خانم منجمی، متولد ۱۳۲۵خورشیدی در تهران است. مادربزرگش، عزالسلطنه، کوچکترین دختر ناصرالدین شاه بود و پدربزرگش، احتشام‌الملک، پسردایی شاه قاجار. او را در ۱۵سالگی به یک مدرسه شبانه‌روزی در لندن فرستادند. سپس به آمریکا رفت تا روانشناسی کودک بخواند. به ایران دهه ۵۰ خورشیدی که بازگشت، در دانشگاه ملی انگلیسی تدریس کرد تا سال ۵۸ و انقلاب فرهنگی و ماجراهایش که در نتیجه به استرالیا مهاجرت و از همان جا هم بود که کار نویسندگی را به طور جدی آغاز کرد. حالا اما سال‌هاست که ساکن لندن است.

ابتدا، ترجمه بخشی از رمان مجوز نگرفته‌اش، «کوشش برای بقا» را با صدای خودش خواهید شنید و سپس گفت‌وگوی ما درباره کتاب.

"اصفهان، ۱۱۲۹هجری، ۱۷۱۰ میلادی

قصر شاه سلطان حسین صفوی از شایعات جان گرفته و پر از جنبش است. در آن سوی قصر، گنبد فیروزه فام مسجد شاه، چون همیشه پر ابهت و به شکوه قامت افراشته. عالی قاپو از مه پوشیده شده. بازار از خریداران خالی و فروشندگان حراف و اغواگر دست هایشان را بر آتش زغال سنگ اجاقشان گرم می کنند و به عاقبت حادثه ای می‌اندیشند که قصر سلطان را از سرمستی و خواب آلودگی همیشگی بیرون آورده است.گفته می شود گروهی از بانوان شجاع و بی‌پروا، فرمانده قراولان محافظ شاه را به گروگان گرفته اند. زنانی که در جامعه شیعی صفوی مرتکب گناه شوند، بنا به نوع گناه در گونی جای داده شده، از فراز بام قصر به زیر افکنده می شوند."

سطرهای بالا، بخشی بود از ترجمه کتاب «کوشش برای بقا» که به فارسی ترجمه شد، اما مجوز نشر دریافت نکرد.

خوش آمدید خانم منجمی به این برنامه نمای دور نمای نزدیک. لطفاً در این باره به ما بگویید که چرا همه کتاب‌هایتان را به انگلیسی منتشر می‌کنید و کتابی از شما به فارسی نداریم؟

اول خیلی متشکرم از شما که مرا به این برنامه دعوت کردید. دوماً من شش کتاب [به زبان انگلیسی] نوشته‌ام، «خون و میخک»، «کوشش برای بقا»، «درخت توت»، «رایحه عشق»، که این کتاب در استرالیا برگزیده عنوان بهترین نویسنده زن برای کتاب‌های جنایی شد، آخری‌اش هم هست «فرشتگان هم می‌توانند متنفر باشند».

من متأسفانه هفت کلاس به فارسی بیشتر نخوانده‌ام. به این خاطر من الان دیگر با روسیاهی فراوان نمی‌توانم به زبان مادری خودم بنویسم.

شما کی از ایران خارج شدید و به کجا رفتید؟

من ۱۹۶۱ به انگلستان رفتم، به یک مدرسه شبانه‌روزی. بعد که تحصیلاتم در انگلیس تمام شد، رفتم آمریکا و دانشگاه، که آنجا لیسانس و فوق لیسانس گرفتم.

و از کی به نویسندگی علاقه‌مند شدید؟

در سال ۱۹۸۱ میلادی وقتی [در ایران] دانشگاه‌ها را بستند من با خانواده‌ام، -همسر و بچه‌هایم-، به استرالیا رفتیم. من آن زمان در ایران در دانشگاه زبان انگلیسی تدریس می‌کردم. وقتی که به استرالیا رفتیم، من برای بزرگترین کمپانی مطبوعاتی استرالیا کار می‌کردم و همانجا به فکرم خطور کرد که خب، من خیلی داستان‌ها دارم که راجع به مملکت خودم بنویسم. کاری هم که داستان‌نویسی برای من می‌کرد، من را به عقب بر‌می‌گرداند؛ زمانی که داستان می‌نوشتم خودم را در ایران عزیز احساس می‌کردم.

آیا شما مدت زمانی که در ایران زندگی کرده‌اید یکی دوران کودکی تان بود و یکی سال‌هایی که در ایران تدریس می‌کردید؟ در واقع بعد از پایان درس و دانشگاه که به ایران برگشتید؟

بله، من بعد از تمام شدن تحصیلم به ایران آمدم، ازدواج کردم. همان سال ما رفتیم آمریکا، ۵ سال آمریکا بودیم، برگشتیم و ۷ سال ایران بودیم بعد رفتیم استرالیا.

موضوع کتاب‌های شما، بیشتر «زنان» است. به عبارتی زنان مرکز و محور آثارتان هستند.

کاملاً درست است.

و به خصوص زنان ایرانی هم هستند! در عین حال وقتی به زنان ایرانی می‌پردازید یا وقتی ماجراهای آثار شما در ایران می‌گذرد، «تاریخ» بسیار پر رنگ است. در مجموع ، رجوع شما در آثارتان بیشتر به تاریخ است تا دوران معاصر. چرا؟ این از آن روی است که تاریخ برای شما جذابیت بیشتری دارد؟ یا به این دلیل که از جهان معاصر ایران شناخت زیادی ندارید؟

اول این که من همیشه از تاریخ خوشم می‌آمده و به خصوص تاریخ ایران. برای اینکه ما غنی‌ترین تاریخ دنیا را داریم و خیلی هم به آن مفتخریم. از سویی در تاریخ ما زنان نقش مهمی را بازی کرده‌اند، حتی بعد از اسلام. می‌دانید این برای من خیلی مهم است که زنان ایرانی را به خارجی‌ها بشناسانم.

من تقریباً بیشتر عمرم را خارج از ایران زندگی کرده‌ام. و در واقع در دو قطب مختلف دنیا زندگی کرده‌ام، و می‌بینم که آنها زن‌هایشان چطور‌اند. هیچ کدام از زن‌هایی که من این جاها دیده‌ام، (من فرانسه زندگی کرده‌ام، انگلیس و آلمان و آمریکا و استرالیا زندگی کرده‌ام. زندگی کرده‌ام نه اینکه مثلاً توریست بوده باشم)، هیچ کدام از زنانی که من دیده‌ام به شایستگی زنان ایرانی نبوده‌اند. حتی شما در دهات ایران هم که بروید می‌بینید که چقدر زنان‌شان فهمیده‌اند، چقدر در زندگی‌شان حاکمند. ما در ایران حتی در انقلاب و بعد از انقلاب هم می‌بینیم که زنان در اتفاقاتی که در ایران افتاد جرئتشان از مردان حتی خیلی بیشتر بوده.

برگردیم به همان سؤال. علت این که شما ارجاع‌تان این همه به تاریخ ایران است و از آن شروع می‌کنید یا در عمده کارهایتان مدام بخشی از تاریخ ایران را توصیف می‌کنید، چیست؟

علت اصلی‌اش این است که تاریخ توجیه‌کننده فرهنگ مملکت‌هاست. ما نه تنها تاریخ‌مان غنی است بلکه خیلی رنگین هم هست. رنگ‌های خیلی مختلف داشته. مثلاً در همان زمانی که من زندگی کرده‌ام، هم سلطنت دیدیم و هم انقلاب. من هر سال دو سه بار می‌روم ایران. من اگر ایران نروم از غصه دق می‌کنم؛ می دانید! برای اینکه مملکتم را دوست دارم.

اگر با رجوع و تمرکز بر همین کار آخرتان «فرشتگان هم می‌توانند متنفر باشند» بخواهم بگویم، به نظر می‌آید که بیشتر متمایل به یک روایت سرراست، بدون پیچیدگی‌های زبانی، یا بدون ارائه تکنیک‌های خیلی پیچیده داستان‌نویسی هستید. یعنی دور از آنچه در ادبیات مدرن به هرحال خیلی تجربه می‌شود و یا عمدتاً در ادبیات اکسپریمنتال بر آن تکیه می‌شود که به گونه‌ای تجربه‌های مدرن‌تری ارائه دهند. شما با ادبیات مدرن امروز جهان چقدر آشنایید و چقدر علاقه‌مند؟

ببینید، برای نگارش متدهای مختلف هست. کتاب‌هایی هستند مثل آثار تولستوی که می‌خواهند هم داستان خیلی زیبایی بگویند و هم آن را در قابی از اتفاقات حقیقی بگذارند که در جامعه‌شان اتفاق می‌افتد. اینها نویسندگی زیباتری دارند. برای اینکه باید مثل یک نقاشی، محیطی را که کاراکترها در آن زندگی می‌کنند به تصویر بکشند و کتاب‌های من آن طوری است. من هم داستان‌گو هستم و هم حقیقت‌گو درباره اتفاقاتی که در مملکتم می‌افتد، بدون گرایش به هیچ نوع حکومتی یا به هیچ نوع سیاستی.