محذوفان پرواز پاریس-تهران؛ ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده

نمایی از پرواز حامل آیت‌الله خمینی که در ۱۲ بهمن در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست.

این یکی از دو پرواز سرنوشت بود. ۱۶ روز قبل، پروازی آخرین شاه ایران را برای همیشه از ایران برد و حالا،‌ پروازی دیگر، رهبری مذهبی را به ایران می‌آورد؛ پرواز ۴۷۲۱، که می‌رفت تا آینده ایران را تغییر دهد.

آیت‌الله خمینی، رهبر ۷۶ ساله اما تنها سرنشین این پرواز نبود. در کنار او ۳۰ همراه و بیش از صد خبرنگار، از پاریس، پایتخت فرانسه به ایران آمدند، خبرنگارانی که می‌خواستند خود شاهد تغییر تاریخ باشند و همراهانی که هر یک رویایی برای ایران انقلابی داشتند.

فرودگاه شارل دوگل،‌ پاریس، بامداد پنج‌شنبه ۱۲ بهمن ماه۱۳۵۷ بوئینگ ۷۴۷ ایرفرانس که گنجایش ۴۰۰ سرنشین را دارد، با پرداخت همه مبلغ کرایه و بیمه، آماده حرکت شده است.

Your browser doesn’t support HTML5

محذوفان پرواز پاریس-تهران؛ ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده

مسافران پرواز اما دو گروهند. گروهی کوچک، ۳۰ تا ۵۰ نفر از همراهان آیت‌الله خمینی و گروهی بزرگ، صدها تن از خبرنگاران، آنها که نماینده افکار عمومی جهان نامیده می‌شدند،‌ همه آنها اما پیرامون مردی حلقه زده بودند که در نشریات ایران و جهان «امام» خوانده می‌شد. امام روح‌الله خمینی، مردی که فیلسوف فرانسوی میشل فوکو، او را حامل مفهوم «معنویت سیاسی» نامیده و پیش‌بینی کرده بود با حضور او مسئله اسلام در سال‌های بعد به مسئله‌ای اساسی تبدیل می‌شود.

مسافران هواپیما طیف‌های مختلف سیاسی را پوشش می‌دادند، از صادق قطب‌زاده تا احمد خمینی، از نهضت ملی تا مؤتلفه و از حزب مردم ایران تا روحانیت سنتی؛ طیف‌هایی گوناگون که نه تنها افکار که سرنوشتشان و حتی روایت‌های انتخابشان برای سوار شدن بر هواپیما هم متفاوت است.

بیشتر در این باره: چه کسی اجاره هواپیمای خمینی را پرداخت؟

ابراهیم یزدی، از بنیانگذاران نهضت آزادی، در جلد سوم کتاب خاطراتش آورده است که چیدمان نیروهای پرواز را مهدی عراقی، از اعضای حزب مؤتلفه و از نزدیکان آیت‌الله خمینی انجام داده است. ابوالحسن بنی‌صدر، مسافری که نامش بعدها به عنوان اولین رئیس‌جمهور ایران ثبت شد، اما پاسخی متفاوت به رادیو فردا می‌دهد:

«نه، آقای عراقی، مهدی عراقی انتخاب نمی‌کرد، به او چه مربوط بود؟ هر که داوطلب می‌شد، می‌رفت پول بلیت هواپیما را به این آقا می‌داد، و او یک دفتر جلوش بود، اسم او را در آن دفتر ثبت می‌کرد، همین. کار ایشان غیر از این نبود».

و محسن سازگارا، از بنیان‌گذاران سپاه پاسداران و از دیگر مسافران هواپیما که حالا ساکن آمریکاست، حکایتی دیگر را بازگو می‌کند:

«بلیت را خودمان صادر میکردیم، چون چارتر بود. بلیط خبرنگارها را ما صادر می‌کردیم. ایرانیهایی که میخواستند همراه پرواز باشند سراغ مهدی عراقی می‌رفتند. آقای خمینی آمد و یک اصل ساده‌ای گذاشت و گفت هر کس در این خانه، این مدت همکاری کرده و زحمت کشیده، میتواند سوار شود. الباقی را دیگر در را ببندید رویشان.»

عباس میلانی، مورخ، ایران‌شناس ساکن آمریکا معتقد است سازمان‌دهی مسافران در هواپیمای ۷۴۷ ایرفرانس دقیق‌تر از آن‌چه بوده که به نظر می‌رسد:

«به نظر من قطعاً حتما تفکری پشتش وجود داشته. وقتی به فعالیتهای آقای خمینی در پاریس و نحوه مذاکراتش با آمریکاییها و یا مذاکرات نمایندگانش در تهران نگاه میکنید، میبینید که هر حرکتش کاملا حساب شده است. به هیچ وجه تصادفی نیست که مثلاً قطب‌زاده کنار آقای خمینی نشسته بود، این دقیقاً ترکیبی بود که در مذاکرات آقای خمینی و نمایندگانش در تهران با آمریکایی‌ها قرار بود ترکیب بعدی دولتی ایران بشود. در واقع آقای خمینی وعده این نوع حکومت جبهه ملی یا نهضت آزادی را به آمریکایی‌ها داد. به صراحت به ملت ایران هم همین وعده را داد. به صراحت و به کرات به ملت ایران وعده داد که آخوندها در حکومت نخواهند بود، خودش در حکومت نخواهد بود، خودش طلبهای خواهد شد در قم، حتی یک کلمه در مورد ولایت فقیه در قانون اساسی که برای نظام بعدی در پاریس، تدوین کردند، نبود. قانون اساسی جمهور پنجم فرانسه را ترجمه کردند، کمی دستکاریاش کردند، اسلام را آقای خمینی به شیعه تبدیل کرد. آن ترکیب هم دقیقا همین ترکیب دولت موقت بازرگان بود. شباهتهای تامی به دولت موقت بازرگان داشت ولی زیر پوست آن، طرح خود آقای خمینی و تشکیلاتی که در ایران درست کرده بودند، جریان داشت، همان شورای انقلاب شامل بهشتی و رفسنجانی و خامنهای و همه این ها که در فکر یک خیزش سریع بودند برای تسخیر بیشتر قدرت، و البته تحقق آن تنها چندماه طول کشید.»

محسن سازگارا می‌گوید: آقای خمینی آمد و یک اصل ساده‌ای گذاشت و گفت هر کس در این خانه، این مدت همکاری کرده و زحمت کشیده، می‌تواند سوار شود.

اردشیر هوشی، از نزدیکان انقلابیون در پاریس، در خاطراتش گفته است که در سال‌های پیش از اقامت آیت‌الله خمینی در پاریس به سه همراه همیشگی ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده و حسن حبیبی لقب سه تفنگدار داده بودند. بنی‌صدر سخنرانی خوب، حبیبی نویسنده‌ای خوب و قطب‌زاده، هماهنگی کننده‌ای مناسب بود. این سه تفنگدار هرچند با هم سوار هواپیما شدند اما سرنوشتشان پس از فرود هواپیما بسیار متفاوت بود. از میان این سه، تنها حسن حبیبی بود که اجازه یافت تا در دولت‌های پنج رئیس‌جمهور ایران نقش‌هایی را برعهده بگیرد تا این که در ۱۲ بهمن سال ۱۳۹۱ در بیمارستانی در تهران جان باخت.

زندگی همراهان دوران جوانی حسن حبیبی اما فراز و نشیبی متفاوت داشت. از ۱۲ بهمن ۵۷ تا پنجم بهمن ۵۸، کمتر از یک سال زمان لازم بود تا نام ابوالحسن بنی‌صدر، از میان مسافران پرواز پاریس-تهران، به عنوان اولین رئیس‌جمهور ایران ثبت شود.

ابوالحسن بنی صدر، ۴۵ ساله بود که در فرودگاه شارل دوگل پاریس، سوار هواپیما شد. او که فعالیت‌های سیاسی خود را از دوران دانشجویی آغاز کرد و در سال ۱۳۴۲ نماینده جبهه ملی در دانشگاه تهران بود، سال‌ها مقیم پاریس ماند و دکترای جامعه‌شناسی‌اش را از دانشگاه سوربون گرفت. او می‌گوید که از سال‌ها قبل از رسیدن آیت‌الله خمینی به پاریس، اندیشه انقلاب را در سر می‌پرورانده است:

«من در زندان شاه که بودم، با دانشجویان شبی در باب انقلاب صحبت می‌کردیم. من آنجا گفتم انقلاب هدیه نسل جوان به ایران کهن است. از آن زمان در تدارک انقلاب بودم. چطور ممکن بود در آن هواپیما نباشم. ثانیاً اینکه آقای خمینی ۲۰ اصل را پیشنهاد کردند، ۱۹ اصل را خطاب به جهانیان بر زبان آورد، آنها همه اصول تحول جامعه، توسط خود جامعه بود مثل استقلال، آزادی، حقوق انسان، دموکراسی، مثل اینکه روحانیت در دولت دخالت نکند، مثل آزادی زنان در پوشش، و ... همه این اصول ثبت، و در مصاحبهها به مطبوعات دنیا گفته شده، اما ایشان در ایران یکی را هم اجرا نکرد. برای اینکه این اصول با تحول از پایین توسط خود مردم سازگار بودند، نه با استبداد از بالا و چون ایشان می‌خواست از بالا اِعمال قدرت بکند و بر جامعه حاکم بشود، راحت و آسان گفت من در فرانسه یک حرفهایی را منباب مشورت زدهام و خود را متعهد به آنها نمی دانم. لازم ببینم خلافش را هم میگویم و خلافش را هم میکنم».

با این همه ابوالحسن بنی‌صدر که در سال‌های اقامت در پاریس، فعالیت‌های سیاسی خود را در قالب همکاری با جبهه ملی ادامه داده بود، در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ پس از ۱۵ سال اقامت در پاریس به ایران بازگشت و در دوازدهم مرداد ۱۳۵۸ به عنوان نماینده تهران به مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی راه یافت. مدتی بعد از استعفای دولت موقت مهدی بازرگان، او با حمایت جامعه روحانیت مبارز برای انتخابات ریاست جمهوری کاندید شد و در پنجم بهمن ماه ۱۳۵۸ با به دست آوردن ۱۱ میلیون رأی به عنوان اولین رئیس‌جمهور تاریخ ایران انتخاب شد.

ابوالحسن بنی‌صدر در یک مصاحبه تلویزیونی در پاییز ۱۳۵۹

مسیر فعالیت‌های او در سومین سال انقلاب در حالی به سویی دیگر کشیده شد که او از تئوریسین‌های اولیه، پیش از ورود آیت‌الله خمینی به ایران بود. او می‌گوید از ابتدای ورود آیت‌الله خمینی به پاریس، طرح محرمانه‌ای در مورد حکومت آینده ایران وجود داشته است اما کسی از آن خبر نداشته است. ابوالحسن بنی‌صدر می‌گوید:

«اینکه آقای خمینی طرح محرمانه‌ای داشته کسی از آن خبر نداشته. بعدها آقای دکتر یزدی در خاطراتش آن طرح را عنوان کرد. فرض کنیم این آقای خمینی از ابتدا در کله‌اش یک چیزهایی بوده و می‌خواسته کارهایی هم بکند، خب بدون قوا و ستون و پایه‌های استبداد چه طوری می‌توانست این کارها را بکند؟ آنها را چه کسی ساخت و در اختیارشان گذاشت؟ همه را نمی‌شود خلاصه کرد و گفت این طرحی از آقای خمینی است و جامعه نداند که علت وضعیتی که در آن است چیست. یک عامل، آقای خمینی است، عوامل دیگر را هم باید به این نحو شناساند، تا این تکرار نشود. و الا فردا باز تحولی رخ می‌دهد و همین وضعیت تکرار می‌شود و آن را هم باید انداخت گردن یک نفر. بالاخره یک نفر این طرح محرمانه را درست کرده و آن را به اجرا گذاشته، این ستون و پایه های استبداد و سپاه و دادگاه انقلاب و... را ساخته، این ها همه هست. نمی‌توانیم بگوییم این ها جزو ماجرا نیست؟ قرار نبود که اینها باشد.»

سخنرانی ابوالحسن بنی‌صدر در دانشگاه تهران در ۱۴ اسفند ۵۹

​۱۴ اسفند ۱۳۵۹،‌ هم‌زمان با روز تولد محمد مصدق، سخنرانی ابوالحسن بنی‌صدر در دانشگاه تهران به آشوب کشیده شد. او سخنرانی‌اش گفت «در قانون اساسی ما چه جور زندان پیش‌بینی شده؟ در قانون اساسی ما شکنجه مگر حرام نشد؟»

اعتراضاتی از این دست سبب شد تا دوران ریاست جمهوری بنی‌صدر به نیمه نرسیده، در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ به پایان رسد. علی خامنه‌ای، نماینده مجلس شورای اسلامی از سخنرانانی بود که برعلیه کفایت سیاسی رئیس‌جمهور سخنرانی کرد:

«اکنون ما شاهد آشوبهای خیابانی در تهران هستیم که بیشک آقای بنی‌صدر از مسئولیت آن مبرا نیست. اگر سپرده شدن یک کشور به دست آشوب از طریق رئیس‌جمهورش، عدم صلاحیت و عدم کفایت او را نتیجه نمی‌دهد، پس چه چیز را نتیجه می‌دهد؟»

همان روز مجلس شورای اسلامی رأی بر عدم کفایت ابوالحسن بنی‌صدر داد و حکم قطعی را یک روز بعد آیتالله خمینی امضا کرد.

ابوالحسن بنی‌صدر در پاسخ به این سؤال که چگونه در طول چهار ماه همراهی با آیت‌‌الله خمینی در فرانسه، وبه گفته او پایه‌ریزی انقلاب ایران در آن کشور، چنین سرنوشتی را پیش‌بینی نکرده بود؟ می‌گوید:

«سؤال شما وقتی محل دارد که در همین فرانسه قرار بر این بوده باشد که به محض این که رژیم شاه رفت، ما بیاییم و چون ستون و پایههای رژیم استبداد شاه کافی نبوده، یک کم هم ما اضافه کنیم. چنین قراری نبود. قرار بود شوراها در سطح شهرها و روستاها و کشور، اداره امور دوران گذار را بر عهده بگیرند. باید دید چرا این قرار انجام نشد؟ آن را هم در کتاب "انقلاب" توضیح دادهام».

او اضافه می‌کند که از همان ابتدای برنامه‌ریزی آینده انقلاب، او درگیر تئوریزه کردن مبانی تغییر حکومت در ایران در عین حفظ استقلال خود بوده است و خبری از آنچه به گفته او پشت پرده انقلاب می‌گذشته، نداشته است:

«اولاً دو رشته کار بود. یک رشته کار نظری، یعنی همان أصول بیستگانه؛ مراجعه آقای خمینی در این أصول به من بود و دوستانم. و یک رشته امور اداری، تماسها، رابطه با داخل، رابطه با مقامات خارجی، اینها را آقایان یزدی و قطب زاده تصدی داشتند. من در این کارها نمیشدم. اصلاً نمیپذیرفتم، برای اینکه موافق نبودم. دوم اینکه من تا زمان بازگشت به ایران و در ایران هم اصرار داشتم که نزدیک آقای خمینی ننشینم و عکس نگیرم. این هم به لحاظ این که به استقلال خودم بها می‌دادم. و سه، این که به گمان من آقای قطب‌زاده هم از آن طرح محرمانه اطلاع نداشت، به این دلیل که قربانی شد.»

صادق قطب‌زاده در یک کنفرانس خبری پس از پیروزی انقلاب

صادق قطب‌زاده، از میان حذف شدگان پرواز ۴۷۲۱، تنها کسی بود که به دادگاه رفت، ‌با استناد به قوانین جمهوری اسلامی محاکمه و سپس اعدام شد. او همچنین تنها فردی بود که تصویر و صدایش در کنار آیت‌الله خمینی در پرواز بوئینگ ۷۴۷ پاریس- تهران برای همیشه ماندگار شد؛ زمانی که از آیت‌الله خمینی پرسید «چه احساسی دارید از برگشت به ایران؟»، و آیت‌الله خمینی پاسخ داد: «هیچ»

تا پیش از مستقر شدن آیت‌الله خمینی در نوفل‌لوشاتو که صادق قطب‌زاده نقش یکی از مترجمان وی را برعهده داشت، او سابقه‌ای طولانی از فعالیت‌های سیاسی را در پیشینه خود داشت. از سفر به لیبی و لبنان و سوریه که منجر به صدور پاسپورت این کشور برای او شد، تا ارتباط با روشنفکران و وکلای سرشناس در پاریس و حتی حکایت سیلی زدن به اردشیر زاهدی، سفیر ایران در آمریکا در مراسمی در سفارت که منجر به اخراج او از آمریکا شد، نام قطب‌زاده را نه تنها برای سازمان امنیت ایران، ساواک، بلکه برای گروهی گسترده از فعالان سیاسی آن دوران به نامی آشنا بدل کرده بود.

عباس میلانی می‌گوید: تردید ندارم که در تحولات ایران بعد از انقلاب، شوروی آن زمان و روسیه این زمان، نقش بسیار مهم و البته کمتر مطالعه شده‌ای دارند. بدون شک شوروی در سرکوب مثلاً کودتای نوژه نقش داشته است.

این نام آشنا که سابقه طولانی فعالیت سیاسی را در کارنامه خود داشت، آن‌گونه که اردشیر هوشی، از دوستان نزدیکش به سایت تاریخ ایرانی گفته، تنها پنج، شش روز پس از پیروزی انقلاب به دیدن آیت‌الله خمینی در مدرسه علوی رفته و گفته بود: «آقا من شنیدم انقلاب فرزندانش را می‌خورد. اجازه بدهید من به فرانسه برگردم و به کارهایم برسم.» به جای پاسخ اما با حکم شرعی آیت‌الله خمینی مسئولیت رادیو وتلویزیون را برعهده گرفت، مسئولیتی که پس از واگذار شدن پست وزارت خارجه دولت موقت برعهده او سنگین‌تر شد.

شکست صادق قطب‌زاده در اولین انتخابات ریاست جمهوری، آغاز دوران افول و دوری او از همه هم‌پیمانانش در پرواز ۷۴۷ بود. محسن سازگارا، در مورد این دوره از زندگی صادق قطب‌زاده می‌گوید:

«در این فاصله صادق قطب زاده با دوستان نهضت آزادی و شخص مهندس بازرگان اختلاف پیدا کرد و می گفت شما به قدر کافی انقلابی نیستید. از نهضت آزادی هم انشعاب کرد و بیرون رفت. یک دورههم به حزب جمهوری اسلامی رفت و خوب معلوم بود که نمی‌تواند با آقای بهشتی و بقیه کار بکند. در نتیجه از آن جا هم کنار آمد و بعد از دورهای که وزیر خارجه شد، شورای انقلاب دیگر جایش را به دولت دائم داد و مجلس تشکیل شد. صادق قطبزاده بسیار تنها شده بود، من در دولت آقای رجایی، به آقای رجایی پیشنهاد کردم که صادق را دعوت کنند و کار اجرایی مردافکنی را به او پیشنهاد بدهیم که او از عهدهاش هم بر می‌آمد. رجایی هم مخالفتی نداشت. گفت فکر خوبی است ولی قطب‌زاده خیلی هم مخالف داشت. دوستان دیگری داشت و کسانی که بودند به هرحال این ایده را نپسندیدند، هرچند شاید اگر به قطبزاده هم می‌گفتند، او نمی‌پذیرفت. اما قطبزاده در واقع تنها شده بود، شدیداً هم انتقاد میکرد، زبان خیلی تند و تیزی هم داشت، ولی به این سناریوی مسخره ای که درست کردند، اعتقاد ندارم. او شاید از اولین موارد اعتراف تحت شکنجه است، به شدت در زندان شکنجهاش کردند، به قدری که بعداً خود من را دستگیر کرده بودند، بازجو برای این که مرا بترساند می گفت من بازجوی قطبزاده هم بودم و آنقدر اینجا او را زدیم که در سلول چهار دست و پا راه میرفت.»

اعترافات تلویزیونی صادق قطب‌زاده برای برنامه‌ریزی ترور آیتالله خمینی از همان تلویزیونی پخش شد که او با حکم شرعی سه سال پیش ریاست آن را برعهده گرفته بود. در فیلم اعترافات پخش‌شده او می‌گوید:

«ابتدا صحبت از محاصره بود و آنها درباره محاصره نقشه می خواستند... نقشه‌ای که از دوستان تهیه شده بود به ایشان دادم، یک نقشه خام بود. آنها گفتند این نقشه به نظر ما درست نمیآید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آنجا را هم ببینیم.من یکی از دوستانی را که آن جا منزلی بغل منزل امام داشت، معرفی کردم که بروند ببینند. در مراجعت وقتی نشستیم و صحبت کردیم، گفتند که منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار. گفتیم خیلی خب و بحث راجع به انفجار و محل صورت گرفت، چگونه و چه نوع. بعد، هفته بعدش که دو هفته قبل از دستگیری من بود، آمدند و گفتند که سازمان تصمیم گرفته که آنجا را از دو طریق بکوبد، یکی با توپخانه، یکی هم با انفجار از داخل منزل.»

آن‌گونه که اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتش نوشته است، فیلم اعترافات صادق قطب‌زاده برای ترور آیت‌الله خمینی را علی خامنه‌ای و احمد خمینی تهیه کرده بودند. حسن شریعتمداری، فعال سیاسی ساکن آلمان که خیلی زود نام پدرش در این پرونده مطرح شد، برنامه‌ریزی این سناریو را بر عهده عوامل شوروی سابق می‌داند:

«آن موقع هدف شوروی این بود که سیاست نه غربی و نه شرقی را با حذف آمریکا، تبدیل کند به سیاست گرایش به سمت شرق و در دستور کار خودش این طور که میتروخین، آرشیویست کا گ ب در کتابی که در آمریکا چاپ کرده نوشته، میخواست لیبرالها را که به نظر او چهار نفر بودند حذف کند: آیت‌الله شریعتمداری، مهدی بازرگان، صادق قطب زاده، و ابوالحسن بنیصدر. به این دلیل نقشه کشیده بودند که افرادی از حزب توده را، یعنی سرهنگ کبیری و عطاری از حزب توده را بغل دست آقای قطب‌زاده بنشانند و او را تحریک کنند، چون میدانستند ناراضی است. آنها گفتند که در ایران همه نیروی زمینی و نیروی مسلح در کنار توست و ما میتوانیم اینها را بسیج کنیم و شما آنها را برعلیه آقای خمینی میتوانی [بسیجشان کنی] که آقای قطبزاده گفت من به هیچ وجه نمی‌خواستم آقای خمینی را کنار بگذارم، می‌خواستم ایشان در مقام خودش باشد ولی بقیه را کنار بگذارم. به هر صورت می‌خواست حکومت را عوض کند.»

عباس میلانی، مورخ ساکن آمریکا در پاسخ به این سؤال که آیا سندی وجود دارد که دست داشتن عوامل شووری را تأیید کند؟ می‌گوید:

«تردید ندارم که در تحولات ایران بعد از انقلاب، شوروی آن زمان و روسیه این زمان، نقش بسیار مهم و البته کمتر مطالعه شدهای دارند. بدون شک شوروی در سرکوب مثلاً کودتای نوژه نقش داشته، و قطب‌زاده به هرحال به گمان من آدمی بود که بلندپروازیهایی داشت و فکر میکرد که میتواند چنین حرکتی جمع و جور بکند، و ظاهراً در اسنادی که من از جاهای دیگر دیدم، از طرف کسانی که با او تماس داشتند به او وعدههایی داده شده بود که اگر اعتراف کند، شاید جان سالم به در ببرد. این جزئیاتی است که من هنوز در مورد آن اطلاع ندارم ولی تردیدی ندارم که در آن سالها، شوروی، و در آن سالهای بعد از سقوط شوروی، روسیه،‌ به خصوص بعد از یکی دو سال و با روی کار آمدن آقای خامنهای، که آشکارا طرفدار تقویت دست روسیه در ایران است، روس‌ها میتوانستند نقش فعالی داشته باشند و کمک کننده مهمی برای برآمدن گروهی باشند که فعلاً بر سر کار هستند.»

پس از آن بود که نام آیت‌الله شریعتمداری نیز در پرونده‌ای که کودتا نامیده می‌شد مطرح شد. حسن شریعتمداری، فعال سیاسی ساکن آلمان، در مورد دلیل انتساب اتهام کودتا به پدرش می‌گوید:

«بله، داستان درازی دارد که من در مصاحبهها گفتهام. آن زمان چند چیز با هم تلاقی کرد. اولاً آقای احمد خمینی، رفسنجانی و خامنهای، نگران این بودند که نکند بعد از خمینی، آیتالله شریعتمداری که محبوبیت بسیار و پایگاه اجتماعی قوی دارد، هوس کند تا به جای آقای خمینی جانشین شود و این افراد جایی نداشته باشند. در صورتی که پدر من اصلاً مخالف دخالت روحانیت در حکومت بود، ولی اینها از جایگاه خودشان میترسیدند و میخواستند که آیت‌الله شریعتمداری را حذف کنند. ایشان (صادق قطب‌زاده)‌ را تهدید کردند که دو نفر را بفرستد به ملاقات پدر من و بگوید که یک چنین نقشهای دارد. آقای مهدوی را به همراه آقای حجازی به وسیله آیت‌الله مناقبی فرستادند،‌ پدر من را دیدند و گفتند که قطبزاده هم نقشه ای دارد. پدر من هم گفته بود این کار عملی نیست، مردم را به کشتن ندهید. ولی احمد خمینی [خواست] اینها را به هم وصل کند و تئوری توطئهای را جور کند که منجر به حذف پدر من شود و بعد برای از بین بردن آثار این داستان، متأسفانه [منجر به] اعدام قطب زاده شد.»

آیت‌الله شریعتمداری (چپ) در کنار آیت‌الله خمینی؛ حسن شریعتمداری می‌گوید: نزدیکان آیت‌الله خمینی نگران این بودند که نکند بعد از خمینی، آیت‌الله شریعتمداری که محبوبیت بسیار و پایگاه اجتماعی قوی دارد، هوس کند تا به جای آقای خمینی جانشین شود و این افراد جایی نداشته باشند.

آن‌گونه که اکبر هاشمی رفسنجانی نوشته است، فیلم درخواست عفو آیت‌الله شریعتمداری را محمد ری‌شهری تهیه کرد، فردی که چندی بعد حکم اعدام صادق قطب‌زاده را صادر کرد. آیت‌الله شریعتمداری در این فیلم از روی نوشته می‌خواند: «استغفرالله ربی و اتوب الیه. از این قصور و تقصیر به درگاه خداوند متعال استغفار میکنم و ملتزم میشوم که آینده امثال این تکرار نشود بلکه با شدت با این نوع افکار و اعمال مبارزه نمایم.»

حکم اعدام صادق قطب‌زاده، سحرگاه روز بیست و چهارم شهریور ۱۳۶۱ به اجرا درآمد، با اینکه صادق قطب‌زاده تنها چهار سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی زنده ماند، اما او اولین ناکام پرواز ۴۷۲۱ محسوب نمی‌شود. پیش از او، آیت‌الله حسن لاهوتی اشکوری در ششم آبان ۱۳۶۰ در زندان اوین جان باخته بود.