یک قرن پیش، در پنجم آذر ۱۳۰۳ مطابق با ۲۶ نوامبر ۱۹۲۴، مغولستان خود را «جمهوری خلق» اعلام کرد. با وجود آنکه نام پایتختش، همچنان «اولان باتور» به معنای «رهبر سرخ» مانده و تغییر نکرده، اما گذشته عجینشده این کشور با اتحاد شوروی، عموماً موضوعی تاریخی و فراموششده به شمار میآید.
جاناتان ادلتون، سفیر ایالات متحده در مغولستان در فاصله سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲، در گفتگو با رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی میگوید ارتباطات تنگاتنگ پیشین مغولستان با اتحاد شوروی، معمولاً زیر سایه سنگین «چنگیز خان» فراموش میشود؛ چراکه - بهگفته این دیپلمات پیشین- همه دنیا مغولستان را با نام چنگیزخان میشناسند و هیچکس و هیچچیز نمیتواند جای او را در تاریخ مغولستان بگیرد.
به اعتقاد آقای ادلتون، دورافتاده بودن این کشور از یکسو و این واقعیت که مغولستان هرگز به عضویت پیمان نظامی ورشو درنیامد از سوی دیگر، باعث شده که افکار عمومی جهان کمتر آن را به عنوان یکی از «اقمار شوروی» بهیاد بیاورند.
یکصد سال پیش سرزمینهای کمجمعیتی که امروزه به عنوان مغولستان شناخته میشوند، محل تاختوتاز و رقابت چین و هر دو جناح درگیر در جنگ داخلی روسیه بودند. این منطقه اما از نظر قانونی، بخشی از چین باقی ماند.
در آن زمان، تعابیر و قواعد سیاسی آنچنان برای مردم عمدتا کوچنشین مغولستان ناشناخته و مبهم بود که یکی از مسئولان جوان محلی، با طرح پرسشی اساسی، آب سردی روی سر مقامات حزب کمونیست، که مغولستان را یک «جمهوری خلق» اعلام کرده بودند، ریخت. او پرسیده بود: «اما اصلاً جمهوری یعنی چه؟ قطعاً در نواحی و استانها، کسی از آن سر در نمیآورد».
او از نمایندگان حزبی خواست که «هدف و معنای شکل تازه حکومت» را برای روستائیان مغولستان توضیح دهند.
یکی از نخستین تیمهای تحقیقاتی کرملین در مغولستان، در گزارشی به جوزف استالین، این منطقه مورد ادعای چین را، بهعنوان «ناحیهای حائل در طول مرزهای جنوبی شوروی» توصیف کرده بود که «میتواند مانع از رودررو شدن سربازان شوروی و چین شود».
مغولستان خیلی زود از نظر اقتصادی و سیاسی به اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی وابسته شد و سیاستهای افراطی مسکو را در پیش گرفت.
یکی از فرستادگان کرملین خطاب به دولت مغولستان گفته بود: «شما باید در زمانی بسیار کوتاه، سوسیالیسم را در کشور ترویج کنید و در این راه، باید تجربههای اتحاد شوروی را بهکار ببندید».
در سال ۱۹۳۰ دولت در اولانباتور از «توقیف داراییهای طبقه فئودال و ملاک» خبر داد.
در شرایطی که گلهداران عشایری مجبور میشدند که در مزرعههای اشتراکی ساکن شوند و دامهایشان هم به نفع دولت توقیف میشد، عدهای از کشور فرار کردند و گروهی دیگر جای آنها را گرفتند.
تخمین زده میشود که در نخستین سالهای دهه ۱۹۳۰ حدود ۳۰ هزار نفر از مغولستان فرار کردند و نقاط مختلف کشور هم شاهد شورشهایی خودجوش بود.
شعار یکی از گروههای شورشی با انگیزههای مذهبی این بود: «تا پای جان علیه جادوگران و شیاطین این "دولت خلقی" میجنگیم!»
در سال ۱۹۳۷، گِلِگدورجیین دِمید، وزیر دفاع مغولستان به مسکو دعوت شد؛ اما در طول راه بر اثر مسمومیت غذایی درگذشت.
دو سال بعد، آناندین آمار، نخستوزیر محبوب مغولستان بازداشت و به مسکو فرستاده شد. او سرانجام در همان جا اعدام شد. این وقایع، راه را برای بهقدرت رسیدن خورلوگین چویبالسان، فرد مورد علاقه و اعتماد استالین هموار کرد.
در زمان زمامداری چویبالسان، شیوههای دهشتناک پاکسازیهای استالینی بر دالانهای قدرت اولانباتور هم سایه افکنده بود. چویبالسان برای شناسایی و اعدام مقامات «غیر قابل اعتماد» دولتی و کمی بعد رهبران مذهبی، مستقیماً با پلیس مخفی وقت شوروی، موسوم به «ان.ک.ود» همکاری میکرد.
تعداد دقیق قربانیان سرکوب و پاکسازی بزرگ مغولستان روشن نیست اما تنها در فاصله ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹ (۱۳۱۶ تا ۱۳۱۸ شمسی) حدود ۱۷ هزار لامای بودایی اعدام و بیش از ۷۰۰ صومعه ویران شدند.
در طول جنگ جهانی دوم، مغولستان منبعی حیاتی برای ارتش شوروی محسوب میشد و در سال ۱۹۴۵، اتحاد شوروی بهعنوان پیروز جنگ، چین را وادار کرد که از ادعاهایش درباره مغولستان دست بشوید. نتیجه رفراندومی که درباره استقلال رسمی از چین برگزار شد، ۱۰۰ درصد به نفع استقلال اعلام شد.
استالین شخصاً به مغولستان علاقه زیادی داشت و مکرراً از دولت این کشور میخواست که یکبار برای همیشه، ریشه مذهب را به طور کامل بسوزاند.
او خطاب به دولت اولانباتور میگفت: «باید با جدیت با لاماها برخورد کنید. فراموش نکنید که تنها افراد راسخ و ثابتقدم در یادها میمانند».
با مرگ استالین در سال ۱۹۵۳ در مغولستان هم بهمانند سایر نقاط حوزه نفوذ شوروی، از شدت سرکوبها و اعدامها کاسته، و جنگ بیرحمانه کرملین با مذاهب هم، به موضوعی فرعی و اداری تبدیل شد.
به گفته ادلتون، در آن دوره از میان دو همسایه قدرتمند مغولستان، مسکو گزینهای با شرارت کمتر شناخته میشد.
به گفته سفیر پیشین آمریکا، ارتباط نزدیک با شوروی «به واقع برای مغولستان حائز اهمیت بود؛ چه از نظر اطمینان از استقلالش و چه از بابت تضمین حق حاکمیتش در مقابل چین».
اواخر دهه ۱۹۸۰ اتحاد شوروی در پایگاههایش در گوشهوکنار مغولستان، نزدیک به ۵۰ هزار سرباز و ۱۸۰۰ تانک و ۳۲۰ هواپیما و هلیکوپتر مستقر کرده بود.
در سالهای پایانی دهه ۱۹۸۰ و با شروع قدرتگرفتن جنبشهای دموکراسیخواه در کشورهای تحت نفوذ شوروی، مردم مغولستان هم خواهان دستیابی به آزادی شدند؛ آن هم در مقابل دولتی که به شکلی غیرمنتظره، آسانگیر بود.
ژامبین باتمونخ، آخرین رهبر کمونیست مغولستان، خطاب به برخی مقامات حزبی که خواستار برخورد شدید با معترضان بودند، گفته بود: «نیازی به استقرار نیروهای پلیس و ارتش نیست. معترضان فرزندان خودمان هستند».
در ماه مارس ۱۹۹۰، پولیتبورو یا دفتر سیاسی حکومت مغولستان منحل شد و باتمونخ هم با اعلام استعفای خود، راه را یرای برگزاری انتخابات آزاد هموار کرد.
ادلتون میگوید مغولستانیهایی که درباره دورهای که کشورشان از «اقمار اتحاد شوروی» محسوب میشد با او صحبت کردهاند، دیدگاههای متنوع و متفاوتی داشتهاند.
به گفته سفیر پیشین آمریکا، «در حالیکه برخی به تلخی از پاکسازیهای استالینیستی سالهای ۱۹۳۰ و اعدامهای گسترده روحانیون بودایی یاد میکردند، گروهی دیگر به سالهای پس از جنگ جهانی دوم، با آمیزهای از احترام و قدردانی و حتی نوستالژی مینگریستند».